یادداشتهای Emperor of the book (14) Emperor of the book دیروز خردم کن طاهره مافی 4.0 143 همیشه فکر میکردم یه روزی یه کتاب میاد که نه فقط بخونمش، بلکه حسش کنم… تا ته وجودم. امروز اون روز بود. کتاب خُردم کن رو شروع کردم، و انگار ورق زدنش، ورق زدن بخشی از خودم بود. این فقط یه داستان نیست. این شروع یه مسیر جدیده. شروع سفری که مطمئنم بهترین مجموعهی عمرم رو رقم خواهد زد. از همون جملههای اول، یه چیزی درونم لرزید. یه لرزش آشنا، مثل حس دیدن یه نسخهی پنهون از خودت تو آینهی کلمات. شخصیتهاش فقط آدمهای داستان نیستن، انگار تکههایی از دل و زخمهای ما هستن. انگار هر خطی یه زمزمهست، یه اعتراف از کسی که درد رو لمس کرده، که عشق رو فهمیده، که از ویرانی گذشته و هنوز ایستاده… لرزون، اما ایستاده. تو این کتاب، قدرت و شکنندگی با هم آمیختهست. هر صفحه مثل یه پازل از درونیاته؛ پُر از درد، پُر از خشم، پُر از امید… و من، درست بین تمام این احساسها، خودم رو پیدا کردم. نمیدونم ته این مسیر چی در انتظارمه. فقط اینو میدونم که دارم وارد جهانی میشم که نمیخوام ازش بیرون بیام. دنیایی که از همین حالا، قلبم رو تسخیر کرده. دنیایی که شاید خُردم کنه، ولی در عین حال، تکههام رو از نو کنار هم بچینه. 0 9 Emperor of the book 5 روز پیش رقبای الهی ربکا راس 4.3 40 میتونم با اطمینان بگم از اون کتاب هایی بود که چیزی توی وجودم رو تکون داد… ربکا راس با قلمی آروم و زخمی، قصهای ساخت که آرومآروم واردت میشه. نه با هیجان، نه با شلوغی، بلکه با کلمههایی که زیر پوستت میرن و یهجوری دردهای خاموش تو رو صدا میزنن. این کتاب دربارهی جنگه، دربارهی فقدان، دلتنگی، و شاید مهمتر از همه… کلمهها. نامههایی که مثل نفس کشیدن از قلب نوشته میشن. جملههایی که میان دو آدم، وقتی همهچیز از بین رفته، میشن امید. کلمهها اینجا فقط ابزار نیستن… نجات هستن، نجاتدهندهی روح خستهای که نه صدا داره، نه پناه. آیریس و رومن، قویترین بخش این قصه نیستن چون بینقصن، چون عاشقن… قویان چون توی سکوت، توی درد، توی دنیایی که هیچی قابل اعتماد نیست، همدیگه رو پیدا میکنن. گاهی فقط یه اسم توی انتهای یه نامه، میتونه نجاتت بده. و این کتاب دقیقاً همین حس رو بهم داد... نجات با نوشتن، نجات با خوندن، نجات با تپشهای خاموشی که بین دو نفر شکل میگیره. و بعد… درست وقتی فکر میکنی میتونی یه نفس راحت بکشی… اون پایان لعنتی میرسه. یه مکث دردناک. نه یه نقطه، نه یه پایان مشخص… فقط یه درِ نیمهباز که پشتش بغض و دلتنگی و انتظار ایستاده. و حالا من، مثل هزار خواننده دیگه، نشستم کنار همون در، منتظر جلد بعدی... 0 31 Emperor of the book 1404/4/22 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.6 32 هیچچیز ساده نبود. نه یک تصمیم، نه یک احساس، نه حتی یک نگاه. گامبی نهایی رو تموم کردم. و هنوز ذهنم درگیر بازیایه که تموم شده، اما هنوز ادامه داره… توی قلبم، توی افکارم، توی نبض لحظههایی که بعد از بستن کتاب، هنوز از نفس نیفتادن. این کتاب، ترکیبی از درد، کشف، انتخاب… و عشق بود. عشقی که خودش معما بود، بازی بود، ریسک بود. جیمسون. نه قهرمان بود، نه ناجی. نه حتی مطمئن. اما چیزی در وجودش بود که نمیشد نادیده گرفت… شبیه طوفانی که با سر میری توش، چون نمیتونی مقاومت کنی. همهچیز رو به بازی میگرفت. او از خطر تغذیه میکرد… از معما، از ریسک، از مرز باریکی که بین برد و باخت کشیده شده بود. جیمسون باهات بازی نمیکرد چون بیاهمیت بودی. بازی میکرد چون خودش جزئی از بازی شده بود. چون تنها راهی که بلد بود، جنگیدن با همهچیز بود. حتی با احساس خودش. و شاید… همین واقعیت تلخ، دلنشینترین چیز در موردش بود. گامبی نهایی، پایانی بود که نه فقط معماها رو جمع کرد، بلکه چیزهای عمیقتری رو هم بهجا گذاشت: یاد داد قوی بودن همیشه بهمعنای بیاحساس بودن نیست، یاد داد که انتخاب کردن، گاهی خودش دردناکتر از انتخاب نشدنه، و مهمتر از همه… یاد داد که عشق، گاهی بیمنطقترین تصمیم دنیاست، اما تنها تصمیمیه که ارزش خطر کردن رو داره.💚 0 17 Emperor of the book 1404/4/12 بی پروا جلد 2 لورن رابرتس 4.6 50 از لحظهای که این کتاب را به دست گرفتم، هر تپش قلبم پر از آتش شد، هر نفسم سنگینتر از قبل شد. صفحه به صفحه غرق شدم در دریایی از درد و عشق، در جایی که سکوت فریاد میزند و نگاهها رازهایی را برملا میکنند که هیچکس جرأت ندارد به آنها نزدیک شود. این کتاب نه فقط یک داستان، بلکه تجربهای بود که تمام وجودم را به لرزه انداخت، شعلهای که حتی وقتی میخواستم فرار کنم، مرا در آغوش گرفت و رها نکرد. کای، آن مرد پیچیده و در هم شکسته، کسی که در پشت خونسردیاش هزاران نبرد نامرئی میجنگد، با تمام تاریکیهای درونش، سختی اش، زخم هایش، عاشقش شدم. آن قدر شدید و بی وقفه که هر نفس کشیدنم رنگ او را می گیرد. اما عشق کای و پیدین… عشقی بود که شعلهاش هر لحظه در من زبانه میکشید؛ آتشی که نمیشد خاموشش کرد، طوفانی که نمیشد ازش پنهان شد. آنها با هم میسوختند و میساختند، میجنگیدند و میآویختند، با وجود همهی نفرتها و شکها، عشقشان مثل جرقهای بود که در تاریکترین شبها هم روشنی میداد. این عشق، عشقِ خطخطی شده با بغض، طعنه و باران اشک بود؛ عشقی که حتی وقتی بهظاهر میخواستند از هم فرار کنند، بهزور میکشیدشان به سمت هم، نمیگذاشت اجازه بدهند کسی آن را نابود کند. عشقی که نمیتوانی به سادگی از آن رد شوی؛ عشقی که هر ضربان قلبشان صدای نبردیست بین امید و ناامیدی، بین درد و آرامش، بین شکستن و دوباره ساختن. و پایان این کتاب… لعنت به آن پایان لعنتی که با هر کلمهاش قلبم را خرد کرد، و تمام آنچه را که فکر میکردم میدانم دربارهی عشق و درد، به چالش کشید. مثل شیشه شکستهای که هر تکهاش برندهتر از قبل است، مثل فریادی که گم شد در سکوت و هیچکس نشنیدش. بیصبرانه منتظر جلد بعدیام، با قلبی پر از امید که حتی در تاریکترین لحظهها، نوری کوچک روشن میماند، امیدی که میداند هر پایان، آغازی دوباره است و داستان هنوز ادامه دارد. پ.ن:این کتاب، نابودی من خواهد بود. 0 14 Emperor of the book 1404/4/3 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 27 این کتاب، تجربهای بود که نمیتوانم به سادگی فراموشش کنم. بینظیر بود؛ پر از هیجان و پیچشهایی که هر صفحهاش را جوری خواندم که نفس در سینهام حبس میشد. ماجراهایی که از دل تاریکی بیرون آمدند و عشقهایی که در میان خاکسترها جان گرفتند. و لعنت بر الایس، او نه فقط یک شخصیت، بلکه نیرویی بود که تمام وجود داستان را زنده کرد. و اما... لعنت بر دوستانی که به دشمن تبدیل شدند؛ لعنت بر شکافی به اندازهی ابدیت میان دلها ایجاد میکند. لعنت بر زندگی که همینقدر شکننده و ناپایدار است، که لحظهها را بیرحمانه از دست میدهد و ما را میان سردرگمیها رها میکند. و لعنت بر عشقی که ویرانگر است؛ عشقی که هم زمان نابود میکند و میسازد، عشقی که قلبها را آتش میزند اما باز هم نمیتوان از آن دست کشید. من در این داستان غرق شدم، در هر فصل، در هر سطر، در هر نفس لایا و الایس... 0 22 Emperor of the book 1404/3/28 افعی و بال های شب : خاکستر و پادشاه نفرین شده جلد 2 کریسا برودبنت 4.8 4 این داستان، پر از لحظههای تاریک و پرنور است، از جنگها و نفرینهایی که بر سرزمین سایه افکندهاند، اما در عمق همهی این زخمها و ویرانیها، عشقی نهفته که نه آرام است، نه ساده؛ عشقی ویرانگر اما قدرتمند. اوریا و رین، دو قطب متضاد در قلب این طوفاناند، عشقی که قرار بود نابودشان کند، اما آنها را به هم پیوند زد، و از میان دود و خاکستر، شعلهای زنده نگه داشت. اما غم نبود وینسنت، همیشه سنگینی میکند، خاطراتش آنقدر زندهاند که سیل اشکهایم را جاری میکنند. از لحظهای که در غار روحش بود و آن خاطره سخت که قرار بود دخترش را بکشد، اما به جای آن، عاشقش شد... عشقی تلخ و زیبا که هنوز در دل داستان جاریست. این کتاب نه فقط قصهی عشق و خیانت است، بلکه حکایت اتحاد و نیروییست که در دل تاریکیها شکل میگیرد، اتحادی که قدرتمندتر از هر نفرین است. 0 21 Emperor of the book 1404/3/27 پادشاهی های نایکسیا: افعی و بال های شب جلد 1 کریسا برودبنت 4.6 2 این کتاب فقط یک داستان نبود. زخم بود. تاریکی بود. تپش قلبی که بین مرگ و عشق، بین بقا و نابودی، جا مانده بود. وقتی شروعش کردم، فکر نمیکردم قراره تهِ وجودم بلرزه. اما خیلی زود فهمیدم... توی این دنیا، به هیشکی نمیتونی اعتماد کنی. نه به کسی که لبخند میزنه، نه به کسی که میگه باهاته، حتی نه به کسی که دوستش داری. همه نقاب دارن. همه زخمیان. و تو باید توی این تاریکی، خودت رو پیدا کنی… یا نابود شی. وینسنت... لعنت به این اسمی که اشک میاره. لعنت به پدری که بلد نبود «دوستت دارم» رو درست بگه... ولی تمام دنیاش دخترش بود. مرگش... یه مرگ معمولی نبود. انگار قلب منم باهاش دفن شد. انفجار بود. شکستن بود. تنهایی مطلق. و من هنوز نمیتونم جلوی اشکام رو بگیرم وقتی یادش میافتم. من گریه کردم. نه فقط برای وینسنت، برای تمام حرف های نا گفته اش، برای تمام لحظه هایی که ساکت موند، برای قلبی که شکست ولی لبخند زد، و برای دختری که فهمید دوست داشتن همیشه با گفتن نیست، گاهی با رفتن تموم میشه. این کتاب تموم شد. ولی دردش... هنوز توی قلبم زندهست. — خوانندهای با قلب شکسته اما زنده 🥀 1 30 Emperor of the book 1404/1/13 ناتوان لورن رابرتس 4.2 107 ناتوان: عاشقانهای آدرنالینی و دردی جانکاه...فراتر از یک کتاب، تجربهای ناب از جنس آدرنالین. هر صفحه، تزریقی مستقیم به رگ های احساس. لورن رابرتس با قلم جادویی، داستانی را رقم زده که نه تنها قلب، بلکه روح را به تسخیر در می آورد. ناتوان برای من، یک خاطره نیست، بلکه بی شک بهترين تجربه ی خواندنی عمرم است. کای...لعنتی من عاشقش شدم. جذابیت و پیچیدگیاش، قلبم را بی دفاع تسخیر کرده. حتی اگر این عشق، سایه ای در خیال باشد، باز هم برای من یک عشقی ابدی و فراموشنشدنی است. عشق کای و پیدین، آتشی سوزان و ناب است که روانشان را در هم میپیچد. این پیوند عمیق، فراتر از هر کلام و تصویری، جانمایه زندگیشان است. در هر نگاه و هر لمس، دنیایی از احساسات خفته است که تنها برای همدیگر بیدار میشود. عشقشان شفاف و خالص است، چون رودی که در دل کوه جاری است. اما این سفر پر از هیجان، پایانی تلخ و جانکاه دارد. دیدن کای و پیدین در اوج نفرت، مثل خنجری در قلب فرو میرود. پایانی که تمام وجودم را به لرزه درمی آورد و سیل اشک هایم را جاری می سازد. با این حال، این پایان، شروعی دوبارهست. شروعی برای ماجراجوییهای جدید و ناشناخته. و اکنون، انتظاری طاقتفرسا و دیوانه کننده برای دیدار دوباره با این دنیای پر رمز و راز. انتظاری که با امید و اشتیاق، در اعماق قلبم ریشه دوانده است.» 2 34 Emperor of the book 1404/1/9 همنام آدرین یانگ 4.4 44 این کتاب سفری ست جادویی، اما در این سفر جادویی، گاهی سانسورهای زیادی وجود دارد که به نظر میرسد مانع از انتقال کامل احساسات و هیجان داستانها میشود و از شور خواندن آن می کاهد. داستانها، با وجود محدودیتها، ما را به تفکر دربارهی عشق، دوستی و هویت وامیدارند. فابل، همچون آینهای از روح انسانی ماست و دعوتی به کشف احساسات عمیقتری که در درونمان نهفته است. این کتاب تجربهای است که میتواند به ما یادآوری کند که زندگی پر از زیباییها و چالشهاست. این کتاب، با وجود تمام محدودیتها، هنوز هم دنیایی از احساس و تفکر را در خود دارد که ما را به هم پیوند میزند و به دنیایی از زیبایی و حقیقت میبرد. 1 29 Emperor of the book 1404/1/6 عروس الی هیزل وود 4.0 36 یک سفر احساسی و پرهیجان به دنیای عشق و روابط است. داستانی که با هر صفحهاش، قلبتان را به تپش میاندازد و شما را در دنیای پیچیده احساسات غوطهور میکند. شخصیتها با چالشهای عمیق و واقعی روبهرو هستند و هر تصمیمی که میگیرند، عواقبش را به دوش میکشند. نویسنده با قلمی زیبا و توصیفاتی زنده، شما را به درون دنیای شخصیتها میبرد و احساساتشان را به وضوح حس میکنید. این کتاب نه تنها داستانی سرگرمکننده، بلکه یک بررسی عمیق از هویت، آزادی و انتظارات اجتماعی است. "عروس" شما را به تفکر درباره عشق و پیچیدگیهای آن وادار میکند و در نهایت، شما را با احساسی عمیق و ماندگار ترک میکند. 0 26 Emperor of the book 1404/1/5 ملکه پوشالی هالی بلک 4.6 62 داستانی با زیرکی و ظرافت، توطئه هارا در هم می پیچد، وفاداری هارا به چالش می کشد و قلب هارا به بازی می گیرد. قصه ای از جنس قدرت، انتقام، عشق و قلب هایی که در میان جادوی پریان، راه خود را می جویند. این کتاب نه فقط یک داستان، بلکه سفری است به اعماق تاریکی و روشنایی روح. 0 18 Emperor of the book 1403/12/29 تاج نفرین شده کاترین وبر 4.5 65 داستانی پرتنش و جذاب از قدرت و عشق؛ با قلمی از توصیف های زنده، تضاد های درونی شخصیت ها و ماجراجویی. 0 23 Emperor of the book 1403/12/23 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 70 "داستانی از جنس قدرت، با رقص عشق و زمزمه امید. آنجا که می گویند اگر آرامش می خواهی، باید چشمانت را ببندی و به قلبت گوش کنی. گاهی وقت ها دنیا را ما در خود غرق می کند، اما عشق... همیشه راهی است برای پرواز." 0 18 Emperor of the book 1403/11/11 دسته چهارم ربکا یاروس 4.6 67 دسته چهارم”… کلمهها قاصرن از توصیف این کتابِ فوقالعاده. یه تجربهی بینظیر و غیرقابل وصف بود. غرق شدم… غرقِ دنیایی که نویسنده با ظرافت تمام ساخته بود. عشق… عشق بین زیدن و ویولت… یه آتیش سوزان بود! یه جوری بهم گره خورده بودن که انگار روحشون یکی بود. اونقدر واقعی و ملموس بود که انگار خودم داشتم تجربهش میکردم. و زیدن… لعنتی، من رسماً عاشقش شدم! یه قهرمانِ بیپروا، یه یاغیِ جذاب، یه دیوونهی دوستداشتنی. اما امان از اون پایانِ لعنتی! یه شکنجه واقعی بود! “دسته چهارم” فقط یه کتاب نیست، یه تجربهست. یه تجربهی فراموشنشدنی که تا مدتها ذهنم رو درگیر خودش میکنه. بیصبرانه منتظر جلد بعدیش هستم. 0 19