بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سارا اکبری

@sin_alef

4 دنبال شده

63 دنبال کننده

                      برای کشتی های بی حرکت موج ها تصمیم می گیرند...
برای کتاب‌نخوان ها ، کتاب‌خوان‌ها

                    
sin_alef_23

یادداشت‌ها

                برشی از کتاب:
رضاخان فریاد زد: "همه‌ی شما محکومید. همه‌تان را توقیف می‌کنم."
مدرس گفت: "قانون این اجازه را به تو نمی‌دهد اما به ما اجازه می‌دهد که تو را استیضاح کنیم."
دیگر خون جلوی چشم‌های #سردار_سپه را گرفت.
سرخ شد. دندان‌هایش را به هم فشرد.
یک‌هو به طرف مدرس دوید. یقه مدرس را گرفت و او را از روی صندلی بلند کرد و به طرف دیوار هل داد.
دست بر گلوی مدرس گذاشت و شروع کرد به فشردن. صورت مدرس سرخ شد. عبا از روی دوشش افتاده بود. سردارسپه همان‌طور که دندان به هم می‌فشرد، گفت: "آخر سیّد تو از جان من چه می‌خواهی؟!"
مدرس به صرفه افتاده‌بود. نمی‌توانست نفس بکشد. با خِس‌خِس گفت:
"می‌خواهم تو نباشی."
.
.
پ‌ن) این کتاب شامل چند #داستان_کوتاه اخلاقی و در اواخر، داستان‌های با موضوع مبارزات ایشان در مجلس با رضاخان بود.
شرح ماجراها و حسی که خیلی خوب منتقل میشه از: خون دلی که ایشان خوردن برای مردم و برای اسلام ، از پَستی نمایندگان‌ِمجلس که جیره‌خور یا مرعوب بودن!
از خشونت قزاق‌های وحشی!
از مردم نادان سیاه لشگر ....
در کل کتاب کاملی نیست برای آشنایی و معرفی مناسبِ این مرد بزرگ، که انقدر هم در تاریخ معاصر و جریان انقلاب موثر بودن!!
ولی میشه گفت کتاب روان و ساده و دلچسبی بود برای یک آشنایی مختصر ....
#شهید_سید_حسن_مدرس شخصیتی با تدبیر، #شجاع بودن در عین حال #مجتهد و #عالم و #مظلوم که بر ضد قلدری رضاخان و رهایی مردم جاهل از ظلم دشمنان داخلی و سلطه دشمنان خارجی مبارزه میکردن...
.
.
🔆️#امام_خمینی در روزهای نخست پیروزی انقلاب فرمانی صادر کردند مبنی بر اینکه: سزاوار است که بر #اولین_اسکناس که در ایران به چاپ می‌رسد، عکس #اولین_مرد_مجاهد در #رژیم_منحوس_پهلوی چاپ شود.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            برشی از کتاب:
رضاخان فریاد زد: "همه‌ی شما محکومید. همه‌تان را توقیف می‌کنم."
مدرس گفت: "قانون این اجازه را به تو نمی‌دهد اما به ما اجازه می‌دهد که تو را استیضاح کنیم."
دیگر خون جلوی چشم‌های #سردار_سپه را گرفت.
سرخ شد. دندان‌هایش را به هم فشرد.
یک‌هو به طرف مدرس دوید. یقه مدرس را گرفت و او را از روی صندلی بلند کرد و به طرف دیوار هل داد.
دست بر گلوی مدرس گذاشت و شروع کرد به فشردن. صورت مدرس سرخ شد. عبا از روی دوشش افتاده بود. سردارسپه همان‌طور که دندان به هم می‌فشرد، گفت: "آخر سیّد تو از جان من چه می‌خواهی؟!"
مدرس به صرفه افتاده‌بود. نمی‌توانست نفس بکشد. با خِس‌خِس گفت:
"می‌خواهم تو نباشی."
.
.
پ‌ن) این کتاب شامل چند #داستان_کوتاه اخلاقی و در اواخر، داستان‌های با موضوع مبارزات ایشان در مجلس با رضاخان بود.
شرح ماجراها و حسی که خیلی خوب منتقل میشه از: خون دلی که ایشان خوردن برای مردم و برای اسلام ، از پَستی نمایندگان‌ِمجلس که جیره‌خور یا مرعوب بودن!
از خشونت قزاق‌های وحشی!
از مردم نادان سیاه لشگر ....
در کل کتاب کاملی نیست برای آشنایی و معرفی مناسبِ این مرد بزرگ، که انقدر هم در تاریخ معاصر و جریان انقلاب موثر بودن!!
ولی میشه گفت کتاب روان و ساده و دلچسبی بود برای یک آشنایی مختصر ....
#شهید_سید_حسن_مدرس شخصیتی با تدبیر، #شجاع بودن در عین حال #مجتهد و #عالم و #مظلوم که بر ضد قلدری رضاخان و رهایی مردم جاهل از ظلم دشمنان داخلی و سلطه دشمنان خارجی مبارزه میکردن...
.
.
🔆️#امام_خمینی در روزهای نخست پیروزی انقلاب فرمانی صادر کردند مبنی بر اینکه: سزاوار است که بر #اولین_اسکناس که در ایران به چاپ می‌رسد، عکس #اولین_مرد_مجاهد در #رژیم_منحوس_پهلوی چاپ شود.
          
            داستان کتاب مختصر است. زود شروع می¬شود زود به نقطه¬ئ اوج رسیده و زود پایان می¬گیرد. نویسنده به اندازه¬ئ کافی روی شخصیت¬ها تمرکز نکرده. آن اندازه¬ای که مخاطب را درگیر شخصیت¬ها کند. تمرکز نویسنده بیشتر روی فراز و فرود داستان است. که البته جای کار بیشتری داشت. قصه تا حد زیادی قابلیت گسترش داشت. نویسنده می¬توانست افراد را بیشتر وارد قصه بکند و فراز و فرود بیشتری برای داستان تدارک ببیند. اما گویا قصه¬ و ماجرای آدم¬ها را فقط دستمایه¬ای قرار داده تا آنچه که از آن چهارده نور واحد در دل دارد با زبانی شیرین به مخاطب منتقل کند. نثر کتاب قوی و محکم و کم ایراد است. تا حدود زیادی به نثر کهن پهلو می-زند اما ساده و شیرین و خواندنی است. نویسنده اشراف زیادی روی زمانه¬ئ داستانش داشته. آن¬قدر که حتی ابزار پیرایش و آرایش را هم نام برده.« نگاه کن! سُرمه¬دان، سفیدآب، مالینه، آب¬رو. و این¬ها. خاکسترِ چوبِ تر، پوست¬انداز، عُصاره¬ئ برگ سبز» 
ظرافت زنانه، محبت پدرانه، خشم و حسادت، عفت و نگاه پاک، عقده و کینه و بسیاری از فضایل و رزایل اخلاقی در شخصیت¬های کتاب نمود دارد ولی نه آن¬قدری که مخاطب را درگیر کند و مثلاً اشکی به چشم او بیاورد. اما نثر زیبا و حجم کم باعث می¬شود که کتاب در یک نشست خوانده شود. مخصوصاً که فضائل چهارده معصوم چنان زیبا و شاعرانه در کتاب نقش بسته که ممکن است این کتاب را تبدیل به یک کتاب بالینی بکند برای بارها ورق زدن¬ شبانه.