ریحانه سعیدی

ریحانه سعیدی

بلاگر
@Reyhanehsaeedi
عضویت

آذر 1403

4,313 دنبال شده

1,079 دنبال کننده

                و در پایان، همه ی ما تبدیل به قصه می شویم....🥹🌼✨

- مارگارت اتوود 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب بی باک :
جلد سوم از مجموعه ناتوان نوشته لورن رابرتس : 
داستان اینجوری هست که پیدین ، باید یک انتخاب سرنوشت ساز بکنه؛ انتخابی که نه فقط زندگی خودش و کای رو تغییر میده، بلکه زندگی بقیه ، مردم و حتی کشورش ، ایلیا رو تغییر میده. اون باید بین وظیفه و علاقه ش انتخاب کنه. اما در این بین راز های خیلی زیادی وجود داره . آیا اون ها کشف میشوند؟ انتخاب پیدین چیه؟ بین عشق و وظیفه چی کار میکنه؟ (نمی‌خوام اسپویل کنم😶)

این کتاب بی نظیر بود، واقعا دوستش داشتم و باورم نمیشد که چنین راز هایی پنهان شده بود؛ واقعا لورن رابرتس شگفت زده م کرد!! اما به دلیل مرگ ناگهانی و شخصیتی که به وجود اومد، نیم نمره کم کردم ؛ پس امتیاز من به کتاب چهار و نیم از پنج هست.

اول از همه باید بگم این کتاب رو که خریدم، اصلا از نشر اصلی نبود؛ در واقع ترجمه گفتاری بود و اصلا کتاب از هیچ انتشاراتی هم نبود ، فن آرت های اول و آخر کتاب هم سیاه و سفید بود(اما به هر حال زیبا بود) ؛ اما چه کنم که کنجکاوی یقه م رو گرفته بود؟😀

تا اواسط کتاب، کاملا دلم برای کای می سوخت؛ اما بعد روند داستان عوض شد و اتفاق ها کاملا با راز هایی که فاش شد عوض شد!! راز هایی انقدر بزرگ که من رو کاملا شگفت زده کرد؛ تا یه مدت اصلا باورم نمیشد!!!غیر ممکن بود!!!! چطور چنین راز هایی پنهان شده بود؟؟؟
و در مورد شخصیت ها در این جلد:
پیدین: دختری که حالا با انتخابش، کامل در سرنوشت کشور نقش داره و بی خبر از باقی ماجرا ها و نقشه ها، باید بین عشق و وظیفه انتخاب کنه؛ اما همچنان دختری مقاوم و مثل همیشه، باهوش و استوار هست.
کای : پسری که کاملا از جلد های قبل ، احساساتش روشن هست و کاملا بر خلاف ظاهرش هست ؛ اون هم مجبوره با سرنوشتی که براشون مقدر شده کنار بیاد؛ و خب، من دلم براش خیلی می سوخت.
به هر حال کتاب جالبی بود و کامل از اسرار و وقایع کتاب آگاه میشیم؛ و من این کتاب رو خیلی دوست داشتم. با اینکه کتاب از هیچ انتشاراتی نبود و فن آرت خیلی زیبا هم نداشت، بهتر از کنجکاوی بود!(من اصلا تو خوندن کتاب صبر ندارم☺️)؛ و وقتی خانم پگاه فرهنگ مهر ترجمه کنه و نشر داهی چاپ کنه، دوباره این جلد رو میگیرم!! 
      

36

        کتاب وقتی نیچه گریست :
نوشته اروین .د.یالوم: داستان کتاب اینجوری هست که مردی به نام فردریش نیچه، مردی دانا و فیلسوف بزرگی هست که از طرفی از بیماری جسمی مثل سردرد، میگرن رنج میبره؛ و هم از طرف کسانی که دوستشان داشت، خیانت دیده و روحش ضربه خورده و حالا نمی تواند به کسی اعتماد کند. نیچه، مردی دانا و عاشق فلسفه زندگی است و اعتقاد دارد مثل زرتشت، پیامبر ایرانی تبار، زودتر از موعد به دنیا آمده و مردم هنوز به درک حرف هایش نرسیدند. در این طرف، دکتری معروف و ثروتمند به نام دکتر یوزف برویر هست که باید بیماری روحی نیچه رو بدون اینکه متوجه بشود در حال درمان است، درمان کند!(و این امر کاملا غیر ممکن به نظر میاد!!😶) یوزف برویر می‌تونه پروفسور نیچه رو درمان کنه؟ چجوری ممکنه؟
من این کتاب رو خیلی دوست داشتم و واقعا عاشقش شدم. بنابر این امتیازم به کتاب ،پنج از پنج هست.
کتاب ، کاملا در مورد فلسفه زندگی ، روبه رو شدن با ترس ها و زندگی کردن خوب و با شجاعت، جوری که بعد ها اگر دوباره برگردیم همین ها رو تکرار کنیم، و بحث های فلسفی، صحبت می‌کنه. پس این کتاب برای افرادی مناسب هست که به فلسفه و مخصوصا فلسفه زندگی علاقه مند هستند . من به این افراد، خوندن کتاب رو توصیه میکنم.
و قصد دارم در این یادداشت ، کمی از نکاتی که یاد گرفتم رو بگم( البته که خیلی بیشتر در این کتاب یاد میده🙃)
ما  باید جدا از فرهنگ، قوانین و وظایفمون، جوری زندگی کنیم که اگر یک زنجیره تکرار داشته باشیم، یعنی همین زندگی رو بعد ها دوباره انجام بدهیم، و در عین حال قبلا انجام دادیم، به اون زندگی علاقه داشته باشیم. ساده تر بگم: جوری زندگی کنیم که پشیمون نشیم! کاری رو انجام بدیم که جدا از وظایف و قوانین و... علاقه داریم! که اگر دوباره همین زندگی رو داشتیم، عاشق زندگی مون باشیم! در واقع، زندگی رو باید زندگی کنیم! « به سرنوشت عشق بورزیم» و «بشویم، همان که هستیم»
و نکته بعد هم ، اینه که ما نیاز به آدم ها و برقراری ارتباط داریم؛ اما آدم هایی با درک و فهم مثل خودمون! آدم هایی که عواطف ، احساسات و افکار ما رو درک میکنند و یا تجربه ای نزدیک به ما دارند؛ و این ، یکی از زیباترین احساسات دنیاست؛ اگر چه راحت نیست ‌. آدم ها میتونن به همدیگر کمک کنند، پس همدیگر رو به دنیا هامون راه بدیم!«موقعی که به تو گفتم که تا به حال کسی مرا لمس نکرده،  اجازه دادم که تو قسمتی از خاطراتم و خود مرا لمس کنی!🥹»
توصیه من به افراد علاقه مند به فلسفه ، این هست: حتما این کتاب رو بخونید، عاشقش میشید!!
و به نظرم، کتاب هم به هدف خودش خیلی خوب رسیده بود و نویسنده کتاب، حتما خودش هم علاقه مند به فلسفه بوده و یا حتی کمی فیلسوف، که تونسته چنین جملات زیبا و تامل بر انگیز بنویسه.....😀❤️
      

42

        کتاب بی پروا:
جلد دوم از مجموعه ناتوان نوشته لورن رابرتس:
داستان این کتاب اینجوریه: کای به دنبال پیدین هست و باید اون رو پیدا کنه؛ از اون طرف پیدین در حال فرار هست و اون ها باید بین عشق، وفاداری و وظیفه انتخاب کنن؛ و همچنین برای بقا جنگ می کنند ؛ یعنی سرنوشت اون ها چی میشه؟ در این کتاب با چه اتفاقاتی رو به رو هستیم؟(چون نمی‌خوام اسپویل کنم بقیه داستان رو قطعا نمی‌گم)
نکات مثبت کتاب مثل قبل هست؛ یعنی اگر جلد اصلی بگیرید و از نشر داهی، فن آرت در صفحه اول کتاب داره(که خیلی هم زیباست😊) و لبه رنگی داره و همچنین جلد سخت و زیبایی جلد هم کاملا معلومه.
این کتاب هم خیلی بریده کتاب و جملات زیبا داشت و من واقعا عاشقش شدم و حتی یکمی بهتر از ناتوان بود؛ پس امتیازم به کتاب پنج از پنج هست.
کتاب هم به هدف خودش رسیده بود؛ اتفاقات رو کامل و دقیق می گفت و من واقعا از شنیدن جزئیات کتاب هرگز خسته نشدم.
اگر میخواید تو دنیای با خشونت و در حال جنگ، برای عشق و بقا بجنگید و یک دنیایی پر از زیبایی، عشق و محبت رقم بزنین، این کتاب رو توصیه میکنم.(گر چه هنوز فکر میکنم من کتاب رو دیر خوندم😀)
و داستان این کتاب، کمتر از کتاب جلد قبلش ناتوان بود ولی باز هم جزئیات زیاد داشت که به نظر من همین جزئیات و فراز و نشیب ها داستان رو زیبا می‌کنه.
یکم هم راجع به شخصیت کتاب میگم:
پیدین: دختری که حالا زخم خورده و قلبش شکسته ؛ اما هنوز عشق رو لمس می‌کنه و در حال فرار برای بقای خودش هست؛ ولی با این حال هنوز هم تسلیم نشده و مقاومه.
و کای : پسری که کاملا احساساتش مشخصه و اصلا اون چیزی نیست که به نظر میاد، و حالا وظیفه ش بر خلاف قلبش هست و اون باید بین وفاداری ، وظیفه و عشق انتخاب کنه!
این کتاب، دنیای پر خشونت و در حال جنگ، و نیاز به بقا رو کاملا به تصویر کشیده؛ اما در قلب این دنیا ، همچنان عشق و محبت درونش با شدت بیشتر جریان داره و تو رو به خودش جذب می‌کنه. من واقعا هر خط کتاب رو جلوی چشمم می‌دیدم و انگار خودم اونجا بودم؛ و هر چی از زیبایی ش بگم کمه. واقعا عاشق این کتاب شدم.
دلم برای کای خیلی میسوزه😭😭. 
بلاخره دلبر از آن دیو میشه؟
وقتی کتاب تموم شد، واقعا ناراحت شده بودم و بی صبرانه ، منتظر خوندن جلد بعد کتاب هستم (امیدوارم زودتر ترجمه بشه🥹😭)
و حتما حتما این کتاب رو از دست ندین!
      

53

        کتاب ناتوان نوشته لورن رابرتس:
جلد اول از این مجموعه :
داستان کتاب به این صورته که در سرزمین ایلیا، طاعون رواج پیدا می‌کنه. برخی می میرند و برخی زنده می مانند. آنهایی که زنده می مونن، دو دسته میشن: یا قدرتی خاص بدست میارن که جزو برگزیده ها میشن؛ یا هیچ قدرتی ندارند و معمولی هستند. پادشاه سرزمین، چون فکر میکند که افراد معمولی قدرت افراد برگزیده رو کم می کنند ، دستور داد همه اون ها رو بکشند. داستان راجب دختری به نام پیدین گری هست که برای زنده موندن در محله ای فقیر، دزدی میکند و معمولی هست؛ اما وانمود می‌کنه قدرت پیشگویی داره تا زنده بمونه. بعد در آزمون شرکت می‌کنه و با دو شاهزاده ملاقات می‌کنه. یعنی چه اتفاقاتی می افته؟
من این کتاب رو واقعا عاشقش شدم و جزو بهترین فانتزی ها و عاشقانه هایی بود که خوندم. برای همین امتیاز من، پنج از پنج هست. 
انتهای کتاب، با خودت فکر می‌کنی: یعنی چه اتفاقی می افته؟ چه انتخابی انجام میدن؟ و من که واقعا منتظر خوندن ادامه ش هستم.
این کتاب، به نظر من، خیلی زیاد بریده کتاب داشت و جملات واقعا قشنگ و پر مفهومی داشت.
در مورد ترجمه کتاب، باید بگم مترجم به جای کلمات ساده، کلمات سخت رو بکار برده بود؛ مثلا به جای کلمه مثل، از کلمه بسان استفاده کرده بود؛ اما برای من خیلی مهم نبود چون کتاب هایی که کلمات سخت دارن نسبتا زیاد خوندم.
نکته مثبت کتاب از نشر داهی، فن آرت های شخصیت در صفحه اول کتاب و لبه رنگی و جلد سخت بود.
نکته منفی کتاب می‌تونه این باشه که خیلی زیاد بود و به نظر میومد داستان رو طولانی می‌کنه و با جزئیات زیاد تعریف می کرد؛ اما به نظر من مشکل خاصی نبود و برام خیلی اهمیت نداشت.
شخصیت پیدین رو خیلی دوست داشتم، دختری مقاوم که تلاش می‌کنه راه درست رو پیدا کنه و انجام بده. 
و کای، که به نظر آدمی سرد و بی احساس میاد اما اصلا اینطور نیست! 
من شخصیت کیت رو هم دوست داشتم، پسری مهربون که دلش میخواد برای سرزمینش بجنگه.
اما واقعا از شخصیت های پادشاه، ایس و بلر خوشم نیومد.
در طول داستان، پیدین ، کای و شخصیت ها دچار تناقض فکری و احساسی می شدن، اما من این رو طبیعی می‌دونم چون خودم خیلی دچار این مشکل هستم و خیلی طبیعی به نظر میاد.
و در مورد روند داستان، واقعا بی نظیر. پر از خشونت، نبرد های سهمگین ؛ اما در عین حال اثر عشق و مهربونی رو کاملا میبینی.
من کامل می‌تونستم خودم رو جای شخصیت ها بزارم و احساس می کردم درون خود کتابم و همه وقایع رو از نزدیک میبینم؛ از جنگ ها و اشتباهات سرزمین، تا عشق و مهربونیت پیچیده در داستان.....
در کل خوندنش رو توصیه میکنم (گرچه فکر کنم بیشتر افراد خوندن و من دیر خوندم🙃) و واقعا عاشق این کتاب هستم.
بی صبرانه، منتظر خواندن جلد های بعد کتاب هستم.❤️🥹
      

52

        کتاب ساخت کره:
داستان کتاب: درباره دختری به نام والری هست که کره ای هست و در دبیرستان آمریکایی اش، محصولات آرایشی کی بیوتی میفروشد، او به پولی که از این راه در میاره نیاز دارد تا مادربزرگش را به پاریس ببرد؛ از آن طرف پسری به نام وس یونگ هست که اون هم کره ای هست و آرزو داره بره دانشگاه تروبلی و در رشته موسیقی درس بخونه، چون عاشق موسیقی و ساکسیفون ش هست ؛ اما مادر پدرش سخت مخالفند و اون خودش باید هزینه تحصیلات و تعمیر ساکسیفون ش رو بده؛ بنابر این وقتی به طور اتفاقی محصولات آرایشی کراون تایگرش فروش می‌ره و طرفدار پیدا میکند، به فکرش می سد از راه فروش لوازم آرایشی پول به دست بیاره؛ اما حالا والری و وس رقیب هم محسوب میشوند! کدامشان پیروز میشود؟ آیا میتونن تو این راه ویژگی های بدشون رو هم درست کنن؟
این ها یک سری از سوالاتی هست که تو کتاب جوابشون رو متوجه میشیم . امتیاز من به کتاب پنج از پنج بود؛ چون نقص زیادی ندیدم و به نظرم تنها اشکالش این بود که اسم خیلی مناسبی ندارد. می‌تونیم بگیم به این دلیل این اسم رو داره چون والری و وس کره ای هستن و محصولات آرایشی کره ای میفروشند، اما می‌تونست یه اسم بهتر و مناسب تر داشته باشه تا هم به داستان کتاب بیشتر بیاید و هم طرفداران بیشتری رو جذب بکنه.
و شخصیت های داستان :
والری ، دختری که همه چیز رو به چشم کاسب میبیند، یعنی یا دشمن ش هستند که از او خرید نمیکنند، یا دوستش هستند که خریدارش هستند. این ویژگی خوبی نیست و باعث میشه به ارزش واقعی آدم ها پی نبریم و نتونیم زیاد باهاشون ارتباط برقرار کنیم، چون فقط به فکر کاسبی هستیم.
وس، پسری که عاشق موسیقی هست ولی در و جرئت نداره به پدر و مادرش بگه.
پایان داستان خیلی خوب بود و دوستش داشتم.
به نظرم داستان به هدفی که میخواست رسید؛ ما میفهمیم که باید آدم ها رو به زندگی مون راه بدیم تا اون ها دنیامون رو گسترش بدن ، و دل و جرئت کاری که می‌خوایم بکنیم ، داشته باشیم تا اعتراف کنیم.
من که خیلی دوست داشتم کتاب رو و توصیه م اینه که بخونیدش.
حیفه که افراد کمی، این کتاب زیبا رو خوندن🥹❤️
      

52

        کتاب عطر سنبل عطر کاج : 
کمی از داستان کتاب : فیروزه، دختری ایرانی هست که پدرش کاظم، مهندس نفت هست و فیروزه و خانواده اش برای کار کاظم، به آمریکا می روند و اونجا از شهری به شهر دیگر می روند... و این داستان روایت کننده خاطرات و داستان های او در هر بخش از زندگی اش بود؛ از درس و تحصیل در مدرسه و ازدواج و بچه داری.....
قلم نویسنده به نظر من خیلی روان و دوست داشتنی بود وقتی که خاطراتش رو بیان می کرد.... فضای داستان، فضای خانوادگی بود و به جمع های خانوادگی فیروزه خیلی اشاره کرده بود؛ این که چقدر همدیگر رو دوست دارن ، برای موفقیت یکدیگر خوشحال می شوند و حتی جشن می گیرند؛ و این خیلی قشنگ و دوست داشتنی بود.
در واقع این کتاب برای هدف مشخصی پیش نمی رفت، بلکه روایت کننده یک زندگی با همه پستی بلندی هایش بود، و این روایت های داستان بود که اون رو می ساخت و در عین حال، زیبا می کرد....
این که یک خانواده ایرانی، هیچوقت اخلاق و رفتار هاش و ارتباطش با خانواده ش رو عوض نمیکنه.... این که چون ایرانی بودند، در زمانی که آمریکایی ها از ایرانی ها خوششون نمی اومد، چقدر مشکلات داشتند و سخت بود.... از جمع های ناب خانوادگی شون گرفته تا کمک و حل مشکلات به کمک همدیگر...
امتیاز من به این کتاب پنج بود، چون عاشق کتابش شدم  و نتوانستم نقص زیادی در آن پیدا کنم.... و موقع خواندن کتاب، احساس می کردم در فضای پر محبت و خانوادگی کتاب هستم و میتوانم همه این عشق و علاقه رو احساس کنم، که این باعث شد خیلی این کتاب را دوست داشته باشم، در کل به نظرم این کتاب خیلی زیبایی بود، البته اگر فضا های خانوادگی رو می پسندید...🌺
این بار تلاش کردم بهتر بنویسم و امیدوارم موفق شده باشم🥹
      

71

        کتاب وقتی که او رفت :
کمی از داستان کتاب : داستان با ناپدید شدن دختری شاد که خیلی درس خون هست و برای امتحانات آماده میشه، شروع میشه... اون برای اینکه در ریاضیات خوب بشه، یک معلم خصوصی گرفت : نوئل دانلی..... بعد ها مادر الی، با فردی به نام فلوید دان آشنا میشه؛ یک ریاضی دان و نویسنده کتابی مشهور و همچنین، شوهر سابق نوئل دانلی ... و کم کم راز ناپدید شدن و قتل الی مشخص میشود.
به نظر من کتاب زیبایی بود و اگر بخوام ژانرش رو بگم، فکر کنم معمایی جنایی بود، و من  بیشتر از همه برای الی ناراحت شدم ، دختری که می‌تونست با پاکی و صداقت و احساساتش، آینده خیلی درخشان و شادی پیش رو داشته باشد؛ ولی این اتفاق نیفتاد... و همچنین برای مادر و پدر الی، لارل و پاول که مجبور بودن درد نبود فرزندشون رو تحمل کنند.
من به این کتاب چهار و نیم ستاره دادم؛ یک چهارم ستاره بابت شخصیت نوئل که خیلی آزار دهنده بود و کار های بدی کرد، کم کردم؛ و یک چهارم دیگر هم برای پایان نامناسب فلوید، می‌تونست بعد از اعتراف ، بمونه و با لارل زندگی کنند.
نکات مثبت هم به نظر من ، پایان خوب و مناسب البته به جز پایان فلوید، و اینکه بلاخره لارل، متوجه شد نباید فرزندانش رو با همدیگر مقایسه کند، و اینکه دوباره خانواده به هم رسیدند و متصل شدند (البته جز الی)، مثل قدیم ها.... درد همیشه وجود دارد، اما مهم این است که کنار هم بمونیم و تحمل کنیم و بگذاریم پیوند بینمان حفظ شود.
این کتاب رو به افرادی که معمایی جنایی طور دوست دارند، توصیه میکنم و احتمالا کسی که زیاد از این دست کتاب خوانده باشد، از اواسط کتاب متوجه داستان خواهد شد ولی برای من که چهارمین کتاب در این ژانر بود، در پایان که ماجرا را گفت فهمیدم و زیبا بود.
وقتی کتاب را خریدم، از نوشته پشت جلد و نام کتاب، منتظر یک کتاب عاشقانه فانتزی را داشتم؛ اما معمایی جنایی بود که من خیلی هم دوستش داشتم.
پ.ن: ببخشید اگر زیاد نوشتم....🌺🌷
      

40

        کتاب حیوانات شب رو:
کمی از داستان کتاب:  این کتاب دو داستان رو روایت می‌کند که در دل هم قرار دارند : زنی به اسم سوزان، از شوهر اولش که دوست داشت نویسنده بشه، ادوارد، جدا میشه و با مردی به اسم آرنولد، ازدواج کرده؛ در ظاهر آرنولد و سوزان ، زندگی خوبی دارند اما آرنولد، به سوزان و کار هایی که می‌کند بی توجه است و به بهانه کار، از صبح تا شب بیرون از خانه است ولی سوزان متوجه این قضایا نیست و فکر میکند زندگی و عشق درستی دارد. روزی از طرف ادوارد ، کتابی به دست سوزان می رسد که میخواهد سوزان آن را خوانده و نقد کند.
داستان رمان ادوارد به اسم حیوانات شب رو :  استاد ریاضیات در دانشگاه ، مردی به نام تونی، با ماشینی در بزرگراه ایالتی تصادف می‌کنند؛  زن و بچه اش توسط آنان به قتل می رسد، سه قاتل به نام های لو، ترک و ری؛ حالا تونی و پلیسی به نام بابی آندس به دنبال قاتلان و رساندنشان به سزای اعمالشان هستند.
به نظر من، خوب دو داستان رو با وجود اینکه درون هم قرار داشتند روایت می کرد و قلم خوبی داشت؛ و اگر بخوام ژانرش رو بگم، فکر می کنم معمایی جنایی گونه باشد.
برای من که خیلی کتاب جذابی بود و آن را  پسندیدم، و انگار از روی  این کتاب فیلمی با همین اسم ساخته اند.
و نکات مثبت کتاب به نظر من، اولی این بود که  وقتی اسلحه دست تونی افتاد و با قاتل ها رو به رو شد، ترسید، حتی برای قاتل خانواده اش. و به نظر من این خیلی بهتر و واقعی تر از تصوریه که تا اسلحه به دستت می رسد، همه را می کشی و قدرت به دست میاوری. شاید من هم در این موقعیت بودم، همین احساس رو داشتم.
نکته دوم مثبت به نظر من پایانش بود، هم پایان رمان ادوارد و هم پایان داستان سوزان؛  و پایان داستان ادوارد واقعا برای من غیر قابل پیشبینی بود و انتظارش رو نداشتم. 
من در این کتاب نقصی ندیدم و میتونم جزو بهترین رمان هایی که خوندم ، قرار بدم و واقعا دوستش داشتم و توصیه اش میکنم.💚
      

33

        کتاب فابل: 
داستان کتاب : دختری هفده ساله به نام فابل، توسط پدرش در جزیره یووال رها شده و مادرش هم فوت کرده، در  آن جزیره، کسانی که فابل را دوست ندارند و یا حتی دزد هستند، زیادند؛ و فابل روزی برای فرار به کشتی مریگلد، که وست ، مردی خونسرد و  زیبا با چشمانی سبز و عمیق ، ناخدای اون کشتی است و چند خدمه هم دارد. 
کتاب، داستان فابل در آن کشتی تا دوستی و... را روایت می کند. 
من قلم نویسنده رو دوست داشتم، خیلی واقعی و قابل تصور بود؛ انگار خودم هم اونجا بودم، میان امواج ، باد و بوی دریا و آسمان مه آلود و البته در کشتی مریگلد... و خیلی دوست داشتم اونجا بودم.
این کتاب در ژانر فانتزی قرار دارد و خودم خیلی دوستش دارم و به افرادی که کتاب های فانتزی دوست دارند، توصیه میکنم؛ و خیلی دلم میخواد جلد دوم فابل، هم نام رو هر چه سریع تر بخونم.
من واقعا شخصیت فایل و جسارت و جرئتش رو دوست داشتم، و مادرش رو که یک جواهر شناس ماهر و البته زن خیلی ناز و زیبایی بود، و به پدر فابل، سینت، حق میدم که عاشق مادر فابل شده.
و واقعا از شخصیت زولا که خیلی زیاده خواه و طمع کار و البته دزد بود، بدم میاد و اونجوری که به نظرم رسید، هالند هم شخصیت خوبی نداره. و دیگه تنها چیزی که ناراحتم کرد، رابطه فابل با پدرش بود؛ به نظرم سینت خیلی فابل رو دوست داره، ولی نمی‌دوند‌ چطوری ابراز  و رفتار کند.
من واقعا این کتاب رو توصیه میکنم و نقص خاصی ندیدم و امتیازم، پنج از پنج هست و خیلی دوستش داشتم.🌊
      

50

        بخوام بگم واقعا خیلی دوسش داشتم خیلی...... این اولین اثری بود که از فریدا مک فادن خوندم و واقعا خودشو بهم ثابت کرد..... راجب خدمتکاریه به نام میلی که برا نینا و اندرو وینچستر کار می‌کنه ..... و نمی‌خوام داستان رو لو بدم پس فقط میگم که خیلی عالی بود ...... باورم نمیشه شخصیتی که بهش علاقه مند شده بودم و فکر می کردم خیلی آدم خوبیه همچنین کسی باشه..... از نکات مثبتش بگم این که خیلی خوب بود اول جلوه خوب رو نشون داد و بعد به گذشته برگشت و بد رو گفت ......‌ باورم نمیشد و اگر غیر از این بود چنین هیجانی نداشت .... دوم اینکه ویژگی های شخصیت ها به وضوح معلوم تر شد و خیلی خوب بود..... سوم هم اینکه قابل حدس زدن نبود .....‌ و بدی ش فقط این بود که خیلی خیلی قشنگ بود و نمیشد برا جلد بعدش صبر کرد ..... بی صبرانه منتظرم که جلد بعدش راز خدمتکار رو بخونم و آثار دیگه مک فادن رو بخونم....... و فقط میتونم بگم که خیلی کتاب قشنگی بود احساسات هم توش معلوم بود و علاوه بر معمایی و جنایی، عاشقانه و احساسی هم بود..... و اولین خیلی شخصیت عجیبی بود و اون حرفی که صفحه آخر کتاب زد، واقعا من رو شگفت زده کرد..... اصلا باورم نمیشد که بیام چنین یادداشتی بنویسم فکر میکردم میام می‌نویسم: نینا دیوونه بود ولی الان تنها چیزی که نمیتونم بگم این بود ..... خیلی قشنگ بود واقعا دوسش داشتم....❤️🥹
بازم شرمنده اگر زیاد شد.....
      

53

        کتابی قشنگ بود.... نکات باحالی به من یاد داد... که بعضی هاش رو اینجا میگم تا شما هم به کتاب علاقه مند بشین.... اول از همه طبق گفته امام علی ، نماز باعث کاهش غرور و تکبر میشه.... حالا چه جوری؟.... وقتی نماز می‌خونی تو سجده میگی که خدا بزرگتره و به کوچیکی خودت در مقابل خدا بیشتر پی میبری.... این باعث میشه که احساس کاهش غرور و تکبر کنی و خونگرم تر و خاکی تر بشی و در نتیجه محبوب تر بشی و مردم هم بیشتر تو رو دوست دارن...... همچنین موقع نماز بیشتر به خدا نزدیک تر میشی و این هم باعث آرامش، کاهش غرور و تکبر میشه..... همچنین اگر نماز خونی کار بدی می‌کنه دلیل بر این نیست که نماز مشکل داره...و. الان مثلا دو تا کشاورز میوه میکارن.....  میوه یکی رشد می‌کنه و اثر میده و میوه یکی اثر نمیکنه و  بار خوبی نمی‌ده..... این دلیل میشه که میوه کاشتن و کشاورزی کار بدی باشه؟؟؟.... نماز هم همینطوره....‌ اگر آدمی نماز میخونه و اخلاق و رفتار بدی داره و به کارهایی که تو نماز میگه عمل نمیکنه، به خدا و نماز مربوط نیست که!! به خود اون فرد مربوطه که نماز روش اثر نداشته... همچنین نمیشه انتظار داشت یهو اثر کنه... مثلا یه شب  نماز بخونی بگی چرا غرور و تکبرم کم نشد.... مثل یه آجره که هی باید روی هم بزاریش تا یه ساختمون کامل برسی..... در اثر گذشت زمان و تکرار زیاد به دست میاد....
یه چرخه ای هست با باور و احساس و عمل..... وقتی بر اساس باورت کاری رو انجام میدی، اون یه حسی رو در تو ایجاد می‌کنه.... حالا اگه کار مثبت باشه احساس خوب میگیری و دوباره تکرار میکنی و این باعث تقویت باورت میشه.......اگر کار بدی باشه حس بدی میگیره باعث تضعیف باورت میشه و حتی حس پوچی و شکست میده.... مثلا کسی که دنبال علمه وقتی میبینن موفق شده و مردم دوسش دارن، خوشحال میشه و بیشتر تلاش می‌کنه و باورش تقویت میشه که علم خوبه.... و نکته دیگه که یکی از دانشمندان که تو کتاب مفصل اشاره کرده بود دکتر جو دیسپنزا ،  به این توی دین ما اشاره داره که وقتی دعا می‌خونی ، و از خدا چیزی میخوای یعنی همون قنوت ما، احساس می‌کنی که بهش رسیدی و در کل احساس شادی و موفقیت میشه و این یعنی این که حس موفقیت میکنی و میگی من میتونم بهش برسم و تلاش میکنی.... همچنین وقتی از خدا شکر کنی، یعنی این که خدا بهت چیزی رو داده و تو خوشبختی و این باعث میشه که حس شادی و موفقیت کنی و بخوای تلاشتو بیشتر کنی.... این فقط یه سری نکات از صفحات اولیه کتاب بود که امیدوارم براتون مفید باشه و بخونیدش... من که خیلی دوسش داشتم 💜
پ.ن:  ببخشید می‌دونم خیلی زیاد شد....🥹❤️
      

41

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.