یادداشت مریم برزویی

        
*به بلندای روح قیصر*

*«شعرت، قصه‌ات، چه می‌دانم گزارشت را می‌دادی، اون می‌خواند و بحث و جدل شروع می‌شد. او خط می‌زد، دایره می‌کشید، حاشیه می‌زد، پیشنهاد می‌داد شاید هم چند کتابی به امانت.
بعد بدرقه‌ات می‌کرد و وعده‌ی دیدار بعدی را می‌داد...تویی که تا پیش از این حتی نمی‌دانستی در چه قالبی نوشته‌ات را عرضه کرده‌ای و هنوز یادت نیامده بود این نخستین اثرت بوده یا دومی، وقتی دکمه آسانسور را می‌زدی که برگردی...دیگر خودت را نویسنده یا شاعری تمام عیار می‌انگاشتی که اندک فرصتی دارد تا دنیا را از ظرافت و ژرفای افکارش لبریز کند! انگار بلندای روح قیصر در وجودت رسوخ کرده باشد.»*

 این جملات گوشه‌ای از شخصیت شاعری‌ست که کمتر کسی پیدا می‌شود، یک بار گذرش به شعرهای او نیفتاده باشد.
شاعری که روح اشعارش، درد است. دردی از جنس مسئولیت، نسبت به جامعه و جهانی که در آن زیست می‌کرد. دردی که نمایشی نبود؛ برگرفته از عمق نگاه قیصر امین‌پور به زندگی بود؛ برای همین تک تک بیت‌هایش به جان مخاطب می‌نشیند. 
شاعر کوچه آفتاب عنوان کتابی‌ست که خاطرات مرحوم قیصر امین‌پور از زبان آدم‌های برجسته‌ی عرصه ادبیات و فرهنگ، به کوشش پژمان عرب، در آن گردآوردی شده است.
اسم کتاب واقعا به قیصر می‌آید. مثل آفتاب، گرم و گیرا. انرژی بخش و حرکت دهنده‌ی آدم‌های دور و برش، بدون هیچ چشم‌داشتی. کسی که هرچه از علم و هنر جمع می‌کرده به جای انبار کردن و خست به خرج دادن، در اختیار جوینده‌هایش می‌گذاشته.
آدمی‌زاد را همین جنس سلوک‌هاست که زنده نگه می‌دارد حتی وقتی توی این دنیا نباشد.

پ_ن:پیشنهاد می‌کنم این کتاب را حتما بخوانید. ویژه قیصردوست‌ها؛ اگر می‌خواهید به لایه‌های عمیق‌تری از شعرهای قیصر راه پیدا کنید.

#شاعر‌کوچه‌آفتاب
#پژمان‌عرب
#راه‌یار

@koookhak
      
30

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.