شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
آوین ابراهیمی

آوین ابراهیمی

13 ساعت پیش

        این کتاب، زنگ هشداری‌ست از اعماق تاریک روان، درباره آنچه در درون‌مان سرکوب می‌کنیم.

کتاب دکتر جکیل و آقای هاید یکی از اون داستان‌هایی‌ که خیلی زود آدم رو درگیر خودش می‌کنه. نویسنده، رابرت لویی استیونسون، داستانی ساخته که هم رمزآلود و جذابه، هم پر از مفاهیم عمیق درباره انسان.
ماجرای دکتریه که سعی می‌کنه دو جنبه‌ی خوب و بد وجود انسان رو از هم جدا کنه، ولی نتیجه‌ش خیلی تاریک‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کرد. شخصیت آقای هاید، که تجسم پلیدی درونشه، کم‌کم کنترل رو از دست دکتر جکیل می‌گیره، و اینجاست که داستان واقعا شکل می‌گیره.
نکته جالب کتاب اینه که فقط یه داستان ترسناک یا هیجان‌انگیز نیست؛ بلکه ممکنه ما رو به فکر بیندازه که آیا واقعاً می‌تونیم قسمت‌های تاریک وجودمون رو کنترل کنیم یا نه(:
زبان داستان نسبتاً ساده‌ست، ولی فضای جالبی که نویسنده برای خواننده ساخته باعث می‌شه آدم نتونه راحت بذارتش کنار.
در کل، کتاب دکتر جکیل و آقای هاید یه داستان کوتاه اما تأثیرگذاره که با فضای مرموز و مفاهیم عمیقش، خیلی بیشتر از چیزی که به نظر می‌رسه تو ذهن می‌مونه.








      

0

Zahra Heidari

Zahra Heidari

14 ساعت پیش

        روایت این کتاب خیلی ساده بود، بدون پیچیدگی‌های خاص یا هیجان‌ بالا. اما چیزی که برام جذابش کرد، نگاه تازه‌ای بود که از طریق کلارا ــ یک ربات با هوش مصنوعی ــ به انسان‌ها و رفتارهاشون انداختم.
وقتی از دید موجودی نگاه می‌کنی که نه گذشته‌ای داره، نه تجربه‌ی انسانی، متوجه می‌شی چقدر از رفتارهای ما عجیب، خودخواهانه یا حتی غم‌انگیزن… اما چون برامون عادت شدن، به چشم نمی‌آن.

بعد از خوندن این کتاب، چند تا سؤال ذهنم رو درگیر کرد:
•ما چطور با آدم‌هایی که دیگه برامون فایده‌ای ندارن رفتار می‌کنیم؟
•اگه یه موجود مصنوعی بتونه احساس داشته باشه، آیا ما اخلاقاً موظفیم باهاش مثل یه انسان رفتار کنیم؟
یا چون از گوشت و پوست نیست، هر طور که خواستیم می‌تونیم باهاش رفتار کنیم؟
•چرا جوزی و مادرش بعد از اینکه دیگه مثل قبل به کلارا نیاز نداشتن، کم‌کم رهاش کردن؟
یعنی محبت‌شون فقط تا وقتی بود که مفید بود؟

یاد گرگور سامسا در مسخ کافکا افتادم.
گرگور و کلارا خیلی با هم فرق دارن، اما هر دو وقتی دیگه مفید نبودن، توسط نزدیک‌ترین افراد زندگیشون طرد شدن.

یه نکته‌ی خیلی قشنگ برای من این بود که کلارا، بدون اینکه دنبال چیزی در ازای محبتش باشه، وفادار موند و مراقبت کرد.
انگار عشق واقعی همینه: مراقبت بدون انتظار.

در نهایت، من ۲.۵ ستاره می‌دم. چون به نظرم ایشی‌گورو خیلی به عمق احساسات شخصیت‌ها نپرداخته بود و بیشترشون برام تک‌بعدی بودن

۲ خرداد ۱۴۰۴
      

1

مهدیه

مهدیه

15 ساعت پیش

        تولستوی و مبل بنفش
داستان زنیه که بعد از از دست دادن خواهرش، پناه می‌بره به دنیای کتاب‌ها و یه مبل بنفش…
توی این مسیر، کم‌کم می‌فهمه که مرور خاطرات گذشته دقیقاً همون چیزیه که آدم‌ها برای کنار اومدن با غم نبودِ عزیزانشون بهش نیاز دارن.
اون باور داره تنها چیزی که باعث می‌شه بتونی نبودِ یه آدم رو بفهمی و تحمل کنی، همون خاطراتیه که باهاش ساختی.
تلخی و شیرینی‌هایی که تجربه کردی، حالا می‌تونن بشن مرهم دلِت...
توصیفاتی که از زندگی گذشته اش میگفت ... خاطراتی که با خواهرش داشته و دلتنگیاش واقعا حس خفگی بهم میداد احساس ترس از دست دادن رو چند برابر هم میکرد هم زمان که امید به زندگی رو برای زنده ها یادآوری میکرد. اما فصل آخرش اینجوری بود که هر خطش مور مورم میکرد. این هم زمانی امید به ادامه ی زندگی و ناراحتی فقدان یه عزیز به قدری خوب توصیف شده تو فصل آخر که همون لحظه که داری میخونی حس خفگی عمیقی داری 😩
روزایی که میخوندمش واقعا سخت گذشت ولی به شدت دوسش دارم.
      

0

مهرسا بانو

مهرسا بانو

15 ساعت پیش

        سلام  به بهخوانی های عزیز و کتاب خون خوبید ؟ کتاب هاتون چطورند ؟
اگر می‌خواهید واقعا راجب این کتاب بدانید و تصمیم گیری کنید ممنون میشم این متن طولانی را تا انتها بخوانید چون حتما به تصمیم گیری تان کمک خواهد کرد . 
نظری در مورد این کتاب : 
خب راستش من جلد اول این کتاب را نخوندم برای همین نمیتوانم راجب اینکه از جلد اول بهتر بود یا نه نظر بدهم . 
ولی خب کتاب خوبی بود .
اما متاسفانه قلم آقای لوئیس لوری یک مقدار مشکل داشت . چند تا از اشکالات این ها هست :
۱_ آقای لوئیس لوری داستان خوبی برای کتاب داشت اما خیلی متن را دشوار بود . به قول قدیمی ها ، خیلی لقمه را دور سرش چرخونده بود . یعنی داستان خیلی دشوار بود 
۲_نمیدونم شاید من متوجه نشدم یا مشکل از قلم نویسنده بود ولی اگر بخواهم صادقانه بگویم انگار مشخص نبود راوی داستان کی هست . گاهی از زبان شخصیت اصلی روایت میشد و گاهی از زبان راوی . اصلا نمی شد تشخیص داد .
۳_ اینکه وسط داستان در اوج لذت و هیجان داستان به گذشته باز می‌گشت و گذشته را روایت می‌کرد یک خورده برای خواننده به نظرم آزار دهنده بود
به نظرم جناب آقای لوئیس لوری نباید آنقدر لحن دشواری داشته باشد . همین دشواری باعث می شود که یک مقدار از کتاب زده بشید . برای همین اگر تازه کتاب خوانید بهتون این کتاب را پیشنهاد نمیکنم ولی اگر تازه کتاب خوان نیستید و به هر نوع کتابی عادت دارید این کتاب می تواند خوب باشد . به هر حال هر انسانی باید هر نوع کتابی را بخواند .
 اما خب کلی بخواهم بگویم این کتاب به لحنی سختی نگارش شده بود ؛ یعنی لوئیس لوری 
سخت نوشته و مفهوم خیلی جزئی ست . باید بالای یک بار بخونید تا متوجه بشوید چون که راوی نامشخص هستش و تو نمیفهمی کی داره داستان را روایت می کند واسه همین سخته .
البته می توانید با اندکی تفکر در بار اول خوانش متوجه بشوید .  من تلاشم را کردم که بتونم درکش کنم و به نظرم تا حدی قابل توجهی ( نسبت به لحن سخت کتاب ) تونستم کتاب را درک کنم . و راجب داستان کتاب :
داستان واقعا زیبایی داشت ، داستان درمورد مقاومت یک دختر یتیم است . کشمکش های آن دختر برای زندگی عادلانه که حق هر انسان است . واقعا از شخصیت داستان کایرا خوشم آمد . واقعا داستان زیبایی را لوئیس لوری ساخته بود. 
مفهومی واقعی از عدالت ، عشق ، تلاش ، مقاومت و پر از مفهوم .
در آخر به نظرم داستان زیبایی بود ، گاهی طنز بود و گاهی غمگین ، گاهی شیرین و گاهی تلخ و این جریان احساسات است که تورا وادار می‌کند بخوانی .
با توجه به توضیحاتی که دادم امیدوارم بتوانید انتخاب صحیح برای خواندن یا نخواندن این کتاب را داشته باشید .
موفق باشید 🌼💛
      

2

Sheida Hanafi

Sheida Hanafi

15 ساعت پیش

        کتاب «در جنگلی تاریک و تاریک» (In a Dark, Dark Wood) اولین رمان منتشرشده‌ی روث ور است که در سال ۲۰۱۵ به بازار آمد و خیلی زود تبدیل به یک بست‌سلر شد. این رمان تریلری روان‌شناختی است با فضایی بسته، رازآلود و تنش‌زا.

راوی داستان، نورا (Leonora)، نویسنده‌ای گوشه‌گیر و منزوی‌ست که سال‌هاست از گذشته‌اش فاصله گرفته. یک روز دعوت‌نامه‌ای برای شرکت در مهمانی مجردی یک دوست قدیمی به‌نام کلر دریافت می‌کند؛ دختری که از دوران مدرسه می‌شناخته اما سال‌هاست با او تماسی نداشته.

مهمانی در یک خانه‌ی شیشه‌ای مدرن در دل جنگلی دورافتاده برگزار می‌شود — جایی که از همان ابتدا حس خوبی نمی‌دهد. هوا سرد و مه‌آلود است، آنتن موبایل نمی‌گیرد، و مهمانان نیز به‌طرز عجیبی از همدیگر فاصله دارند. با گذشت زمان، رازهای قدیمی سر باز می‌کنند، تنش‌ها بالا می‌گیرد و سرانجام... یک قتل رخ می‌دهد.

نورا در بیمارستان از خواب بیدار می‌شود، زخمی و گیج، و چیزی از شب حادثه به یاد ندارد. تنها چیزی که می‌داند این است که کسی مرده، و ممکن است خودش مقصر باشد...

ویژگی‌های برجسته:

روایت اول‌شخص با لحن شکاک و پر از اضطراب

فلش‌بک‌های مرموز و تدریجی برای گره‌گشایی

حس خفقان در یک فضای محدود و جداشده از جهان

سوال همیشگی: «به چه کسی می‌توان اعتماد کرد؟»


      

1

صبا

صبا

16 ساعت پیش

        در آغاز مطالعه‌ام وقتی کتاب را ورق زدم و پیش گفتار نجف دریابندری را خواندم، متوجه شدم قرار است یک رمان با ترجمه فوق‌العاده عالی را مطالعه کنم و همین‌طور هم شد. 
در این رمان سیصد صفحه ذهنیات یک شخصیت، استیونز، را خواندم، پیش خدمتی که 35 سال از عمر خود را صرف خدمت خالصانه به اربابش کرده و در این راه مدام بدنبال تشخص متناسب با مقامش بود که در رابطه با آن گفت‌وگوهای نابی در کتاب شکل گرفته. در نتیجه او را به‌خوبی شناختم، به او و افکارش درمورد تشخص و خدمت به کشورش نزدیک شدم تا جایی که مرورها و گفته‌هایش در رابطه با لرد دارلینگتن ذهنم را درگیر، سرکوب احساساتش مرا ناامید و تحولش امیدوارم کرد.
اوایل کتاب خواندن خاطرات و افکار استیونز خیلی حوصله سر بر بود، اما از صفحه 222 که تیک یک احساس ناکام خورده شد مشتاق شدم برای ادامه دادن. 
امروز کتابم را از زیر مبل کشیدم بیرون، هنوز روی مبل جاگیر نشده بودم که 20 صفحه را یک نفس خواندم. الان دارم افسوسِ حسرت مِرس کنتن را می‌خورم و به تحول استیونزِ پشیمان فکر می‌کنم...
+ «باید طرز نگاه مثبت‌تری اتخاذ کنم و سعی کنم بازماندهٔ روز را دریابم.»
      

3

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.