شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
ستاره

ستاره

5 ساعت پیش

        این کتاب برای من با اینکه بیشتریا خیلی ازش خوششون نمی‌آید مثل داستان های دیزنی بود و خیلی گوگولی بود 
و اینکه نمی‌فهمم از چیه اوانجلین بدتون میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شخصیت اولنجلین بر اساس زمانی که کتاب توش اتفاق افتاده هست و تو این زمان دخترا هدف از زندگی شون یه ازدواج خوب و یک همسر خوب بودن هست و به نظرم اوانجلین باز هم نسبت به این تفاسیر شخصیت قوی ای داره و نویسنده اش هم دقیقا میخواست این دختر رو یه دختر معمولی و شجاع نشون بده البته تو زمان خودش و اینکه شخصیت اوانجلین با بقیه دختر های نقش اصلی کتاب ها فرق داره شخصیت آروم و گوگولی و مهربون و بخشنده و شجاعی داره و اینکه میگید هی خودشو به پسرا می‌چسبونه لوک که بهش خیانت کرد اون که هیچ
مجبور شد با شاهزاده ازدواج کنه و خب اگه شما هم بودید آرزو می‌کردید که با اون شخص زندگی خوبی داشته باشید اونم که هیچ 
یه می مونه جکس  الان اوانجلین کجا هی دنبال پسراس؟؟؟
واو چقدر ازش دفاع کردم
خب خلاصه که اگه اینجور شخصیت و ژانر هایی رو دوست دارید این کتاب عالیههههه ولی اگه یه شخصیت اصلی دختر خیلی قوی و نترس و اینا میخواین و به نظرتون اوانجلین خسته کننده اس به نظرم از این کتاب زیاد خوشتون نمیاد ولی بازم بستگی به سلیقه تون داره

      

1

هیوا

هیوا

9 ساعت پیش

        داستان‌های کوتاهی که بامزه‌گی‌شون می‌تواند با داستان‌های سلینجر برابری کند. برای من شاید هیچ وقت اشتیاقی برای آشنایی با فرهنگ هند وجود نداشته اما می‌توانستم به خوبی با داستان‌ها همراه شوم و با سرچ های کوتاهی بفهمم فلان لباس یا خوراکی چیست و فلان کلمه چه معنایی دارد. هفت تا از داستان‌ها خانواده‌های هندی را به تصویر می‌کشد که به امریکا مهاجرت کرده‌اند و در کنار روابط خانوادگی و زناشویی، با فرهنگ و نوع صحبت کردن هندی‌های مهاجر آشنا می‌شویم. انگار هدف نویسنده نشان دادن این موضوع است که انسان مهاجر در کشور مقصد مدام دنبال اثرها و نقش‌ها و آدم‌هایی از وطن است یا هر چیزی که نشانی از وطن داشته باشد. خیلی برایم جالب شد که اگر یک داستان‌نویس ایرانی بخواهد از زندگی‌ مهاجران ایرانی ساکن غرب بنویسد چگونه خواهد بود. شاید کلیشه‌ای به نظر برسد اما در اکثر داستان‌ها من حس می‌کردم زن‌ها از چیزی نارضایتی دارند و دنبال شرایط بهتری هستند، چیز بیش‌تری از رابطه‌ می‌خواستند، شاید به صورت مستقیم به این موضوع اشاره نمی‌کردند اما رفتارشون نشان می‌داد. رفتارشون نشان می‌داد که با کسی که در رابطه هستند درک نمیشن و همیشه یه درک نشدنی توی روابط بود، البته یه جاهایی دو طرفه هم بود مثلا ممکن بود زن را هم بی ملاحظه ببینیم در رابطه. دو تا از داستان‌ها هم زندگی زن‌های تنهایی را نشان می‌دهد که در کلکته زندگی می‌کنند که به نظر من خیلی جای بحث دارند. زن میانسال تنهایی که نگهبان و خدمتکار یک ساختمان نه چندان جالب است و مدام از گذشته‌اش تعریف می‌کند که چه قدر زندگی برخوردداری داشته و زن تنهای ۲۹ ساله‌ای که به یک مرضی دچار است و راه معالجه‌اش را شوهر کردن می‌دانند!
داستان پایانی را بیش‌تر از همه دوست داشتم. دانشجویی که برای تحصیل و کار، اول به لندن می‌رود و بعد به ماساچوست.  صبحانه‌های ساده‌ای که هر روزه برای خودش درست می‌کند و ارتباطش با پیر زن صاحب‌خانۀ بامزه‌. موردی که برایم جالب بود ازدواج مهاجرین بود که همچنان راه و رسم سنتی را حفظ کرده بود. مثلا در داستان پایانی می‌بینیم که با وجود اینکه مرد قصه چندین سال را در لندن گذرانده اما نهایتا خانواده‌اش یک دختری را برایش انتخاب می‌کنند و بدون شناخت دو طرفه با هم ازدواج می‌کنند. این مورد در دیگر داستان‌ها هم هستش و اتفاقا نشان‌هایی از شک و تردید بعد از ازدواج را در طول زندگی‌شان می‌بینیم.
در کل به نظرم خواندن این داستان‌ها برای کسی که به داستان کوتاه علاقه دارد خالی از لطف نیست و به اندازه‌ای روان و ساده‌خوان هستند که آدم را خسته نکنند. من بعد از خواندن آمدم لیست داستان‌ها را نگاه کردم و متوجه شدم چه‌قدر خوب توی ذهنم مانده‌اند، این اتفاق کم برای من می‌افتد.
چیز جالب دیگری که در مورد پایان داستان‌ها‌ وجود داشت این که نتیجه گیری خاصی مد نظر نویسنده نبود. در واقع نویسنده قصد نداشت(حداقل به صورت مستقیم) یه چیزی رو به خواننده بفهمونه!
      

1

دریا

دریا

9 ساعت پیش

        بیابان تاتارها یه کتاب عمیقه که روی درونی‌ترین احساسات آدم اثر می‌ذاره.

داستان خیلی ساده و بی‌هیجان پیش می‌ره. این لازمه‌ی رسوندن پیامشه. جووانی دروگو افسریه که به دژ باستیانی اعزام شده. یه جای دورافتاده که هیچ نقش مهمی توی کشور نداره. دروگو یه نیروی سحرآمیز حس می‌کنه و به تدریج می‌فهمه آدما اونجا موندنی می‌شن.

قلعه‌ی باستیانی یه دایره‌ی امنه برای آدمای توش. رخوت روزمرّگی توش هست ولی کسی جرئت نداره از مرزش پا فراتر بذاره. بیرون رفتن ترسناکه چون هیچ چیز اون بیرون قابل پیش‌بینی نیست...

و امید واهیِ یه اتفاق هیجان‌انگیز که می‌تونه به زندگی آدم معنا بده، بین افراد قلعه هست. همه امیدوارن یه روزی بالاخره تاتارها حمله کنن، جنگ بشه و بتونن افتخارآفرینی کنن. زندگی‌های بسیاری توی قلعه هدر می‌ره فقط چون شاید اگه یه‌کم بیشتر بمونیم، یه اتفاقی بیفته.

شبیه زندگی ما نیست؟ به امید یه اتفاق بزرگ زندگی‌مونو به تعویق می‌ندازیم در حالی که شاید اون اتفاق بزرگ هیچ وقت رخ نده.

همچنین کتاب، پوچی و بی‌معنایی این سبک زندگی رو خیلی خوب نشون داده. من فکر می‌کنم معنا با تقدیر فرق داره. نمی‌شه نشست و منتظر موند معنا به زندگی‌مون وارد بشه. باید با توجه به شرایط جسارت به خرج داد و خلقش کرد.

و بخش‌های زیادی از کتاب درباره‌ی رنج تنهاییه و درک نشدن. نویسنده معتقده توی این دنیا، آدم خواه‌ناخواه تنهاست و "حتی عاشق بی‌قرارش نمی‌تواند از درد او درد بکشد و علت تنهایی انسان همین است".

یه بار یه دوستی یه جمله‌ای برام فرستاد: اگه چیزی رو تغییر ندی، یعنی بازم انتخابش کردی. 
جمله‌ی قابل تفکریه که این کتاب هم برام یاداوری‌ش کرد، اما چقدر توی زندگی محدود این دنیا قدرت ایجاد تغییر داریم؟ چقدر دنبال راه‌های جدید می‌گردیم؟ حداقل کاش بتونیم جایی که شدنیه امنیت بازدارنده‌مونو بشکنیم.

از روی کتاب فیلمی هم ساخته شده به همین اسم که من ندیدمش قصدشو هم ندارم چون حس می‌کنم بهترین بستر برای چنین کتابی با این پیام، ادبیاته و به خوبی هم کارشو انجام داده، حس می‌کنم سینما نمی‌تونه این احساس رو به خوبی ادبیات انتقال بده.

ترجمه‌ی سحرآمیز سروش حبیبی مثل همیشه جادوم کرد. حتی اگه کتاب هیچ حرفی برای گفتن نداشت، صرف خوندن اون توصیف‌های بی‌نظیر با قلم اعجازانگیز سروش حبیبی به تنهایی برای لذت بردن من کافی بود و من به چیزی بیش از این نیاز نداشتم. خدا حفظشون کنه برامون❤️
      

0

        پس از اینکه با گسترش شاخه‌های مختلف ریاضیات، در قرن نوزدهم، تناقض‌های عجیب و غریبی در دل ریاضیات پیدا شد، تلاش‌های بسیار انجام شد تا مبانی ریاضیات تا جایی که ممکن است دقیق‌تر و اصولی‌تر تعریف شود و نظامی یکپارچه و منسجم برای ریاضیات فراهم آید.

ایده‌آل چیزی بود مانند هندسه اقلیدسی که در آن ادعا می‌شد که با پنج اصل اقلیدس، هر حکم هندسی را می‌شود اثبات کرد. البته این هیلبرت بود که توانست نظامی اصل‌بنیاد و تمام برای هندسه طراحی کند (۱۸۹۹). تمام به این معنا که هر گزاره صادقی در این نظام، توسط اصل‌های آن قابلیت اثبات داشته باشد.

این خیلی خوب بود و ریاضی‌دان‌ها دوست داشتند برای شاخه‌های مختلف ریاضی و اصلا کل ریاضیات، نظامِ اصل‌بنیادِ تمام داشته باشند. در همین راستا راسل و وایتهد اثر سه جلدی مفصلی با نام پرینکیپا ماتماتیکا نوشتند (۱۹۱۳) که کوشیدند تا به کمک منطق صوری پایه‌هایی محکم برای ریاضیات بنا نهند.

عالی بود. همه چیز به نظر تمام شده بود و مشکلی نبود. تا اینکه کورت گودل جوان، از دل این بنای باشکوه و عظیم، قضایای ناتمامیت را درآورد (۱۹۳۱). بزرگانی مبهوت شدند، آرزوهایی بر باد رفت و زمانه دگر گشت.

(خطر سادگی و غیردقیق بودن)
حال این دو قضیه چه بودند؟ قضیه اول، این بود که در هر دستگاه ریاضی که تا حد خوبی قوی باشد، گزاره‌ی درستی وجود دارد که اثبات‌پذیر نیست. قضیه دوم هم این بود که در هیچ نظام منطقی مربوط به ریاضیات، نمی‌توان سازگاری را با زبان خود آن نظام اثبات کرد. سازگاری هم یعنی یک گزاره و نقیض آن، با هم اثبات‌پذیر نباشند.

در ۱۹۵۸ نیگل و نیومان سعی کردند مسأله‌ی پیش روی گودل و اثبات او برای قضیه اول ناتمامیت را به زبان ساده بازنویسی کنند که نتیجه آن کتابی شد به نام «اثبات گودل». کتاب حاضر ویرایش شده جدیدتر همان کتاب است به اضافه چند مقاله در مورد زندگی گودل و ارتباط او با اینشتین.

به نظرم کارهای بهتر هم وجود دارند ولی در مجموع، برای من کتاب خوبی بود تا ملایم این مباحث را مرور کنم. اگر با منطق ریاضی آشنا هستید و قصد دارید مواجهه‌ی دوستانه‌ای با گودل داشته باشید، این کتاب انتخاب خوبی است. اگر هم با منطق ریاضی آشنا نیستید، شاید طرح مسأله در بخش‌های آغازین کتاب یا بخش دوم که درباره زندگی گودل و ارتباط او با اینشتین هست، برایتان جالب باشد.

برای گام‌های بعدی یادداشت‌های Quanta Magazine، آثار اسمولیان و ویگدرسون و درسنامه‌های دکتر محسن خانی می‌توانند سودبخش باشند.
      

7

saba

saba

11 ساعت پیش

        «امتحان نهایی»
خولیو کورتاسار
ترجمه‌ی مصطفی مفیدی / نشر نیلوفر

"درد فقط برای کسی واقعی است که آن را همچون مصیبتی یا سانحه‌ای تحمل می‌کند و در این کار به آن حق شهروندی می‌بخشد و به آن اجازه‌ی ورود به روحش را می‌دهد.
اصولاً شاعر به رنج و درد تن نمی‌دهد. رنج می‌برد، ولی خودش آدم دیگری است ایستاده در پایین تختخواب که رنج بردن خود را نظاره می‌کند."

امتحان نهایی رمانی است مرموز، وهم‌زا و سرشار از تعلیق؛ اثری که بیش از آن‌که پاسخی به پرسش‌ها بدهد، پرسش ایجاد می‌کند و خواننده را در مهی از ابهام و اضطراب رها می‌سازد. این اثر در سال ۱۹۵۰ نوشته شد، اما تا سال ۱۹۸۶ و پس از مرگ کورتاسار منتشر نشد.

در داستان با خوآن و کلارا همراه می‌شویم، زوجی که قرار است در امتحان نهایی دانشگاه شرکت کنند، اما تصمیم می‌گیرند شب قبل از امتحان را در کنار دوستانشان بگذرانند. با این حال، همه‌چیز از مسیر عادی خارج می‌شود: شهر در حالت طبیعی خود نیست، مه همه‌جا را فرا گرفته و آبل، دوست مرموز قدیمی، آن‌ها را تعقیب می‌کند.

کورتاسار در این اثر با استفاده از سورئالیسم و روایت ذهنی، مرز میان واقعیت و خیال را عمداً برمی‌دارد. ساختار خطی داستان از هم‌گسسته است، فضاها شبیه خواب یا کابوس طراحی شده‌اند و شخصیت‌ها بیشتر به نمودهای ذهنی شباهت دارند تا آدم‌هایی واقعی. خوان، متزلزل و سردرگم؛ آندره، ناظر و اندیشمند؛ کلارا، شخصیتی گنگ و متفاوت؛ و آبل، تهدیدی خاموش و تعقیب‌گر. رابطه‌ی میان آن‌ها در فضایی از عشق، ترس و بی‌ثباتی شکل می‌گیرد.

نامه‌ی آبل، امتحان نهایی، تعقیب‌ و گریزهای پیاپی و ویرانی تدریجی شهر —هیچ‌کدام توضیحی روشن ندارند. کورتاسار با حذف شفافیت روایی، خواننده را وادار می‌کند که در ابهام حرکت کند؛ همان‌گونه که شخصیت‌هایش چنین می‌کنند. 

امتحان نهایی رمانی نیست که تمام شود؛ نه برای شخصیت‌هایش، نه برای خواننده‌اش. مهی که در داستان فرو می‌نشیند، در ذهن ما هم باقی می‌ماند. چیزی روشن نمی‌شود، اما همه‌چیز تغییر کرده.

این کتاب آسان‌فهم و عام‌پسند نیست و ممکنه برای هر سلیقه‌ای جذاب نباشه، اما تجربه‌ای منحصربه‌فرد و متفاوت فراهم می‌کنه. من از خوندنش واقعاً لذت بردم؛ با اینکه جاهایی برام گنگ بود، بعضی سوال‌ها بی‌پاسخ موند و بخش‌هایی رو نفهمیدم، باز هم مجذوب فضای وهم‌زده و خاصش شدم و این ابهام‌ها بخشی از لذت خوانش بود.

در نهایت، تنها ترجمه‌ی فارسی موجود از این رمان، ترجمه‌ی مصطفی مفیدیه. با اینکه نمی‌شه اون رو بی‌نقص دونست، بخش زیادی از دشواری‌ها به‌خاطر خودِ متن اصلی و فضای خاص و پیچیده‌ی داستانه که ترجمه‌پذیری کاملش به فارسی رو سخت می‌کنه.
      

1

        کتاب اول چالش کتابخوانی متفاوت پارت سوم:
بالاخره من هم توی این چالش شرکت کردم و باید بگم که چقدر براش هیجان زده‌ام! (ممنون از لیا بابت چالش خوبش و تشویق بقیه به کتابخوانی)

خب... تعریف این کتاب رو هم مثل بقیه‌ی کتاب های خانم مک فادن زیاد شنیده بودم و انتظار یه کتاب شاهکار رو ازش داشتم، ولی خب مثل خیلی از کتاب های این نویسنده، این کتاب هم قابل حدس بود!

انتظار یه خیلی چیز ها رو نداشتم ولی خب یه سری اتفاقات رو میتونستم پیش بینی کنم.
شخصیت های کتاب هم به نظرم اصلا قوی نبودن، و نقطه ضعف های زیادی داشتن.
و همینطور بر عکس کتاب قبلی نمیتونستم با شخصیت ها همزاد پنداری کنم.

اما این کتاب هم مثل خیلی از کتاب های فریدا مک فادن پر از اطلاعات روانشناسی بود، که من شخصا از این ویژگی لذت میبرم!
و همینطور دیالوگ ها و جمله های قشنگی هم داشت، جوری که دلم میخواست همه‌ی جمله ها رو هایلایت کنم.
اما داستان این کشش رو داره که بخواهید تا آخر کتاب بخونیدش، هر چند یه سری اتفاق ها غیر منطقی و رومخ بودن!

"احتمال اسپویل"
و همینطور پایان داستان یه جور هایی برای من عجیب و غیر منتظره بود، چون فکر میکردم مثل همه‌ی کتاب ها قاتل به سزای اعمالش برسه اما توی این کتاب اینطور نبود و خب این به نظرم جالب بود..!


ولی در کل کتابی نبود که بخوام بگم شاهکاره و حتما بخونید، اما خوندنش خالی از لطف نیست...
      

2

بِهتاب

بِهتاب

12 ساعت پیش

        مورگان هازل نویسنده و تحلیلگر مالی آمریکایی،  در یکی از گزارش هایش، بیست علل بدرفتاری، و سوگیری نادرست مردم در مواجهه با پول را شرح داد، و بعد از استقبال میلیونی خوانندگان، آن را به صورت کتاب پیش رو در آورد.

کتاب ایده ای نو داشت، همین هم آن را خواندنی کرده، اما اجازه دهید دو ایراد اساسی اش را بگویم.

یک)
عنوان کتاب، اصلی ترین انگیزه ام برای خواندنش بود ترکیب روانشناسی با پول، که مدتی بود پیگیر کتاب هایی در موردش بودم. واقعا جذاب بنظر می آمد.
فکر کنم همین قضیه انتظاراتم رو از کتاب بالا برده بود. 
فکر میکردم حضور تحلیل های روانشناسی پررنگ تر باشد، اما به جز چند اشاره به جستار هایی از روانشناسی اجتماعی و رفتاری، چیز بیشتری دستگیرم نشد. 

ولی خب عجیب هم هست‌، روانشناسی پول بیشتر  یک پارادوکس است. اینکه یک چیز مادی را در ترازوی روان بسنجیم!

از طرفی آقای هازل روانشناس نیستن. اما استفاده جسورانه از کلمه روانشناسی باید ایشون رو موظف می‌کرد، بررسی های بیشتری در این زمینه داشته باشند. اینکه در بیشتر بخش ها می‌شد به جای توضیح دادن یه نظریه از جنبه های مختلف، معادل روانشناسیش نوشته بشه‌. مهر تاییدی بود بر این خلا در کتاب.

دو)
بیشتر بررسی رفتار ها و درک شهودی یکسری قاعده نانوشته  در مواجهه با شرایط مالی مختلف با توجه به تجربیات سرمایه داران آمریکایی و یکسری داده های آماری بود.

نظام سرمایه داری آمریکا کجا، وضعیت نابسامان اقتصادی ایران کجا.

نویسنده کتاب را برای همه دنیا ننوشته است! و داستان ها هم محدود به یک منطقه جغرافیاییست، آمریکا!
به همین دلیل تعمیم بعضی درس ها به زندگی خودمان سخت می‌شود و شاید اصلا برایمان کاربرد نداشته باشد.



اکثر موضوعاتی که بررسی شدند، برای منی که خیلی کم درگیر مسائل اقتصادی بودم تازگی داشت و نکات زیادی یاد گرفتم.
 
اگه برگردم به عقب بازم میخونمش.  چون هنوزم برایم عنوان جذابی ست :)
      

2

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.