یادداشتهای کوثر گلیج (70) کوثر گلیج 1404/5/1 گرگ در لباس میش آگاتا کریستی 4.0 6 همیشه به پوآرو میبازم. این دفعه حدسم برای پیدا کردن قاتل خیلی نزدیک بود. خیلی زیاد. ولی در لحظهی آخر پوآرو چیزی رو دید که من ندیده بودم. خیلی خوشم اومد. یک نفس خوندم. :) آگاتای عزیزم هیچ وقت ناامیدم نمیکنی. 0 11 کوثر گلیج 1404/4/21 جریده فریده مریم مزین السلطنه 4.1 12 خوشحالم که مریم عمید یا مزین السلطنه رو میشناسم. هر صفحه رو ورق زدم اول از خدا، بعد از زنان مبارز تاریخ و یکی از ویژهترین مصداقهاش دبیر روزنامهی شکوفه، مزین السلطنه، تشکر کردم بابت فرصتهایی که امروز به عنوان یک دختر توی ایران دارم. این آدم واقعا برای اینکه «ایران، خانهی خوبان شود (به خصوص برای خانمها) خون دلها خورد.» جریدهی فریده به شدت انگیزهای بود برای درس خوندن و جدیتر خوندن و کمتر غر زدن. اما ۳۰ صفحهی آخر کتاب واقعا حوصله سر بر بود، چون تکرار مکررات بود. از طرفی صفحات ابتدایی کتاب به قدری خاص و ویژه بود که به یقین رسیدم دربارهی پیشرو بودن و فراتر از جامعه بودنِ این دختر. :)) 0 5 کوثر گلیج 1404/4/17 خلاف زمان دیه گو گاروچو 3.9 2 برای کسانی مثل من که فلسفه نخوانده اند و به اصطلاح «از آن سر در نمیآورند!» جستارهای فلسفی کمک میکنند از لذت ناخنک زدن به جهان فلسفه بینصیب نباشند. آقای دیهگو گاروچو در این ناداستانهای -عزیز- فضایی را برای من ساخت که انگار دانشجویی در اسپانیا هستم و استاد سرفصلی را باز کرده به نام «نوستالژی» چیست و من را وادار میکرد بعد از هر پاراگراف فکر کنم و سوالاتی برای خودم طرح کنم. حقیقتا نگاهم به ماجرای نوستالژی و گذشتهنگری و آرمانشهر عوض شد. نمیشود گفت با تکتکِ نظرهای این کتاب موافقم، چون برای فهمیدن بعضی جملات سواد کافی نداشتم و باید در آینده دوباره برگردم و بخوانم. شاید بتوانم نگاه بهتری به بعضی مسائل داشته باشم. ولی نظر شخصی من این است که مخاطب این کتاب اگر در هر جستار سوالی برای خودش طرح کند، بهرهی کافی از این کتاب میبرد. تیتر موردعلاقهی من، اسطوره و نوستالژی بود که واقعا نگاهی نو داشت. :) و کاش قبل از خواندن این کتاب، اطلاعات نسبتا جامعی از اساطیر و قصههای یونانی داشتم (ترغیب شدم که بخوانم.) و ممنون از الهام شوشتری زاده و نشر اطراف :) مترجم و نشری که سلیقهی من در کتاب خواندن را زیر و رو کردند 🤍 0 10 کوثر گلیج 1404/4/17 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.8 130 شاید چون آتش، بدون دودِ نادر ابراهیمی را خواندم کتاب دیگری از این نویسنده را نمیتوانم به اندازهی آن مجموعه دوست داشته باشم. این کتاب را میشد در دو ساعت خواند. چون روان و خوشخوان بود ولی استعارهها و نمادها و واگویههای درونی زیاد، آدم را از یک جایی به بعد دلزده میکند. البته همین نثرِ غمگین، مخاطب را عمیقا با درونِ فرسوده و آشفتهی راوی آشنا میکرد که این هنر نویسنده است. اینجا متوجه شدم چقدر نام هلیا زیباست. :) 0 2 کوثر گلیج 1404/4/14 شنژن: سفری به چین گی دولیل 3.3 18 کمیک خوندن تجربهی جالبی بود؛ من رو یاد تنتن انداخت. =} 3 5 کوثر گلیج 1404/4/4 ماه بر فراز مانیفست کلر وندرپول 4.1 15 خیلی تصادفی یادم افتاد ۶ سال پیش از خوندن این کتاب لذت بردم و پیشنهاد میکنم نوجوونهای ۱۴-۱۷ سال بخونند. 2 7 کوثر گلیج 1404/3/22 آشپزخانه خانم گیلاس سیلویا پلت 3.8 4 خدای نیلوفر امرایی و سیلویا پلت به روحشون نور و آرامش بده. دو انسان جالب🌟 0 3 کوثر گلیج 1404/3/19 نیلوفر و مرداب: هنر دگرگون کردن رنج ها تیک نات هان 3.4 36 معمولا کتابهای رشد فردی سختخوان هستند و بعد از یکی دو فصل خواندن، خسته کننده میشوند. کتابهای رشد فردی برای من مشابه دانشنامه شده، از فهرست نگاه میکنم و مسئلهی خودم را پیدا میکنم و میخوانم. این را گفتم که به این نقطه برسم: این کتاب، متفاوت بود در یک نشست خواندمش و نقطهی عطفش این بود که خواندنش سخت نبود. (آفرین به مترجم!) اما آیا به کسی که در حال رنج کشیدن است این کتاب را پیشنهاد میکنم؟ خیر. چون وقتی کسی بین سیاهیهای سوگ یا فقدان گیر کرده زمان مناسبی برای آموزش ذهنآگاهی نیست. این کتاب، پاسخ «سوال چگونه حالم را خوب کنم؟» هم نیست. من فقط وقتی نیلوفر و مرداب را پیشنهاد میدهم که کسی از من بپرسد کتابی در زمینهی ذهنآگاهی و مراقبه خواندهای و من بگویم بله. این کتاب، واقعا کتاب خوبی در این زمینه است. چون روان است. جامع است و جزئیات پیچیده ندارد. شکل مقدمهای بر مراقبه است. که اگر کسی دوست داشت بیشتر بخواند، جستجوی بیشتری در کتابهای تخصصیتر داشته باشد. از خواندنش پشیمان نیستم. نگاه کردن زندگی از دریچهی دید کسانی که معتقد به بودا هستند جالب بود ولی نمیتوانم بگویم قانع شدم که هر روز تمرینهای ذهنآگاهی و مراقبه انجام دهم و از این لحظه دیگر در زمان حال زندگی میکنم.🫨 - پینوشت را از کل کتاب بیشتر دوست داشتم. بریدههایی هم که اینجا گذاشتم، مجموع برداشتهای خودم از کتاب بود و چیز دیگری عایدم نشد. 0 6 کوثر گلیج 1404/3/18 ما ایوب نبودیم فاطمه ستوده 4.0 45 خودم تعجب کردم از مدتی که این کتاب دستم بود و کشش خوندن یه جستار دیگه ازش نداشتم. نه اینکه بد باشه، نه حتی اینکه بگم خوب باشه، نمیشه حسی که با خوندن جستارها بهم دست میداد رو با خوب و بد توصیف کنم. یک واقعهی انسانی توی قلبم اتفاق میافتاد. از ۲۱ مارچ یعنی یک فروردین که اولین جستار رو خوندم تا امشب که ۱۸ خرداده و رضایت دادم آخرین جستار رو بخونم، لحظهای از مفهوم مراقبت دور نبودم. این کتاب رو دقیقا زمانی برای خوندن انتخاب کردم که توی زندگی شخصیم باید مراقب کسی میبودم. و این کتاب، حداقل نوازشی برای روح رنجور من بود تا بفهمم اولین مراقب جهان نبودم و آخری هم نخواهم بود. پس تنها نیستم. من واقعا دلم میخواد این کتاب رو بدم دستِ آدمها و بگم بخونید. ببینید هر کدوم از آدمهای این شهر درگیر قصههای خودشون اند. در حال حمل رنج تحملناپذیر هستی. توی این کتاب نمیتونستی بگی کدوم راوی رنجورتره؟ زندگیِ کدوم سختتره؟ اگه با هم مواجه میشدند و ماجرایی بینشون پیش میاومد، باید به کدوم شخص حق داد که بابت شرایط زندگیش یک سری کنشها انجام بده؟ ولی توی زندگی روزمره وقتی که رفتارها روایت نیستند ما ساده قضاوت میکنیم و حق میدیم و المپیک بدبختی راه میندازیم. بنمایهی همه این تجربهها یه چیز بود: مراقبت ولی قصهی غربت و رنجِ آدمها توی این کرهی کثافتِ خاکی با هم فرق میکرد. وسط قصه از راوی میپرسیدی به چه امید دووم آوردی، مراقبت کردی و از دست دادی؟ تو که پیش بینی میکردی سوگ این موجود رو به چشم ببینی، پس چرا از شیرهی جونت، تغذیهش کردی؟ و آخر قصه میدیدی پاسخ که هیچی، اساسا سوالی وجود نداره، چون این آدمکها عاشق همین زندگی پر از زخم بودند. جستارهای مورد علاقهم که چند بار خوندم: کرمراقبتی که کارش مراقبت بود. مراقبتنامه و قصهی پیروز 0 40 کوثر گلیج 1404/3/18 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 60 مثل یک قصهگوی صمیمی و جذاب مرا چند ساعتی درگیر کرد. یک جایی از قصه که دربارهی عشق حرف میزد با خودم گفتم که باز هم کلیشه!!! اما واقعا کلیشهای نبود. از دل یک عشقِ نامتعارف که تنانه هم نبود - البته اگر زیر تیغ سانسور نرفته باشد😁 - روایت جدید و عجیبی را بیرون کشیده بود. شاید ایدهی قصه در کل ساده باشد اما شیوهی روایی و زاویه دید نویسنده به قدری خلاقانه و پرکشش بود که مرا وادار کرد در یک نشست تمامش کنم. حس غریبی با خواندن پاراگراف آخر کتاب به من هجوم آورد. تجربهی این حس، میس آملیا، تنهاییاش و غم ابدیاش را در خاطرم نگه میدارد. - از مقاله/ جستارخوانیها خسته بودم. خوشحالم که این کتاب را انتخاب کردم. از کارسون مکالرز خوشم آمد. باید آثار دیگر این نویسنده را هم بخوانم. 0 4 کوثر گلیج 1404/3/17 اتوبیوگرافی زنان در ایران معاصر افسانه نجم آبادی 2.8 3 باید به نشر بیدگل خرده گرفت که چرا اسم افسانه نجمآبادی به عنوان نویسنده درج شده در حالی که ۳۰ صفحه از کتاب، یعنی فقط یک مقاله، به قلم او بود. حتی توضیح کتاب در پشت جلد هم این موضوع را شفافسازی نکرد که چهار مقاله (که نشر بیدگل به عنوان جستار از آن نام برده!!!) قلم این نویسنده نیست. باید بگویم مقدمهی مترجم از کل کتاب مفیدتر بود و تنها، مقالهی نجمآبادی بود که به آدم چیزی اضافه میکرد. دیگر مقالهها اطلاعات تکراری و دمِ دستی بودند. پس این کتاب را پیشنهاد نمیکنم. (لازم به ذکر است این مقالهها حاصل پژوهشهایی در دانشگاه هاروارد، ۳۷ سال قبل است. پس اطلاعات جدید نیست.) 2 20 کوثر گلیج 1404/3/15 تمساح فیودور داستایفسکی 3.3 38 تمساح، برای من نماد مشکلاتی بود که تصادفی یا غیرتصادفی مرا میبلعند و منِ آدمیزاد هر لحظه به جای برونرفت از این مشکلات، انرژیام را صرف توجیه آن وضعیت و پذیرش و تطبیق خودم در آن مخمصه میکنم. در همان اثنا اطرافیانم میتوانند مثل راوی برایم دلسوزی کنند و همزمان از من متنفر باشند یا مثل همسرِ داستان، به فکر خودشان باشند و نسبت به ماجرای من بیتفاوت. وضعیت بغرنجی که به چشم هیچ کدام از کاراکترهای داستان فاجعه نیامد و هر کس نسبت به شرایط خودش، فقط به فکر منافعش بود. سوالی که دارم این میزان همذاتپنداری ما ایرانیها با ادبیات روس، اتفاقی است؟ 1 23 کوثر گلیج 1404/2/27 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 229 اگر قرار باشد یک کتاب حالخوبکنِ جمع و جور که از تیرگی دنیا کم کند، معرفی کنم از کتاب های مونتگمری پیشنهاد میدهم. اما قصر آبی پختگی خاصی داشت. جهانش بزرگسالانهتر بود و دختر منتظر پسری نبود که نجاتش بدهد. به نظرم میتوان از نگاه فمنیستی این قصه را بررسی کرد. خلاصه که این کتاب سد خواندن (ریدینگ اسلامپ) من را شکست و در دستهی کلاسیکهای عزیزم جای گرفت. 0 7 کوثر گلیج 1404/1/21 ارواح ملیت ندارند یوکو تاوادا 3.3 16 بعضی از جستارهاش خیلی دوست داشتنی بود ولی ۳ جستار آخر خیلی ناواضح و عجیب بود و من درک درستی نداشتم از ماجرا. نمیدونم به خاطر ترجمه بود یا قلم نویسنده. در کل این مجموعهی نشر اطراف، بینظیره. 0 13 کوثر گلیج 1404/1/19 کوکورو ناتسومه سوسه کی 3.8 22 موضوع که جالب، عناوین سه فصل هم بامزه بود. توی ذهن آدم طبقهبندی میشد. کلیشههای جنسیتی در ژاپن قدیم چقدر زیاااااد بوده. چقدر ضد زن بودند. تفکرات الانشون رو مطلع نیستم ولی واقعا اذیت کننده میشد از یه جایی به بعد. من لذت بردم از خوندنش. درسم رو گرفتم از قصه. اورثینک واقعا میتونه مثل پایان این کتاب فاجعه و تراژدی راه بندازه. (ادبیات ژاپن رو دوست ندارم ولی این خوب بود. خوشحالم خوندم.) 3 15 کوثر گلیج 1404/1/16 در ماگدا سابو 4.2 50 ۴۸ درصد کتاب را که خواندم به کسی که معرفی کرده بود، گفتم من دیگر ادامه نمی دهم. بی هدف کش داده و دیگر لذتبخش نیست.گفت صبوری کن. کمی جلوتر ورق برمیگردد. همینطور شد. ۵۰ درصد دوم کتاب را بیوقفه و بدون مکث خواندم. امرنس شخصیتپردازی شگفتانگیزی داشت. طوری که حالا زنده است. مثل یک دوست او را میشناسم و بین آدمها دنبال امرنس میگردم. اما پیدا نمیکنم. ولی ماگداها (ماگدوشکاهایی که برای بقا به یک امرنس نیاز دارند.) کم نیستند. همذاتپنداری کردن با ماگدا سخت نبود خوشحالم این کتاب را خواندم.خوشحالتر که هنوز کتابهای دیگر ماگدا سابو را نخواندم. 1 38 کوثر گلیج 1404/1/13 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 میخوام بگم خسته کننده بود ولی اگه خسته کننده بود چرا سه ساعت متوالی نشستم پاش. میخوام بگم از اول میدونستم گودو نمیاد ولی اگه این مسئله قطعی بود چرا تا آخر صبر کردم. میخوام بگم شخصیتپردازی قوی نبود ولی خب ولادیمیر و استراگون و لاکی و پوتزو رو به قدری دقیق نقاشی شده بودند که مگه فراموش میشه؟ من لذت بردم و همزمان لذت نبردم چون حس میکردم نمیخوام از نقطهی امنم بیام بیرون. ۲.۵ از ۵. نه کمتر نه بیشتر. خوندنِ کتابهایی مثل این، خطرناکه. چون فکر کردن دربارهی باورها خطرناکه و تشابه تو با کاراکترهایی که ممکنه بابت حماقت مسخرهشون کنی خیلی ترسناکه. 0 5 کوثر گلیج 1403/12/21 آناتومی گری برای دانشجویان 2020: اندام جلد 2 ریچارد دریک 0.0 1 این، بهترین ترجمه است. 0 1 کوثر گلیج 1403/12/21 چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور 3.3 12 دوستش نداشتم. قصهپردازی ضعیف بود و حتی بعضی از قصهها شبیه فیلمفارسی بود تا محتوایی که درخورِ مصطفی مستور باشد. روی ماه خداوند زا ببوس کجا و این کتابِ نحیف کجا؟ شخصیتها در حد تیپ مانده بودند و همین الان هم کاراکتری در خاطرم نمانده. ۲/۵ آن هم برای جملهها و پاراگرافهای قشنگ. برای واژه چینیِ درست. 0 2 کوثر گلیج 1403/12/16 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 61 میخوام پنج ستاره بهش بدم و میخوام معرفیش کنم به عنوان یک کتاب مورد علاقه. هیچ وقت فکر نمیکردم خط پایان یک کتاب بتونه اشکم رو دربیاره. از نشر ماهی راضیام حتی وقتی چشمبسته و تصادفی کتاب انتخاب میکنم، جذبش میشم. باید فرد اولمن رو بیشتر بشناسم و چه ترجمهای ✓ 0 6