معرفی کتاب دکتر جکیل و آقای هاید: متن کوتاه شده اثر رابرت لوئیس استیونسون مترجم محسن سلیمانی

دکتر جکیل و آقای هاید: متن کوتاه شده

دکتر جکیل و آقای هاید: متن کوتاه شده

4.0
37 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

92

خواهم خواند

10

ناشر
افق
شابک
9789643695101
تعداد صفحات
104
تاریخ انتشار
1398/4/17

توضیحات

        
آثار کلاسیک ادبی، میراث ماندگار و بی مرز فرهنگ و هنر بشری به شمار می آیند که تقریبا به همه ی زبان های دنیا ترجمه شده. نشر افق بعضی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک را طبق الگویی جهانی و مرسوم، با حذف توصیفات کسالت آور برای مخاطب امروز و مطابق با ذوق و سلیقه ی او کوتاه کرده است.
.
      

لیست‌های مرتبط به دکتر جکیل و آقای هاید: متن کوتاه شده

نمایش همه
هایدیسارا کوروبچه های راه آهن (رمان های کلاسیک نوجوان 3)

کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها

43 کتاب

نوجوان که بودم کتاب‌های کلاسیک خیلی کمی خوانده بودم، اصلاً احساس نمی‌کردم این کتاب‌ها هم قابل خواندن هستند. وقتی معلم شدم، بچه‌هایی را دیدم که "فقط" کلاسیک می‌خواندند و لذت می‌بردند. چاپ جدید و چاپ خلاصه‌ی کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها، باعث شد که امروز خواندن این دسته کتاب‌ها برای این گروه سنی در دسترس‌تر و ساده‌تر باشد. تلاش کردم این فهرست به شیوه‌ای جایگذاری شود که ترتیب از آسان به دشوار یا از سن کم به سن بیشتر داشته باشد، کتاب‌های جلد مشکی نشر افق، خلاصه کتاب هستند ولی باقی نسخه‌ها کامل‌اند. در همه‌ی موارد ترجیح بر چاپ نشر افق (یا قدیانی) است، منتها بعضی از کتاب‌ها با چاپ این نشر در بهخوان موجود نبود و ناچار شدم نسخه‌ی ناشر دیگری را اضافه کنم. بعضی‌ از کلاسیک‌هایی که در فهرست موجود نیست (مثل بلندی‌های بادگیر) را اصلا دوست نداشتم برای همین در فهرست نگذاشتم و این یک علاقه‌ی کاملاً شخصی است. فقط جلد اول مجموعه‌ها در این فهرست گنجانده شده و احتمالاً باز هم تکمیل خواهد شد.

28

یادداشت‌ها

بی زار

بی زار

1404/3/3 - 11:52

        آدم رمان خارجی خونی نیستم ولی این معرکه بود🫠✨
-
کتاب کشمکش درونی خیر و شر یک انسان رو به تصویر می‌کشه.
دکتر  جکیل بخش بزرگی از زندگی‌اش رو در تلاش برای سرکوب کردن شیطان درونش می‌گذرونه...
تا اینکه توی این مبارزه شکست میخوره و توی آزمایشگاه خونه اش یه معجونی درست می‌کنه که بتونه شخصیت های اون رو جدا بکنه.
آقای هاید بخش منفی و شرور دکتر جکیل هست که بعد از مدتی کنترل اون از دست دکتر خارج میشه و باعث وقوع یه فاجعه میشه ...!
-
میدونم خوب معرفی نکردم اما بهتون قول میدم بخونید ضرر نکردید!😁✨
نکته های عمیقی داشت :)
بهشون توجه کنید.
اصلا هم نخواهید کتاب رو زود تموم کنید
تا  صفحه۸۲ مثل یوزپلنگ‌ایرانی پیش برید بقیه شو آروم آروم بخونید ، تا به قول استادمون [مفهوم] تو مغرتون خیس بخوره !:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

S.HOPE

S.HOPE

1402/6/19 - 21:52

          تقابل خیر و شر 
ماجرای اصلی این کتاب در آخرش است 
کتاب با آقای اترسون شروع میشود ، وکیل مورد اعتماد دکتر جکیل زمانی که اترسون از وصیت نامه غیرعادی دکتر جکیل شگفت زده میشود 
همه ی مال و اموال برای یک نفر ؟ 
یک نفری که هیچ کسی نمی‌شناسد آقای هاید ... 
خواندن داستانش را به خودتان میسپارم اما بخش مورد علاقه من از این کتاب همان تقابل خیر و شر است 
همه ی ما از خیر و شر هستیم اما آیا میتوان این دو جنبه را کامل از هم جدا کرد ؟ اگر می‌توانستیم همچنین کاری بکنیم میتوانیم اطمینان داشته باشیم جهان خیر و شر بدون همدیگر پیش بروند ؟ 
این سئوالی است که باید بعد از تمام کردن کتاب از خودتان بپرسید 
و اگر به من بود میگوییم هرگز 
شر همواره آسیب خواهد زد و هیچ آدمی همیشه نمی‌خواهد خیر باشد 
ما در وجودمان یک شیطان کوچک داریم که نمیگذارد خیر مطلق باشیم 
پس این یعنی شر هیچ گاه از بین نمی‌رود ؟ 
باز هم خیر 
چون ما هم لازم است دکتر جکیل کاری بکنیم برای کشتن شر و به وجود آوردن خیر مطلق . 

نویسنده کتاب این موضوع را از یکی از خواب هایس الهام گرفته است و به موضوع دوگانگی شخصیتی اشاره دارد 
پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش و درمورد خیر و شر بیشتر فکر کنید . 
        

4

غزل✨

غزل✨

1403/4/2 - 15:31

          کتاب خوب و دوست داشتنی بود، با اینکه این نسخه نشر افق کوتاه شده بود اما به روایت کلی آسیب نزده بود و تقریبا ساختار داستان حفظ شده بود.
اما در مورد کتاب باید بگم که موضوع به شدت جذاب و جدیدی داره و تقابل خیر رو شر به شکل کاملا متفاوتی نشون میده که این موضوع به معنی ذهن خلاق نویسنده است.
ولی به نظرم کتاب میتونست جذاب تر باشه و کشش بیشتری داشته باشه، به طوری که اواسط کتاب یه سردی و بی رغبتی نسبت به خوندنش  باعث شد که یه چند روزی ازش دور بشم. 
خلاصه کتاب رو ادامه دادم و فصل آخر به نظرم خیلی جذاب تر از فصل های دیگه بود، چون به تموم سوالاتی که در طی داستان برام پیش اومده بود جواب داده بود.
به نظرم یکی از نقاط ضعف کتاب این بود که ما از شخصیت ها اطلاعات کمی داشتیم و ای کاش یکم بیشتر شخصیت های کتاب  و گذشته اشون رو می‌شناختیم تا راحت تر باهاشون ارتباط بگیریم، هر چند که امکان داره تو متن اصلی این ضعف وجود نداشته باشه...
یه موضوع دیگه ای که در مورد این کتاب دوست داشتم(و باعث شد که به جای ۲ ستاره بهش ۳ ستاره بدم) جنبه روانشناختی کتاب بود که بنظرم خیلی واضح داشت موضوعاتی مثل بعضی از گرایشات انسان و قسمت تاریک وجود رو به زیبایی نشون می‌داد.
پ.ن: در رابطه قسمتی که گفتم کاش یکم بیشتر در مورد شخصیت ها اطلاع داشتیم، اینو بگم که شخصیت های اصلی کتاب یعنی دکتر جکیل و آقای هاید از این قاعده مستثنی هستن و منظورم بیشتر شناخت شخصیت های دیگه داستانه.👀🫶🏻
        

7

دخترک تنها

دخترک تنها

1404/4/19 - 12:34

        قشنگ بود:) برای کسایی که اختلال دو قطبی براشون جالبه خوبه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

dream.m

dream.m

1404/6/29 - 17:22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          
تصور کن شب شده و مه سنگینی خیابون‌های لندن رو پوشونده. چراغ‌های گاز نور کم‌رمقی دارن و سایه‌ها روی دیوارها کشیده و ترسناک به نظر می‌رسن. هر قدمت روی سنگ‌فرش خیابون صدا می‌ده و سکوتی عجیب اطرافو پر کرده. وسط این خیابون‌ها، یه خونه مرموز قدیمی وجود داره، با پنجره‌های بخار گرفته و دری که همیشه بسته‌س. اینجا دکتر جکیل معروف محبوب زندگی می‌کنه....
حالا تصور کن توی همین خونه، توی آزمایشگاه تاریکش، یه درِ مخفی وجود داره که پشتش چیزی زندگی می‌کنه که هیچ کس ندیده‌تش. این چیز، همون مستر هایده....
......
دکترجیکل و مسترهاید، یک رمان کوتاه کلاسیک_گوتیک و از اولین نمونه های ژانر خودش هستش. رمانی که کمتر کسی داستانش رو نمی‌دونه و انقدر معروفه که حتی عنوانش توی پاپکالچر اغلب کشورها تبدیل به ضرب‌المثل برای توصیف آدم‌های متناقض شده. اما همین زیرژانر کلاسیک و متقدم بودنش برلی بعضیا دافعه ایجاد میکنه که سراغش نرن.
چرا؟
چون سبک نوشته‌های کلاسیک قرن نوزدهمی با اون حجم انبوه، جمله‌های کشدار، روایت‌های غیرمستقیم، و فاصله‌ سرد بین خواننده و شخصیت‌ها، برای اغلب خوانندهای امروزی خسته‌کنند‌ه‌ هستن. اما "دکتر جکیل و مستر هاید" یک نمونه استثناییِ لذت‌بخش از اون دوره اس. این رمان کوتاه نه تنها از نظر حجم جمع‌وجوره، بلکه به شکل جذابی پرکشش و خوش‌ریتم نوشته شده و به همین دلیل خواننده‌ مدرن هم می‌تونه باهاش همراه بشه.
البته باید بدونید "رابرت لوئی استیونسون" همچنان توی چهارچوب سنت‌های ویکتوریایی عمل کرده. اون روایت داستان رو از دریچه‌ شخصیت‌های واسطه پیش برده و ما مستقیم وارد ذهن جکیل نمی‌شیم (برخلاف رمان های مدرن و قرن بیستمی که جریان سیال ذهن ویژگی بارزشونه). اما همین فاصله، هاله‌ای از رمز و راز اطراف شخصیت جیکل ساخته که تعلیق روایت رو بیشتر می‌کنه و باعث کشش میشه. یک چیز جالب موقع خوندن/شنیدن این رمان بنظرم رسید، اینکه خواننده امروزی احتمالا احساس میکنه که بعضی از اعمال هاید توی داستان ازش بعنوان شرارت یاد میشه نه تنها وحشیانه نیستن که حتی خنده‌دارن؛ مثل وقتی که هاید آدما رو توی تاریکی هل می‌ده یا عبوس و بی‌ادبانه توی خیابون و در انظار ظاهر می‌شه. اما باید درنظر داشته باشیم که این شرارت‌ها در فضای خشک و اخلاق‌گرای ویکتوریایی قرن نوزدهمی، خیلی هم بنظر هراس‌انگیز، عجیب غریب و تکان‌دهنده بودن. ما وقتی امروز این کتابو می‌خونیم، در واقع تلاش می‌کنیم خودمونو جای مردمی بذاریم که در جامعه‌ای با محدودیت‌های عرفی طاقت‌فرسا زندگی می‌کردن و اینجوری فضای داستان قابل درک میشه. بعقیده من همین فاصله‌ فرهنگی، جذابیت مضاعف موقع خوندن داستان ایجاد می‌کنه.
کلاسیک بودن اثر هم از جذابیت‌های دیگه اون برای منه (اصولا آثار متقدم برای من خیلی جذاب و باارزشن مثل کارمیلا و فرانکنشتاین و ما و...).
"دکتر جکیل و مستر هاید" چندتا پرسش بنیادین مطرح میکنه:
اگر جنبه‌ تاریک و حیوانی وجودمون آزاد شه، چه اتفاقی می‌ده؟
آیا این آزادی موقتی و بی‌خطر خواهد بود یا درنهایت نابودمون می‌کنه؟
آیا علم می‌تونه جایگزین دین در مهار غرایز و اخلاق شه؟
این رمان بیشتر از یک قرنه که به‌طور پیوسته داره خونده می‌شه، چون دغدغه‌ای جهانی رو مطرح میکنه و در هر دوره، خواننده می‌تونه خودشو جای جکیل بذاره و باهاش همذات پنداری کنه. یک آدم محترم که توی جامعه ماسکی اخلاقی می‌زنه، اما در درونش کشمکشی تاریک بین نیروهای خیر و شر جریان داره. همین جهان‌شمولی باعث شده داستان مرز زمان و مکان رو پشت سر بذاره و همیشه تازه باشه.
"جکیل و هاید" همچنین ادامه‌دهنده‌ سنت ادبی گوتیکه، اما با تغییری مهم. در رمان‌های گوتیک قرن هجدهم و اوایل نوزدهم، هیولاها و ارواح معمولاً توی قلعه‌های متروک، جنگل‌های تاریک یا فضاهای دورافتاده ظاهر می‌شدن (کارمیلا یا داستان های پو). اما استیونسون این وحشت رو به قلب یک شهر مدرن آورده; به خیابون‌های مه‌آلود لندن، به آزمایشگاه‌های علمی، و به اتاق‌های پنهان خونه‌ای شیک و اشرافی.
همین جابه‌جایی فضا از بیرون خونه به درونش می‌تونه استعاره‌ای باشه ازینکه هیولا دیگر بیرون از ما نیست، بلکه در درون انسان مدرن پنهان شده. هاید، تجسم همون نیروی سرکوب‌شده‌ایه که با پیشرفت علم و تمدن، به حاشیه رانده شده و حالا توی فرصت مناسب آزاد می‌شه. این‌جا دیگه اون وحشت گوتیک وابسته به خون و خونریزی نیست، بلکه به اضطراب روانی و ترس از دست دادن کنترل روی خودمون مربوطه.
از این نظر، این رمان حلقه‌ اتصال مهمی بین رمان‌های گوتیک کلاسیک (مثل فرانکنشتاین) و وحشت روان‌شناختی قرن بیستم هستش.

بنظر من موقع خوندن همچین آثاری، باید وانمود کنیم هیچ چیز از اونها نمی‌دونیم، این اولین مواجهه‌مون با اونهاست و خودمون رو به جریان داستان بسپاریم؛ اینجوری لذت خوندن چند برابر می‌شه. منم تلاش کردم همینکارو کنم و راستش باوجود اینکه چندان غافلگیر نشدم چون تعلیقش رو از پیش میدونستم اما تونستم درک کنم که این داستان تا چه حد برلی اولین خوانندگانش پرهیجان و تکان‌دهنده بوده.
...........
این کتاب صوتی، هدیه تولد امسالم بود ♡♡♡
        

8