معرفی کتاب آنا کارنینای مشکل‌گشا اثر ویو گراسکوپ مترجم لیلا نصیری ها

آنا کارنینای مشکل‌گشا

آنا کارنینای مشکل‌گشا

ویو گراسکوپ و 1 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

10

شابک
9786220112570
تعداد صفحات
263
تاریخ انتشار
1403/11/21

توضیحات

        کتاب آناکارنینای مشکل گشا درس های زندگی از ادبیات روس اثری خواندنی از ویو گراسکوپ با ترجمه لیلا نصیری ها از مجموعه درواقع نشرچشمه به چاپ رسیده است.

ویو گراسکوپ،بازیگر و نویسنده انگلیسی،که می کوشد با کاوش در آثار برجسته ای از نویسندگان نام دار روس همچون تالستوی،داستایفسکی،چخوف و پاسترناک آموزه هایی جاودانه و عمیق در باب زندگی،عشق و وضعیت انسانی به خوانندگانش پیش کش کند.

ویو گراسکوپ با نگاهی تیزبینانه به این آثار می کوشد سوالاتی را پاسخ دهد که برای خواننده معاصر غریب نیستند.

این جا آثار کلاسیک فقط روایت هایی از گذشته نیستند،بلکه کلیدهایی اند برای درک چالش های روزمره و مقابله با آن ها.

و همین مسئله آنا کارنینای مشکل گشا را از دیگر آثار مشابه متمایز می کند.

توانایی اش در پل زدن میان ادبیات کلاسیک روس و دنیای امروز،تا از این طریق طیف مختلفی از خوانندگان و علاقه مندان به ادبیات،روان شناسی یا فلسفه عملی را مخاطب قرار دهد.

آناکارنینای مشکل گشا کتابی است ضروری برای همه کسانی که به دنبال پاسخ های عمیق و شگفت انگیز در آثار کلاسیک می گردند.
      

لیست‌های مرتبط به آنا کارنینای مشکل‌گشا

کورسرخی: روایتی از جان و جنگ نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچمرگ ایوان ایلیچ

".Don't try to understand it, feel it"

7 کتاب

حتی بعد از اینکه آن کلمه از دهانم بیرون پربد و چه ناآگاهی و نابالغی زشتی بود و چه بار خجالتِ بزرگی که یحتمل یک عمر به خاطر حواس‌پرتی لفظی آن لحظه‌ام باید حمل می‌کردم، حتی بعدش که تا صبح توی اتاقم هق‌هق می‌کردم گریه‌هام به کیفیت همیشه نبودند. گریه‌ای نبود که بتواند تا همیشه طول بکشد، قفسه‌ی سینه ام مثل قبل نمی‌سوخت از شدت گریه و بدتر از همه: دلم نمی‌خواست خودم را سر به نیست کنم. از خودم شرمم نمی‌آمد آنقدر که باید، نه اندازه‌ی قبل‌تر وقتی کارِ به‌لحاظ اخلاقی نادرستی را می‌کردم. فهمیدم چیزی در من کم شده است؛ یک چیزی از جنس احساسات را از دست داده‌ام. غلظت احساساتم کم شده و دارم تبدیل می‌شوم به آدم بزرگ دلقک طبقه متوسط خودخواه که یک عمر ‌له‌له می‌زند احساس پوچی اش را با کسب برچسپ‌های هویتی مثل مگس از روی سر زندگی‌ش بتکاند. الان آمدم بگویم مثل فلانی و بعد سر خودم تشر زدم که به من ربطی ندارد فلانی و فلانی ها چطور زندگی می‌کنند و من اصلاً نمی‌دانم فلانی ها دارند چیکار می‌کنند. همین است که هست. قرار هم نیست درموردش بیشتر فکر کنم و با همه‌ی بی‌معنایی‌ای که برایم دارد، خبری از زیر سوال بردن این گزاره نیست. تلاش برای معنادار کردن این جمله برایم به شیطنت نوجوانانه‌ای بدل شده و می‌توانم به این بهانه که این جمله برایم بی‌معنی است، یک سری چهارچوب های اخلاقی را زیرپا بگذارم. بی‌معنایی این جمله فقط محدود به مبهم بودن تعریف اجزای جمله یا ندانستن پیشینه‌ای برای اثبات کردنش نیست، جمله برام بی‌معنی است چون ابزاری دارم که نقدش کنم. ابزاری از جنس فقدان اعتماد به هر باوری دارم که با خالیِ محکمش می‌توانم زیر هر چیزی بزنم. بدون این که حواسم باشد، چون پایه‌ی فکری محکمی ندارم، به مرور زمان زده‌ام زیر بعضی چیزها درحالی که خالی محکمم شامل این، انگار که، خودحق‌دارپنداری‌ام هم می‌شود و همین را هم می‌شود از بیرون نگاه کرد و ازش، از قلدری نوجوانانه‌اش که نشات گرفته از مرض بی‌هویتی است منزجر شد. فهمیدم که ابهام کلمات برام تبدیل به ابزاری برای خودبزرگ‌بینی شده چراکه دغدغه‌ی واقعی‌م را پاسخ نداده‌ام. دلیل دیگری که این شیطنت نوجوانانه را مردود می‌دانم این است که اینجا اصلا مسئله نزاع بر سر مشتی گزاره‌ی منطقی نیست و اگر بر سرش نزاع کنیم هم بازی می‌کنیم و کارمان جدی و مسئله‌محور نیست. چرا که مسئله‌ی اصلی اینجا درگیری احساسات است نه درستی و نادرستی کار. مسئله این نیست که آیا شوخی نژادپرستانه کردن کار زشتی هست یا نه، مسئله این است که من چون دری از احساسات را به روی خودم بسته بودم زشت بودن کارم را با عمق جانم حس نکرده بودم. نکته این است که چیزی که باید حس می‌کردم اصلا زشتیِ اخلاقیِ عملم نبود، چیزی که باید حس می‌کردم، تلاش می‌کردم حس کنم، غم و خشمی بود که از حافظه‌ی تاریخی یک افغانستانی بیرون می‌آید وقتی آن کلمه را می‌شنود. باید تصور می‌کردم هر چیزی که او در زندگیش گذرانده را. باید می‌توانستم تصور کنم و مسئله این است که چندوقتی رمان نخواندن باعث شده تخیلم ضعیف شود و این باعث شده من آدم مزخرفی بشوم. من نتوانسته بودم حسش کنم، جوری که انگار خود خودم دارم تجربه می‌کنمش، جوری که از کار زشتم جلوگیری کند. نتوانسته بودم در ذهن محدود خودم هزاران هزار آدم دیگر باشم. یادم رفته بود چون چندوقتی بود رمان نخوانده بودم پس محدود مانده بودم به احساسات پست خودم. به خودخواهی و دغدغه‌های احمقانه‌ و بی‌ارزش زندگی خودم. پس علی‌الحساب اینجا کتاب‌هایی را لیست می‌کنم که شاید بهم کمک کنند بیشتر حس کنم به‌جای مناقشه با هر دیگری‌ای برای باوراندن این بهش که حرف خودش اشتباه است. بیشتر خودم را جای دیگری بگذارم به‌جای سودای احمقانه‌ی نجات ‌دادن دنیا. بیشتر گوش کنم که دیگری چی می‌گوید، به‌جای اینکه وحشیانه وسط حرفش بپرم یا ته ذهنم فکر کنم مزخرف می‌گوید. این لیستی‌ست برای یادآوری پایه‌ای‌ترین مهارت‌های زندگی با دیگری که من توی دو، سه سال اخیر از یادشان برده بوده‌ام. لیستی که الان محتوای خاصی ندارد ولی به مرور آپدیتش می‌کنم. کلا نظم خاصی برای کتاب‌هاش قائل نیستم و ربط خاصی به هم ندارند و تا حدی برای دسته‌بندی و در نتیجه‌اش یادآوری این است که اصلا چرا این‌ها را می‌خوانم.

0

قاموس خزران: رمان - واژه نامهانیس تنهایی الیزابت

بهترین کتابهایی که در ۱۴۰۳ خواندم

10 کتاب

➖قاموس خزران: خلاقیت محض. نبوغ خالص. ماجرا بررسی تاریخ قوم خزر و تغییر دین آنها به سه روایت اسلامی، مسیحی و یهودی، در قالب یک دانشنامه است. نویسنده، داستان در داستان می‌آورد، شخصیتهای خیالی و تاریخ‌های ساختگی جور می‌کند، و با ایده‌هایی مطلقا حیرت‌انگیز در باب مفاهیمی مثل خواب، شیطان، جهنم و موسیقی، میخکوبتان می‌کند. ➖انیس: از وسط‌های داستان، می‌شود آخرش را حدس زد، ولی شیوه روایت به‌قدری سرخوشانه پیش می‌رود که باز هم ادامه می‌دهیم و می‌گذاریم داستان ما را با خود ببرد. عاشقانه‌ای در بستر تاریخ و جادو. ➖تنهایی الیزابت: رمان، خیلی پراتفاق نیست، ولی در نقب زدن به عمق جان شخصیتها، و بلکه آدمی، بی‌نظیر است. ➖بیست و یک داستان: این کتاب را باید باید ذره ذره خواند، مزمزه کرد و لذتش را برد. ترکیب همینگوی و دریابندری، ترکیب برنده است. ➖همه‌چیز از اینجا دور است: ۱۵ داستان کوتاهی که در این کتاب، انتخاب و ترجمه شده، همگی شاهکار هستند. اگر دوست دارید نویسنده شوید و فوت و فن نویسندگی را یاد بگیرید، یا اگر می‌خواهید خواننده حرفه‌ای شوید و سلیقه‌تان ارتقا یابد، این کتاب را از دست ندهید. ➖تاریخ کتابخوانی: امسال چاپ سوم و ویراست جدید کتاب آمد و من دوباره خواندمش و دوباره کیف کردم. بر هر کتابخوان حرفه‌ای است که این کتاب را دریابد و دُر یابد و ببیند که با خواندن هر صفحه از کتاب، چه کار مهمی دارد می‌کند. ➖آناکارنینای مشکل‌گشا: داستان خواندن به چه دردی می‌خورد؟ این کتاب، جواب همین پرسش است، با بررسی مصداقی رمان‌های روسی. ترجمۀ روان و خواندنی دارد. ➖شاهنامه بزرگ ایلخانی: ایلخان ابوسعید بهادرخان، دستور تهیه و تصویر نسخه‌ای از شاهنامه را داد که امروزه به نام تاراجگر آن، دموت معروف است. این کتاب با بررسی تصاویر بازمانده از آن شاهنامه نشان داده که چطور یک حاکم مغول هم متوسل به شاهنامه می‌شود. این کتاب عظیم هویتی ما ایرانیان. ➖پیامبران بومی‌گرای ایران در سده‌های آغازین اسلام: تعدد منابعی که از زبان‌های مختلف مورد مراجعه بوده و روشمندی بحث، در کنار روایت جذاب، تصور شما را از یک کتاب تاریخی و همین‌طور از کلیشه‌های رایج در مورد قرون اولیه اسلامی عوض می‌کند. ➖زرافه در تاریخ و هنر: تصور فرهنگها و آدمهای تاریخی مختلف از زرافه چی و چطور بوده؟ مصداق علم لاینفع و عیش حلال.

167