بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

نینا سنکویچ و 2 نفر دیگر
3.5
147 نفر |
73 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

289

خواهم خواند

101

مردم کتابهایی را دوست دارند که به اشتراک می گذارند.آنها می خواهند حس خوبی که موقع خواندن کتابها احساس کرده اندیا ایده هایی را که در صفحات کتابها یافته اند،با دوستان و خانواده سهیم شوند.خواننده کتاب با به اشتراک گذاشتن یک کتاب محبوب سعی می کند همان شور،شادی،لذت و هیجانی را که خودش تجربه کرده است با دیگران سهیم شود.چرا؟ سهیم شدن عشق به کتابها و یک کتاب به خصوص با دیگران کار خوبی است.اما از طرفی هم،برای هر دو تمرین دشواری است ودرست است که اهدا کننده کتاب روحش را برای دیگران رایگان آشکار نمی کند،اما وقتی کتابی را با این اعتراف که یکی از کتابها ی مورد علاقه اش است هدیه می کند،انگار که روحش را عریان کرده است.ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم.وقتی اعتراف می کنیم که آن کتاب جنبه هایی از وجودمان را به خوبی نشان می دهد،حتی اگر آن جنبه ها معلوم کند که ما هلاک خواندن رمان های عاشقانه ایم،یا دلمان لک زده برای داستان های ماجراجویانه،یا اینکه در خفا عاشق کتاب های جنایی هستیم.

لیست‌های مرتبط به تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

پست‌های مرتبط به تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

یادداشت‌های مرتبط به تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من

            نینا سنکویچ وقتی خواهرش رو به‌خاطر سرطان از دست می‌ده، برای تسکین غمش به سراغ کتاب‌ها می‌ره. هر روز یک کتاب، برای پیدا کردن جواب‌هاش درباره مرگ و زندگی...
نینا سنکویچ برای شفا به سراغ کتاب‌ها رفت، اما چیزی فراتر از بهبودی نصیبش شد. "یگانه پاسخ به اندوه، زندگی کردن است."
این کتاب درباره یک سال کتابخوانی جادویی نیناست.
🌹
دو هفته قبل از تولد یازده سالگیم، مرگ به سراغ خانواده‌م اومد و برای اولین بار لمسش کردم. سن بدی بود، نه اونقدر بزرگ بودم که توی تسلی دادن‌ها اولویت دیگران باشم، و نه اونقدر کوچک بودم که چیزی از  شرایط درک نکنم. سه ماه بعد وارد مدرسه‌ای شدم که کتابخونه شگفت‌انگیزی داشت. اون کتابخونه و کتابدار دوست داشتنیش پناهگاه من شدن و از اون شرایط سخت نجات پیدا کردم. هنوز هم شیرینی کتابخونی اون روزها رو حس می‌کنم. 
شاید این کتاب برای تسلی دادن به کسی که عزیزی رو از دست داده مناسب نباشه (که هست البته) ولی قطعاً راهی که برای تسلی پیدا کردن نشون می‌ده، عالیه. من این رو تجربه و درک کردم.
          
                نینا سنکویچ، نویسنده ی آمریکایی که ۳۶۵ کتاب را در یکسال خواند. 
سنگویج ، در کتاب تولستوی و مبل بنفش،  ناداستانی روایت می کند. او در این بیوگرافی، مثل تمام زندگی نامه ها،  شخصیت خودش را با زاویه دید اول شخص معرفی می کند. هدف سنگویچ صرفا نقل مقطعی از زندگی شخصی خود، نیست. 

او با وجود اینکه اهل مطالعه است و در خانواده ای کتابخوان متولد شده به راه کاری ابداعی می رسد. تسلای غم از دست دادن خواهر بزرگ او ( آنه ماری) ، نیازی است که سنگویچ برای پیدا کردن مرهمش به کتاب ها می گریزد . 

شروع کتاب تولستوی و مبل بنفش ، با تجربه ای از خواندن یک کتاب در یک روز آغاز می شود.  شخصیت اول ما "نینا سنگویچ " در سفری تفریحی کتاب "دراکولا" نوشته "برام استوکر" را به مضمون خودش در یک روز و در یک نشست تمام می کند. 

این تجربه لذت بخش و نیاز شخصیت اول به فرار از مرگ و غم از دست دادن خواهر ما را به نقطه اوج داستان می رساند. 

" نینا سنگویج" در کنار مرور خاطرات گذشته ، تصمیم می گیرد ، یکسال تمام هر روز یک کتاب بخواند. 

کشمکش ها خیلی زود پیش روی شخصیت اول قرار می گیرد.

   او مادر چهار پسر است. شاید برای هر مادری با شرایط او همین یک کشمکش  کافی باشد  تا برنامه ریزی یکساله او را زیر رو کند. 

مریضی ویروسی بچه ها، غذا درست کردن ، مرتب کردن خانه و.... از سوی و نگرانی ها درونی شخصیت برای به سرانجام رساندن تعهدی که به خود داده ، باعث می شود کتاب را بخوانیم. خواننده مطالعه " تولستوی و مبل بنفش " را ادامه می دهد تا ببیند " سنگویچ" تا چه زمان روی تعهدی که به خودش داده پای بند می ماند. 

 راه حل های جالب شخصیت برای رسيدن به هدف هم جالب است. انتخاب کتاب های کم حجم ، روکش جدید گذاشتن برای مبلی فرسوده و گذاشتن آن در قسمت دنج اتاق مطالعه ، نوشتن نقد بعد از مطالعه هر کتاب در وب سایت شخصی، تقسیم کارهای خانه بین بچه ها و....بخشی از راهکارهای شخصیت برای رسیدن به برنامه ریزی است. 

در هر قدم از کتاب شخصیت ما ، با پیشرفت مطالعه  روزانه تغییرات کوچکی در خود می بیند. ابتدا خاطرات بازمانده از شخص فوت شده برای او تنها دارای زندگی است.  سپس با به یاد آوردن سرگذشت پدر و مادرش،  رنج ها و بیماری آن دو به هنر صبر و ایستادگی ایمان می آورد.

 روند تغییر شخصیت از شخصی داغ دیده تا شخصی علاقمند به زندگی ، مهربان ، عاشق خانواده  و.... تا پایان داستان محسوس است . 

نینا سنکویچ، در پایان کتاب با خواندن کتاب "کوپن جعلی"  تولستوی به دو درک تازه از زندگی می رسد . 

او پیش تر با مطالعه این کتاب،  درک می کند زندگی هر کدام از ما مانند حلقه های  زنجیر بهم متصل است و روی هم اثر دارد. 

 مهمترین نکته ای که عصاره تمام مطالعه های یکساله شخصیت " نینا " است این بود که : 

تمام ماجرای ها شاد و غم انگیز زندگی برای این اتفاق می افتد تا واکنش ما به حوادث خط تجربه ما از زندگی را ترسیم کند. 

یک سال کتاب خوانی شخصیت " نینا " آسایشگاهی شبیه آسایشگاه پدرش بود . یکسال وقفه،  برای درک چگونه طی کردن ادامه زندگی . 

پایان کتاب با این تجربه و رسیدن شخصیت به پاسخ نیاز خود برای خواننده نیز فضای لذت بخش دارد. 

موضوع داستان تکراری و قابل لمس است. هر کدام از ما بعد از فوت عزیزی به دنبال پیدا کردن راهی، برای ادامه زندگی هستیم. پیرنگ داستان هم منطقی پیش می رود.  او با نیاز شخصیت به ادامه زندگی داستان را آغاز می کند، راه جبران این غم رابرای شخصیتی که اهل کتاب خواندن است،  پناه بردن به ادبیات معرفی می کند. در کشمکش های مختلف مثل یک قهرمان روی هدف خود پافشاری می کند. در لحظه لحظه داستان تعییر شخصیت را می بینیم تا جایی که در پایان داستان،  شخصیت به درک تازه ای از زندگی می رسد.  

سال کتابخوانی " نینا" گریزی بود به تپه های شفا بخش کتاب.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            «تولستوی و مبل بنفش»
کتابی در مورد کتاب هاو کتاب خوان ها!
نینا سنکویچ پس از مرگ خواهر بزرگترش برای فرار از داغی که بر دلش سنگینی می کند تصمیمی عجیب می گیرد: مطالعه ی هر روز یک کتاب، آن هم به مدت یک سال!
اما گریختن و پناه جستن به دنیای کتاب ها همانا و بازگشت به دامان گرم عشق،امید،محبت و خانواده همان.
کسانی که عشق می کنند راجع به کتاب مورد علاقه،فیلم مورد علاقه،بازی مورد علاقه و... با دوستانشان سخن بگویند، با مطالعه ی این اثر همان حس شیرین به اشتراک گذاشتن و هم راه شدن با روح دیگران را تجربه خواهند کرد.
هرچند کتابهایی که او به سراغشان می رود کتاب هایی نیستند که ما هر روز عناوین شان را می بینم اما در جای خودش غنیمت است که دوستدار کتابی از عالم مکتوبات برای مشکلی به جستجو ی درد و درمان بر خواسته است.
کتاب...ستان:۵۶۳۳ صفحه
پ: ترجمه ی خوب خانم لیلا کرد و موضوع کتاب باعث شد دو عنوان کتاب دیگر از همین مترجم که نشرشان نیز باز«کوله پشتی» است، را داغ داغ بخرم! امیدوارم داغ داغ بخورمشان!
          
            - همین الان آخرین صفحات کتاب رو خوندم و داغ داغ اومدم در موردش بنویسم.
- راستش نوشتن در موردش سخته 
- نه اونقدر عالی بود که بگم حتما برید بخونید و خودم دوباره میخونم نه اونقدر افتضاح و بی محتوا بود که بگم پشیمونم از خوندنش
- بهترین بخشش ۷۰ صفحه آخر بود به نظرم کتاب میتونست توی ۱۵۰ صفحه خلاصه مفید تموم بشه 
- یک سری انتقاد ها به کتاب خوندم که بهتره اونارو توضیح بدم
گفتن نینا یک سال کامل از زیر تمام مسئولیت هاش فرار میکنه تا کتاب بخونه نه من همچین چیزی ندیدم فقط  از بقیه اعضای خانوادش میخواد به کمکش بیان تا بتونه دردی رو که داره درمان کنه یا شاخ و برگ های اضافه رو حذف میکنه اما بنیان محکم حفظ میکنه 
- با کتاب های زیادی توی این کتاب آشنا میشین تقریبا انگار از دو سوم آخر کتاب بهتر مینویسه و توی هر موضوعی برای بیان دیدگاه های مختلف از تعدادی کتاب کمک میگیره و خب نینا یک نویسنده حرفه ای نیست پس توقع زیادی ازش نداشته باشین و در آخر هم اگر شما هم عزیزی رو از دست داده باشین که اصل موضوع کتاب هم همینه نتیجه ای  که میگیره رو دوست دارین و به نظرتون منطقی میادش 
۱۷ مهر ۱۴۰۱
ساعت ۲۰:۳۵
          
            باید اعتراف کنم عجیب تحت تاثیر این  کتاب قرار گرفتم و از محتواش بسیار لذت بردم. قبلا تصور می‌کردم رمان است اما چیزی بین کتاب‌های روانشناسی و جستار بود. ترجمه قابل قبولی هم داشت و زحمت مترجم برای اینکه متنی خوب و خواندنی ارائه بده، کاملا مشهود بود.

این کتاب به غیر از ماجرای خودش از جهتی دیگه هم برای من اهمیت پیدا کرد.  در یک شرایط بغرنج روحی و البته جسمی بودم و یک هفته‌ای بود با کتابخوانی مستمر و فشرده سعی در تسلّای خودم داشتم. درست همین دوران خیلی اتفاقی و بدون اینکه بدونم موضوع این  کتاب  چیه، انتخابش کردم و خوندم. همزمانی پناه بردن خودم به ادبیات و تجربه شخصی نویسنده از این پناه‌یابی و زیستن در "آسایشگاه کتابخوانی" حس همذات‌پنداری خوبی داشت. قسمت پایین روی جلد کتاب  نوشته "فقط کسانی که به ادبیات پناه برده باشند، این کتاب را درک می‌کنند" و دقیقا همین بود.

خوشحالم در همه دنیا آدم‌هایی هستند که ورای فرهنگ و نژاد و تاریخ و جغرافیا با ادبیات به هم وصلند و من هم یکی از آنها.

اغلب توصیه‌کننده‌های کتاب تولستوی و مبل بنفش اون رو برای کسانی که عزیزی از دست داده‌اند پیشنهاد میدن اما به نظرم در هر حال تالم و بی‌ثباتی روحی میشه از راهکار این کتاب استفاده کرد.

البته به نظرم از یک سوم پایانی کتاب نویسنده دیگه کمی پرحرفی کرده و یک سری حرفها رو تکراری و به طریقی متفاوت گفته. اگر اون قسمت‌ها که کمی کسل‌کننده‌اس رو با تندخوانی رد کنیم، کتاب دوباره به دو فصل پایانی و جذابی می‌رسه و با جذابیت هم تموم‌ میشه.