شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
ریحانه  سعیدی

ریحانه سعیدی

1 ساعت پیش

        کتاب خوبی بود دوستش داشتم.... به نظرم حداقل یک بار ارزش خوندن رو داره... داستان دختری هست به نام هنریتا که هنری صداش میکنن... اون یک برادر داره به اسم رابرت که از این دنیا رفته و یک خواهر کوچولو به اسم روبرتا که اون رو پیگلت صدا میکنن... یک پدر  مهندس که به دلیل کارش رفته از خونه شون، خونه امید.... یک مادر مریض که از شدت غم از دست دادن پسرش افسردگی داره.... یک پرستار  که تو خانواده هست به اسم جین که فکر می‌کنه تصمیمات دکتر هاردی درسته و از تاریکی ها ی خونه امید و هنری غافل شده....و یک پزشک به اسم هاردی که فکر می‌کنه درمان غم، تیمارستان و قرص و دارو و جراحی و.... هست و میخواد مادرش رو که فکر می‌کنه جنون داره، به هلدن یا تیمارستان بفرسته..... در نهایت،  هنری موفق میشه پیگلت رو از دست خانواده دکتر هاردی نجات بده و مادرش رو نجات بده و خانواده ش رو به هم متصل کنه، مثل قبل از اومدن به خونه امید.... در این حین ، هویت دوستش هم که من مثل کتاب ترجیح میدم ماد صدا کنم، رو میشه.... این کتاب نشون میده که یک خانواده همیشه هم رو دوست دارن و عشق عمیقی بینشون هست ، عشقی که جای دیگه ای پیدا نمیشه ..... و اینکه خانواده مون رو دوست داشته باشیم .... کتاب قشنگی بود و مفهوم غم از دست دادن، جدا شدن و متصل شدن یک خانواده، و در نهایت مفهوم خود خانواده رو نشون می داد.....
      

3

معصومه اسدی

معصومه اسدی

1 ساعت پیش

        
باز هم نادرابراهیمی، باز هم جملات ناب !
آثار ایشون رو انگار دارم از آخر به اول میخونم😅 برعکس بقیه کتابخوان ها ولی خب برام چندان فرقی نداره.
همونطوری که از اسم کتاب پیداست نامه هایی نوشتن برای همسرشون و بعد به فکر این افتادن که بهتره چاپ کنند شاید حرف دل خیلیا باشه!
ودقیقا همین هم هست. به نظرم تنها مختص قشر خاص جامعه نیست بلکه همه روابط بین افراد رو شامل میشه و به درد همه میخوره چون پر از درس زندگیه و نویسنده ای هست که توی این حداقل دو تا اثری که ازش خوندم فهمیدم در تلاش هست که عشق و امید به مخاطب بده ،به نوع دیگه ای زندگی کنه و از دید جدیدی به همه چیز نگاه میکنه،کلا از تکرار خوشش نمیاد،میخواد متفاوت از دیگران باشه،
آقای ابراهیمی متخصص آرایه های ادبیه یعنی وقتی جمله ها رو میخونی تشبیه و تضاد های قشنگی میخوره به صورتت :)))
به خودم قول داده بودم وقتی کتابو شروع کردم خیلی کم جمله های خوب رو انتخاب کنم و توی دفترم بنویسم ولی در نهایت شد چهار صفحه کامل :))))
بیشتر کتاب پند دهنده است و به دید رمان یا داستان بهش نگاه نکنید.
خلاصه به همگی توصیه میکنم حداقل یکبار بخونید مخصوصا این کتاب رو اگر میخواید آثار نادرابراهیمی رو از اول شروع کنید به خوندن چون ویژگی های خاصی داره این اثر: اولا: صفحات کوتاه نوشته شده،دوماً: متن روان هست و از کلمات سنگین استفاده نشده
سوماًخیلی از صفحاتش خالیه در نتیجه زود تموم میکنید😉
اما نمیتونم امتیاز کامل بدم چون خیلی از کتاب های شاهکار مونده که لایق 5امتیاز هستند
      

4

        این‌گونه می‌نویسم که، مشاوره یک جریان یاری‌دهنده است که به ارتباط خاص بین دو نفر نیاز دارد. یکی از این دو نفر، یعنی مراجع، معمولاً با مشکلات روانی و عاطفی روبه‌روست و دیگری، یعنی مشاور، در حل این مشکلات مهارت دارد.

مشاوران و روان‌درمانگران فلسفه زیر بنایی خود را کمک به انسان قرار داده‌اند. فلسفه انسان‌یاوری بر همه گروه‌های انسانی، صرف نظر از هر گونه تفاوت، متمرکز است.

مشاوران و روان‌درمانگران در مسیر انسان‌یاور شدن ابتدا بر فعالیت‌های پیشگیرانه تمرکز دارند. آن‌ها همچنین با شعار «مشاور، ابتدا خودت را التیام ببخش» تلاش می‌کنند هر چیزی را که به مراجعان می‌گویند، خود نیز به کار گیرند.

توصیه‌های آنان به دیگران باید در اولویت زندگی خودشان نیز قرار گیرد و خود نیز به آنچه که می‌گویند عمل کنند.

مشاوره هم هنر است و هم علم. هنر مشاوره به بعد ذهنی و علم آن به بعد عینی مربوط می‌شود. تمرکز مشاوره می‌تواند به‌طور دائم بین این دو بعد تغییر کند.
مثلاً در طول جلسات اول، مشاور ممکن است بیشتر مانند یک هنرمند عمل کند و با استفاده از مهارت‌های گوش دادن، مراجع را درک کند. وقتی مشاور به مرحله استفاده از آزمون‌های روانی می‌رسد و می‌خواهد از مراجع درک عینی به‌دست آورد، کانون تمرکز به بعد علمی خواهد بود. بنابراین، هنر و علم به همراه هم می‌توانند برای مشاوره رویکردی متعادل ایجاد کنند.

اما در پاسخ به سوال پر بسامد تفاوت مشاوره و روان‌درمانی باید گفت، تفاوت بین مشاوره و روان‌درمانی بیش از آنکه کیفی باشد، کمی است.
از طریق مشاوره به اصلاح و رفع مشکلات تحصیلی، شغلی و خانوادگی فرد عادی در فاصله زمانی نسبتاً کوتاه اقدام می‌شود؛ در حالی که با استفاده از روان‌درمانی به حل مشکلات افراد مبتلا به بیماری‌های روانی شدیدتر در فاصله زمانی طولانی‌تری مبادرت می‌گردد.

مشاوره کار کردن با افرادی است که مشکلاتشان ماهیت تربیتی دارد؛ در حالی که روان‌درمانی کار کردن با افرادی است که دارای اختلالات عمیق شخصیتی هستند.
در نهایت می‌توان گفت در مشاوره مسائل عاطفی حاد کمتر مطرح می‌شوند، نگرش مثبت‌تری نسبت به مراجع و نگرانی او وجود دارد و طول زمان درمان کوتاه‌تر است.

روش‌های مشاوره

روش مستقیم
این روش در نظریه‌های رفتارگرایی و تا حدی در نظریه عقلانی-عاطفی استفاده می‌شود. در این روش، مشاور از طریق کاربرد انواع پرسش‌نامه‌ها و آزمون‌های روانی به جمع‌آوری اطلاعات وسیع درباره مشکل مراجع می‌پردازد. سپس به تشخیص علل ناراحتی مراجع پرداخته و بر این اساس راه‌حل‌هایی را برای مشکل او پیدا می‌کند. بنابراین، در این روش مقدار زیادی از فعالیت و مسئولیت جلسه مشاوره بر عهده خود مشاور است.

روش غیرمستقیم
این روش در نظریه‌های گشتالت، مراجع‌محوری و وجودگرایی کاربرد دارد. در این روش اعتقاد بر این است که اگر مراجع در یک محیط مشاوره‌ای گرم و پذیرا قرار گیرد، خودش می‌تواند به حل مشکلش اقدام کند. در نتیجه، تأکید چندانی بر استفاده از روش‌های خاصی مانند آزمون‌های روانی نمی‌شود و در عوض بر ایجاد و تقویت رابطه حسنه مشاوره‌ای تأکید می‌شود.

نقش عمده مشاور در این روش انعکاس احساسات است و از این طریق مراجع را یاری می‌دهد تا پس از گفت‌وگو درباره مشکل خود به بینش و خودشناسی برسد.

روش انتخابی
تورن از پیشگامان روش انتخابی است. در این روش، مشاور خود را به استفاده از یک روش محدود نمی‌سازد، بلکه می‌کوشد با شناخت محاسن و محدودیت‌های روش‌های متعدد مشاوره، درباره هر مراجع مناسب‌ترین روش را با توجه به وضعیت و شرایط موجود انتخاب کرده و به کار ببندند.

اهمیت رابطه‌ی مشاوره‌ای

رابطه مشاوره‌ای دارای چند مرحله است که مرحله اول آن، ایجاد یک رابطه حرفه‌ای بین مراجع و مشاور می‌باشد. در رابطه درمانی، دو نبرد وجود دارد: یکی ساختار و دیگری انگیزه تغییر.
در نبرد اول، تلاش برای کنترل اجرایی صورت می‌گیرد؛ به عنوان مثال، تعیین جدول زمانی مشاوره، حق‌الزحمه مشاوره و شرکت در جلسات. اما در نبرد دوم، تلاش برای ایجاد انگیزه به منظور تغییر و مسئولیت‌پذیر کردن مراجع مورد نظر است. بسیار مهم است که در نبرد اول، مشاوران و در نبرد دوم، مراجعان پیروز شوند.

از طریق ایجاد یک رابطه خاص مشاوره‌ای، مشاور به مراجع کمک می‌کند تا راه حلی برای مشکل خود بیابد. به نظر پاترسون، ارائه اطلاعات صرف، پند و اندرز دادن و تلقین افکار و عقاید به دیگران هرگز نمی‌تواند مشاوره محسوب شود. او معتقد است که رابطه حسنه بین مراجع و مشاور، اثر روان‌درمانی مهمی در روند مشاوره دارد؛ به طوری که اگر مشاور نتواند چنین رابطه مطلوبی را ایجاد کند، مشکل مراجع به طور مطلوب حل نخواهد شد.

اساس کار یک مشاوره موفق، برقراری ارتباط مؤثر است و در این بین، مهارت‌ها و فنون بیشتر ابزار و رمز موفقیت هستند. رابطه بین مشاور و مراجع، محور و مرکز فرآیند مشاوره است و به نوعی قلب این فرآیند محسوب می‌شود.

مهم‌ترین مسئله در مشاوره این است که رابطه‌ای توأم با اعتماد بین مشاور و مراجع شکل بگیرد که این رابطه از طریق پذیرش نامشروط مراجع حاصل خواهد شد.

بررسی راه‌حل‌ها و کشف گزینه‌ها

در فرایند مشاوره، مشاور نباید راه‌حل را برای مراجع انتخاب کند. بلکه آسودگی خاطر مراجع در انتخاب راه‌حل، بسیار مهم‌تر و بهتر از انتخاب توسط مشاور است. اگر مشاور راه‌حلی به ذهنش رسید، تنها می‌تواند آن را پیشنهاد دهد و نباید آن را تحمیل کند.   هنگام بررسی گزینه‌ها، اجازه دهید مراجع در مورد انتخاب راه‌حل‌ها سخن بگوید و پس از آن، راه‌حل‌ها را به‌طور واضح جمع‌بندی کند. مراجع را تشویق کنید تا هر عقیده را به شکلی مجزا کشف و بررسی کند و در مورد جنبه‌های مثبت و منفی هر یک از راه‌حل‌ها صحبت نماید. 

اگر مراجع نتوانست در جهت پیشرفت حرکت کند و راه‌حلی را انتخاب کند، باید احساس درماندگی او را به خود او انعکاس دهیم و از او در مورد انتخاب‌هایش سؤال کنیم.  بسیار سودمند است که در مورد ضرر یا بهای یک تصمیم‌گیری صحبت کنید و آن را به عنوان عاملی که در وضعیت دشوار او وجود دارد، توضیح دهید. حل مشکل برای اکثر افراد بسیار دشوار است و این ناشی از تضادهایی است که در درون فرد وجود دارد.

گاهی اوقات اجازه دهید مراجع مردد باقی بماند؛ این کار بسیار مفیدتر است. اگر ما تردید مراجع را به او منعکس کنیم و به او بگوییم: «به نظر می‌رسد ما به بن‌بست رسیده‌ایم و در این رابطه به نظر نمی‌رسد راه‌حل آسانی وجود داشته باشد. شما امروز مردد به نظر می‌رسید و نمی‌دانید کدام راه را بروید»، این مطلب می‌تواند به او کمک کند تا احساس کند که می‌توانیم این موضوع را همین‌جا تمام کنیم و زمانی دیگر برگردد تا در این رابطه مجدداً صحبت کنیم.  گفتن چنین جملاتی به مراجع باعث می‌شود او مردد باقی بماند و فشاری برای گرفتن تصمیم سریع وجود نداشته باشد. این حس را به مراجع القا می‌کند که مسئله‌اش برای مشاور حائز اهمیت است و مشاور حاضر است کار کردن بر روی مسئله او را ادامه دهد.
      

2

آوین ابراهیمی

آوین ابراهیمی

13 ساعت پیش

        این کتاب، زنگ هشداری‌ست از اعماق تاریک روان، درباره آنچه در درون‌مان سرکوب می‌کنیم.

کتاب دکتر جکیل و آقای هاید یکی از اون داستان‌هایی‌ که خیلی زود آدم رو درگیر خودش می‌کنه. نویسنده، رابرت لویی استیونسون، داستانی ساخته که هم رمزآلود و جذابه، هم پر از مفاهیم عمیق درباره انسان.
ماجرای دکتریه که سعی می‌کنه دو جنبه‌ی خوب و بد وجود انسان رو از هم جدا کنه، ولی نتیجه‌ش خیلی تاریک‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کرد. شخصیت آقای هاید، که تجسم پلیدی درونشه، کم‌کم کنترل رو از دست دکتر جکیل می‌گیره، و اینجاست که داستان واقعا شکل می‌گیره.
نکته جالب کتاب اینه که فقط یه داستان ترسناک یا هیجان‌انگیز نیست؛ بلکه ممکنه ما رو به فکر بیندازه که آیا واقعاً می‌تونیم قسمت‌های تاریک وجودمون رو کنترل کنیم یا نه(:
زبان داستان نسبتاً ساده‌ست، ولی فضای جالبی که نویسنده برای خواننده ساخته باعث می‌شه آدم نتونه راحت بذارتش کنار.
در کل، کتاب دکتر جکیل و آقای هاید یه داستان کوتاه اما تأثیرگذاره که با فضای مرموز و مفاهیم عمیقش، خیلی بیشتر از چیزی که به نظر می‌رسه تو ذهن می‌مونه.








      

0

Zahra Heidari

Zahra Heidari

14 ساعت پیش

        روایت این کتاب خیلی ساده بود، بدون پیچیدگی‌های خاص یا هیجان‌ بالا. اما چیزی که برام جذابش کرد، نگاه تازه‌ای بود که از طریق کلارا ــ یک ربات با هوش مصنوعی ــ به انسان‌ها و رفتارهاشون انداختم.
وقتی از دید موجودی نگاه می‌کنی که نه گذشته‌ای داره، نه تجربه‌ی انسانی، متوجه می‌شی چقدر از رفتارهای ما عجیب، خودخواهانه یا حتی غم‌انگیزن… اما چون برامون عادت شدن، به چشم نمی‌آن.

بعد از خوندن این کتاب، چند تا سؤال ذهنم رو درگیر کرد:
•ما چطور با آدم‌هایی که دیگه برامون فایده‌ای ندارن رفتار می‌کنیم؟
•اگه یه موجود مصنوعی بتونه احساس داشته باشه، آیا ما اخلاقاً موظفیم باهاش مثل یه انسان رفتار کنیم؟
یا چون از گوشت و پوست نیست، هر طور که خواستیم می‌تونیم باهاش رفتار کنیم؟
•چرا جوزی و مادرش بعد از اینکه دیگه مثل قبل به کلارا نیاز نداشتن، کم‌کم رهاش کردن؟
یعنی محبت‌شون فقط تا وقتی بود که مفید بود؟

یاد گرگور سامسا در مسخ کافکا افتادم.
گرگور و کلارا خیلی با هم فرق دارن، اما هر دو وقتی دیگه مفید نبودن، توسط نزدیک‌ترین افراد زندگیشون طرد شدن.

یه نکته‌ی خیلی قشنگ برای من این بود که کلارا، بدون اینکه دنبال چیزی در ازای محبتش باشه، وفادار موند و مراقبت کرد.
انگار عشق واقعی همینه: مراقبت بدون انتظار.

در نهایت، من ۲.۵ ستاره می‌دم. چون به نظرم ایشی‌گورو خیلی به عمق احساسات شخصیت‌ها نپرداخته بود و بیشترشون برام تک‌بعدی بودن

۲ خرداد ۱۴۰۴
      

2

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.