یادداشت‌های کوثر گلیج (42)

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه
          کاش همه‌ی ما «پت کاوانا»هایی باشیم که «جولین بارنز» هایی ما را دوست بدارند. :)
جولین بارنز تکرار نمی‌شود. (البته فهمیدن اندیشه‌های بارنز را مدیون  مترجم‌های خوبی مثل عماد مرتضوی و نشرهای بی‌نظیری مثل گمان هستیم.)
فصل اول و دوم، جالب است. ولی فقط جالب. کشش کافی را ندارند. داده‌ها زیاد اند و حجم انبوهی اطلاعات وارد ذهن‌تان می‌شود 
ولی امان از فصل سوم. به قول مترجم؛ مزد صبوری در فصل یک و دو را می‌گیرید.
فصل سوم بی‌نظیر است. هسته‌ی کتاب است‌ و دلنشین شدنش، وابسته به جملاتی است که از فصل یک و دو نقل می‌کند.
از طرفی توضیحات موخره توسطِ مترجم بی‌نظیر کتاب وجود دارد که حسن ختااااام است، یک خلص و تمتِ جان‌دار.
تجربه‌ی زیسته‌ی انسانی که فقدان و سوگ را تجربه کرده در این کتاب جای گرفته و در همین تجربه‌ها و خلأ‌ها، رگه‌های امید به زندگی را می‌توان یافت. باریکه‌راه‌هایی که تو را به آن سمت مرز فقدان، می‌کشاند.
پیشنهادش می‌دهم؟ بله 
        

31

سخت پوست
          زندگیِ واقعی همین‌طوریه. این مهم‌ترین جمله‌ایه که در وصف این نوولای عزیز میتونم بگم. کتاب رو سه ساعته خوندم، کجا؟ مقابل شالیزاری در مازندران. خوشحالم کتاب من رو توی این زمان و مکان مناسب انتخاب کرد. ساناز اسدی خیلی واقعی نوشته، نه اینکه خاطرات خودش باشدها (که بعید نیست، مثلا همون ماجرای خاش‌گیر که در مختصات شمالِ ایران از مهم‌ترین المان‌هاست. :)) انگار تجربه‌های زیسته‌اش در مازندران را جمع کرده و در قالب فوق‌العاده‌ای پیاده کرده.
چیزی که برام جالب بود، دیدنِ پسری بود که بی‌نهایت به پدرش شبیه بود و در عین حال از همه‌ی اون ویژگی ‌های پدرش بیزار و فراری بود.
به شخصیت مادر نقد دارم، خیلی منفعل بود. خیلی بیکار بود. خیلی دور بود.
شخصیت پدر و امین دقیقا طوری بود که باید، همه‌چیزش به قاعده و به‌جا.
و اینکه فکر می‌کردم راوی یعنی سینا رو شناختم ولی پایان‌بندی قصه رسید و آتیش زد به همه‌ی شناخت‌ها =)))).
هعی. دوستش داشتم. اندازه سه ستاره. نه بیشتر.
پیشنهادش می‌کنم؟ بله، شاید.
        

25