یادداشت سارا اکبری
1400/11/10
برشی از کتاب: رضاخان فریاد زد: "همهی شما محکومید. همهتان را توقیف میکنم." مدرس گفت: "قانون این اجازه را به تو نمیدهد اما به ما اجازه میدهد که تو را استیضاح کنیم." دیگر خون جلوی چشمهای #سردار_سپه را گرفت. سرخ شد. دندانهایش را به هم فشرد. یکهو به طرف مدرس دوید. یقه مدرس را گرفت و او را از روی صندلی بلند کرد و به طرف دیوار هل داد. دست بر گلوی مدرس گذاشت و شروع کرد به فشردن. صورت مدرس سرخ شد. عبا از روی دوشش افتاده بود. سردارسپه همانطور که دندان به هم میفشرد، گفت: "آخر سیّد تو از جان من چه میخواهی؟!" مدرس به صرفه افتادهبود. نمیتوانست نفس بکشد. با خِسخِس گفت: "میخواهم تو نباشی." . . پن) این کتاب شامل چند #داستان_کوتاه اخلاقی و در اواخر، داستانهای با موضوع مبارزات ایشان در مجلس با رضاخان بود. شرح ماجراها و حسی که خیلی خوب منتقل میشه از: خون دلی که ایشان خوردن برای مردم و برای اسلام ، از پَستی نمایندگانِمجلس که جیرهخور یا مرعوب بودن! از خشونت قزاقهای وحشی! از مردم نادان سیاه لشگر .... در کل کتاب کاملی نیست برای آشنایی و معرفی مناسبِ این مرد بزرگ، که انقدر هم در تاریخ معاصر و جریان انقلاب موثر بودن!! ولی میشه گفت کتاب روان و ساده و دلچسبی بود برای یک آشنایی مختصر .... #شهید_سید_حسن_مدرس شخصیتی با تدبیر، #شجاع بودن در عین حال #مجتهد و #عالم و #مظلوم که بر ضد قلدری رضاخان و رهایی مردم جاهل از ظلم دشمنان داخلی و سلطه دشمنان خارجی مبارزه میکردن... . . 🔆️#امام_خمینی در روزهای نخست پیروزی انقلاب فرمانی صادر کردند مبنی بر اینکه: سزاوار است که بر #اولین_اسکناس که در ایران به چاپ میرسد، عکس #اولین_مرد_مجاهد در #رژیم_منحوس_پهلوی چاپ شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.