یادداشت dream.m
1404/6/29 - 17:22
تصور کن شب شده و مه سنگینی خیابونهای لندن رو پوشونده. چراغهای گاز نور کمرمقی دارن و سایهها روی دیوارها کشیده و ترسناک به نظر میرسن. هر قدمت روی سنگفرش خیابون صدا میده و سکوتی عجیب اطرافو پر کرده. وسط این خیابونها، یه خونه مرموز قدیمی وجود داره، با پنجرههای بخار گرفته و دری که همیشه بستهس. اینجا دکتر جکیل معروف محبوب زندگی میکنه.... حالا تصور کن توی همین خونه، توی آزمایشگاه تاریکش، یه درِ مخفی وجود داره که پشتش چیزی زندگی میکنه که هیچ کس ندیدهتش. این چیز، همون مستر هایده.... ...... دکترجیکل و مسترهاید، یک رمان کوتاه کلاسیک_گوتیک و از اولین نمونه های ژانر خودش هستش. رمانی که کمتر کسی داستانش رو نمیدونه و انقدر معروفه که حتی عنوانش توی پاپکالچر اغلب کشورها تبدیل به ضربالمثل برای توصیف آدمهای متناقض شده. اما همین زیرژانر کلاسیک و متقدم بودنش برلی بعضیا دافعه ایجاد میکنه که سراغش نرن. چرا؟ چون سبک نوشتههای کلاسیک قرن نوزدهمی با اون حجم انبوه، جملههای کشدار، روایتهای غیرمستقیم، و فاصله سرد بین خواننده و شخصیتها، برای اغلب خوانندهای امروزی خستهکننده هستن. اما "دکتر جکیل و مستر هاید" یک نمونه استثناییِ لذتبخش از اون دوره اس. این رمان کوتاه نه تنها از نظر حجم جمعوجوره، بلکه به شکل جذابی پرکشش و خوشریتم نوشته شده و به همین دلیل خواننده مدرن هم میتونه باهاش همراه بشه. البته باید بدونید "رابرت لوئی استیونسون" همچنان توی چهارچوب سنتهای ویکتوریایی عمل کرده. اون روایت داستان رو از دریچه شخصیتهای واسطه پیش برده و ما مستقیم وارد ذهن جکیل نمیشیم (برخلاف رمان های مدرن و قرن بیستمی که جریان سیال ذهن ویژگی بارزشونه). اما همین فاصله، هالهای از رمز و راز اطراف شخصیت جیکل ساخته که تعلیق روایت رو بیشتر میکنه و باعث کشش میشه. یک چیز جالب موقع خوندن/شنیدن این رمان بنظرم رسید، اینکه خواننده امروزی احتمالا احساس میکنه که بعضی از اعمال هاید توی داستان ازش بعنوان شرارت یاد میشه نه تنها وحشیانه نیستن که حتی خندهدارن؛ مثل وقتی که هاید آدما رو توی تاریکی هل میده یا عبوس و بیادبانه توی خیابون و در انظار ظاهر میشه. اما باید درنظر داشته باشیم که این شرارتها در فضای خشک و اخلاقگرای ویکتوریایی قرن نوزدهمی، خیلی هم بنظر هراسانگیز، عجیب غریب و تکاندهنده بودن. ما وقتی امروز این کتابو میخونیم، در واقع تلاش میکنیم خودمونو جای مردمی بذاریم که در جامعهای با محدودیتهای عرفی طاقتفرسا زندگی میکردن و اینجوری فضای داستان قابل درک میشه. بعقیده من همین فاصله فرهنگی، جذابیت مضاعف موقع خوندن داستان ایجاد میکنه. کلاسیک بودن اثر هم از جذابیتهای دیگه اون برای منه (اصولا آثار متقدم برای من خیلی جذاب و باارزشن مثل کارمیلا و فرانکنشتاین و ما و...). "دکتر جکیل و مستر هاید" چندتا پرسش بنیادین مطرح میکنه: اگر جنبه تاریک و حیوانی وجودمون آزاد شه، چه اتفاقی میده؟ آیا این آزادی موقتی و بیخطر خواهد بود یا درنهایت نابودمون میکنه؟ آیا علم میتونه جایگزین دین در مهار غرایز و اخلاق شه؟ این رمان بیشتر از یک قرنه که بهطور پیوسته داره خونده میشه، چون دغدغهای جهانی رو مطرح میکنه و در هر دوره، خواننده میتونه خودشو جای جکیل بذاره و باهاش همذات پنداری کنه. یک آدم محترم که توی جامعه ماسکی اخلاقی میزنه، اما در درونش کشمکشی تاریک بین نیروهای خیر و شر جریان داره. همین جهانشمولی باعث شده داستان مرز زمان و مکان رو پشت سر بذاره و همیشه تازه باشه. "جکیل و هاید" همچنین ادامهدهنده سنت ادبی گوتیکه، اما با تغییری مهم. در رمانهای گوتیک قرن هجدهم و اوایل نوزدهم، هیولاها و ارواح معمولاً توی قلعههای متروک، جنگلهای تاریک یا فضاهای دورافتاده ظاهر میشدن (کارمیلا یا داستان های پو). اما استیونسون این وحشت رو به قلب یک شهر مدرن آورده; به خیابونهای مهآلود لندن، به آزمایشگاههای علمی، و به اتاقهای پنهان خونهای شیک و اشرافی. همین جابهجایی فضا از بیرون خونه به درونش میتونه استعارهای باشه ازینکه هیولا دیگر بیرون از ما نیست، بلکه در درون انسان مدرن پنهان شده. هاید، تجسم همون نیروی سرکوبشدهایه که با پیشرفت علم و تمدن، به حاشیه رانده شده و حالا توی فرصت مناسب آزاد میشه. اینجا دیگه اون وحشت گوتیک وابسته به خون و خونریزی نیست، بلکه به اضطراب روانی و ترس از دست دادن کنترل روی خودمون مربوطه. از این نظر، این رمان حلقه اتصال مهمی بین رمانهای گوتیک کلاسیک (مثل فرانکنشتاین) و وحشت روانشناختی قرن بیستم هستش. بنظر من موقع خوندن همچین آثاری، باید وانمود کنیم هیچ چیز از اونها نمیدونیم، این اولین مواجههمون با اونهاست و خودمون رو به جریان داستان بسپاریم؛ اینجوری لذت خوندن چند برابر میشه. منم تلاش کردم همینکارو کنم و راستش باوجود اینکه چندان غافلگیر نشدم چون تعلیقش رو از پیش میدونستم اما تونستم درک کنم که این داستان تا چه حد برلی اولین خوانندگانش پرهیجان و تکاندهنده بوده. ........... این کتاب صوتی، هدیه تولد امسالم بود ♡♡♡
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.