ریحانه سعیدی

تاریخ عضویت:

آذر 1403

ریحانه سعیدی

بلاگر
@Reyhanehsaeedi

3,702 دنبال شده

855 دنبال کننده

                دختری مسلمان ⭐💫
اعتقاد به پیامبران و ائمه🩷💚💫
اعتقاد به اصل توحید و یگانگی خدا💜💫🧡
عاشق کتاب  🥰❤️
علاقه مند به علم و مطالعه🩵💫
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب قشنگی بود.... میشه یه بار خوند.... داستان دختری زیبا و باهوش به اسم کازوکو که از شوهرش جدا شده .... چون می‌فهمه بین اون و شوهرش عشق نبود و بعد از یک سوءتفاهم ، از شوهرش جدا میشه.... پیش مادرش که رفتار اشراف رو داره می‌ره و زندگی می‌کنه.... پدرشون هم مرده..... برادرش نائوجی از جبهه جنوب میاد خونه و میبینن اخلاقش بد شده.... چون مشکلات زیاد داشتن... بعد مادرشون مریض میشه میمیره.... و برادرش هم خودکشی می‌کنه و میگه که این دنیا پایبند اخلاق نبودیم مارو عذاب دادن و من زندگی خوشی نداشتم مشکل مالی، از لحاظ عشقی و..... ولی هر چی بشه ما باز هم اشراف زاده ایم.
به نظرم این کتاب به مفهوم پوچی و بیهودگی اشاره می‌کنه و ما میتونیم بفهمیم اخلاقیات چه ضرورتی دارن..... و نشون میده زندگی آسون نیست..... و ما رو از دید دیگه ای به پوچی می‌رسونه .....‌من که مدت زیادی فکر کردم بهش تا حتی این رو بنویسم.... و واقعا پوچی رو بیان کرده بود.... آدمی که در اثر مشکلات به پوچی رسیده..... در کل خوندنش و مقایسه ش با دنیا می‌تونه خیلی موثر باشه و  میگم که باید خوند و من که دوسش داشتم....🩷🌺
      

31

        کتاب خوبی بود دوستش داشتم.... به نظرم حداقل یک بار ارزش خوندن رو داره... داستان دختری هست به نام هنریتا که هنری صداش میکنن... اون یک برادر داره به اسم رابرت که از این دنیا رفته و یک خواهر کوچولو به اسم روبرتا که اون رو پیگلت صدا میکنن... یک پدر  مهندس که به دلیل کارش رفته از خونه شون، خونه امید.... یک مادر مریض که از شدت غم از دست دادن پسرش افسردگی داره.... یک پرستار  که تو خانواده هست به اسم جین که فکر می‌کنه تصمیمات دکتر هاردی درسته و از تاریکی ها ی خونه امید و هنری غافل شده....و یک پزشک به اسم هاردی که فکر می‌کنه درمان غم، تیمارستان و قرص و دارو و جراحی و.... هست و میخواد مادرش رو که فکر می‌کنه جنون داره، به هلدن یا تیمارستان بفرسته..... در نهایت،  هنری موفق میشه پیگلت رو از دست خانواده دکتر هاردی نجات بده و مادرش رو نجات بده و خانواده ش رو به هم متصل کنه، مثل قبل از اومدن به خونه امید.... در این حین ، هویت دوستش هم که من مثل کتاب ترجیح میدم ماد صدا کنم، رو میشه.... این کتاب نشون میده که یک خانواده همیشه هم رو دوست دارن و عشق عمیقی بینشون هست ، عشقی که جای دیگه ای پیدا نمیشه ..... و اینکه خانواده مون رو دوست داشته باشیم .... کتاب قشنگی بود و مفهوم غم از دست دادن، جدا شدن و متصل شدن یک خانواده، و در نهایت مفهوم خود خانواده رو نشون می داد.....
      

37

        کتاب خیلی قشنگی بود....هیچوقت فکر نمی‌کردم داستان زندگی ونسان ون گوگ اینجوری باشه...انقدر دردناک و در عین حال، زیبا... دقیقا مناسب خودش و روحیاتش... مناسب یک نقاش که انقدر تلاش کرد تا تونست چنین شخصی بشه.... آثاری خلق کنه که شاید تو زمان خودش درک نمیشد،ولی اینطور جاودانه بمونه....سعی می کرد به نقاشی هایش احساس بدهد که اگر به مثلا یک گل آفتاب گردان نگاه می‌کنی در نقاشی، به احساسش پی ببری.... شکست های فراوان،چه در زمینه عشق و چه بیشتر در زمینه شغلی... ولی ناامید نشدن و تلاش کردن..... باز هم با وجود چنین آثاری، اون رو مسخره میکردن و به اون و هم دوره ای هایش مثل سزان، گوگن، مانه، مونه و....توهین میکردن،فقط چرا؟ چون متفاوت نقاشی می کردن و متفاوت بودن...الان این ها رو هم سرچ کنیم در گوگل هستن و خیلی معروفن و آثارشون گرونه.... یک جای کتاب ون گوگ می گفت: من هیچوقت معروف نمیشم،ده سال نقاشی کردم فروش نرفت، چجوری امکان داره معروف بشم ؟ .... کاش زنده بود و میدید که چقدر معروفه.... اون واقعا قربانی هنرش شد.... ای کاش میدید موفقیتش رو .... خیلی دلم براش ناراحت شد و واقعا شایستگی معروف شدن داره قطعا....در کل کتاب خیلی خوبی بود...خیلی خوشحالم که با آدم هنرمند و خوب و پرتلاشی مثل ون گوگ آشنا شدم..... توصیه من اینه حتما بخونین تا بدونین چه سختی های کشید تا به اینجا رسید، حیف که نتیجه تلاشش رو نمی‌بینه🥲😥🥹
      

34

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.