یادداشتهای مریم برزویی (33) مریم برزویی 1404/4/11 هی خواندمتان و ترسیدم خانم جعفریان! راستش خیلی ترسیدم. چون بعد از بستن کتاب که قلم برداشتم دیدم دارم خودافشایی میکنم. آن هم چه جورش! درست مثل شما. نه این که قد کلمات من به سرو کلمات شما برسد نه اما حال و احوالتان حین عریان کردن روحتان برای مخاطب داشت بهم سرایت میکرد. لذت بردم از هم نشینی با کلمات و عبارات شما. یک جوری راست قامتاند، آدم دلش میخواهد قد بکشد دستش برسد یک کمی از میوهشان برای خودش سوا کند. 0 9 مریم برزویی 1404/3/3 به طبقه پایین رفت و دوربینش را برداشت. پدرش از او پرسید: «کجا میخواهی بروی؟» «باید عکس بگیرم.» «پس اعتصاب چه میشود؟» «اعتصابِ کاری است نه اعتصابِ عکاسی. من که نمیخواهم به آتلیه بروم. میخواهم پیش از آنکه بیتلحم را بدزدند و به یغما ببرند از آن عکس بگیرم تا چشم بیتلحم باشم.» پ_ن: کتاب چشم بیتلحم زندگی کریمه عمود، اولین عکاس زن فلسطینی که با دوربین از وطنش دفاع کرد. من با کریمه توی مستند فریمهای فلسطینی آشنا شدم و بعد رفتم سراغ خواندن کتاب سرگذشتاش. 0 13 مریم برزویی 1404/2/15 اولین بار وقتی آیه «یهدی من یشاء و یضل من یشاء» را شنیدم پیش خودم گفتم؛ یعنی چه که خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه. این که خلاف عدالت است. پس تکلیف اراده آدم چه میشود. بعدها فهمیدم همهمان که زیر سایه رحمت عامش هستیم اما اگر بخواهیم برویم توی آن من یشاء و رحمت خاصی که میگوید باید قدری خودمان را تکان بدهیم. همین جوری کشکی و مفت رحمت خاص تقسیم نمیکنند. این چند روز که نشستم پای زندگی ژروم یا همون موسیو کمال خودمان، دیدم تو بلاد کفر هم که باشی اگر حرکت کنی، میتوانی بروی قاطی همان من یهدی یشاءها که خدا حرفش را میزند. ژروم ایمانوئل تو پاریس به دنیا میآید و تو اسلام آباد غرب میرسد به شهادت. الان هم که ساکن گلزار شهدای قم است. فاصله این پاریس تا اسلامآبادغرب، بسی خواندنیست. پیشنهاد میکنم بنشینید پایاش. 0 18 مریم برزویی 1404/2/12 پنجاه صفحه شیرین و لذتبخش همین! بخشی از کتاب: «کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک، کمکم آماده چیزهای بزرگ هم میشود. اینها خودش آدم را میکشد به سمت حقیقت.» 0 7 مریم برزویی 1403/12/30 از بهار دل باغ تا سبزه را آرزو کرد بهار آب و آیینه را رو به رو کرد زمین را در اطراف باران رهانید تن خسته ی خاک را زیر و رو کرد تشر زد به تالاب های زمینگیر دل قطره ها را پر از جستجو کرد خیابان پر از خلوت و خامشی بود خم کوچه ها را پر از های و هو کرد نگاهم پی خواهشی سبز می رفت بهار آمد و با دلم گفتگو کرد مرا با صدای تر آبها خواند مرا با دل خسته ام رو به رو کرد چنان با من از مرگ آلاله ها گفت که روحم تب مرگ را آرزو کرد 3 15 مریم برزویی 1403/12/13 پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟ درد رنگ و بوی غنچه ی دل است پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟ دفتر مرا دست درد می زند ورق شعر تازه ی مرا درد گفته است درد هم شنفته است پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟ درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟ 0 8 مریم برزویی 1403/11/12 *به بلندای روح قیصر* *«شعرت، قصهات، چه میدانم گزارشت را میدادی، اون میخواند و بحث و جدل شروع میشد. او خط میزد، دایره میکشید، حاشیه میزد، پیشنهاد میداد شاید هم چند کتابی به امانت. بعد بدرقهات میکرد و وعدهی دیدار بعدی را میداد...تویی که تا پیش از این حتی نمیدانستی در چه قالبی نوشتهات را عرضه کردهای و هنوز یادت نیامده بود این نخستین اثرت بوده یا دومی، وقتی دکمه آسانسور را میزدی که برگردی...دیگر خودت را نویسنده یا شاعری تمام عیار میانگاشتی که اندک فرصتی دارد تا دنیا را از ظرافت و ژرفای افکارش لبریز کند! انگار بلندای روح قیصر در وجودت رسوخ کرده باشد.»* این جملات گوشهای از شخصیت شاعریست که کمتر کسی پیدا میشود، یک بار گذرش به شعرهای او نیفتاده باشد. شاعری که روح اشعارش، درد است. دردی از جنس مسئولیت، نسبت به جامعه و جهانی که در آن زیست میکرد. دردی که نمایشی نبود؛ برگرفته از عمق نگاه قیصر امینپور به زندگی بود؛ برای همین تک تک بیتهایش به جان مخاطب مینشیند. شاعر کوچه آفتاب عنوان کتابیست که خاطرات مرحوم قیصر امینپور از زبان آدمهای برجستهی عرصه ادبیات و فرهنگ، به کوشش پژمان عرب، در آن گردآوردی شده است. اسم کتاب واقعا به قیصر میآید. مثل آفتاب، گرم و گیرا. انرژی بخش و حرکت دهندهی آدمهای دور و برش، بدون هیچ چشمداشتی. کسی که هرچه از علم و هنر جمع میکرده به جای انبار کردن و خست به خرج دادن، در اختیار جویندههایش میگذاشته. آدمیزاد را همین جنس سلوکهاست که زنده نگه میدارد حتی وقتی توی این دنیا نباشد. پ_ن:پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما بخوانید. ویژه قیصردوستها؛ اگر میخواهید به لایههای عمیقتری از شعرهای قیصر راه پیدا کنید. #شاعرکوچهآفتاب #پژمانعرب #راهیار @koookhak 0 1 مریم برزویی 1403/11/5 پست که نمیتونم بذارم. گفتم بیام ذیل عملیات احیا یه چیزی بنویسم به مناسبت جایزه جلال. پارسال این جایزه قسمت عملیات احیا شد. انگار بیشتر از هروقتی دنبال زنده کردن و حرکت دادن و امید پراکنی بودیم، هرجایی که احساس میکردیم نفس یه جایی یه کسی یه مثلا کارخونه ای داره بند میاد. ولی امسال نمیدونم چرا رفتیم سراغ خاک کارخانه. انگشت کشیدیم روی خاک کارخونه های وا رفته و شکست خورده. چرا گرد و غبار پاشیدیم جای احیا! ولی اون کارخونه جلال امسال، هرچی هم از کیفیتش بگن ساخته و پرداخته و مدیریت شده توسط خارجکی ها بود و ما ایرانی ها در حالت خوش بینانه اش، کارگر های خوشحال! ولی عملیات احیا با همه کم و کسری هاش ، نان بازوی خودمون بود و نشسته بودیم سر سفره خودمون به قول امام روحالله ان شاء الله خودمان سر سفره خودمان مینشینیم و نان پنیر خودمان را میخوریم. و ما لازم نداریم آن دستگاههای قدرتهای بزرگ را که ما دست بسته تسلیم آنها بشویم برای اینکه، یک پارک داشته باشیم، برای اینکه، یک عمارت کذا داشته باشیم... منکر نکات مثبت خاک کارخانه نیستم در ترسیم فضای کارگری در ترسیم تاثیر سیاستهای غلط اما چرا در روایت پیشرفت جاش میدیم الله اعلم! 1 6 مریم برزویی 1403/10/22 با همان حس نوجوانی ام بهش امتیاز دادم. امشب صوتیش رو گوش دادم و یادآور روزهای خوب است برام. ما با آثار امیرخانی زندگیها کردیم. 3 22 مریم برزویی 1403/9/10 به قول آدمهای تو کتاب؛ هیچ مپرس. سیل کن... 0 7 مریم برزویی 1403/9/10 خب موفق شد دیشب بیدار نگه داره تمومش کنم. شبیه کیک زبرا بود. اختلالات در هم تنیده. نه شخصیت سفید سفید نه قهوه ای قهوه ای قهوه ای.. مواد تو فرم روایت حتی اندازه تر از محتوا بود. خوب دور موضوع چرخیده بود و مخاطب رو هم چرخونده بود و نذاشته بود رو یه لایه از موضوع خیانت گیر کنه. یادداشت آخر کتاب رو حتما بخونید! 0 7 مریم برزویی 1403/8/29 از اون کتابهاست که با خوندنش واقعا چیزی از دست نمیدید و وقتی که براش میذارید می ارزه. خصوصا تو اوضاع کنونی جهان! فارغ از موضعی که نسبت به حوادث منطقه و اسراییل و فلسطین و اینا دارید، بخونیدش. یعنی اگر نظر متفاوتی نسبت به آنچه که دیگران نسبت به موضوع فلسطین معتقد هستند، دارید بازم بخونیدش. طرف اونقد علیه السلام نبوده که با مواضع نظام جمهوری اسلامی این ده تا غلط رو طرح و جمع کنه. بلکه فکت هایی می ده که ذهن شما رو حساس تر می کنه برا تحقیق و تامل بیشتر روی قضیه. انگاری ذهن رو از فضای تحلیلای دو خطی درمیاره 0 15 مریم برزویی 1403/8/16 بسم الله کتاب «دختران ایران» سعی داشته است از میان زنانی که در تاریخ معاصر ایران عزیز تاکنون کمتر دیده و شناخته شدهاند، برخی را انتخاب و زندگیشان را بهصورت داستانی روایت کند. این زنان عملشان لزوماً شبیه هم نیست و هرکدام کاری انجام میدهند، اما یک روح گرم و گیرا، همه آنها را شبیه به هم کرده است. در وجود هریک از این زنان، شمعی است که از اسارت رکود، جهل، سرگردانی و سرگرمی رهایی یافته و روشن شده و خود میتواند شمعهای خاموش دیگر را روشن کند؛ زنانی روشن و روشناییبخش و مثالزدنی برای زنان و مردانی دیگر. فاطمه خطیب (فعال صلح، عضو اتحادیه بینالمللی امتواحده و استاد فیزیک)، نیره عابدینزاده (قاضی، معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی)، هاشمیه متقیان (ورزشکار دوومیدانی و قهرمان پارالمپیک)، سپیده کاشانی (شاعر)، نصرتبیگم امین (اولین بانوی مجتهده ایرانی)، زهرا عجمیان (خواهر شهید روحالله عجمیان) و مرضیه حدیدچی (اولین فرمانده سپاه و نماینده مجلس) از جمله بانوانی هستند که در این کتاب، معرفی شدند و زندگیشان روایت شده است. زهرا صادقی (کارآفرین روستایی)، شهیده طیبه زمانی، زهرا اصغری (معلم)، خیرالنسا صدخروی (بانوی فعال در پشتیبانی دفاع مقدس)، عصمت احمدیان (کارآفرین موفق و فعال در پشتیبانی دفاع مقدس)، مرجان نازقلیچ (اولین فرماندار زن ترکمن و شهیده حادثه منا)، مریم قاضیسعیدی (مسئول گروه جهادی «حسنا» (حامیان مادران باردار)) و معصومه اسمعیلی (استادتمام دانشگاه علامه طباطبایی، روانشناس و رئیس انجمن علمی مشاوره ایران) دیگر بانوانی هستند که در دفتر اول کتاب «دختران ایران» روایت میشوند. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 کار را از سال ۱۴۰۰ آغاز کردیم. ابتدا یک سند گفتمانی تهیه کردیم که در آن، چهارچوبهای زن ایرانی برای روایتگری و نحوه و اساس انتخاب این شخصیتها مشخص شده است. برای تهیه این سند گفتمانی نظرات مقام معظم رهبری و امام راحل، کتاب پنججلدی «رسالت زن» (بیانات مقام معظم رهبری در خصوص زنان تراز) و الگوی سوم زن که رهبری به آن اشاره کردهاند، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت. این سند گفتمانی به صورت مجازی منتشر خواهد شد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 یکی از مهمترین عرصهها، عرصه علمی بود که به سه زیرشاخه «کاربست علم» (زنان متخصص)، «ترویج علم» و «تولید علم» تقسیم میشود. سایر عرصهها نیز شامل زنان اندیشمند، زنان مجتهده، زنان ورزشکار، زنان مبارز انقلابی، مادران، زنان در حوزه بینالملل، زنان موفق روستایی، محیط زیست، خدمترسانی، اقلیتهای قومی و دینی، پشتیبانی جنگ، کارآفرین، آموزش و پرورش و علوم تربیتی است. ابتدا ۱۰۰ بانوی تأثیرگذار انتخاب و از بین آنها ۴۰ نفر نهایی شدند که در هر عرصه، یکی از سوژهها را در جلد اول کتاب قرار دادیم. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 کتاب در قالب داستان روایت است. اگر سوژهها در قید حیات باشند، با خود آنها مصاحبهها انجام میشود و اگر در قید حیات نباشند، با افرادی که ارتباط نزدیکی با آنها داشتهاند، مصاحبهها انجام میشود. برای مثال مصاحبه مربوط به «خانم دباغ» با دختر ایشان «رضوانه دباغ» انجام شده است. پس از تنظیم مصاحبهها، متن مصاحبه برای فرد مصاحبهشونده ارسال میشود و تأییدیه نهایی از آنها گرفته میشود. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سیر حرکت و رشد سوژه از مرحله شناخت تا اصلاح موقعیت در داستان باید توسط نویسندگان به تصویر کشیده شود. همچنین باید نقاط بحرانی داستان روایت شود. در این زمینه تعارضات، انتخابها و اهداف سوژهها بسیار مهم است. برای هر سوژه نیز به سه ساحت فردی، اجتماعی و خانوادگی اشاره میشود. در این کتاب، به ساحت خانواده به عنوان حد مقاومتی که به زن نیرو داده و رشد در خانواده را متجلی کرده، پرداخته شده است. 0 12 مریم برزویی 1403/7/16 نمیدونم چرا یکدفعه فیلم یاد هندوستان طرف نسیم مرعشی اینا کرد. تا نصفه خوندم گفتم ول کنم، باز گفتم نه تموم کنم بره. ترجیع بند این کتاب یه جورایی این بود که یا همه مردن یا دارن میمیرن. البته مرگ چیزی منفی نیست لزوما. انقد که تو مرگ زندگی هست تو زندگی، زندگی نیست(اوف عجب جملهای گفتم) ولی بستگی داره مرگی که ترسیم میکنی، آدرسش کجا باشه. به نظرم مرگ این کتاب آدرس قبرستون رو می داد! بگذریم از مرگ. خیلی شنیده بودم که این کتاب ضد جنگه. جنگ چی هست ما جنگ ندیدهها و فقط از جنگ خوندهها چی میفهمیم از جنگ. خب قطعا تجربه زیسته یک چیز دیگه اس ولی خب خوردیم به پست بخشی از تاریخ که خیلی چیزا رو با هم داریم تندتند لمس می کنیم. از جمله تو همین عصر، مردمانی دیدیم که زندگی رو یاد دادن روی ویرانههای جنگ، بعد ما فهمیدیم بابا زندگی یعنی اون ما فقط اداشو درمیآوردیم. بعد آدما تو دنیا حساس شدن که اینا اهل کدوم قبیله هستن از رو چه دستوری ساختنشون این جوری شدن. نه این که غم نگیردشون، غصه هوار نشه رو سرشون میشه خونه خراب بشی، اولاد از دست بدی، غم نگیردت. ولی تو سوار رو چه منظومه ای میشی که نه تنها خودت زمین نمیخوری بلکه آدمای هزار هزار کیلومتر دورتر از خودت رو هم نمیذاری زمین بخورن که بلند بشن دوباره آرمان هاشون آدمیتشون یادشون بیاد و براش فدا بشن این کتاب به نظرم ضد مقاومت بود. همه کتاب برای من تو یه خونه تاریک دور گذشت که تاریکیش دامن همه رو داشت می گرفت. من دوست نداشتم برم دستور تهیه اون آدما رو بدونم. من از نوار گوش دادم اجرای صوتی خیلی خوب بود. البته که قطعا قلم نویسنده و تصویرسازی های عالی بی تاثیر نبود 0 7 مریم برزویی 1403/7/4 یه تمایل جزئی زود از گرسنگی میمیره» ینی این کتاب جون میده باهاش سبزی قورمه پاک کنی. تا اینجا که خوندمش، حدودا شصت درصد کتاب رو نه اونقد فاخر اومده به نظرم، نه اونقد زرد. در حد فیروزهای هم نه ولی سبز میتونه باشه. ازون سبزا که یواش یواش جوانه میزنه، که دلت میخواد بری به سایر آثار جین آستین هم یه سرکی بکشی. اصلا یه گوشههای از جنس زن بودنت رو قلقلک میده قلمش، که دوس داری کنارش باشی. 2 6 مریم برزویی 1403/6/16 چی شد اومدم سراغ این کتاب؟ دنبال شخصیت نوجوانی بودم که عصیان داشته باشه. چند کتاب معرفی شد و روح عزیز رو انتخاب کردم. اول بگم خیلی ذهنم بین یه کتاب ایرانی و خارجی در رفت و آمد بود. فضا کلی داستان، وطنی نبود:)) که خب بعضی مولفه ها تو این حس دخیل هست. از جمله روابط دختر و پسر قصه و حتی تعامل مادر تو این ماجرا شخصیت پردازی ها خیلی عالی. گاهی درخشان. دیالوگ ها سرضرب گاهی واقعا دقیق و قوی و دوست داشتنی و انگار از دهن خودت در رفته باشه تو اون موقعیت. قصه های موازی هم هشتاد درصد به اندازه بود و الکی کش نمی داد. یه چیز دیگه این که قد بار رنج ناشی از ناسازگاری(به طور کلی نه فقط اون موضوع خاص مربوط به مادرش) که نوجوان قصه داشت به دوش می کشید، غلظت این تو فضاسازی قصه درنیومده بود. یه سر الاکنگ بالاتر بود. من این کتاب رو به هر نوجوانی راحت نمیدم. 0 9 مریم برزویی 1403/6/12 شاید جزء تنها کتابی که همیشه تو مرحله در حال خواندن، بمونه، همین صحیفه امام روح الله باشه. حوالی چهارده سالگی شایدم یه کم این ور اون ور تر طی یک اتفاق بهش برخوردم. یادمه چه قد منت مسئول کتابخونه رو کشیدم که بذار ببرم خونمون. ولی میگفت مرجعه و نمیشه. هر روز می رفتم کتابخونه و مینشستم پای کلام امام. نه اونقد امام رو می فهمیدم نه درست معنای واژهها و نه حس وابستگی عمیقی که به کلمات پیدا کرده بودم. از اون روز تا امروز این کتاب همش بوده و هیچ وقت نقطه پایان نشده براش بذارم. جنس کلمات، از اون جنسهاست که در گذر زمان هی لایههاش برات میره کنار و توش به کشفهای جدید بنا به حال خودت و اقتضا زمان میرسی. امروز دوباره نشستم پای پیام قیام لله. نخ تسبیح حرکت امام تو مسیری که شروع کرد. این پیام عین روح تو تمام جلدهای دیگه هم حضور داره. انگار امام همش داشته از همون سال های اول مبارزه به این یه دونه آیه قرآن قیام لله فک می کرده و تو تمام سالهای مبارزه و حتی بعدش به نحو مختلف ساز و کار اجرایی شدن این آیه رو دنبال میکرده. انسی که منجر به حرکت و عمل شده. 0 11 مریم برزویی 1403/6/3 اومدم یک سر ببینم تو این کتاب چه خبره. دلیلشم سریال اقتباسیش که چند قسمت ازش رو دیده بودم. کنجکاو شدم ببینم خط و ربطشون در چه حده حوالی شش صبح بازش کردم، چهار پنج صفحه بخونم، بعد بره ته لیست. اما قاچاقی خودش رو جا زد ردیف اول و رسما منو از کار زندگی انداخت. ۴۸۰صفحه به روایت فراکتاب بود. به خودم اومدم دیدم رسیدم ص۱۵۰😱 گفتم رهاش میکنم تا فردا برگشتم دوباره دیدم شدم۲۲۰🥶 دقایقی بعد۳۱۶😨 ۴۸۰☠ و تمام! تمومش کرده بودم، تو عرض سه چهار ساعت. شایدم کمتر. خودم فک میکنم کشش بیشترش، سر سریال بود. هی دنبال سر نخه سریال تو کتاب می گشتم. خب این کیه اون کیه این کی میتونه باشه. آخرم خیلی چیزیش به چیزی وصل نشد. به نظرم کتاب به خودش فرصت کمی برای پرداخت شخصیت ها و حوادث داده بود. قدمای ننه طوبی که آهسته بود ولی نمی دونم چرا نویسنده مثل یه جووون ۱۴ ساله این بنده خدا رو تازوند تو قصه. برا همین شاید کمی خام از آب درآمد. با چیزایی که شنیده و خوانده بودم ناظر به مواجه با حوادث تاریخ معاصر ایران و عراق، خیلی چش چش کردم یه عمقی ازین حوادث بیابم ولی خب در حد یه آب باریکه بود. احساس کردم کار بین تاریخ و سوژه داستان گیر افتاده. ینی سوژه نشده خوب سوار حوادث تاریخ بشه و ما بتونیم نسبت ها رو درست فهم کنیم. ولی اطلاعات کلی می داد که خوب بود ولی کافی نه. خصوصا حوادث عراق برای منه ایرانی کم اطلاع. یه نکته دیگه این که من، نویسنده رو ایستاده روی یک تپه هنگام روایت دیدم. احساس کردم به سوژه نزدیک نشده یا نخواسته بشه یا نتونسته نمی دانم. در کل از خوندنش ناراضی نیستم و توصیه می کنم به دیگران هم بخوانند. خالی از لطف نیست. خصوصا در این ایام. 7 25 مریم برزویی 1403/5/5 ناراحتم مثل کسی که تو مدرسه بهش گفتن کریستف کلمپ کاشف قاره آمریکاست! همین؟! نه خانی رفته و نه خانی اومده. یعنی یه آدم متمدن که رفته با ذره بین گشته یه جای جدید کشف کرده . اگر منظور از کشف، کشف دل و روده بومیها و بیرون کشیدن دل روده شون، باشه، برای تصاحب سرزمینشون، بله ایشون کاشفه اعظمه. خدایی چی بود اینا تو مدرسه به ما یاد دادین. کلا خط درگیری رو عوض کردین.... 0 13 مریم برزویی 1403/4/30 روایت دقیق و کاملی از خانم دباغ نیست. یک وجه شخصیت رو صرفا پررنگ می کنه و بخش های مهمی مغفوله که نتیجه اش میشه این که زن های ما امروز ایشون رو در ردیف استثنا قرار بدن و قابلیت الگوگیری رو ازش سلب کنند. در حالی که آقا می فرماید ما زن مثل دباغ میخوایم. نه اینکه خانم دباغ نتونه زن الگو باشه، روایت این نتونستن رو ایجاد کرده. 4 13