آگاتاهد.

تاریخ عضویت:

بهمن 1403

آگاتاهد.

بلاگر
@Hananeh.

98 دنبال شده

245 دنبال کننده

                خواندن تنها لذتی است که سرنوشت برایم باقی گذاشته و کمتر اتفاقی در دنیاست که درباره‌اش نخوانم.
_ سرباز رنگ پریده
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
آگاتاهد.

آگاتاهد.

5 ساعت پیش

        موریارتی، ماجرایی که بین دو داستان کوتاه آخرین مسئله و خانه‌ی خالی از آرتور کانن دویل اتفاق می‌افتد. در واقع بعد از سقوط آبشار رایشنباخ و در دوره‌ای که شرلوک هولمز و موریارتی به اصطلاح مُردن (احتمالا اینو از جلد کتاب فهمیدید).🤝
ایده‌ی داستانی و ماجراها باحال بود، ولی با قلم جناب هوروویتس حال نکردم. باید بگم اگرچه داستان یک قرن پیش اتفاق می‌افتاد، اما اگه چند وقت یکبار اشاره‌ای به درشکه‌ها نمی‌کرد و از وسایل الکترونیکی استفاده می‌شد اصلا به چشم نمیومد که داستان مال چندین سال پیشه. در واقع مثل کتاب‌های آرتور کانن دویل حس کلاسیک و قدیمی بودن نمی‌داد.🥲
روند کتاب خیلی اوقات (مخصوصا اواسط) کشش نداشت و بنظرم اگه ادبیات پليسی نخوندید، برای شروع سراغش نیاین. احتمال اینکه وسط راه بیخیال شید زیاده.

شاید شما هم مثل من فکر کنید از اونجایی که این یه اقتباس از ماجراهای شرلوک هولمزه، توش قراره دوباره به خیابان بیکر، پیش دوستان قدیمی‌مون برگردیم، ولی باید بگم دلتون رو صابون نزنید.😂 در این داستان، بازرس جونز نقش شرلوک، و جناب چیس نقش واتسون رو یجورایی بازی میکنن و داستان از زبان ایشون نقل میشه.

در پایان، اگه به داستان‌های شرلوک هولمز و ادبیات پلیسی علاقه دارید فکر میکنم بد نباشه این کتاب رو هم مطالعه کنید.😃
پ.ن: داستان کوتاه آخرين مسئله رو میتونید در کتاب سیمای زرد، و داستان کوتاه خانه‌ی خالی رو از کتاب عینک دورطلایی از نشر هرمس مطالعه کنید. بنظرم اگه می‌خواین این کتاب رو بخونید بهتره این دوتا داستان رو قبلش مطالعه کرده باشید.💘
      

15

آگاتاهد.

آگاتاهد.

3 روز پیش

        دکتر قسم می‌خوره مرگ یک ساعت پیش اتفاق افتاده، ولی نیم ساعت قبل یه‌نفر جناب میت رو زنده دیده. نظرتون چیه؟😀

قتل در فلسطین اثر آگاتا کریستی!! کی فکرشو میکرد؟😂 از این به بعد اگه یه‌نفر بهم بگه کتاب‌های جنایی بی‌محتوان و همش پره از خیانت و هیچ نکته و حرف آموزنده‌ای نداره، با دوتا دستم می‌کوبم تو سرش و اینو بهش می‌دم بخونه.
فکر کنم این کتاب یه‌مقدار سلیقه‌ای بود. تا صفحه‌ی صد هیچ خبری از مرگ نبود و حتی وقتی قتل اتفاق افتاد، فضای کتاب اونطور که آدم موقع خوندن جنایی توقع داره پرخون و پرهیجان و دارک باشه نبود. ولی من بازم دوستش داشتم.
پوآرو خیلی دیر (حدودا همون صفحه صد) وارد داستان شد و البتههه که دوباره باید اشاره کنم قبول که نقاط ضعف داشت ولی بازم دوستش خواهم داشت.😃
و نگم از فصل‌های آخر! کم‌کم داشتم عقلم رو از دست می‌دادم تا بلاخره معلوم شد قضیه چی بوده. پشت پرده واقعا خفن بود و من حس خوبی از کتاب گرفتم، مثل این بود که واقعا با شخصیت‌ها داشتم سفر می‌کردم. جای گفتن نداره که نتونستم کتاب رو بزارم زمین.

پیشنهاد میکنم یا نه؟ واقعا نمیدونم. بستگی به سلیقه‌ خودتون تو جنایی خوندن داره. یادداشت رو بخونید و خودتون نتیجه‌گیری کنید.😬
      

24

آگاتاهد.

آگاتاهد.

3 روز پیش

        خب، باید اعتراف کنم با اینکه قتلِ پیچ در پیچی نبود گول خوردم.🙏
"قتل پایان ماجراست. اصل داستان همیشه از مدت‌ها قبل شروع می‌شود." اگه بخوام این کتاب رو توصیف کنم، احتمالا این جمله‌ی آقای تریفس خواهد بود.🥲
به طرف صفر اصلا هیجان نداشت، ولی فضای کتاب دلنشین بود و حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. خیلی هم کوتاه بود! فضای داستان جوریه که پیشنهاد میکنم یه عصر بارونی بنشینید و بخونید و دغدغه‌های ذهنی‌تون رو از یاد ببرید..
همونطور که گفتم، معما زیاد پیچیده نبود (برای قتل های پیچیده به قتل در قطار سریع السیر شرق، قضیه نامه‌های عاشقانه، چهار غول بزرگ و.. مراجعه کنید😃) این شاید حتی نقطه‌ی قوت داستان باشه، چون چندین بار شنیدم برای بعضی کتاب‌های آگاتا میگفتن اطلاعات خواننده کم بود و غیرواقعی تموم شد و این داستانا😀 باید بگم این کتاب اینجوری نیست.

پیشنهاد میکنم اگه دنبال یه جنایی هستید که بدون داشتن هیجان، شما رو به یه دنیای دیگه ببره، این کتاب رو از دست ندید:)
      

18

        بعد از چندتا کتابِ مارپل، بلاخره توی این کتاب حضور پررنگی داشت و تونستم یه سفر خفن باهاش برم و وقت بگذرونم. در کل این سفر حالم رو خوب کرد..
اماااا
چرا دو و نیم ستاره بهش دادم:
🔴 روند کتاب ترغیب‌کننده نبود. جوری نبود که از کنجکاوی اینکه کی قاتله با یه نشست تمومش کنم. آگاتا خیلی هیجانی و خفن‌تر از این هم میتونست بنویسه!
🔴 قاتل رو درست حدس زدم و برخی جزئیات کتاب تکراری بود. نصف لذت آگاتا کریستی خوندن به اینه که آخر کتاب دهنتون باز بمونه و پنج دقیقه همه‌چیز رو آنالیز کنید، ولی قاتل این کتاب قابل حدس بود و معماهای بغلش هم خیلی ساده و ماست بودن.😀
🔴 آدمای کتاب رو اعصاب بودن و درست شخصیت پردازی نشدن. من همیشه به همه میگم آگاتا خوندن شما رو با روان‌شناسی آدم‌ها و اینکه سطحی نگاهشون نکنیم آشنا می‌کنه، ولی این کتاب اصلا اینجوری نبود!! حس میکنم آگاتا اینو یه عصر تو اوقات بیکاری نوشته و اصلا روش فکر نکرده.😂😂
🔴 و اما گِلِه‌ی آخر از نشر هرمس. آقا یه سانسوری چیزی!! هر چرتی رو که نمیان بنویسن.😑

در پایان، فقط امیدوارم کسی آگاتا رو با این کتاب قضاوت نکنه. برید خفن‌هاش رو بخونید.😭
      

21

        بلندی‌های بادگیر؛ چهلمین کتاب تابستون.
واقعا میشه کتاب‌های خواهران برونته رو دوست نداشت؟
با دید مثبتی این کتاب رو شروع کردم و توقعم هم بالا بود. امکان نداشت تو مدرسه دورهمی راجب کتاب داشته باشیم و حرف از بلندی‌های بادگیر نشه. (راحت میتونید قیافه‌ی منِ جاهل رو که هنوز نخونده بودم تصور کنید😀)

شروع کتاب ترغیب کننده نبود ولی کم‌کم خیلی بهتر شد جوری که حتی وقتی کتاب رو می‌ذاشتم پایین ذهنم درگیر اتفاقاتش بود و مدام با خودم تحلیل می‌کردم اگه فلان اتفاق نمیوفتاد سرنوشت شخصیت‌ها چی میشد.. (بله درسته در حدی که خواب دیدم داشتم باهاشون دعوا می‌کردم)

ایده‌ی مدل روایت کتاب خیلی خفن بود ولی بعضی‌جاها غیرمنطقی می‌شد. تو خلوت شخصیت زن و مرد اصلی، خدمتکار چیکار میکنهههه؟😂😭 سر این قضیه هم خیلی حرص خوردم ولی اگه از این فاکتور بگیریم، بقیه عالی بود.

اگه دنبال یه عاشقانه کلاسیکِ اگوری پگوری مثل کتاب‌های جین آستین هستید، سراغ این کتاب نیاین چون تک تک شخصیت‌ها قراره ذره ذره‌ی اعصابتون رو بجوند. اینجا خبری از یه عاشقانه‌ی شفاف و سرراست نیست.🤝

عجیبیش اینه که با این همه حرص خوردن، همچنان عاشق کتاب شدم. خوشحالم که خوندمش و پیشنهاد می‌کنم اگه نخوندید از دستش ندید و اگه خوندید سرتون رو نکوبید به دیوار.
پ.ن: بلندی های بادگیر و جین ایر و قصر آبی همچنان در صدرِ عاشقانه کلاسیک هایی که خوندم.💘
      

18

        تنها کتابی که قبلا از جین آستین خوندم رمان "اِما" بود که اصلاااا نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و بخاطر همین تا چند وقت پیش نمیتونستم خودم رو راضی کنم و دوباره به جین آستین اعتماد کنم. ولی خب وقتی معلم زیستتون که کلاسیک‌خوان نیست از غرور و تعصب تعریف می‌کنه شما هم کنجکاو می‌شید تا بخونید.😀
بنظرم ارزش تعریف‌هاش رو داشت و همونطوری بود که انتظار داشتم و از گاردم نسبت به جین آستین کم شد. روند کتاب خیلی ملیح بود و قلمش به دلم نشست (بر خلاف اِما) جوری که به عقیده‌ی من اگه اِما کتاب اولش بود خیلی منطقی‌تر بود تا غرور و تعصب.
اما دلیل کم کردن یک ستاره: توصیفات واقعا کم بود.😐 خصوصیات ظاهری شخصیت‌ها رو خیلی خیلی کم توضیح داد و مجبور می‌شدم برای تصور کردنشون برم دنبال عکس‌های گوگل. و اینکه پایان غیرقابل حدس و به دور از کلیشه نبود، البته شاید بگید توقع بی‌جایی از رمان عاشقانه کلاسیکه ولی من جین ایر رو خوندم و توقعم بالا رفته.☝️🤣

فکر میکنم نیازی به پیشنهاد مطالعه نداره چون تا الان به این نتیجه رسیدم تمام عالم غرور تعصب رو به‌جز من خونده بودن.🫠
      

17

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

نمایش همه
دشمن پنهاندرنده باسکرویلدزیره

پرخاطره‌ترین‌های۱۴۰۳

7 کتاب

به کتابای لیست نگاه میکنم و با خودم میگم " چیمیشد اگه اینو نمیخوندم؟ با زندگیِ یکنواختم چیکار می‌کردم؟". فکرش رو بکنین، پارسال همین موقع نمیدونستم تامی و تاپنس کی هستن! هیچ داستانی از پوآرو نخونده بودم و حتی اسمِ مایکرافت به گوشم آشنا نبود. مسخرست، چه روزمرگی خسته کننده‌ای. پس هیجان چیمیشه؟ هرچقدر هم که اتفاقات سال خوب نبود، حداقل دوستایی که پیدا کردم خلا های روز‌هام رو پر کردن. پس با نگاه کردن به کتاب‌های خوانده شده‌ میتونم بگم سال خوبی بود. با "همسران خوب" روز های به شدت شیرینی رو گذروندم. با "دشمن پنهان" و "شرکای جرم" زندگی کردم. خندیدم و گریه کردم و جیغ کشیدم و سکته کردم. (بهترین کتاب امسال همین دوتاننن) کلِ بهمن و اسفندم خلاصه شد تو کتابای شرلوک هلمز. طبیعتا الان بنظرم از شخصیت خیالی فراتر رفته..‌ یه تابستون خفن رو با "جین ایر" و "دزیره" گذروندم (خدای من چه روزای خوبی بود).. آخرای سال هم که "کلاف سردرگم" مخم رو زد. مونتگمری عزیزم با اون شخصیت‌ها یجوری حالم رو خوب می‌کرد که کل بدبختیام رو فراموش میکردم و میچسبیدم به کتاب. ناگفته نماند چندتا از بهترین دوستام رو توی کلاف سردرگم پیدا کردم (اگه یادداشتم رو خونده باشین متوجه شدین😂) و البته در پایان، "هرکول پوآرو"، که کتاب‌هایی که ازش خوندم اینقدر زیاد بود و انتخاب سخت بود که تصمیم گرفتم در حق بقیه کتابا ظلم نکنم و هیچ کدوم رو نیارم. خدای من قبل خوندن کتابای آگاتا کریستی چجوری بدبختیام رو فراموش میکردم؟ هیجان دوستان، هیجانی که شب بیدار نگه دارتم چی می‌شد؟ زندگی خیلی کسل‌کننده می‌شد مگه نه؟ در پایان اینکه خوشحالم با بهخوان و شما آشنا شدم و این جزو بهترین اتفاقات امسالم بود. به امید سالی بهتر و کتاب‌های بیشتر:)

14

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.