ریحانه سعیدی

تاریخ عضویت:

آذر 1403

ریحانه سعیدی

بلاگر
@Reyhanehsaeedi

4,049 دنبال شده

981 دنبال کننده

                دختری مسلمان ⭐💫
اعتقاد به پیامبران و ائمه🩷💚💫
اعتقاد به اصل توحید و یگانگی خدا💜💫🧡
عاشق کتاب  🥰❤️
علاقه مند به علم و مطالعه🩵💫
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب ساخت کره:
داستان کتاب: درباره دختری به نام والری هست که کره ای هست و در دبیرستان آمریکایی اش، محصولات آرایشی کی بیوتی میفروشد، او به پولی که از این راه در میاره نیاز دارد تا مادربزرگش را به پاریس ببرد؛ از آن طرف پسری به نام وس یونگ هست که اون هم کره ای هست و آرزو داره بره دانشگاه تروبلی و در رشته موسیقی درس بخونه، چون عاشق موسیقی و ساکسیفون ش هست ؛ اما مادر پدرش سخت مخالفند و اون خودش باید هزینه تحصیلات و تعمیر ساکسیفون ش رو بده؛ بنابر این وقتی به طور اتفاقی محصولات آرایشی کراون تایگرش فروش می‌ره و طرفدار پیدا میکند، به فکرش می سد از راه فروش لوازم آرایشی پول به دست بیاره؛ اما حالا والری و وس رقیب هم محسوب میشوند! کدامشان پیروز میشود؟ آیا میتونن تو این راه ویژگی های بدشون رو هم درست کنن؟
این ها یک سری از سوالاتی هست که تو کتاب جوابشون رو متوجه میشیم . امتیاز من به کتاب پنج از پنج بود؛ چون نقص زیادی ندیدم و به نظرم تنها اشکالش این بود که اسم خیلی مناسبی ندارد. می‌تونیم بگیم به این دلیل این اسم رو داره چون والری و وس کره ای هستن و محصولات آرایشی کره ای میفروشند، اما می‌تونست یه اسم بهتر و مناسب تر داشته باشه تا هم به داستان کتاب بیشتر بیاید و هم طرفداران بیشتری رو جذب بکنه.
و شخصیت های داستان :
والری ، دختری که همه چیز رو به چشم کاسب میبیند، یعنی یا دشمن ش هستند که از او خرید نمیکنند، یا دوستش هستند که خریدارش هستند. این ویژگی خوبی نیست و باعث میشه به ارزش واقعی آدم ها پی نبریم و نتونیم زیاد باهاشون ارتباط برقرار کنیم، چون فقط به فکر کاسبی هستیم.
وس، پسری که عاشق موسیقی هست ولی در و جرئت نداره به پدر و مادرش بگه.
پایان داستان خیلی خوب بود و دوستش داشتم.
به نظرم داستان به هدفی که میخواست رسید؛ ما میفهمیم که باید آدم ها رو به زندگی مون راه بدیم تا اون ها دنیامون رو گسترش بدن ، و دل و جرئت کاری که می‌خوایم بکنیم ، داشته باشیم تا اعتراف کنیم.
من که خیلی دوست داشتم کتاب رو و توصیه م اینه که بخونیدش.
حیفه که افراد کمی، این کتاب زیبا رو خوندن🥹❤️
      

30

        کتاب عطر سنبل عطر کاج : 
کمی از داستان کتاب : فیروزه، دختری ایرانی هست که پدرش کاظم، مهندس نفت هست و فیروزه و خانواده اش برای کار کاظم، به آمریکا می روند و اونجا از شهری به شهر دیگر می روند... و این داستان روایت کننده خاطرات و داستان های او در هر بخش از زندگی اش بود؛ از درس و تحصیل در مدرسه و ازدواج و بچه داری.....
قلم نویسنده به نظر من خیلی روان و دوست داشتنی بود وقتی که خاطراتش رو بیان می کرد.... فضای داستان، فضای خانوادگی بود و به جمع های خانوادگی فیروزه خیلی اشاره کرده بود؛ این که چقدر همدیگر رو دوست دارن ، برای موفقیت یکدیگر خوشحال می شوند و حتی جشن می گیرند؛ و این خیلی قشنگ و دوست داشتنی بود.
در واقع این کتاب برای هدف مشخصی پیش نمی رفت، بلکه روایت کننده یک زندگی با همه پستی بلندی هایش بود، و این روایت های داستان بود که اون رو می ساخت و در عین حال، زیبا می کرد....
این که یک خانواده ایرانی، هیچوقت اخلاق و رفتار هاش و ارتباطش با خانواده ش رو عوض نمیکنه.... این که چون ایرانی بودند، در زمانی که آمریکایی ها از ایرانی ها خوششون نمی اومد، چقدر مشکلات داشتند و سخت بود.... از جمع های ناب خانوادگی شون گرفته تا کمک و حل مشکلات به کمک همدیگر...
امتیاز من به این کتاب پنج بود، چون عاشق کتابش شدم  و نتوانستم نقص زیادی در آن پیدا کنم.... و موقع خواندن کتاب، احساس می کردم در فضای پر محبت و خانوادگی کتاب هستم و میتوانم همه این عشق و علاقه رو احساس کنم، که این باعث شد خیلی این کتاب را دوست داشته باشم، در کل به نظرم این کتاب خیلی زیبایی بود، البته اگر فضا های خانوادگی رو می پسندید...🌺
این بار تلاش کردم بهتر بنویسم و امیدوارم موفق شده باشم🥹
      

57

        کتاب وقتی که او رفت :
کمی از داستان کتاب : داستان با ناپدید شدن دختری شاد که خیلی درس خون هست و برای امتحانات آماده میشه، شروع میشه... اون برای اینکه در ریاضیات خوب بشه، یک معلم خصوصی گرفت : نوئل دانلی..... بعد ها مادر الی، با فردی به نام فلوید دان آشنا میشه؛ یک ریاضی دان و نویسنده کتابی مشهور و همچنین، شوهر سابق نوئل دانلی ... و کم کم راز ناپدید شدن و قتل الی مشخص میشود.
به نظر من کتاب زیبایی بود و اگر بخوام ژانرش رو بگم، فکر کنم معمایی جنایی بود، و من  بیشتر از همه برای الی ناراحت شدم ، دختری که می‌تونست با پاکی و صداقت و احساساتش، آینده خیلی درخشان و شادی پیش رو داشته باشد؛ ولی این اتفاق نیفتاد... و همچنین برای مادر و پدر الی، لارل و پاول که مجبور بودن درد نبود فرزندشون رو تحمل کنند.
من به این کتاب چهار و نیم ستاره دادم؛ یک چهارم ستاره بابت شخصیت نوئل که خیلی آزار دهنده بود و کار های بدی کرد، کم کردم؛ و یک چهارم دیگر هم برای پایان نامناسب فلوید، می‌تونست بعد از اعتراف ، بمونه و با لارل زندگی کنند.
نکات مثبت هم به نظر من ، پایان خوب و مناسب البته به جز پایان فلوید، و اینکه بلاخره لارل، متوجه شد نباید فرزندانش رو با همدیگر مقایسه کند، و اینکه دوباره خانواده به هم رسیدند و متصل شدند (البته جز الی)، مثل قدیم ها.... درد همیشه وجود دارد، اما مهم این است که کنار هم بمونیم و تحمل کنیم و بگذاریم پیوند بینمان حفظ شود.
این کتاب رو به افرادی که معمایی جنایی طور دوست دارند، توصیه میکنم و احتمالا کسی که زیاد از این دست کتاب خوانده باشد، از اواسط کتاب متوجه داستان خواهد شد ولی برای من که چهارمین کتاب در این ژانر بود، در پایان که ماجرا را گفت فهمیدم و زیبا بود.
وقتی کتاب را خریدم، از نوشته پشت جلد و نام کتاب، منتظر یک کتاب عاشقانه فانتزی را داشتم؛ اما معمایی جنایی بود که من خیلی هم دوستش داشتم.
پ.ن: ببخشید اگر زیاد نوشتم....🌺🌷
      

24

        کتاب حیوانات شب رو:
کمی از داستان کتاب:  این کتاب دو داستان رو روایت می‌کند که در دل هم قرار دارند : زنی به اسم سوزان، از شوهر اولش که دوست داشت نویسنده بشه، ادوارد، جدا میشه و با مردی به اسم آرنولد، ازدواج کرده؛ در ظاهر آرنولد و سوزان ، زندگی خوبی دارند اما آرنولد، به سوزان و کار هایی که می‌کند بی توجه است و به بهانه کار، از صبح تا شب بیرون از خانه است ولی سوزان متوجه این قضایا نیست و فکر میکند زندگی و عشق درستی دارد. روزی از طرف ادوارد ، کتابی به دست سوزان می رسد که میخواهد سوزان آن را خوانده و نقد کند.
داستان رمان ادوارد به اسم حیوانات شب رو :  استاد ریاضیات در دانشگاه ، مردی به نام تونی، با ماشینی در بزرگراه ایالتی تصادف می‌کنند؛  زن و بچه اش توسط آنان به قتل می رسد، سه قاتل به نام های لو، ترک و ری؛ حالا تونی و پلیسی به نام بابی آندس به دنبال قاتلان و رساندنشان به سزای اعمالشان هستند.
به نظر من، خوب دو داستان رو با وجود اینکه درون هم قرار داشتند روایت می کرد و قلم خوبی داشت؛ و اگر بخوام ژانرش رو بگم، فکر می کنم معمایی جنایی گونه باشد.
برای من که خیلی کتاب جذابی بود و آن را  پسندیدم، و انگار از روی  این کتاب فیلمی با همین اسم ساخته اند.
و نکات مثبت کتاب به نظر من، اولی این بود که  وقتی اسلحه دست تونی افتاد و با قاتل ها رو به رو شد، ترسید، حتی برای قاتل خانواده اش. و به نظر من این خیلی بهتر و واقعی تر از تصوریه که تا اسلحه به دستت می رسد، همه را می کشی و قدرت به دست میاوری. شاید من هم در این موقعیت بودم، همین احساس رو داشتم.
نکته دوم مثبت به نظر من پایانش بود، هم پایان رمان ادوارد و هم پایان داستان سوزان؛  و پایان داستان ادوارد واقعا برای من غیر قابل پیشبینی بود و انتظارش رو نداشتم. 
من در این کتاب نقصی ندیدم و میتونم جزو بهترین رمان هایی که خوندم ، قرار بدم و واقعا دوستش داشتم و توصیه اش میکنم.💚
      

29

        کتاب فابل: 
داستان کتاب : دختری هفده ساله به نام فابل، توسط پدرش در جزیره یووال رها شده و مادرش هم فوت کرده، در  آن جزیره، کسانی که فابل را دوست ندارند و یا حتی دزد هستند، زیادند؛ و فابل روزی برای فرار به کشتی مریگلد، که وست ، مردی خونسرد و  زیبا با چشمانی سبز و عمیق ، ناخدای اون کشتی است و چند خدمه هم دارد. 
کتاب، داستان فابل در آن کشتی تا دوستی و... را روایت می کند. 
من قلم نویسنده رو دوست داشتم، خیلی واقعی و قابل تصور بود؛ انگار خودم هم اونجا بودم، میان امواج ، باد و بوی دریا و آسمان مه آلود و البته در کشتی مریگلد... و خیلی دوست داشتم اونجا بودم.
این کتاب در ژانر فانتزی قرار دارد و خودم خیلی دوستش دارم و به افرادی که کتاب های فانتزی دوست دارند، توصیه میکنم؛ و خیلی دلم میخواد جلد دوم فابل، هم نام رو هر چه سریع تر بخونم.
من واقعا شخصیت فایل و جسارت و جرئتش رو دوست داشتم، و مادرش رو که یک جواهر شناس ماهر و البته زن خیلی ناز و زیبایی بود، و به پدر فابل، سینت، حق میدم که عاشق مادر فابل شده.
و واقعا از شخصیت زولا که خیلی زیاده خواه و طمع کار و البته دزد بود، بدم میاد و اونجوری که به نظرم رسید، هالند هم شخصیت خوبی نداره. و دیگه تنها چیزی که ناراحتم کرد، رابطه فابل با پدرش بود؛ به نظرم سینت خیلی فابل رو دوست داره، ولی نمی‌دوند‌ چطوری ابراز  و رفتار کند.
من واقعا این کتاب رو توصیه میکنم و نقص خاصی ندیدم و امتیازم، پنج از پنج هست و خیلی دوستش داشتم.🌊
      

44

        بخوام بگم واقعا خیلی دوسش داشتم خیلی...... این اولین اثری بود که از فریدا مک فادن خوندم و واقعا خودشو بهم ثابت کرد..... راجب خدمتکاریه به نام میلی که برا نینا و اندرو وینچستر کار می‌کنه ..... و نمی‌خوام داستان رو لو بدم پس فقط میگم که خیلی عالی بود ...... باورم نمیشه شخصیتی که بهش علاقه مند شده بودم و فکر می کردم خیلی آدم خوبیه همچنین کسی باشه..... از نکات مثبتش بگم این که خیلی خوب بود اول جلوه خوب رو نشون داد و بعد به گذشته برگشت و بد رو گفت ......‌ باورم نمیشد و اگر غیر از این بود چنین هیجانی نداشت .... دوم اینکه ویژگی های شخصیت ها به وضوح معلوم تر شد و خیلی خوب بود..... سوم هم اینکه قابل حدس زدن نبود .....‌ و بدی ش فقط این بود که خیلی خیلی قشنگ بود و نمیشد برا جلد بعدش صبر کرد ..... بی صبرانه منتظرم که جلد بعدش راز خدمتکار رو بخونم و آثار دیگه مک فادن رو بخونم....... و فقط میتونم بگم که خیلی کتاب قشنگی بود احساسات هم توش معلوم بود و علاوه بر معمایی و جنایی، عاشقانه و احساسی هم بود..... و اولین خیلی شخصیت عجیبی بود و اون حرفی که صفحه آخر کتاب زد، واقعا من رو شگفت زده کرد..... اصلا باورم نمیشد که بیام چنین یادداشتی بنویسم فکر میکردم میام می‌نویسم: نینا دیوونه بود ولی الان تنها چیزی که نمیتونم بگم این بود ..... خیلی قشنگ بود واقعا دوسش داشتم....❤️🥹
بازم شرمنده اگر زیاد شد.....
      

49

        کتابی قشنگ بود.... نکات باحالی به من یاد داد... که بعضی هاش رو اینجا میگم تا شما هم به کتاب علاقه مند بشین.... اول از همه طبق گفته امام علی ، نماز باعث کاهش غرور و تکبر میشه.... حالا چه جوری؟.... وقتی نماز می‌خونی تو سجده میگی که خدا بزرگتره و به کوچیکی خودت در مقابل خدا بیشتر پی میبری.... این باعث میشه که احساس کاهش غرور و تکبر کنی و خونگرم تر و خاکی تر بشی و در نتیجه محبوب تر بشی و مردم هم بیشتر تو رو دوست دارن...... همچنین موقع نماز بیشتر به خدا نزدیک تر میشی و این هم باعث آرامش، کاهش غرور و تکبر میشه..... همچنین اگر نماز خونی کار بدی می‌کنه دلیل بر این نیست که نماز مشکل داره...و. الان مثلا دو تا کشاورز میوه میکارن.....  میوه یکی رشد می‌کنه و اثر میده و میوه یکی اثر نمیکنه و  بار خوبی نمی‌ده..... این دلیل میشه که میوه کاشتن و کشاورزی کار بدی باشه؟؟؟.... نماز هم همینطوره....‌ اگر آدمی نماز میخونه و اخلاق و رفتار بدی داره و به کارهایی که تو نماز میگه عمل نمیکنه، به خدا و نماز مربوط نیست که!! به خود اون فرد مربوطه که نماز روش اثر نداشته... همچنین نمیشه انتظار داشت یهو اثر کنه... مثلا یه شب  نماز بخونی بگی چرا غرور و تکبرم کم نشد.... مثل یه آجره که هی باید روی هم بزاریش تا یه ساختمون کامل برسی..... در اثر گذشت زمان و تکرار زیاد به دست میاد....
یه چرخه ای هست با باور و احساس و عمل..... وقتی بر اساس باورت کاری رو انجام میدی، اون یه حسی رو در تو ایجاد می‌کنه.... حالا اگه کار مثبت باشه احساس خوب میگیری و دوباره تکرار میکنی و این باعث تقویت باورت میشه.......اگر کار بدی باشه حس بدی میگیره باعث تضعیف باورت میشه و حتی حس پوچی و شکست میده.... مثلا کسی که دنبال علمه وقتی میبینن موفق شده و مردم دوسش دارن، خوشحال میشه و بیشتر تلاش می‌کنه و باورش تقویت میشه که علم خوبه.... و نکته دیگه که یکی از دانشمندان که تو کتاب مفصل اشاره کرده بود دکتر جو دیسپنزا ،  به این توی دین ما اشاره داره که وقتی دعا می‌خونی ، و از خدا چیزی میخوای یعنی همون قنوت ما، احساس می‌کنی که بهش رسیدی و در کل احساس شادی و موفقیت میشه و این یعنی این که حس موفقیت میکنی و میگی من میتونم بهش برسم و تلاش میکنی.... همچنین وقتی از خدا شکر کنی، یعنی این که خدا بهت چیزی رو داده و تو خوشبختی و این باعث میشه که حس شادی و موفقیت کنی و بخوای تلاشتو بیشتر کنی.... این فقط یه سری نکات از صفحات اولیه کتاب بود که امیدوارم براتون مفید باشه و بخونیدش... من که خیلی دوسش داشتم 💜
پ.ن:  ببخشید می‌دونم خیلی زیاد شد....🥹❤️
      

33

        کتاب خیلی قشنگی بود خیلی دوسش داشتم.... راجب مغازه ای به اسم رویا فروشی دالرگات که پنی در اونجا برای صاحب فروشگاه دالرگات کار می‌کنه..... اونجا به مردم رویا میفروشن..... حتی برای حیوانات هم رویا دارن..... رویا جاییه که آدم می‌تونه چیز هایی که دوست داره ببینه،چیز هایی که ممکنه نتونه تو واقعیت ببینه...... چیز هایی که اون رو شاد یا ناراحت میکنن..... در واقع همون‌طور که تو کتاب گفت، نه بودن در آینده مطلق خوبه نه بودن در گذشته مطلق.... وقتی زیاد تو آینده باشی خاطرات خوشت فراموش میکنی..... وقتی زیاد تو گذشته باشی از حالت و آینده ت لذت نمی برید و در واقع بهتر بگم ناامید و بی هدف میشی..... یکی از چیز هایی که توجه م رو جلب کرد این جمله بود : برای کسایی که می‌خوان آینده رو ببینن، دیدن آینده ممکنه اصلا تحت تأثیر شون قرار نده یا حتی ناامیدشون کنه اما برای کسانی که نمیخوان آینده رو ببینن، دیدن آینده حتی یک ثانیه هم می‌تونه براشون الهام بخش و غافلگیرانه باشه..... مثلا مثل همون خواننده یا فیلم نامه نویس که با دیدن لحظه ای از آینده الهام گرفت و موفق شد.....  و در این حین پنی با رویا فروش های بزرگ دیگه مثل : واوا اسلیپلند ، کیک اسلونبر و یاسنوز اوترا و بانچو و .... آشنا میشه و چیز های جدیدی یاد میگیره مثل این که اگر رویا ها سرگرم کننده باشن، مردم خوابیدن رو به بیدار موندن و مثلا درس خوندن و تلویزیون و....ترجیح میدن.... یه چیز جالب دیگه برام ماکسیم و کابوس (رویای ترسناکش) بود.... اون رویا هایی رو می ساخت  که مردم با دیدنش یاد خاطرات تلخ گذشته شون میوفتادن و فکر میکردن ممکنه دوباره الان اتفاق بیوفته(البته تو خواب) و میترسیدن..... اما در واقع این غلبه بر تروما است... چیزی که باعث ترس میشه...... و وقتی ما دوباره با چیزی که میترسیدم ازش در گذشته، مواجه شدیم و دوباره تو خواب فکر میکنیم دوباره داره اتفاق میوفته، کافیه باورمون رو عوض کنیم... بگیم درسته این ترسناکه، اما این در گذشته من بوده و من اون رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و الان تونستم موفق بشم.... و این حس شادی و قدرت و توانمندی میده.... و اینکه برای اینکه فکرمون رشد کنه نیازمند زمان هست ، همون‌طور که تو کتاب گفت..... ما میتونیم از رویا هامون هم درس بگیریم چون هر کدوم از این ها می‌خوان چیزی رو یادمون بدن 
در کل خیلی قشنگ بود من که عاشقش شدم خیلی قشنگ بود...،🥹❤️
پ.ن: ببخشید اگه زیاد گفتم😁🥹
      

44

        کتاب قشنگی بود.... میشه یه بار خوند.... داستان دختری زیبا و باهوش به اسم کازوکو که از شوهرش جدا شده .... چون می‌فهمه بین اون و شوهرش عشق نبود و بعد از یک سوءتفاهم ، از شوهرش جدا میشه.... پیش مادرش که رفتار اشراف رو داره می‌ره و زندگی می‌کنه.... پدرشون هم مرده..... برادرش نائوجی از جبهه جنوب میاد خونه و میبینن اخلاقش بد شده.... چون مشکلات زیاد داشتن... بعد مادرشون مریض میشه میمیره.... و برادرش هم خودکشی می‌کنه و میگه که این دنیا پایبند اخلاق نبودیم مارو عذاب دادن و من زندگی خوشی نداشتم مشکل مالی، از لحاظ عشقی و..... ولی هر چی بشه ما باز هم اشراف زاده ایم.
به نظرم این کتاب به مفهوم پوچی و بیهودگی اشاره می‌کنه و ما میتونیم بفهمیم اخلاقیات چه ضرورتی دارن..... و نشون میده زندگی آسون نیست..... و ما رو از دید دیگه ای به پوچی می‌رسونه .....‌من که مدت زیادی فکر کردم بهش تا حتی این رو بنویسم.... و واقعا پوچی رو بیان کرده بود.... آدمی که در اثر مشکلات به پوچی رسیده..... در کل خوندنش و مقایسه ش با دنیا می‌تونه خیلی موثر باشه و  میگم که باید خوند و من که دوسش داشتم....🩷🌺
      

44

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.