یادداشت مینا
2 روز پیش
این دومین کتابی بود که بعد از خانم دلوی از وولف خوندم و ابداً ناامیدم نکرد! در واقع حتی آتیش شوقم برای خوندن باقی کارهاش رو هم تیزتر کرد! این کتاب رمان یا داستان نیست و در دستهی ناداستان (nonfiction) جای میگیره، و ترکیب افکار وولف در مورد ادبیات زنان و مقالهایه که باید در همین موضوع «زن و داستان» بنویسه (و مینویسه و منتشر هم میشه). کتاب برخلاف خانم دلوی تماماً از سبک جریان سیال ذهن پیروی نمیکنه ولی چون به هر حال وولف، وولفه (!)، در فصول ابتدایی کتاب که افکار وولف پررنگتر از نقدش به موضوع مقالهست، این جریان سیال ذهن بودن همچنان حضور خودشو نشون میده. در فصلهای بعدی، این اثر خیلی کمرنگتر و کتاب ساختارمندتر میشه و حالت مقالهطور میگیره، ولی نه تنها از جذابیتش کمتر نمیشه که خودم رو به شخصه بیشتر و بیشتر جذب کتاب کرد. در این کتاب وولف رد پای بسیار محو زنان رو در ادبیات قرون گذشته تا عصر خودش دنبال میکنه و با افکار، نظرات و نقدهاش خواننده رو با خودش همراه میکنه و پلهبهپله در جریان کشفیات و مطالعاتش قرار میده. تو این کتاب از گمنامی زنان در ادبیات، تاریخ ادبیات زنان اروپا، قباحت نوشتن رمان و سرودن شعر توسط زنان، تحقیر زنان توسط جامعه و مردان، تأثیر سبک و روش مردانه بر روی نوشتههای زنان، رمان به مثابه ابزاری که در اختیار زنان قرار گرفته، تاثیر قانون، سنت و پول بر ادبیات زنان و غیره صحبت میکنه و در نهایت امیدواره که زنها بتونن سبک مخصوص خودشون رو پیدا کنن. چرا اسم کتاب اینه؟ وولف میگه اکثر زنان (تا عصر اون) هیچوقت اتاقی مجزا برای خودشون نداشتن تا بتونن با خیال راحت و بدون مزاحمت چیزی بنویسن (بجز نامه)، در حالیکه مردان اتاقای مطالعهی مخصوص به خودشونو داشتن. در ضمن، اینکه یه مرد شعر بگه یا رمان بنویسه ابداً شرمآور نبوده و لازم نبوده مثل یه زن پنهونش کنه. پس زنان اول از همه برای نویسندهی خوبی شدن احتیاج به اتاقی مخصوص به خودشون داشتن. و دوم که اینم بسیار مهمه، پوله. مستمری منظمی داشته باشن تا مجبور نشن برای چندرغاز پول هر کار خفتباری رو قبول کنن و تهشم خسته و کوفته از کار و خانهداری و بچهداری وقت و خلاقیتی برای نوشتن براشون نمونده باشه. با اینکه کتاب در سال 1929 منتشر شده، هنوز خیلی از مطالبش برای منِ خوانندهی زنِ امروزی هم قابل درکه. و همین نشون میده که این زن، وولف، چقدر آیندهنگر بوده! اون زمان زنان نویسنده، با وجود غولهایی مثل جین آستین، خواهران برونته و جورج الیوت، هنوز هم تا حدی مورد تمسخر مردان بودن و تنها در سالهای اخیر بوده که دو کالج برای تحصیلات تکمیلی بانوان باز شده بوده و زنان اجازه داشتن درس خوندن رو ادامه بدن (!)... و بعد زنی مثل وولف هست که میگه: «صد سال دیگر زنان دیگر جنسیتِ تحت حمایت نخواهند بود. منطقاً در تمام فعالیتها و کارهایی که روزی از آنها محروم بودهاند شرکت خواهند کرد. پرستار بچه زغالسنگ حمل خواهد کرد. زن مغازهدار لوکوموتیو خواهد راند. تمام پیشفرضهای مبتنی بر واقعیتهای دورهای که زنان جنسیتِ تحت حمایت بودند، از میان خواهد رفت...» چرا؟ چون «ارزشها به کلی دگرگون خواهد شد.» جدای از این دید به آینده، وولف خیلی جدی به دنبال رد پای زنان در سدههای مختلف میگرده و تنها چیزایی که به سختی پیدا میکنه، مواردی اندک از استعدادهای سرکوب شده و تحقیر و سرکوب شدیدیه که جامعهی مردسالار نصیب اون زنان کرده و در سرودهها و نوشتار اونها تنها خشم و نفرت از مردان و جامعهای که طردشون کرده دیده میشه. حتی وقتی هم که بعدها رماننویسیِ زنان تا حدی پذیرفته میشه (چون حالا تبدیل به منبع درآمد قشر متوسط زنان جامعه شده، و قاعدتاً پول باعث میشه چیزی گرانبها تلقی بشه)، بازم اکثر آثاری که توسط زنان نوشته میشدن، تقلیدی از سبک ادبیات مردانه بوده و وولف به این ایراد میگیره، میگه وقتی زن و مرد با هم متفاوتن، چرا باید سبک ادبیشون یکسان باشه؟ اگر زن هستین، پس مثل یک زن بنویسین و مفتخر باشین. یکی از نویسندههایی که وولف برای همین زنانه نوشتن و دیدِ زنانه داشتن تحسینش میکنه، جین آستینه. در عین حال که بحث در مورد زنانه، وولف علیه همهی مردان جبههگیری نمیکنه و در واقع تأکید داره که ادبیات وقتی به معنای کامل کلمه غنی میشه که هم مردان و هم زنان همپای هم به سبک و سیاق جنسیت خودشون بنویسن و اینجوری میتونن نقاط کور (یا به قول وولف نقطهای به اندازهی یک شیلینگ در پشت سر) جنسیت مقابل رو کامل کنن. و معتقده درون روح هر مرد زنی هست و درون روح هر زنی، یک مرد. و وقتی این دو بخش به توازن و صلح بهم برسن، اون وقته که متنی که نوشته میشه میتونه در تمام خوانندهها نفوذ کنه و درک و موندگار بشه. کتاب بخشای زیادی در مورد اینکه چرا مردان انقدر زنان رو برای نوشتن تحقیر میکردن و میکنن داره، در مورد اینکه چرا زنان رمان رو به عنوان نوع ادبی نوشتن انتخاب کردن، در مورد فشار جامعه که یکسره زنان رو از هر تفکر و نوشتن و نقدی منع میکنه و مدام میگه تو نمیتونی، یا از عهدهش برنمیای! مطالبی در مورد انسجام ذهن، درگیریهای ذهنی زنان، واقعیتها، صداقت و «خود بودن» در نوشتن و غیره داره که من نمیتونم اینجا چیزی ازشون بگم و باید حتماً خودتون برین و بخونین. چه مرد باشین چه زن. کتابمم پر از هایلایت و خط و نوشته شده و دارم پرپر میزنم که برگردم و دوباره بخونمش؛ این بار با ذهنی بازتر. (و خوندم!) #تعداد دفعات خوانش: ۲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.