علیرضا فراهانی

تاریخ عضویت:

فروردین 1404

علیرضا فراهانی

@Alirezafarahani

15 دنبال شده

22 دنبال کننده

https://t.me/mashogh_mohtasham

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این‌گونه می‌نویسم که‌ توماس هابز، از جمله فیلسوفانی است که انسان را در نخستین گام فلسفه‌اش، برهنه از هرگونه اخلاق و هنجار در نظر می‌گیرد.

او معتقد است که اگر انسان را از قید قوانین، سنت‌ها و نهادهای اجتماعی رها سازیم، آن‌چه باقی می‌ماند موجودی است که تحت سلطه‌ی میل به بقا و گریز از مرگ، به‌سوی خشونت، سوءظن و ستیز کشیده می‌شود.

وضعیتی که او آن را «وضع طبیعی» می‌نامد، جهانی است که در آن هر کس علیه هر کس است؛ جهانی بی‌قانون و بی‌امنیت که در آن زندگی انسان «تنها، تهی، زشت، جانورگونه و کوتاه» خواهد بود.

این تصویر تاریک از طبیعت انسان، بازتابی است از تجربه‌ی هابز در روزگار تلاطم سیاسی انگلستان، به‌ویژه جنگ داخلی.
از منظر او، در نبود اقتدار بازدارنده، اعتماد به‌طور ساختاری ناممکن است؛ زیرا هیچ تضمینی برای پایبندی دیگران به تعهدات خود وجود ندارد.
بدین‌سان، بشر نه از سر شرارت، بلکه از سر عقلانیت، دچار خصومت و کشمکش می‌شود.

مهم است بدانیم، در نگاه هابز، شر یا خشونت، جوهره‌ای ذاتی در انسان نیست، بلکه محصول معادلات عقلانی‌ای است که در فقدان نهادهای تضمین‌کننده، تنها راه بقا را در پیش‌دستی بر دیگران می‌بیند. بدین‌ترتیب، انسان در وضع طبیعی، همچون شطرنج‌بازی بی‌داور است که برای حفظ جان خود، ناگزیر از حرکت‌های پیشگیرانه است.

نکته مهم در تحلیل فلسفه هابز آن است که «وضع طبیعی» در نزد او نه یک واقعه‌ی تاریخی بلکه مدلی نظری و فرضی است.
هابز با وام‌گیری از روش‌های هندسی و علمی، کوشید نشان دهد چرا عقل انسانی، ولو خودخواه، به سوی ایجاد نظم سیاسی حرکت می‌کند. در این معنا، فلسفه سیاسی او بیشتر از آنکه توصیفی باشد، تجویزی و راهبردی است.

راه رهایی از آشوب طبیعی، از نظر هابز، در یک توافق جمعی نهفته است: انسان‌ها با آگاهی از مخاطرات آزادی بی‌مهار، بخشی از اختیارات خود را به موجودی جمعی – یعنی «دولت» – واگذار می‌کنند تا در ازای آن، از صلح، امنیت و بقا برخوردار شوند. این توافق بنیادین، که به «قرارداد اجتماعی» شهرت یافته، جوهر اندیشه‌ی سیاسی اوست.

حاکم یا دولت در نگاه هابز، نه مخلوقی الاهی، بلکه محصول عقلانیت انسانی و اراده‌ی جمعی مردم است؛ او همچون لوحی است که مردم حق اعمال زور و قانون‌گذاری را بر آن نوشته‌اند. این حاکم، که در کتاب «لویاتان» به شکل موجودی عظیم‌الجثه و شمایل‌وار تصویر می‌شود، تنها از آن‌رو مشروع است که امنیت همگان را تضمین کند.

هابز به‌ صراحت هشدار می‌دهد که تا زمانی که حاکم بتواند کارویژه‌ی خود – یعنی حفاظت از جان و مال مردم – را انجام دهد، نافرمانی سیاسی توجیه‌ناپذیر است.
هرگونه شورش، در واقع بازگشت به وضع طبیعی و فروپاشی قرارداد است. این باور، نقطه عزیمت بسیاری از نظریات اقتدارگرایانه در قرون بعدی شد.

اگرچه هابز خود سلطنت را شکل مطلوب‌تری از حکومت می‌دانست، اما اصل نظریه‌اش بر هر گونه ساختار حاکمیتی قابل تطبیق است، به شرط آنکه اقتدار و توان لازم برای اجرای قانون و جلوگیری از هرج‌ومرج را دارا باشد. در این چارچوب، حاکم نه نماینده‌ی فرد یا طبقه‌ای خاص، بلکه تجلی اراده‌ی جمعی برای فرار از جهنم طبیعی است.

در فلسفه هابز، اخلاق و سیاست به‌گونه‌ای ساختاری در هم تنیده‌اند. آنچه به‌ظاهر «اخلاقی» است – مانند پایبندی به قراردادها یا خودداری از خشونت – نه از حس نیک‌خواهی، بلکه از عقلانیتی ناشی می‌شود که امنیت را به‌مثابه پیش‌شرط زندگی مطلوب می‌بیند. در واقع، قانون طبیعی در اندیشه‌ی او چیزی جز عقل عملی نیست که انسان را به صلح و همکاری دعوت می‌کند، مشروط بر آنکه دیگران نیز چنین کنند.

در این رویکرد، عدالت مفهومی وابسته به قانون مدنی است، نه یک فضیلت مستقل. آنچه عادلانه یا ظالمانه است، تنها در بستر قرارداد جمعی معنا می‌یابد. خارج از آن، هیچ محک قطعی برای تعیین خوب و بد وجود ندارد؛ بلکه تنها توان و قدرت تعیین‌کننده است.

هابز با طرد اخلاقیات مطلق‌گرا و تأکید بر واقع‌گرایی سیاسی، نوعی انسان‌شناسی عقل‌محور را جایگزین آموزه‌های دینی و سنتی کرد. انسان در نزد او، موجودی حسابگر و خودمحور است، اما دقیقاً از همین عقلانیت است که امکان صلح و مدنیت پدید می‌آید.

در نهایت، اخلاق برای هابز نه گزاره‌ای متعالی، بلکه ابزاری برای مهار ترس و خشونت است؛ زبان مشترکی برای جلوگیری از جنگ همه با همه. بدین‌گونه، فلسفه‌ی سیاسی هابز پیش‌زمینه‌ای شد برای ظهور اندیشه‌های سکولار و دولت‌های مدرن قانون‌محور.

اگر بخواهم بررسی معاصرانه‌ای از فلسفه سیاسی هابز داشته باشم باید گفت، در سال‌های اخیر، متفکران معاصر با نگاهی تازه به هابز، جنبه‌ای کمتر دیده‌شده از اندیشه‌اش را برجسته کرده‌اند: مسئولیت دولت در محافظت از حیات فیزیکی و زیستی مردم.

از این منظر، هابز را می‌توان از پیشگامان «سیاست زیستی» دانست؛ رویکردی که بر اداره‌ی بدن‌ها، سلامت، خوراک و حیات انسانی توسط قدرت سیاسی تمرکز دارد.

هابز در نوشته‌هایش به‌ صراحت اعلام می‌کند که حاکم موظف است نه‌تنها از مرگ ناگهانی و خشونت جلوگیری کند، بلکه باید نیازهای اساسی زندگی مردم را نیز تأمین نماید. حکومتی که نتواند امنیت غذایی، بهداشت یا عدالت اقتصادی را تضمین کند، مشروعیت خود را از دست می‌دهد.

در این خوانش، هابز را نه تنها نظریه‌پرداز امنیت، بلکه پیش‌فرض‌گذار دولت رفاه نیز می‌توان قلمداد کرد. زیرا بقای فیزیکی، در اندیشه‌ی او، حق بنیادین و مطلق انسان است. و این حق تنها زمانی تحقق می‌یابد که دولت به‌عنوان نهاد مرکزی، مسئولیت مستقیم تأمین آن را بپذیرد.

تأکید بر نیازهای زیستی انسان، هابز را از چهره‌ای صرفاً اقتدارطلب، به متفکری تبدیل می‌کند که دغدغه‌اش ساختارمندی عقلانی برای بقای جمعی است؛ نه استبداد، بلکه اقتداری معطوف به زندگی.

باز هم باید اشاره داشت که اندیشه‌های توماس هابز همچنان در قلب منازعات نظری و سیاسی معاصر حضور دارند. در شرایط بحرانی – از پاندمی‌ها تا تهدیدات تروریستی – بسیاری از دولت‌ها برای حفظ نظم، به محدود کردن آزادی‌ها روی می‌آورند. این گرایش به «هابزی شدن سیاست»، نشان‌دهنده‌ی تأثیر پایدار نظریه‌ی اوست: اول امنیت، سپس آزادی.

اما همزمان، صدای منتقدانی نیز بلند است که می‌گویند فلسفه هابز تصویری ناقص و تقلیل‌گرا از انسان ارائه می‌دهد. او نقش عاطفه، همبستگی اجتماعی، فداکاری و انگیزه‌های اخلاقی را نادیده می‌گیرد؛ نیروهایی که به‌ویژه در جنبش‌های دموکراتیک، انقلابی و حقوق بشری دیده می‌شوند.

فلاسفه‌ای چون رالز، هابرماس و سندل بر آن‌اند که عدالت، گفت‌وگو، و کرامت انسانی مفاهیمی‌اند که فراتر از ترس و منفعت شخصی‌اند. جامعه سیاسی، در نظر آنان، باید فضایی برای شکوفایی فضیلت‌های جمعی و مشارکت عمومی باشد؛ چیزی که در نظام بسته و اقتدارگرای هابز مجال بروز ندارد.

در نهایت، هابز فیلسوف نظم است؛ نظمی که ریشه در ترس و عقلانیت دارد. اما سیاست مدرن، افزون بر نظم، در پی آزادی، معنا، مشارکت و عدالت نیز هست. بنابراین، اگرچه نظریه هابز برای تحلیل وضعیت‌های اضطراری مفید است، اما برای طراحی آینده‌ای انسانی‌تر، باید آن را در کنار نظریه‌هایی اخلاق‌محورتر و مردم‌سالار قرار داد.
      

4

        این‌گونه می‌نویسم که نویسنده کتابی مهم در رشته‌ی تحصیلی مشاوره دارد.

مشاوره به‌عنوان یک حوزه علمی و هنری، تلاشی است برای برقراری توازن و تعادل میان ابعاد عینی (آبجکتیو) و ذهنی (سابجکتیو) فرایند مشاوره.

در این راستا، مشاور به‌ مانند یک هنرمند عمل می‌کند که قادر است به دنیای احساسات و هیجانات مراجع وارد شود و در عین حال اصول علمی و حرفه‌ای خود را حفظ کند.

ریشه‌های نظری این نگرش ترکیبی به مشاوره و روان‌درمانی به مدل «دانشمند-عمل‌گرا» (scientist-practitioner) برمی‌گردد که در کنفرانس بولدر (Boulder) مطرح شد. این مدل تأکید دارد که علم باید زیربنای عمل در حوزه روان‌شناسی بالینی باشد. 

هنر و علم مشاوره و روان‌درمانی در راستای مدل دانشمند-عمل‌گرا قرار دارند. بدین ترتیب، مشاوره به‌عنوان یک زیربنای علمی، کیفیت و تأثیر فرایند مشاوره را افزایش می‌دهد.

هنر مشاوره به معنای استفاده از این زیربنای علمی برای ایجاد مهارت‌هایی است که می‌توان آن‌ها را برای انواع مراجعان به کار برد. از سوی دیگر، هنر مشاوره با بعد ذهنی و علم مشاوره با بعد عینی مرتبط است.

با پیشرفت مراحل مشاوره، تمرکز مشاور می‌تواند به‌طور مداوم بین این دو بعد تغییر کند. در جلسات اولیه مشاوره، مشاور بیشتر به‌عنوان یک هنرمند عمل می‌کند و با بهره‌گیری از مهارت‌های گوش دادن، سعی در درک مراجع دارد. اما هنگامی که مشاور به مرحله استفاده از آزمون‌های روانی می‌رسد و به دنبال کسب درک عینی از مراجع است، کانون تمرکز به بعد علمی منتقل می‌شود. ترکیب هنر و علم می‌تواند رویکردی متعادل برای فرایند مشاوره ایجاد کند.

هنر مشاوره به‌طور قابل توجهی نوعی هنر است؛ فرایندی انعطاف‌پذیر و خلاق که در آن مشاور روش‌ها و رویکردهای خود را با نیازهای منحصر به فرد مراجع و نیازهایی که به‌طور ناگهانی خود را نمایان می‌کنند، تطبیق می‌دهد. جنبه دیگری از هنر مشاوره شامل صرف وقت و انرژی از سوی مشاور است؛ جنبه‌ای که از روان‌شناسی انسان‌گرا الهام گرفته شده و تأکید می‌کند که مشاوران باید در رویکرد خود انسانیت و صداقت را مدنظر قرار دهند.

علم مشاوره با ایجاد بعد عینی برای فرایند مشاوره، تعادل را به هنر مشاوره می‌بخشد. آنچه مشاوران حرفه‌ای را از امدادگران غیرحرفه‌ای متمایز می‌کند، جنبه علمی مشاوره است. بنابراین، مشاوران باید مانند مشاور عمل کنند اما همچون دانشمندان فکر کنند (مشاوران دانشمند).

تفکر مانند یک دانشمند مستلزم آن است که مشاور مهارت‌های لازم برای فرمول‌بندی مشاهدات، استنتاج‌های عینی، آزمایش فرضیه‌ها و ایجاد نظریه‌ها را داشته باشد. همچنین علم مشاوره ایجاب می‌کند که مشاوران مهارت‌هایی کسب کنند که بتوانند عینیت حرفه‌ای را در فرایند مشاوره تقویت کنند. برخی از این مهارت‌ها شامل مشاهده، استنباط، آزمایش فرضیه‌ها و ارائه نظریه‌ها هستند. برای اینکه مشاوران همچون دانشمندان فکر کنند، به مجموعه‌ای از مهارت‌ها نیاز دارند که شامل استفاده از آزمون‌های روانی، رویکرد سیستماتیک به تشخیص (diagnosis) و روش‌های تحقیق برای اطمینان از اعتبار و تأثیرگذاری فرایند مشاوره می‌شود.

مشاوره به‌عنوان یک حوزه حرفه‌ای، توسط انجمن مشاوره آمریکا به‌طور جامع تعریف شده است. این تعریف به‌کارگیری اصول بهداشت روانی و رشد روان‌شناختی یا انسانی را از طریق مداخلات عاطفی، شناختی، رفتاری و سیستمیک شامل می‌شود. این مداخلات همراه با استراتژی‌هایی هستند که به سلامت جسمی و روانی، رشد شخصی، پیشرفت شغلی و همچنین آسیب‌های روانی و فیزیکی می‌پردازند.

مشاوره به مسائل مرتبط با سلامت جسمی و بهداشت روانی، توسعه شخصی و حرفه‌ای، و آسیب‌های روانی و فیزیکی توجه دارد. به عبارت دیگر، مشاوران در زمینه‌هایی فعالیت می‌کنند که روابط را شامل می‌شوند، از جمله مشکلات موجود در روابط میان فردی و درون‌فردی. هدف این فعالیت‌ها یافتن معنا و توانایی سازگاری در محیط‌هایی مانند مدارس، خانواده‌ها و محیط‌های شغلی است. مشاوره نه‌تنها برای افرادی که ظاهراً عملکرد خوبی دارند، بلکه برای کسانی که با مشکلات جدی مواجه هستند نیز کاربرد دارد و به نیازهای طیف وسیعی از مراجعان پاسخ می‌دهد.

مراجعانی که به مشاوران مراجعه می‌کنند، معمولاً با مشکلات رشدی یا محیطی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و مشاوران در راستای بهبود این مشکلات یا افزایش سازگاری به آن‌ها کمک می‌کنند. بسیاری از این مشکلات معمولاً با مداخلات کوتاه‌مدت قابل حل هستند؛ اما گاهی فرایند حل مسائل ممکن است شامل اختلالاتی باشد که در کتاب مرجع انجمن روان‌پزشکی آمریکا ذکر شده است.

مشاوره دارای بنیان نظری محکمی است و مشاوران در مکتب‌های مختلف آموزشی دیده‌اند و رویکردهای نظری متنوعی دارند، از جمله رویکردهای عاطفی، شناختی-رفتاری و سیستمیک. آن‌ها می‌توانند از این نظریه‌ها برای کار با افراد، گروه‌ها و خانواده‌ها بهره ببرند.

فرایند مشاوره می‌تواند هم به‌صورت رشدی و هم به‌عنوان یک مداخله تلقی شود. مشاوران توجه ویژه‌ای به اهداف درمانجویان دارند؛ بنابراین، مشاوره را می‌توان به‌عنوان انتخاب و تغییر در نظر گرفت. در برخی موارد، مشاوره به‌عنوان تمرینی برای اقدام عملی و جلوگیری از بی‌تحرکی تلقی می‌شود.

تعداد زیادی از دانشجویانی که به رشته مشاوره جذب می‌شوند، با مشکلات جدی در زمینه شخصیت و سازگاری مواجه هستند. بسیاری از این افراد پیش از پایان تحصیلات خود، به‌طور طبیعی از این رشته خارج می‌شوند یا در مورد دلایل خود برای ورود به آن تجدید نظر می‌کنند. انگیزه‌ها و دلایل نادرست برای انتخاب مشاوره به عنوان حرفه‌ای شامل موارد زیر است:

1. رنج عاطفی (Emotional Distress): افرادی که با مشکلات شخصی حل‌نشده دست و پنجه نرم می‌کنند و از نظر عاطفی یا هیجانی در عذاب هستند. این اصطلاح به معنای رنج و ناراحتی شخصی است.

2. مقابله نیابتی (Vicarious Coping): افرادی که زندگی خود را از طریق تجربه‌های دیگران سپری می‌کنند و زندگی معناداری برای خود ندارند. در اینجا، "نیابتی" به معنای احساس یا تجربه‌ای است که از طریق مشاهده رفتارهای دیگران به فرد منتقل می‌شود.

3. تنهایی و انزوا (Loneliness and Isolation): افرادی که فاقد دوستان و آشنایان هستند و از طریق مشاوره به دنبال ایجاد ارتباطات اجتماعی می‌گردند.

4. خواهش قدرت (Desire for Power): افرادی که در زندگی خود احساس ترس و ناتوانی می‌کنند و تمایل دارند دیگران را تحت کنترل خود داشته باشند.

5. نیاز به محبت (Need for Love): افرادی که خودشیفته و خودبزرگ‌بین هستند و بر این باورند که می‌توانند تمامی مشکلات را با ابراز عشق و محبت حل کنند.

6. طغیان نیابتی (Vicarious Rebellion): افرادی که در درون خود خشم حل‌نشده‌ای دارند و از طریق رفتارهای پرخاشگرانه و عصیان‌آمیز، احساسات و افکار خود را به بیرون منتقل می‌کنند.

این عوامل می‌توانند تأثیرات منفی بر روی عملکرد مشاوران داشته باشند و ضرورت دارد که دانشجویان قبل از ورود به این رشته، نسبت به انگیزه‌های خود آگاهی لازم را کسب کنند.
      

2

        این‌گونه می‌نویسم که، مشاوره یک جریان یاری‌دهنده است که به ارتباط خاص بین دو نفر نیاز دارد. یکی از این دو نفر، یعنی مراجع، معمولاً با مشکلات روانی و عاطفی روبه‌روست و دیگری، یعنی مشاور، در حل این مشکلات مهارت دارد.

مشاوران و روان‌درمانگران فلسفه زیر بنایی خود را کمک به انسان قرار داده‌اند. فلسفه انسان‌یاوری بر همه گروه‌های انسانی، صرف نظر از هر گونه تفاوت، متمرکز است.

مشاوران و روان‌درمانگران در مسیر انسان‌یاور شدن ابتدا بر فعالیت‌های پیشگیرانه تمرکز دارند. آن‌ها همچنین با شعار «مشاور، ابتدا خودت را التیام ببخش» تلاش می‌کنند هر چیزی را که به مراجعان می‌گویند، خود نیز به کار گیرند.

توصیه‌های آنان به دیگران باید در اولویت زندگی خودشان نیز قرار گیرد و خود نیز به آنچه که می‌گویند عمل کنند.

مشاوره هم هنر است و هم علم. هنر مشاوره به بعد ذهنی و علم آن به بعد عینی مربوط می‌شود. تمرکز مشاوره می‌تواند به‌طور دائم بین این دو بعد تغییر کند.
مثلاً در طول جلسات اول، مشاور ممکن است بیشتر مانند یک هنرمند عمل کند و با استفاده از مهارت‌های گوش دادن، مراجع را درک کند. وقتی مشاور به مرحله استفاده از آزمون‌های روانی می‌رسد و می‌خواهد از مراجع درک عینی به‌دست آورد، کانون تمرکز به بعد علمی خواهد بود. بنابراین، هنر و علم به همراه هم می‌توانند برای مشاوره رویکردی متعادل ایجاد کنند.

اما در پاسخ به سوال پر بسامد تفاوت مشاوره و روان‌درمانی باید گفت، تفاوت بین مشاوره و روان‌درمانی بیش از آنکه کیفی باشد، کمی است.
از طریق مشاوره به اصلاح و رفع مشکلات تحصیلی، شغلی و خانوادگی فرد عادی در فاصله زمانی نسبتاً کوتاه اقدام می‌شود؛ در حالی که با استفاده از روان‌درمانی به حل مشکلات افراد مبتلا به بیماری‌های روانی شدیدتر در فاصله زمانی طولانی‌تری مبادرت می‌گردد.

مشاوره کار کردن با افرادی است که مشکلاتشان ماهیت تربیتی دارد؛ در حالی که روان‌درمانی کار کردن با افرادی است که دارای اختلالات عمیق شخصیتی هستند.
در نهایت می‌توان گفت در مشاوره مسائل عاطفی حاد کمتر مطرح می‌شوند، نگرش مثبت‌تری نسبت به مراجع و نگرانی او وجود دارد و طول زمان درمان کوتاه‌تر است.

روش‌های مشاوره

روش مستقیم
این روش در نظریه‌های رفتارگرایی و تا حدی در نظریه عقلانی-عاطفی استفاده می‌شود. در این روش، مشاور از طریق کاربرد انواع پرسش‌نامه‌ها و آزمون‌های روانی به جمع‌آوری اطلاعات وسیع درباره مشکل مراجع می‌پردازد. سپس به تشخیص علل ناراحتی مراجع پرداخته و بر این اساس راه‌حل‌هایی را برای مشکل او پیدا می‌کند. بنابراین، در این روش مقدار زیادی از فعالیت و مسئولیت جلسه مشاوره بر عهده خود مشاور است.

روش غیرمستقیم
این روش در نظریه‌های گشتالت، مراجع‌محوری و وجودگرایی کاربرد دارد. در این روش اعتقاد بر این است که اگر مراجع در یک محیط مشاوره‌ای گرم و پذیرا قرار گیرد، خودش می‌تواند به حل مشکلش اقدام کند. در نتیجه، تأکید چندانی بر استفاده از روش‌های خاصی مانند آزمون‌های روانی نمی‌شود و در عوض بر ایجاد و تقویت رابطه حسنه مشاوره‌ای تأکید می‌شود.

نقش عمده مشاور در این روش انعکاس احساسات است و از این طریق مراجع را یاری می‌دهد تا پس از گفت‌وگو درباره مشکل خود به بینش و خودشناسی برسد.

روش انتخابی
تورن از پیشگامان روش انتخابی است. در این روش، مشاور خود را به استفاده از یک روش محدود نمی‌سازد، بلکه می‌کوشد با شناخت محاسن و محدودیت‌های روش‌های متعدد مشاوره، درباره هر مراجع مناسب‌ترین روش را با توجه به وضعیت و شرایط موجود انتخاب کرده و به کار ببندند.

اهمیت رابطه‌ی مشاوره‌ای

رابطه مشاوره‌ای دارای چند مرحله است که مرحله اول آن، ایجاد یک رابطه حرفه‌ای بین مراجع و مشاور می‌باشد. در رابطه درمانی، دو نبرد وجود دارد: یکی ساختار و دیگری انگیزه تغییر.
در نبرد اول، تلاش برای کنترل اجرایی صورت می‌گیرد؛ به عنوان مثال، تعیین جدول زمانی مشاوره، حق‌الزحمه مشاوره و شرکت در جلسات. اما در نبرد دوم، تلاش برای ایجاد انگیزه به منظور تغییر و مسئولیت‌پذیر کردن مراجع مورد نظر است. بسیار مهم است که در نبرد اول، مشاوران و در نبرد دوم، مراجعان پیروز شوند.

از طریق ایجاد یک رابطه خاص مشاوره‌ای، مشاور به مراجع کمک می‌کند تا راه حلی برای مشکل خود بیابد. به نظر پاترسون، ارائه اطلاعات صرف، پند و اندرز دادن و تلقین افکار و عقاید به دیگران هرگز نمی‌تواند مشاوره محسوب شود. او معتقد است که رابطه حسنه بین مراجع و مشاور، اثر روان‌درمانی مهمی در روند مشاوره دارد؛ به طوری که اگر مشاور نتواند چنین رابطه مطلوبی را ایجاد کند، مشکل مراجع به طور مطلوب حل نخواهد شد.

اساس کار یک مشاوره موفق، برقراری ارتباط مؤثر است و در این بین، مهارت‌ها و فنون بیشتر ابزار و رمز موفقیت هستند. رابطه بین مشاور و مراجع، محور و مرکز فرآیند مشاوره است و به نوعی قلب این فرآیند محسوب می‌شود.

مهم‌ترین مسئله در مشاوره این است که رابطه‌ای توأم با اعتماد بین مشاور و مراجع شکل بگیرد که این رابطه از طریق پذیرش نامشروط مراجع حاصل خواهد شد.

بررسی راه‌حل‌ها و کشف گزینه‌ها

در فرایند مشاوره، مشاور نباید راه‌حل را برای مراجع انتخاب کند. بلکه آسودگی خاطر مراجع در انتخاب راه‌حل، بسیار مهم‌تر و بهتر از انتخاب توسط مشاور است. اگر مشاور راه‌حلی به ذهنش رسید، تنها می‌تواند آن را پیشنهاد دهد و نباید آن را تحمیل کند.   هنگام بررسی گزینه‌ها، اجازه دهید مراجع در مورد انتخاب راه‌حل‌ها سخن بگوید و پس از آن، راه‌حل‌ها را به‌طور واضح جمع‌بندی کند. مراجع را تشویق کنید تا هر عقیده را به شکلی مجزا کشف و بررسی کند و در مورد جنبه‌های مثبت و منفی هر یک از راه‌حل‌ها صحبت نماید. 

اگر مراجع نتوانست در جهت پیشرفت حرکت کند و راه‌حلی را انتخاب کند، باید احساس درماندگی او را به خود او انعکاس دهیم و از او در مورد انتخاب‌هایش سؤال کنیم.  بسیار سودمند است که در مورد ضرر یا بهای یک تصمیم‌گیری صحبت کنید و آن را به عنوان عاملی که در وضعیت دشوار او وجود دارد، توضیح دهید. حل مشکل برای اکثر افراد بسیار دشوار است و این ناشی از تضادهایی است که در درون فرد وجود دارد.

گاهی اوقات اجازه دهید مراجع مردد باقی بماند؛ این کار بسیار مفیدتر است. اگر ما تردید مراجع را به او منعکس کنیم و به او بگوییم: «به نظر می‌رسد ما به بن‌بست رسیده‌ایم و در این رابطه به نظر نمی‌رسد راه‌حل آسانی وجود داشته باشد. شما امروز مردد به نظر می‌رسید و نمی‌دانید کدام راه را بروید»، این مطلب می‌تواند به او کمک کند تا احساس کند که می‌توانیم این موضوع را همین‌جا تمام کنیم و زمانی دیگر برگردد تا در این رابطه مجدداً صحبت کنیم.  گفتن چنین جملاتی به مراجع باعث می‌شود او مردد باقی بماند و فشاری برای گرفتن تصمیم سریع وجود نداشته باشد. این حس را به مراجع القا می‌کند که مسئله‌اش برای مشاور حائز اهمیت است و مشاور حاضر است کار کردن بر روی مسئله او را ادامه دهد.
      

9

        این گونه می نویسم که کتاب ‌آسیب‌شناسی روانی: رویکردی یکپارچه به اختلالات روانی، نوشته دیوید اچ. بارلو و هافمن، منبعی جامع و مبتنی بر شواهد برای مطالعه اختلالات روان‌شناختی است.

این اثر با استفاده از چارچوبی یکپارچه، عوامل زیستی، روان‌شناختی، فرهنگی، اجتماعی و رشدی را در هم می‌آمیزد و درکی عمیق از روان‌آسیب‌شناسی ارائه می‌دهد.

این رویکرد که بر پایه آخرین تحقیقات علمی بنا شده است، پیچیدگی اختلالات روانی و علل چندوجهی آن‌ها را به خوبی به تصویر می‌کشد و به عنوان منبعی ضروری برای دانشجویان، درمانگران و پژوهشگران محسوب می‌شود. 

این کتاب یکی از مهم‌ترین منابع آسیب‌شناسی روانی است که باید در کتابخانه‌های دانشجویان روانشناسی و استادان موجود باشد. همچنین، ترجمه مهرداد فیروزبخت از انتشارات رسا از نظر کیفیت و دقت نسبت به ترجمه انتشارات ابن‌سینا برتری دارد.

کتاب شامل شانزده فصل است که به‌طور نظام‌مند به بررسی زمینه‌های تاریخی، مدل‌های نظری، روش‌های ارزیابی و دسته‌بندی‌های اصلی اختلالات روانی بر اساس DSM-5-TR می‌پردازد. این اثر با تحلیل سیر تحول روان‌آسیب‌شناسی از باورهای ماوراءالطبیعه تا پژوهش‌های علمی مدرن آغاز می‌شود و پایه‌ای برای دیدگاه یکپارچه فراهم می‌آورد. این دیدگاه در تحلیل مدل‌های چندبعدی که عوامل ژنتیکی، نوروبیولوژیکی، شناختی، عاطفی و بین‌فردی را در طول عمر مورد توجه قرار می‌دهد، گسترش می‌یابد.

ارزیابی و تشخیص بالینی با تأکید بر ابزارهای استاندارد و حساسیت فرهنگی ارائه شده و چالش‌های تشخیص دقیق در جمعیت‌های متنوع بررسی می‌شود. همچنین، روش‌های پژوهشی با تمرکز بر مطالعات دقیق و اخلاقی معرفی شده‌اند تا بهبود دانش و عمل بالینی را تسهیل کنند. فصل‌های خاص به بررسی اختلالات مختلف—از جمله اضطراب، خلق، خوردن، مواد، شخصیت و عصبی-رشدی—می‌پردازند و اطلاعات جامعی درباره شیوع، علل و درمان‌های مبتنی بر شواهد ارائه می‌دهند که عمدتاً بر اساس پژوهش‌های اخیر (از سال ۲۰۱۰ به بعد) پشتیبانی می‌شوند.

تعهد نویسندگان به شمول‌گرایی در سراسر کتاب مشهود است و زبان آن برای عادی‌سازی تنوع و پرهیز از سوگیری‌های فرهنگی، جنسیتی یا اقتصادی بازنگری شده است. نمونه‌های بالینی به‌روز شده و از انگ‌زدایی پرهیز می‌کنند تا با استانداردهای عملی مدرن هم‌خوانی داشته باشند.

موضوعات نوظهور مانند روان‌شناسی سلامت و مسائل حقوقی-اخلاقی نیز مورد بررسی قرار گرفته و دیدگاهی جامع از مراقبت‌های سلامت روان در زمینه‌های مختلف ارائه می‌دهند. این کتاب با طراحی مناسب برای دانشجویان، ترکیبی از پژوهش‌های پیشرفته و نگارشی جذاب را ارائه کرده و با ابزارهایی چون بررسی مفاهیم و آزمون‌های فصلی، یادگیری را تقویت می‌کند.

رویکرد یکپارچه این کتاب به عنوان مدرن‌ترین و معتبرترین روش مطالعه روان‌شناسی غیرعادی شناخته شده و جایگاه ویژه‌ای در برنامه‌های درسی روان‌آسیب‌شناسی دارد. نویسندگان که از کارشناسان برجسته بین‌المللی هستند، با تکیه بر تجربه پژوهشی و بالینی خود، متنی معتبر و قابل‌فهم ارائه کرده‌اند.

برای درمانگران و مربیان، کتاب منابع عملی مانند نمونه‌های بالینی یکپارچه و ابزارهای آموزشی قوی فراهم کرده است. تأکید آن بر مداخلات مبتنی بر شواهد—مانند درمان شناختی-رفتاری، درمان دیالکتیکی رفتاری و درمان‌های دارویی—خوانندگان را برای مواجهه با چالش‌های بالینی پیچیده آماده می‌سازد. همچنین، اهمیت مداخله زودهنگام، مراقبت متمرکز بر بهبودی و حمایت اجتماعی، به ویژه برای اختلالات شدید مانند اسکیزوفرنی و شرایط عصبی-شناختی، مورد تأکید قرار گرفته است.

در نهایت، این کتاب به عنوان راهنمایی جامع برای درک و مواجهه با چالش‌های سلامت روان در قرن بیست‌ویکم مطرح است. رویکرد یکپارچه، شمول‌گرا و پژوهش‌محور آن، این اثر را به منبعی بی‌بدیل در حوزه‌های آکادمیک، بالینی و پژوهشی روان‌شناسی بالینی تبدیل کرده است.
      

7

        ‌‌بردمان در یک زمان و یک مکان مشترک
شعر، حرف ربط مان شد در جهان مشترک 

مثل یک ساقی ناخن خشک اما مهربان
سهم ما را ریخت در یک استکان مشترک 

ما عقابیم و نمی دانست در دنیای ما
هیچ مفهومی ندارد آسمان مشترک!

ما دو پرچم داخل یک سرزمین کوبیده ایم
اشتراکی نیست ما را جز زبان مشترک
 
فکر کردی با تو هستم، فکر کردم با منی
زندگی کردیم عمری با گمان مشترک 

زندگی کن جای من تا من بمیرم جای تو
آخر خوبی ست در یک داستان مشترک
.
.
.
دنیا خلاف خواسته ی ما گذشته است
دیروز پیش روست و فردا گذشته است

تقویم من پر است از "امروز دیدنت"
امروز یا نیامده و یا گذشته است

در جستجوی بخت به هر جا رسیده ام
او چند لحظه قبل، از آن جا گذشته است

در بین راه، عشق همان عابری ست که
با غم به من رسیده و تنها گذشته است

ای گل! همین که موقع بوئیدنت رسید
دیدم که عمر من به تماشا گذشته است

این غیرت است یوسف من، هی نگو هوس
از گیسوی سفید زلیخا گذشته است

با آن عصای معجزه بشکاف نیل را
نشکافی آب از سر موسی گذشته است

مثل قدیم باز هم از عاشقی بگو
هرچند، فکر می کنم از ما گذشته است
      

1

        این‌گونه می‌نویسم که کتاب حاضر، یکی از خوش‌خوان‌ترین کتاب‌های روش تحقیق می‌باشد و متن علمی در عین روانی برای خواننده قابل فهم خواهد بود.

این کتاب شامل پنج بخش و بیست فصل است. در بخش اول، مقدمات تحقیق بررسی شده که به چهار فصل تقسیم می‌شود: 1) ماهیت علم تحقیق و روش‌های علمی؛ 2) مسأله تحقیق؛ 3) متغیرهای تحقیق و تعاریف آن‌ها؛ و 4) سؤالات و فرضیه‌های تحقیق. 

بخش دوم به ادبیات تحقیق اختصاص دارد که در فصل پنجم به پیشینه و سوابق آن پرداخته می‌شود. 

بخش سوم به موضوع نمونه‌گیری می‌پردازد و شامل دو فصل است: 1) جامعه، نمونه و نمونه‌گیری؛ و 2) روش‌های نمونه‌گیری و تخمین حجم نمونه. 

در بخش چهارم، روش‌های مختلف تحقیق ارائه شده که شامل ده فصل است: 1) تحقیق زمینه‌یابی؛ 2) پس‌رویدادی؛ 3) عمل‌نگر؛ 4) همبستگی؛ 5) تاریخی؛ 6) قوم‌نگاری؛ 7) کیفی؛ 8) موردی؛ 9) آزمایشی؛ و 10) طرح‌های تحقیق. 

بخش پنجم به گردآوری، تحلیل داده‌ها و گزارش نتایج تحقیق می‌پردازد که شامل سه فصل است: 1) روش‌های گردآوری داده‌ها؛ 2) روش‌های تجزیه و تحلیل داده‌ها؛ و 3) گزارش تحقیق. 

در نگارش این اثر از منابعی چون کتاب «روش‌های تحقیق در علوم تربیتی» نوشته کوهن و همکاران (2001)، «تحقیق در روان‌شناسی» نوشته گودوین (1995)، و «راهنمای عملی تحقیق رفتاری» نوشته سومر و سومر (1997) استفاده شده است.
      

0

        این‌گونه می‌نویسم که، کتاب روان‌شناسی بالینی فیرس و همکاران، منبعی مهم و جامع و کنکوری است. در دانشگاه‌های ایران در رشته روانشناسی این کتاب تدریس می‌شود و معمولا تا سال‌های دکتری منبع مهمی برای ارزشیابی می‌باشد.

این ویرایش، به دلیل فوت دکتر فیرس، با هدایت ترول، متخصص روان‌آسیب‌شناسی و ارزیابی بالینی، محتوای به‌روز و خوانا ارائه می‌دهد. کتاب بر درمان‌های مبتنی بر شواهد، مدیریت مراقبت‌های بهداشتی و تنوع فرهنگی و جنسیتی در نظریه، پژوهش و عمل تأکید دارد.  چهار بخش اصلی آن شامل مبانی روان‌شناسی بالینی، ارزیابی بالینی، مداخلات بالینی و تخصص‌های این رشته است. موضوعاتی مانند تاریخچه، روش‌های پژوهشی، ارزیابی، تشخیص، روان‌درمانی و مسائل اخلاقی با استفاده از نمونه‌های واقعی بررسی شده‌اند.

این کتاب همچنین روندهای نوظهور مانند مراقبت‌های بهداشتی و حساسیت فرهنگی را پوشش داده است. نگارش جذاب و تمرکز بر کاربرد عملی، آن را به منبعی کلیدی برای آموزش روان‌شناسی بالینی تبدیل کرده است.  

فصل اول: روان‌شناسی بالینی: مقدمه

این فصل روان‌شناسی بالینی را به‌عنوان رشته‌ای علمی و حرفه‌ای معرفی کرده و نقش روان‌شناسان در ارزیابی، تشخیص و درمان را شرح می‌دهد. تفاوت آن با سایر حوزه‌ها مانند روان‌پزشکی و مشاوره روشن شده و مدل دانشمند-کارورز مورد تأکید قرار می‌گیرد.

اهمیت رویکرد مبتنی بر شواهد و چالش‌های معاصر مانند دسترسی به خدمات سلامت روان بررسی می‌شوند. وظایف متنوع روان‌شناسان، از کلینیک تا پژوهش، با نمونه‌های واقعی تشریح شده‌اند.

فصل دوم: مروری تاریخی بر روان‌شناسی بالینی

فصل دوم سیر تاریخی روان‌شناسی بالینی را از قرن نوزدهم تا امروز بررسی می‌کند. نقاط عطف مانند تأسیس کلینیک‌های روان‌شناسی و تأثیر جنگ‌های جهانی بر توسعه این رشته تحلیل شده‌اند. جنبش‌های روان‌تحلیل‌گری، رفتارگرایی و انسان‌گرایی و نقش سازمان‌هایی مانند APA شرح داده شده‌اند. روندهای جهانی‌سازی و تأثیر آن بر روان‌شناسی بالینی نیز مطرح شده است.

فصل سوم: مسائل جاری و جهت‌گیری‌های روان‌شناسی بالینی

این فصل به موضوعات معاصر مانند مراقبت‌های بهداشتی، هزینه‌های سلامت و مقررات حرفه‌ای می‌پردازد. استقلال روان‌شناسان در عمل خصوصی و چالش‌های اقتصادی بررسی شده‌اند. مسائل اخلاقی، مانند استانداردها و خدمات حساس به فرهنگ، مورد توجه قرار گرفته و تأثیر نسخه‌نویسی روان‌شناسان تحلیل شده است. نمونه‌هایی از چالش‌های عملی ارائه شده‌اند.

فصل چهارم: روش‌های پژوهشی در روان‌شناسی بالینی  

فصل چهارم روش‌های پژوهشی مانند مطالعات تجربی، مشاهده‌ای و کارآزمایی‌های تصادفی را معرفی می‌کند. اهمیت تمایز بین اهمیت آماری و عملی و مسائل اخلاقی مانند رضایت آگاهانه بررسی شده‌اند. نقش پژوهش در توسعه درمان‌های مبتنی بر شواهد تأکید شده و نمونه‌هایی از کاربردهای پژوهشی در عمل بالینی ارائه شده‌اند.

فصل پنجم: تشخیص و طبقه‌بندی مشکلات روان‌شناختی

این فصل به تعریف رفتار غیرعادی و مفهوم بیماری روانی پرداخته و سیستم DSM-IV را معرفی می‌کند. مزایا و محدودیت‌های طبقه‌بندی تشخیصی، مانند خطر انگ‌زدن، تحلیل شده‌اند. سایر سیستم‌های طبقه‌بندی و علل رفتار غیرعادی بررسی شده و نقش فرهنگ در تشخیص مورد توجه قرار گرفته است.

فصل ششم: مصاحبه ارزیابی

فصل ششم به انواع مصاحبه‌های ارزیابی، از جمله ساختاریافته و نیمه‌ساختاریافته، پرداخته و روایی و پایایی آن‌ها را بررسی می‌کند. هنر و علم مصاحبه بالینی و اهمیت مهارت‌های ارتباطی تشریح شده‌اند. نمونه‌های موردی نشان‌دهنده کاربرد مصاحبه در تشخیص هستند. چالش‌های مصاحبه با جمعیت‌های متنوع نیز مطرح شده است.

فصل هفتم: ارزیابی هوش

این فصل تاریخچه و مفاهیم آزمون‌های هوش مانند WAIS و WISC را بررسی کرده و تعریف هوش را تحلیل می‌کند. مسائل مربوط به روایی و پایایی آزمون‌ها و تأثیر فرهنگ بر نتایج ارزیابی شده‌اند. کاربرد آزمون‌های هوش در تشخیص و برنامه‌ریزی درمان با نمونه‌هایی توضیح داده شده است.

فصل هشتم: ارزیابی شخصیت 

فصل هشتم به روش‌های ارزیابی شخصیت، مانند آزمون‌های فرافکن (Rorschach) و خودگزارشی (MMPI)، پرداخته و نقاط قوت و ضعف آن‌ها را تحلیل می‌کند. نقش ارزیابی شخصیت در تشخیص و درمان بررسی شده و تأثیر عوامل فرهنگی بر نتایج مورد توجه قرار گرفته است. نمونه‌های کاربردی ارائه شده‌اند.

فصل نهم: ارزیابی رفتاری 

این فصل روش‌های ارزیابی رفتاری، مانند مشاهده مستقیم و گزارش‌های خودنظارتی، را معرفی می‌کند. اصول یادگیری و کاربرد آن‌ها در ارزیابی رفتار غیرعادی توضیح داده شده‌اند. نمونه‌های موردی نشان‌دهنده استفاده از این روش‌ها در تنظیم برنامه‌های درمانی هستند. محدودیت‌های این رویکرد نیز بررسی شده است.

فصل دهم: قضاوت بالینی و تصمیم‌گیری

فصل دهم فرآیند قضاوت بالینی و عوامل مؤثر بر تصمیم‌گیری، مانند سوگیری‌های شناختی، را بررسی می‌کند. روش‌های بهبود دقت تشخیص و برنامه‌ریزی درمان معرفی شده‌اند. نمونه‌هایی از تصمیم‌گیری در موقعیت‌های پیچیده ارائه شده و اهمیت بازخورد و نظارت بالینی تأکید شده است.

فصل یازدهم: مداخلات روان‌شناختی

اصول کلی  این فصل اصول مشترک مداخلات روان‌شناختی، مانند ایجاد رابطه درمانی و هدف‌گذاری، را بررسی می‌کند. تفاوت بین رویکردهای مختلف درمانی و اهمیت انطباق با نیازهای مراجع توضیح داده شده است. شواهد اثربخشی مداخلات و نمونه‌های کاربردی ارائه شده‌اند.

فصل دوازدهم: روان‌درمانی: دیدگاه‌های روان‌تحلیل‌گری  

فصل دوازدهم به رویکردهای روان‌تحلیل‌گری، با تمرکز بر نظریه‌های فروید و مفاهیم ناخودآگاه و انتقال، پرداخته است. تکنیک‌هایی مانند تداعی آزاد بررسی شده و شواهد اثربخشی این رویکرد تحلیل شده‌اند. نمونه‌های موردی کاربرد آن را نشان می‌دهند. محدودیت‌های این روش نیز مطرح شده است.  

فصل سیزدهم: روان‌درمانی: دیدگاه‌های رفتاری و شناختی-رفتاری

این فصل درمان‌های رفتاری و شناختی-رفتاری (CBT) را معرفی کرده و تکنیک‌هایی مانند مواجهه‌درمانی و بازسازی شناختی را شرح می‌دهد. شواهد قوی حمایت از CBT در درمان اضطراب و افسردگی ارائه شده است. کاربرد این روش در جمعیت‌های متنوع و نمونه‌های موردی بررسی شده‌اند.

فصل چهاردهم: روان‌درمانی: دیدگاه‌های انسان‌گرا و سایر دیدگاه‌ها

فصل چهاردهم به رویکردهای انسان‌گرا، مانند درمان مراجع‌محور راجرز، و سایر دیدگاه‌ها مانند گشتالت پرداخته است. مفاهیم خودشناسی و تمرکز بر لحظه حال توضیح داده شده‌اند. شواهد اثربخشی و محدودیت‌های پژوهشی این روش‌ها تحلیل شده و نمونه‌های کاربردی ارائه شده‌اند.

فصل پانزدهم: روان‌شناسی بالینی کودکان

این فصل به ارزیابی و درمان کودکان، با تمرکز بر اختلالاتی مانند ADHD و اضطراب، اختصاص دارد. تکنیک‌هایی مانند بازی‌درمانی و آموزش والدین معرفی شده‌اند. اهمیت مراحل رشدی و زمینه خانوادگی بررسی شده و نمونه‌های موردی کاربرد این روش‌ها را نشان می‌دهند.

فصل شانزدهم: روان‌شناسی بالینی گروه‌ها و خانواده‌ها  

فصل شانزدهم به درمان‌های گروهی و خانوادگی، مانند درمان سیستمی خانواده، پرداخته است. اصول و تکنیک‌های این رویکردها توضیح داده شده و شواهد اثربخشی آن‌ها بررسی شده‌اند. نمونه‌های موردی نشان‌دهنده کاربرد این روش‌ها در حل تعارضات خانوادگی هستند.

فصل هفدهم: روان‌شناسی سلامت و روان‌شناسی بالینی  

این فصل نقش روان‌شناسان در مدیریت بیماری‌های مزمن و تغییر رفتارهای ناسالم را بررسی می‌کند. مداخلاتی مانند مدیریت استرس و CBT برای درد مزمن معرفی شده‌اند. همکاری با متخصصان پزشکی و نمونه‌های کاربردی تحلیل شده‌اند.

فصل هجدهم: روان‌شناسی قانونی و روان‌شناسی بالینی  

فصل هجدهم کاربرد روان‌شناسی بالینی در زمینه‌های قانونی، مانند ارزیابی شایستگی قضایی، را بررسی می‌کند. مسائل اخلاقی مانند حفظ بی‌طرفی و نقش شهادت کارشناسی تحلیل شده‌اند. نمونه‌های موردی کاربرد این اصول را نشان می‌دهند.

فصل نوزدهم: روان‌شناسی جامعه و روان‌شناسی بالینی  

این فصل به مداخلات مبتنی بر جامعه، مانند برنامه‌های پیشگیری و ارتقای سلامت روان، پرداخته است. اصول طراحی این برنامه‌ها و تأثیر عوامل اجتماعی بررسی شده‌اند. نمونه‌هایی از پروژه‌های موفق جامعه‌محور ارائه شده است.

فصل بیستم: روان‌شناسی بالینی و تنوع فرهنگی

فصل بیستم به اهمیت ارائه خدمات حساس به فرهنگ پرداخته و تأثیر فرهنگ، نژاد و جنسیت بر سلامت روان را تحلیل می‌کند. استراتژی‌های شایستگی فرهنگی معرفی شده و نمونه‌های موردی چالش‌های کار با جمعیت‌های متنوع را نشان می‌دهند.
      

0

        این‌گونه می‌نویسم که لیبرالیسم آنارشیسم نیست و هیچ ارتباطی با آن ندارد. در این زمینه، هیچ تردیدی وجود ندارد که بدون به‌کارگیری اجبار، بقای جامعه به خطر خواهد افتاد.
اگر قرار است یک نفر به تنهایی نتواند کل ساختار اجتماعی را ویران کند، لازم است قوانینی که پیروی از آن‌ها برای همکاری انسانی صلح‌آمیز ضروری است، متکی به ابزارهای قهرآمیز باشد.

باید بتوان فردی را که نمی‌خواهد زندگی تندرست یا آزادی شخصی دیگران یا مالکیت خصوصی را رعایت کند، با زور وادار کرد که خود را تابع قواعد همزیستی اجتماعی قرار دهد. این‌ها وظایفی است که نظریه لیبرال به حکومت محول می‌کند: حفاظت از مالکیت، آزادی و صلح.

اشتباه است که موضع لیبرالیسم نسبت به حکومت به گونه‌ای بازنویسی شود که گفته شود لیبرالیسم می‌خواهد گستره امکانات فعالیت حکومتی را محدود کند و اصولاً از فعالیت حکومت در ارتباط با حیات اقتصادی بیزار است. صحبت از هیچ‌یک از این‌ها نیست. موضع لیبرالیسم دربارهٔ مسئله وظایف حکومت برآمده از این است که لیبرالیسم از مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید دفاع می‌کند.

اگر خواهان مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید باشیم، طبعاً دیگر نمی‌توانیم خواستار مالکیت عمومی بر این ابزارها باشیم؛ یعنی دیگر نمی‌توانیم خواستار این باشیم که ابزارهای تولید در اختیار دولت باشد و نه در اختیار مالکان فردی. از این رو، دفاع از مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید به بازنویسی کاملاً روشنی از وظایفی که باید به حکومت واگذار شود، می‌انجامد.

سوسیالیست‌ها گاه و بیگاه لیبرالیسم را به فقدان سازگاری منطقی متهم می‌کنند. آن‌ها مدعی‌اند که فعالیت‌های دولتی در حوزه‌های اقتصادی تنها به حفاظت از مالکیت محدود شود، غیرمنطقی است. می‌گویند اگر قرار است حکومت کاملاً بی‌طرف نماند، نمی‌توان فهمید چرا مداخلاتش باید به حفاظت از دارایی محدود شود. آن‌ها می‌گویند این فروکاستن فعالیت اقتصادی دولت تنها زمانی می‌توانست معقول باشد که مخالفت لیبرالیسم با اشتغال دولت در حوزه‌های اقتصادی فراتر از محافظت از مالکیت و بر مبنای نوعی بیزاری اصولی از هر گونه فعالیت دولتی باشد. اما قضیه هرگز این نیست؛ دلیل مخالفت لیبرالیسم با فعالیت گسترده‌تر دولت تنها این است که اگر چنین شود، مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید عملاً برچیده می‌شود. این در حالی است که لیبرال‌ها مالکیت خصوصی را کارآمدترین اصل برای سازماندهی همزیستی اجتماعی می‌دانند.


بوروکراسی و مدیریت بوروکراتیک: تعاریف و تمایزات

بوروکراسی و مدیریت بوروکراتیک به چه معناست و چگونه از تجارت و مدیریت تجاری متمایز می‌شود؟ تضاد میان روحیۀ تاجرانه و روحیۀ بوروکراتیک، مشابه تضاد موجود میان کاپیتالیسم (به عنوان مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید) و سوسیالیسم (به عنوان مالکیت عمومی بر ابزارهای تولید) است.

افرادی که ابزارهای تولید را در اختیار دارند، چه این ابزارها متعلق به خودشان باشد و چه به‌صورت اجاره‌ای از مالکان دیگر دریافت شده باشد، همواره باید دقت کنند که از این ابزارها به‌گونه‌ای استفاده کنند که ضروری‌ترین نیازهای اجتماعی را در شرایط موجود تأمین نمایند. در غیر این صورت، با زیان مواجه خواهند شد و جایگاه مالکانه و کارفرمایی خود را ابتدا محدود و در نهایت به‌طور کامل از دست خواهند داد. در این حالت، آن‌ها دیگر نمی‌توانند مالک و کارفرما باشند و به دایره‌ای بازمی‌گردند که تنها قادر به فروش نیروی کار خود هستند و وظیفه‌ای در هدایت تولید طبق خواست مصرف‌کنندگان ندارند.

در محاسبات سرمایه و سوددهی، که اساس محاسبات و دفترداری تجاری را تشکیل می‌دهد، شرکتداران و کاپیتالیست‌ها سازوکاری در اختیار دارند که به آن‌ها اجازه می‌دهد با دقت بالا، کسب‌وکار خود را تحت نظر داشته باشند. آن‌ها می‌توانند تأثیر هر یک از اقدامات خود را بر موفقیت کلی کسب‌وکار بررسی کنند. دفترداری مالی و حسابداری، مهم‌ترین ابزار نظری کارفرمایان کاپیتالیست است. گوته، نویسنده مشهور، در این زمینه گفته بود که «دفترداری دوطرفه یکی از زیباترین ابداعات فکر بشری است». او این نظر را با وجود کینه‌ای که برخی ادبا نسبت به تاجران دارند، ابراز کرد. این ادبا همواره بر این باورند که محاسبه مالی و حسابداری زیانبارترین چیزهایی است که وجود دارد.

محاسبات مالی و دفترداری، حتی در بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین کسب‌وکارها، این امکان را فراهم می‌آورد تا موفقیت هر یک از بخش‌های شرکت به دقت بررسی شود. بدین ترتیب، فعالیت مدیران هر بخش به لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری آن‌ها در موفقیت کلی شرکت سنجیده می‌شود. این امر راهنمایی استوار برای ارزیابی عملکرد مدیران دوایر مختلف شرکت فراهم می‌کند؛ به‌طوری‌که می‌توان فهمید هر یک از مدیران چقدر ارزشمند هستند و چه دستمزدی باید به آن‌ها پرداخت شود. فردی که خواهان ارتقا به جایگاه‌های بالاتر و پرمسئولیت‌تر است، باید ابتدا موفقیت‌هایی اثبات شده در حوزه‌های کوچک‌تر کسب کند. همان‌طور که می‌توان بر فعالیت مدیران بخش‌ها نظارت داشت، فعالیت کلی شرکت نیز قابل بررسی است؛ چه از منظر حوزه‌های مختلف فعالیت و چه از لحاظ تأثیر تدابیر سازمانی و سایر تدابیر مشابه.

نقطه مقابل و متضاد شرکتداری خصوصی، دستگاه مدیریت عمومی است که تمامی جنبه‌های عملکردی آن تحت تأثیر محاسبات سوددهی قرار ندارد. هیچ محاسبه‌ای نمی‌تواند به‌طور عینی نشان دهد که آیا یک قاضی، یا هر یک از مقامات عالی‌رتبه، وظایف خود را به‌خوبی انجام می‌دهد یا خیر. به همین ترتیب، ارزیابی کیفیت اداره یک محله یا حوزه خاص نیز نمی‌تواند بر مبنای ویژگی‌های عینی انجام شود. از این رو، در ارزیابی فعالیت کارمندان اداره‌های عمومی، فضای زیادی برای سلیقه و قضاوت‌های شخصی وجود دارد. پرسش‌هایی نظیر ضرورت وجود یک اداره، تعداد مناسب کارمندان و کارآمدی سازماندهی آن، همواره تنها از دیدگاه‌های ذهنی قابل پاسخگویی هستند.

بوروکراتیک‌سازی تأثیرات خود را به‌ویژه بر فرد بوروکرات نمایان می‌سازد. در شرکت‌های خصوصی، استخدام نیروی کار یک لطف نیست، بلکه یک معامله کاری است که در آن انتظارات هر دو طرف، کارفرما و کارمند/کارگر، تأمین می‌شود.

کارفرما باید تلاش کند تا دستمزد را بر اساس قابلیت‌های کاری تعیین کند؛ در غیر این صورت، با خطر از دست دادن کارگر به رقبایی که دستمزد بهتری ارائه می‌دهند، مواجه خواهد شد.

از سوی دیگر، کارگر نیز باید تلاش کند تا جایگاه خود را به گونه‌ای پر کند که ارزش دستمزدش را داشته باشد و از دست رفتن آن را به خطر نیندازد. با توجه به اینکه استخدام یک قرارداد کاری است و نه لطف، کارگر نباید نگران این باشد که ممکن است به دلیل عدم رضایت کارفرما اخراج شود. چراکه کارفرمایی که یک کارگر کارآمد و همتراز با دستمزدش را به دلیل بی‌مهری اخراج کند، تنها به خود آسیب می‌زند و نه به آن کارگر که در جای دیگری شغل مشابهی پیدا خواهد کرد.

به‌ راحتی می‌توان اختیار استخدام یا اخراج نیروی کار را به مدیران دوایر واگذار کرد؛ زیرا هر یک از این مدیران تحت فشار نظارت دفترداری و محاسبات مالی قرار دارند و نیاز دارند که به بالاترین سوددهی در بخش خود توجه داشته باشند. بنابراین، آنان باید به نفع خود، بهترین نیروها را در دایره خود حفظ کنند.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

آمار و روش تحقیق کارشناسی ارشد - دکتریآمار استنباطی و اس پی اس اس در روان شناسی و علوم تربیتیتحلیل داده های روانشناسی با برنامه اس پی اس اس

آمار و روش تحقیق روان‌شناسی

13 کتاب

کتاب‌هایی که در دوران کارشناسی تا دکتری رشته‌ی روانشناسی بالینی و سایر گرایش‌های روانشناسی و علوم تربیتی خوانده می‌شود. آمار به عنوان زبان علم، ابزاری اساسی برای تجزیه و تحلیل داده‌ها و استخراج نتایج معنادار از آن‌ها به شمار می‌رود. در دنیای امروز که اطلاعات به سرعت در حال افزایش است، توانایی درک و تحلیل داده‌ها برای هر فردی ضروری است، به خصوص در رشته‌ی روانشناسی و پژوهش‌های مرتبط با واحدهای درسی که در تمام مقاطع همراه ماست. آمار به ما امکان می‌دهد تا با استفاده از داده‌های جمع‌آوری شده، الگوها و روندهای موجود را شناسایی کنیم. در این راستا، چند مفهوم کلیدی وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند: درک توزیع‌های آماری: توزیع‌های مختلف مانند توزیع نرمال، توزیع برنولی و توزیع پواسون به ما کمک می‌کنند تا رفتار متغیرهای تصادفی را درک کنیم. این توزیع‌ها پایه‌گذار بسیاری از آزمون‌های آماری هستند. درک آزمون‌های فرضیه: آزمون‌های فرضیه (مانند آزمون t، آزمون کای-دو و ANOVA) ابزارهایی هستند که به ما اجازه می‌دهند تا فرضیات خود را درباره جمعیت‌ها آزمایش کنیم. این آزمون‌ها به ما کمک می‌کنند تا تعیین کنیم آیا نتایج به دست آمده از نمونه‌ها می‌توانند به جمعیت کلی تعمیم داده شوند یا خیر. درک رگرسیون و همبستگی: تکنیک‌های رگرسیون (رگرسیون خطی و غیرخطی) به ما کمک می‌کنند تا رابطه بین متغیرها را تحلیل کنیم. این ابزارها برای پیش‌بینی مقادیر آینده و شناسایی عوامل مؤثر بر یک متغیر خاص بسیار مفید هستند. هم‌چنین روش تحقیق به ما می‌آموزد که چگونه سوالات تحقیق را به درستی فرموله کنیم و طراحی مطالعات را انجام دهیم. این فرآیند شامل مراحل زیر است: الف)فرموله کردن سوال تحقیق: یک سوال تحقیق باید واضح، قابل اندازه‌گیری و مرتبط با حوزه مورد مطالعه باشد. این مرحله بسیار مهم است زیرا سوال تحقیق به عنوان راهنمای کل فرآیند پژوهش عمل می‌کند. ب)طراحی مطالعه: طراحی یک مطالعه شامل انتخاب نوع مطالعه (تجربی، غیر تجربی، مقطعی یا طولی) و انتخاب روش‌های جمع‌آوری داده (نظرسنجی، مصاحبه، مشاهده) است. انتخاب مناسب این روش‌ها تأثیر زیادی بر کیفیت داده‌های جمع‌آوری شده دارد. ج)جمع‌آوری داده‌ها: این مرحله شامل اجرای طرح پژوهش و جمع‌آوری داده‌ها از طریق ابزارهای مختلف است. دقت در جمع‌آوری داده‌ها برای اعتبار نتایج نهایی حیاتی است. د)تحلیل داده‌ها: پس از جمع‌آوری داده‌ها، مرحله تحلیل آغاز می‌شود. این مرحله شامل استفاده از نرم‌افزارهای آماری برای تجزیه و تحلیل داده‌ها و استخراج نتایج معنادار است. ه)گزارش‌دهی نتایج: در نهایت، نتایج باید به شیوه‌ای شفاف و قابل فهم گزارش شوند. این شامل نوشتن مقالات علمی، ارائه نتایج در کنفرانس‌ها و انتشار یافته‌ها در مجلات معتبر است. مطالعه آمار و روش تحقیق ما را به یک تفکر انتقادی مجهز می‌کند. ما یاد می‌گیریم که چگونه به داده‌ها نگاه کنیم، فرضیات خود را مورد چالش قرار دهیم و از نتایج به دست آمده برای پیشرفت علم و جامعه بهره‌برداری کنیم. این مهارت‌ها نه تنها در زمینه‌های علمی بلکه در تصمیم‌گیری‌های روزمره نیز کاربرد دارند.

1

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.