یادداشت هیوا
18 ساعت پیش
داستانهای کوتاهی که بامزهگیشون میتواند با داستانهای سلینجر برابری کند. برای من شاید هیچ وقت اشتیاقی برای آشنایی با فرهنگ هند وجود نداشته اما میتوانستم به خوبی با داستانها همراه شوم و با سرچ های کوتاهی بفهمم فلان لباس یا خوراکی چیست و فلان کلمه چه معنایی دارد. هفت تا از داستانها خانوادههای هندی را به تصویر میکشد که به امریکا مهاجرت کردهاند و در کنار روابط خانوادگی و زناشویی، با فرهنگ و نوع صحبت کردن هندیهای مهاجر آشنا میشویم. انگار هدف نویسنده نشان دادن این موضوع است که انسان مهاجر در کشور مقصد مدام دنبال اثرها و نقشها و آدمهایی از وطن است یا هر چیزی که نشانی از وطن داشته باشد. خیلی برایم جالب شد که اگر یک داستاننویس ایرانی بخواهد از زندگی مهاجران ایرانی ساکن غرب بنویسد چگونه خواهد بود. شاید کلیشهای به نظر برسد اما در اکثر داستانها من حس میکردم زنها از چیزی نارضایتی دارند و دنبال شرایط بهتری هستند، چیز بیشتری از رابطه میخواستند، شاید به صورت مستقیم به این موضوع اشاره نمیکردند اما رفتارشون نشان میداد. رفتارشون نشان میداد که با کسی که در رابطه هستند درک نمیشن و همیشه یه درک نشدنی توی روابط بود، البته یه جاهایی دو طرفه هم بود مثلا ممکن بود زن را هم بی ملاحظه ببینیم در رابطه. دو تا از داستانها هم زندگی زنهای تنهایی را نشان میدهد که در کلکته زندگی میکنند که به نظر من خیلی جای بحث دارند. زن میانسال تنهایی که نگهبان و خدمتکار یک ساختمان نه چندان جالب است و مدام از گذشتهاش تعریف میکند که چه قدر زندگی برخوردداری داشته و زن تنهای ۲۹ سالهای که به یک مرضی دچار است و راه معالجهاش را شوهر کردن میدانند! داستان پایانی را بیشتر از همه دوست داشتم. دانشجویی که برای تحصیل و کار، اول به لندن میرود و بعد به ماساچوست. صبحانههای سادهای که هر روزه برای خودش درست میکند و ارتباطش با پیر زن صاحبخانۀ بامزه. موردی که برایم جالب بود ازدواج مهاجرین بود که همچنان راه و رسم سنتی را حفظ کرده بود. مثلا در داستان پایانی میبینیم که با وجود اینکه مرد قصه چندین سال را در لندن گذرانده اما نهایتا خانوادهاش یک دختری را برایش انتخاب میکنند و بدون شناخت دو طرفه با هم ازدواج میکنند. این مورد در دیگر داستانها هم هستش و اتفاقا نشانهایی از شک و تردید بعد از ازدواج را در طول زندگیشان میبینیم. در کل به نظرم خواندن این داستانها برای کسی که به داستان کوتاه علاقه دارد خالی از لطف نیست و به اندازهای روان و سادهخوان هستند که آدم را خسته نکنند. من بعد از خواندن آمدم لیست داستانها را نگاه کردم و متوجه شدم چهقدر خوب توی ذهنم ماندهاند، این اتفاق کم برای من میافتد. چیز جالب دیگری که در مورد پایان داستانها وجود داشت این که نتیجه گیری خاصی مد نظر نویسنده نبود. در واقع نویسنده قصد نداشت(حداقل به صورت مستقیم) یه چیزی رو به خواننده بفهمونه!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.