یادداشت مریم برزویی

        نمی‌دونم چرا یکدفعه فیل‌م یاد هندوستان طرف نسیم مرعشی اینا کرد. تا نصفه خوندم گفتم ول کنم، باز گفتم نه تموم کنم بره.
ترجیع بند این کتاب یه جورایی این بود که یا همه مردن یا دارن میمیرن.
البته مرگ چیزی منفی نیست لزوما. انقد که تو مرگ زندگی هست تو زندگی، زندگی نیست(اوف عجب جمله‌ای گفتم)
ولی بستگی داره مرگی که ترسیم می‌کنی، آدرسش کجا باشه. به نظرم مرگ این کتاب آدرس قبرستون رو می داد!
 بگذریم از مرگ.
خیلی شنیده بودم که این کتاب ضد جنگه. جنگ چی هست ما جنگ ندیده‌ها و فقط از جنگ خونده‌ها چی می‌فهمیم از جنگ. خب قطعا تجربه زیسته یک چیز دیگه اس
ولی خب خوردیم به پست بخشی از تاریخ که خیلی چیزا رو با هم داریم تندتند لمس می کنیم.
از جمله تو همین عصر، مردمانی دیدیم که زندگی رو یاد دادن روی ویرانه‌های جنگ، بعد ما فهمیدیم بابا زندگی یعنی اون ما فقط اداشو درمی‌آوردیم.
بعد آدما تو دنیا حساس شدن که اینا اهل کدوم قبیله هستن از رو چه دستوری ساختنشون این جوری شدن. 
نه این که غم نگیردشون، غصه هوار نشه رو سرشون
میشه خونه خراب بشی، اولاد از دست بدی، غم نگیردت. ولی تو سوار رو چه منظومه ای میشی که نه تنها خودت زمین نمی‌خوری بلکه آدمای هزار هزار کیلومتر دورتر از خودت رو هم نمیذاری زمین بخورن که بلند بشن دوباره آرمان هاشون آدمیتشون یادشون بیاد و براش فدا بشن

این کتاب به نظرم ضد مقاومت بود. همه کتاب برای من تو یه خونه تاریک دور گذشت که تاریکیش دامن همه رو داشت می گرفت. من دوست نداشتم برم دستور تهیه اون آدما رو بدونم.

من از نوار گوش دادم اجرای صوتی خیلی خوب بود. البته که قطعا قلم نویسنده و تصویرسازی های عالی بی تاثیر نبود
      
74

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.