شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
N_r_

N_r_

12 ساعت پیش

        "بند ها"

مثل همیشه از همه چیز جذاب تر برام معنای پشتِ عنوان کتابه:
 راستش اولش فک کردم بند به معنای زندانه بعد که توی داستان اشاره ریزی شد فک کردم بندِ کفشه، اما تصورم این بود که بندِ کفشِ دو نفر  به هم گره خورده، اگر اولی به زمین بیفته دومی هم سرنوشت مشابهی داره... درواقع منظور سرنوشت اثر متقابل اشتباه یک نفر بر دیگری به واسطه  وابستگی اونهاست... 

اما آخر کتاب متوجه شدم بند های دو کفشِ یک نفر مدنظره، وقتی به خطا  بند هایِ دو کفش رو به هم بسته و این موضوع باعث میشه در انجام دادن یکی از اولین فعالیت هایی که توی زندگی یاد گرفته، راه رفتن، به مشکل بر بخوره، مشکلی بحرانی و میشه گفت خودخواسته که از بیرون خیلی احمقانه به نظر میرسه، خیلی واضح که نباید بند های دو کفش رو به هم بست! نتیجش سقوطه ولی... شاید خود فرد متوجهش نشه...

این موضع توی سه بخش بودن کتاب از سه زاویه مختلف هم بازتاب داشت... وقتی بخش های مختلف رو میخوندم متوجه میشدم چقدر برای آدم ها با نسبت های مختلف ، با جهان‌بینی های مختلف این مسئله یا درواقع رنج به گونه های مختلف نشون داده شد...

ادامه نمیدم که داستان فاش نشه...
درمورد ساختار داستان باید بگم سبک بود و احتمالا خوندش برای اقشار مختلف مناسب باشه، مختصر اما بسیار مفید بود و شروع جذاب و پایان غیر منتظره باعث میشد ژانر های مختلفی رو همزمان در خود جا بده... حتی شاید پلیسی معمایی!

به کتاب ستاره کامل دادم نه به خاطر اینکه بگم‌ کاملا و ۱۰۰ درصد موردِ "علاقم" بود به خاطر اینکه این داستان رو با یک انتظاری از نویسنده خوندم و در نهایت اون انتظارم کاملا برآورده شد...

      

1

زینب

زینب

12 ساعت پیش

        کتاب برادران کارامازف ماجرای پدر متمول، بدسرشت و بی‌بندوباری است که دو بار ازدواج کرده است و از ازدواج اولش، یک پسر به نام دیمیتری و از ازدواج دومش، دو پسر به نام‌های ایوان و آلکسی دارد. پسر دیگری که اسمردیاکوف نام دارد نیز گمان می‌رود که فرزند نامشروع این پدر هوس‌ران باشد. در خلال این داستان است که داستایوفسکی مفاهیمی فلسفی را در حوزه‌ی الهیات و اخلاقیات مطرح می‌کند. رمان برادران کارامازوف، با این خط داستانی، مفاهیم عمیقی را درباره‌ی وجود خدا و قدرت اختیار و انتخاب انسان مطرح می‌کند. درواقع، درون‌مایه‌ی این رمان درخشان این پرسش است که آیا خدایی وجود دارد؟ اگر خدایی وجود نداشته باشد، آیا ما مجاز به انجام هر کاری هستیم یا همچنان کارهایی برای ما مجاز هستند و کارهایی غیرمجاز؟ امر مجاز و امر ممنوع را چه کسی تعیین می‌کند؟ چه کسی می‌تواند داوری کند که چیزی درست است و چه چیزی نادرست؟ در خلال بندهای این کتاب است که خواننده عمیقاً به فکر فرو می‌رود و پاسخ مورد نظر خود را از زبان یکی از این شخصیت‌ها می‌شنود، شخصیت‌هایی که هر یک نماد نحله‌ای فکری هستند و در طول این رمان، عقایدشان را در معرض داوری می‌گذارند و از خود و باورهایشان دفاع می‌کنند.
من‌ کتاب را با ترجمه رستگار خواندم.ترجمه بسیار روان و گیرایی بود و با اینکه مفاهیم فلسفی ای را دربرمی گرفت اصلا خسته کننده و سنگین نبود.توضیحات پاورقی مفصل و‌خوبی را نیز دربرگرفته بود.
      

0

fatemeh

fatemeh

12 ساعت پیش

        ۱. برای هر خرس رقصنده‌ی باز‌نشسته لحظه‌ای پیش می‌آید که آزادی دردناک می‌شود. آن وقت چه می‌کند؟ روی پاهای عقبش بلند می‌شود و شروع می‌کند به رقصیدن. همان کاری که کارکنان پارک تمام سعیشان را می‌کنند از سرش بیرون کنند: رفتار اسیران. گویی ترجیح می‌دهد که مربی برگردد و دوباره مسئولیت زندگی‌اش را به عهده بگیرد. انگار می‌گوید که کتکم بزن، با من بدرفتاری کن، اما من را از این ضرورت لعنتی که مسئول زندگی خودم باشم برهان.
.

۲. در این بخش از جهان که ما زندگی می‌کنیم، مردانی با موهای عجیب و غریب که وعده‌های بزرگ می‌دهند، مثل قارچ بعد از باران، فراوان شده‌اند. مردم هم در پی‌شان می‌افتند، مثل خرس‌هایی که دنبال مربیانشان می‌رفتند، چون آزادی، علاوه بر فرصت‌های جدید و افق‌های جدید، مخاطرات جدیدی نیز به همراه دارد. مثل بیکاری که در دوران سوسیالیسم مردم چیزی از آن نمی‌دانستند، یا بی‌خانمانی . سرمایه داری، در وحشی ترین شکلش ، به سراغشان می‌آید و مردم ، مثل خرس‌ها گاهی ترجیح می‌دهند که مربیانشان برگردند و آن‌هارا لااقل از بعضی از این مخاطرات خلاص کنند، و دست کم بخشی از باری را که بر دوششان سنگینی می‌کند بردارند.
.

۳. ولا روزهای متوالی به بینی‌اش پنجه می‌مالید و دنبال حلقه می‌گشت. نمی‌توانست با نبودنش کنار بیاید، با این که حالا که نبود دردی که همه‌ی عمر داشت نیز از بین رفته بود. او که از بچگی به برده بودن عادت کرده بود حالا این آزادی ناگهانی را تهدید تلقی می‌کرد و بیشتر از درد از آن واهمه داشت...
.
پ‌ن:همین!
.
.
.
      

0

زینب

زینب

12 ساعت پیش

        کتاب "نود و سه" آخرین رمان ویکتور هوگو است که در سال ۱۸۷۴ منتشر شد و به عنوان یکی از برجسته‌ترین آثار او شناخته می‌شود این کتاب حماسه انقلاب فرانسه، به ویژه دوران ترور در سال ۱۷۹۳ را به تصویر می‌کشد و با شخصیت‌های اصلی چون مارکی دو لانتوناک، گووَن و سیموردن، تقابل ایدئولوژی‌ها و وقایع پرآشوب آن دوره را بررسی می‌کند.
اولین نویسنده ای که عاشق آثارش هستم و پایان تمام کتاب هایش اشک‌ می ریزم هوگو است.در بین آثاری که ازش خوانده ام بدون‌ استثنا تمامی آنها نثری زیبا و تاثیرگذار دارند و پایان شگفت انگیزی را رقم می زنند.شاید حتی به ذوق خواندن پایان های دور از انتظار اوست که سراغ کتاب هایش می روم.
کتاب نود و سه شاید در ابتدا به خاطر تشریح صحنه های نظامی و اسامی مختلف از انقلاب فرانسه که برای ما ناآشناست کمی توی ذوق بزند اما از اواسط آن درگیر سه شخصیت کتاب می شویم و شرح شخصیت هریک ما را به دنبال کردن داستان وا می دارد.
و طبق معمول باقی آثارش پایان دور از انتظاری را به تصویر می کشد.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

13 ساعت پیش

        ‌
🔶۹۵ صفحه در ۴ ساعت و ۱۰ دقیقه.
‌
🔶در شهر بارانی آلویویل، مردم شروع کرده‌اند به فراموش کردن جزئیات اخیر زندگی‌شان. این پدیده به‌تدریج آغاز شده بدون آن‌که کسی متوجه شود، تا این‌که وقوع مکرر این اتفاقات بخش‌های بیشتری از حافظه‌شان را پاک کرده و در نهایت کسی متوجه شده که دلیل آن چیزی‌ست که در آب باران است. تماس با آب در این شهر باعث فراموشی می‌شود اما نه به‌صورت ناگهانی: یک‌قطره فقط یک دقیقه‌ی آخر را از حافظه می‌برد. اما اگر مراقب نباشید، اگر به‌خوبی پوشیده نباشید یا دقت نکنید، یک رگبار می‌تواند تمام هویت شما را پاک کند.
‌
🔶رمان کوتاه «باران فراموشی» اثر «نائومی سلمان»، به‌صورت مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه روایت می‌شود، نوشته‌ی دکتری سالخورده به نام «لاوِرن»، که با ناامیدی تلاش می‌کند آن‌چه را که ارزش به خاطر سپردن دارد حفظ کند؛ دفترچه‌ی یادداشتش به نوعی جایگزین حافظه‌اش شده است. او دیگر نمی‌داند شهر آلویویل چه مدت است که در معرض این باران بی‌پایان فراموشی قرار گرفته است. شایعات، نظریه‌های نیمه‌فراموش‌شده، و حقایق بارها کشف‌شده‌ای وجود دارند که هرگز تصویر کاملی از وضعیت‌شان به دست نمی‌دهند. او می‌داند که ارتباط شهر با دنیا قطع شده، هیچ سیگنال تلفنی یا اینترنتی وجود ندارد، کمک غذایی گه‌گاه از هوا ارسال می‌شود و نگهبانان مسلح مانع خروج هر کسی از شهر می‌شوند. علت این اتفاق‌ها چیست؟ چرا آن‌جا؟ چرا آن‌ها؟ اگر روزی هم حقیقت کشف شده، حالا دیگر گم شده است. رطوبت موجود در هوا به‌تنهایی کافی‌ست تا باعث شود نسبت به گذر زمان تردید کنید و در نتیجه به زمان حال ابدی محکوم شوید.
‌
🔶«باران فراموشی» مجموعه‌ای کوتاه از وقایعی در زندگی «لاورن» را روایت می‌کند که حول ارتباطات او با خانواده‌های همسایه شکل گرفته‌اند، کسانی که با هم شبکه‌ای از حمایت متقابل را ساخته‌اند. گرچه «لاورن» ذاتن فردی منزوی‌ست، اما هنوز به سوگند پزشکی‌اش پایبند است و مسئولیت خود را برای زنده نگه داشتن آلویویل انجام می‌دهد. اما ورودی‌های پی‌درپی دفترچه‌اش، خطراتی را نشان می‌دهند که او قبلن فراموش‌شان کرده، و همچنین پشیمانی‌هایی را که سرسختانه از فراموش کردن‌شان امتناع می‌ورزد. جامعه‌ای که از تاریخش محروم شده، و در نتیجه از هویتش نیز، به ابتدایی‌ترین وظایف مربوط بقا بازمی‌گردد. بجنگ یا فرار کن، بخور یا خورده شو. هیچ قطعیتی وجود ندارد. زندگی به فوری‌ترین نیازها تقلیل یافته، چون دیگر فایده‌ای در تسویه‌ی بدهی‌ها یا برنامه‌ریزی برای آینده نیست. بدون حافظه، شأن انسانی نیز از بین می‌رود.
‌
🔶این کتاب کوچک سریع خوانده می‌شود اما تأثیر عمیقی بر جای می‌گذارد. هرچند که ممکن است راوی کتاب غیرقابل اعتماد بنمایاند، اما در این داستان کوتاه، دلیل نبود جزئیات و برداشت‌های جانبدارانه کاملن باورپذیرند. مسئله این نیست که راوی در روایتش هدف یا نیتی پنهان دارد، بلکه واقعیت این است که نمی‌تواند حتی به نسخه‌ی خودش در داستان اعتماد کند. به همین دلیل، هیچ برتری‌ای نسبت به خواننده ندارد: او هم به اندازه‌ی ما سردرگم است؛ چیزی برای پنهان کردن ندارد فقط بخش‌های زیادی از حافظه‌اش را از دست داده. این انتخاب نویسنده باعث می‌شود بی‌اعتمادی خودکار نسبت به راویان غیرقابل‌اعتماد از بین برود و به‌جایش همدلی‌ای صادقانه شکل بگیرد. ما نمی‌توانیم بیش از آن‌چه خودش نشان می‌دهد، از «لاورن» بدانیم، اما این آزاردهنده نیست، چون این دقیقن همان میزان و مقداری‌ست که خودش از خود می‌شناسد. نتیجه‌ی این امر، لحنی صادقانه است که به‌ندرت در داستان‌های آخرالزمانی دیده می‌شود. حتی وقتی که احساس خستگی یا بدبینی دارد، این احساس از دل توجه و دل‌سوزی می‌آید، نه از سر بدبینی یا پوچ‌گرایی. استفاده‌ی او از طنز، خواننده را به داستان نزدیک‌تر می‌کند و نه دورتر.
‌
🔶«لاورن» در دفترچه‌اش به انتخاب‌های غیرممکنی اعتراف می‌کند که شرایط غیرممکن می‌توانند بر ما تحمیل کنند. هدف این داستان یافتن پاسخ این نیست که چه چیزی باعث باران شده، بلکه واکاوی این است که از روح انسان چه باقی می‌ماند وقتی همه چیزهایی را که تعریفش می‌کرده از دست بدهد.
      

0

مینا

مینا

14 ساعت پیش

        این دومین کتابی بود که بعد از خانم دلوی از وولف خوندم و ابداً ناامیدم نکرد! در واقع حتی آتیش شوقم برای خوندن باقی کارهاش رو هم تیزتر کرد! این کتاب رمان یا داستان نیست و در دسته‌ی ناداستان (nonfiction) جای می‌گیره، و ترکیب افکار وولف در مورد ادبیات زنان و مقاله‌ایه که باید در همین موضوع «زن و داستان» بنویسه (و می‌نویسه و منتشر هم میشه). کتاب برخلاف خانم دلوی تماماً از سبک جریان سیال ذهن پیروی نمی‌کنه ولی چون به هر حال وولف، وولفه (!)، در فصول ابتدایی کتاب که افکار وولف پررنگ‌تر از نقدش به موضوع مقاله‌ست، این جریان سیال ذهن بودن همچنان حضور خودشو نشون میده. در فصل‌های بعدی، این اثر خیلی کمرنگ‌تر و کتاب ساختارمندتر میشه و حالت مقاله‌طور می‌گیره، ولی نه تنها از جذابیتش کمتر نمیشه که خودم رو به شخصه بیشتر و بیشتر جذب کتاب کرد.

در این کتاب وولف رد پای بسیار محو زنان رو در ادبیات قرون گذشته تا عصر خودش دنبال می‌کنه و با افکار، نظرات و نقدهاش خواننده رو با خودش همراه می‌کنه و پله‌به‌پله در جریان کشفیات و مطالعاتش قرار میده. تو این کتاب از گمنامی زنان در ادبیات، تاریخ ادبیات زنان اروپا، قباحت نوشتن رمان و سرودن شعر توسط زنان، تحقیر زنان توسط جامعه و مردان، تأثیر سبک و روش مردانه بر روی نوشته‌های زنان، رمان به مثابه ابزاری که در اختیار زنان قرار گرفته، تاثیر قانون، سنت و پول بر ادبیات زنان و غیره صحبت می‌کنه و در نهایت امیدواره که زن‌ها بتونن سبک مخصوص خودشون رو پیدا کنن.

چرا اسم کتاب اینه؟ وولف میگه اکثر زنان (تا عصر اون) هیچوقت اتاقی مجزا برای خودشون نداشتن تا بتونن با خیال راحت و بدون مزاحمت چیزی بنویسن (بجز نامه)، در حالیکه مردان اتاقای مطالعه‌ی مخصوص به خودشونو داشتن. در ضمن، اینکه یه مرد شعر بگه یا رمان بنویسه ابداً شرم‌آور نبوده و لازم نبوده مثل یه زن پنهونش کنه. پس زنان اول از همه برای نویسنده‌ی خوبی شدن احتیاج به اتاقی مخصوص به خودشون داشتن. و دوم که اینم بسیار مهمه، پوله. مستمری منظمی داشته باشن تا مجبور نشن برای چندرغاز پول هر کار خفت‌باری رو قبول کنن و تهشم خسته و کوفته از کار و خانه‌داری و بچه‌داری وقت و خلاقیتی برای نوشتن براشون نمونده باشه.

با اینکه کتاب در سال 1929 منتشر شده، هنوز خیلی از مطالبش برای منِ خواننده‌ی زنِ امروزی هم قابل درکه. و همین نشون میده که این زن، وولف، چقدر آینده‌نگر بوده! اون زمان زنان نویسنده، با وجود غول‌هایی مثل جین آستین، خواهران برونته و جورج الیوت، هنوز هم تا حدی مورد تمسخر مردان بودن و تنها در سال‌های اخیر بوده که دو کالج برای تحصیلات تکمیلی بانوان باز شده بوده و زنان اجازه داشتن درس خوندن رو ادامه بدن (!)... و بعد زنی مثل وولف هست که میگه: «صد سال دیگر زنان دیگر جنسیتِ تحت حمایت نخواهند بود. منطقاً در تمام فعالیت‌ها و کارهایی که روزی از آن‌ها محروم بوده‌اند شرکت خواهند کرد. پرستار بچه زغال‌سنگ حمل خواهد کرد. زن مغازه‌دار لوکوموتیو خواهد راند. تمام پیش‌فرض‌های مبتنی بر واقعیت‌های دوره‌ای که زنان جنسیتِ تحت حمایت بودند، از میان خواهد رفت...» چرا؟ چون «ارزش‌ها به کلی دگرگون خواهد شد.»

جدای از این دید به آینده، وولف خیلی جدی به دنبال رد پای زنان در سده‌های مختلف می‌گرده و تنها چیزایی که به سختی پیدا می‌کنه، مواردی اندک از استعدادهای سرکوب شده و تحقیر و سرکوب شدیدیه که جامعه‌ی مردسالار نصیب اون زنان کرده و در سروده‌ها و نوشتار اون‌ها تنها خشم و نفرت از مردان و جامعه‌ای که طردشون کرده دیده میشه. حتی وقتی هم که بعدها رمان‌نویسیِ زنان تا حدی پذیرفته میشه (چون حالا تبدیل به منبع درآمد قشر متوسط زنان جامعه شده، و قاعدتاً پول باعث میشه چیزی گرانبها تلقی بشه)، بازم اکثر آثاری که توسط زنان نوشته می‌شدن، تقلیدی از سبک ادبیات مردانه بوده و وولف به این ایراد می‌گیره، میگه وقتی زن و مرد با هم متفاوتن، چرا باید سبک ادبیشون یکسان باشه؟ اگر زن هستین، پس مثل یک زن بنویسین و مفتخر باشین. یکی از نویسنده‌هایی که وولف برای همین زنانه نوشتن و دیدِ زنانه داشتن تحسینش می‌کنه، جین آستینه.

در عین حال که بحث در مورد زنانه، وولف علیه همه‌ی مردان جبهه‌گیری نمی‌کنه و در واقع تأکید داره که ادبیات وقتی به معنای کامل کلمه غنی میشه که هم مردان و هم زنان همپای هم به سبک و سیاق جنسیت خودشون بنویسن و اینجوری می‌تونن نقاط کور (یا به قول وولف نقطه‌ای به اندازه‌ی یک شیلینگ در پشت سر) جنسیت مقابل رو کامل کنن. و معتقده درون روح هر مرد زنی هست و درون روح هر زنی، یک مرد. و وقتی این دو بخش به توازن و صلح بهم برسن، اون وقته که متنی که نوشته میشه می‌تونه در تمام خواننده‌ها نفوذ کنه و درک و موندگار بشه.

کتاب بخشای زیادی در مورد اینکه چرا مردان انقدر زنان رو برای نوشتن تحقیر می‌کردن و می‌کنن داره، در مورد اینکه چرا زنان رمان رو به عنوان نوع ادبی نوشتن انتخاب کردن، در مورد فشار جامعه که یکسره زنان رو از هر تفکر و نوشتن و نقدی منع می‌کنه و مدام میگه تو نمی‌تونی، یا از عهده‌ش برنمیای! مطالبی در مورد انسجام ذهن، درگیری‌های ذهنی زنان، واقعیت‌ها، صداقت و «خود بودن» در نوشتن و غیره داره که من نمی‌تونم اینجا چیزی ازشون بگم و باید حتماً خودتون برین و بخونین. چه مرد باشین چه زن.

کتابمم پر از هایلایت و خط و نوشته شده و دارم پرپر می‌زنم که برگردم و دوباره بخونمش؛ این بار با ذهنی بازتر.
      

2

ریحانه‌فلاح

ریحانه‌فلاح

14 ساعت پیش

        کریستال ساترلند در توصیف کتاب کلمه‌های آبی تیره، اینگونه می‌گوید: خواندن کلمه‌های آبی تیره احساسی شبیه یک رقص آرام، یا عاشق شدن، یا شنا کردن در اقیانوس در یک روز بارانی دارد. این کتاب یادآوری‌ای خیره‌کننده‌ در مورد قدرت کلمه‌ها، کتاب‌ها و داستان‌هاست که قلب شمارا پر و سنگین و درعین حال گرسنه و مشتاق برای چیزی بیشتر نگه می‌دارد.
توصیف خوبی‌ست. اما این کتاب، هنوز به بررسی نیاز دارد.
«کلمه‌های آبی تیره» نوشته کت کرولی، داستان دو دوست صمیمی‌ست. هنری و ریچل، دو دوستی که از کودکی با یک‌دیگر بودند، سه سالی می‌شد که به واسطه‌ی مهاجرت ریچل از گریس‌تاون، از یک دیگر جدا می‌شوند. اما حالا ریچل با غمی بزرگ برگشته و قرار است روزهای جدیدی را در کنار خاله‌اش رز، هنری، جورج، لولا، مارتین، فردریک، مایکل، سوفیا و مهم‌تر همه، کتابخانه‌ی متفاوت "هاولینگ" که برای هنری و خانواده‌اش هست بگذراند.
همانطور که کریستال ساترلند در مورد این کتاب گفت، این کتاب سعی دارد بر اهمیت کلمات تاکید کند. می‌خواهد بگوید نقش کلمات در زندگی ما چیست و چگونه باید از آن‌ها استفاده کنیم. 
این کتاب سعی دارد بگوید احساسات ما، روند زندگی ما، و حتی گاهی سرنوشت مارا، همین کلمات مشخص می‌کنند که خب باید گفت موفق هم شد.
عشق را به خوبی به تصویر کشیده بود. روایت یک عشق دوران نوجوانی، که حالا بزرگ‌تر و پخته‌تر شده، کار راحتی نیست ولی این کتاب به خوبی از پس آن بر آمده بود.
جدای از همه‌ی این تعریف و تمجید‌ها، جا دارد بگویم کتاب کاملا سلیقه‌است. درست مانند «پاییز فصل آخر سال است.»
شما یا عاشق این کتاب هستید، یا از آن متنفرید. حد وسط ندارد. یا با حرف‌های من موافقید، یا مخالف.
ترجمه‌ی متوسطی داشت. حاشیه‌ی پردازی زیاد بود اما اذیت کننده‌ و کلافه کننده نبود.
استفاده از نامه، برای بخشی از داستان، ایده‌ی فوق‌العاده‌ای بود. احساسات واقعی آدم‌ها را در نامه‌ها نوشته بود و کتاب را خاص تر کرده بود.
جنیفر نیون، درجایی، درمورد این کتاب گفت: دیوانه‌وار زیر جمله‌ها خط کشیدم و آن‌ها را برجسته کردم.
کاملا همینطور است. این کتاب پر از دیالوگ‌هایی است که می‌توان زیر آن‌ها خط کشید یا آن‌ها را جایی نوشت و هروقت نیاز به تلنگر بود، به آن‌ها سر زد. تلنگرهایی در باب عشق، زندگی، رفاقت، وفاداری و هرآنچه فکرش را کنید.
نمی‌دانم، شاید یک روزی برگشتم به این کتاب و اسم‌ تمام کتاب‌هایی که نام برده بود را فهرست کردم. کتاب خوب همین است. کتابی که به شما کتابی جدید معرفی کند.
      

1

Sheida Hanafi

Sheida Hanafi

15 ساعت پیش

        این کتاب تلاش دارد با نگاهی طنز و تأمل‌برانگیز، درس‌های زندگی را از دل آثار مهم ادبیات کلاسیک روس استخراج کند، آثاری همچون تولستوی، داستایوفسکی، چخوف، گوگول و سایر بزرگان  .

نویسنده با ترکیب تحلیل شخصیت‌ها، داستان‌های شخصی، و راهکارهای عملی، نشان می‌دهد چگونه می‌توانیم در مواجهه با چالش‌هایی همچون عشق، یأس، خودشناسی، حسادت، شوخ‌طبعی، و… با کمک ادبیات، زندگی‌مان را غنی‌تر و معنادارتر کنیم  .
چرا بخوانیم؟

🌟 پل زدن بین ادبیات کلاسیک و زندگی روزمره: این کتاب خطاب به کسانی است که می‌خواهند مفاهیم عمیق ادبی را در بافت زندگی عملی بفهمند  .

😄 سبک جذاب و طنزآمیز: گراسکاپ با طنز سبک و تأملات شخصی، متنی دل‌نشین و قابل فهم ارائه داده  .

📘 درس‌های متنوع و کاربردی: مثل خودشناسی، مقابله با یأس، نجات از عشق یک‌طرفه، تقویت تاب‌آوری، و نبود دورویی در روابط  .

فهرست موضوعی

کتاب دارای مقدمه و ۱۱ فصل است که هر فصل به سراغ یکی از آثار ادبی کلاسیک روس می‌رود. موضوعاتی شامل شخصیت‌شناسی، عشق، اخلاق، تاب‌آوری، شوخ‌طبعی، حسادت، و… بررسی می‌شوند  .

مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به ادبیات روس، نقد ادبی یا تحلیل روانشناختی آثار کلاسیک.

آن‌هایی که به دنبال راهنمایی برای زندگی با ترکیبی از ادبیات، فلسفه و طنز هستند.

خوانندگان تازه‌کار در ادبیات روس که می‌خواهند با متنی دوستانه و طنز وارد این حوزه شوند.

      

1

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.