یادداشت ریحانه سعیدی
6 ساعت پیش
کتاب خوبی بود دوستش داشتم.... به نظرم حداقل یک بار ارزش خوندن رو داره... داستان دختری هست به نام هنریتا که هنری صداش میکنن... اون یک برادر داره به اسم رابرت که از این دنیا رفته و یک خواهر کوچولو به اسم روبرتا که اون رو پیگلت صدا میکنن... یک پدر مهندس که به دلیل کارش رفته از خونه شون، خونه امید.... یک مادر مریض که از شدت غم از دست دادن پسرش افسردگی داره.... یک پرستار که تو خانواده هست به اسم جین که فکر میکنه تصمیمات دکتر هاردی درسته و از تاریکی ها ی خونه امید و هنری غافل شده....و یک پزشک به اسم هاردی که فکر میکنه درمان غم، تیمارستان و قرص و دارو و جراحی و.... هست و میخواد مادرش رو که فکر میکنه جنون داره، به هلدن یا تیمارستان بفرسته..... در نهایت، هنری موفق میشه پیگلت رو از دست خانواده دکتر هاردی نجات بده و مادرش رو نجات بده و خانواده ش رو به هم متصل کنه، مثل قبل از اومدن به خونه امید.... در این حین ، هویت دوستش هم که من مثل کتاب ترجیح میدم ماد صدا کنم، رو میشه.... این کتاب نشون میده که یک خانواده همیشه هم رو دوست دارن و عشق عمیقی بینشون هست ، عشقی که جای دیگه ای پیدا نمیشه ..... و اینکه خانواده مون رو دوست داشته باشیم .... کتاب قشنگی بود و مفهوم غم از دست دادن، جدا شدن و متصل شدن یک خانواده، و در نهایت مفهوم خود خانواده رو نشون می داد.....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.