یادداشت کوثر گلیج
1404/4/17

برای کسانی مثل من که فلسفه نخوانده اند و به اصطلاح «از آن سر در نمیآورند!» جستارهای فلسفی کمک میکنند از لذت ناخنک زدن به جهان فلسفه بینصیب نباشند. آقای دیهگو گاروچو در این ناداستانهای -عزیز- فضایی را برای من ساخت که انگار دانشجویی در اسپانیا هستم و استاد سرفصلی را باز کرده به نام «نوستالژی» چیست و من را وادار میکرد بعد از هر پاراگراف فکر کنم و سوالاتی برای خودم طرح کنم. حقیقتا نگاهم به ماجرای نوستالژی و گذشتهنگری و آرمانشهر عوض شد. نمیشود گفت با تکتکِ نظرهای این کتاب موافقم، چون برای فهمیدن بعضی جملات سواد کافی نداشتم و باید در آینده دوباره برگردم و بخوانم. شاید بتوانم نگاه بهتری به بعضی مسائل داشته باشم. ولی نظر شخصی من این است که مخاطب این کتاب اگر در هر جستار سوالی برای خودش طرح کند، بهرهی کافی از این کتاب میبرد. تیتر موردعلاقهی من، اسطوره و نوستالژی بود که واقعا نگاهی نو داشت. :) و کاش قبل از خواندن این کتاب، اطلاعات نسبتا جامعی از اساطیر و قصههای یونانی داشتم (ترغیب شدم که بخوانم.) و ممنون از الهام شوشتری زاده و نشر اطراف :) مترجم و نشری که سلیقهی من در کتاب خواندن را زیر و رو کردند 🤍
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.