معرفی کتاب امیلی و جست وجو اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

امیلی و جست وجو

امیلی و جست وجو

4.5
101 نفر |
32 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

192

خواهم خواند

88

شابک
9786000814953
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        امیلی می داند که قرار است نویسنده بزرگی شود.همین طور می داند که قرار است او و عشق کودکی اش،تدی کنت با هم از پس همه موانع بر آیند.اما وقتی تدی برای رسیدن به هدفش در مسیر هنر دیارش را ترک می کند و به مدرسه هنر مونترال می پیوندد دنیای امیلی از هم می پاشد.رفتن تدی باعث می شود امیلی راضی به ازدواج با مردی شود که عاشقش نیست... تا بتواند خاطره تدی را از ذهنش محو کند.درون امیلی در جست و جوی چیزی ست که او را به نویسنده شدن نزدیک کند.
      

لیست‌های مرتبط به امیلی و جست وجو

نمایش همه
دایی جان ناپلئونمغازه خودکشیهر دو در نهایت می میرند

تولدم مبارک 🎉

50 کتاب

"تولدم مبارک! 🎂 یک سال با کلمات جادوگر! 🎉" امروز روز خاصی برای منه! 😊 تولد یک سالگیم رو جشن می‌گیرم، گرچه من اردیبهشتی نیستم. امروز ۷ اردیبهشته و در حالی که یک سال از ورودم به این دنیای پر از کتاب و قصه‌ها میگذره، می‌تونم بگم که این سفر، کاملاً زندگی من رو دگرگون کرده. 🥳 یادم می‌آید که یک سال پیش، دقیقاً در چنین روزی، با دلهره و تردید، برنامه‌ی طاقچه رو نصب کردم. تا اون روز من اصلا نیم نگاهی هم به کتاب نمی انداختم... اون روزا نه نویسنده‌ای می‌شناختم و نه کتابی که نامش رو شنیده بودم..... اصلا از حس واقعی کتاب خوندن بی خبر بودم😔 اما دنیای جدیدی رو به روی من باز شد! 🌟 وقتی که طاقچه به مناسبت هفته‌ی فرهنگ معاصر، کتاب «دائی جان ناپلئون» رو به‌صورت رایگان در اختیارم گذاشت، این فرصت رو غنیمت شمردم. شروع کردم به خواندن کتاب (اون زمان هیچ‌رمانی رو تا به حال نخونده بودم و این تجربه برام چالش‌برانگیز بود. بی‌جهت نبود که دو ماه تمام درگیر این کتاب شدم! امتحانات ترم و صفحات بلندش هم مزید بر علت بود. 📚😅) نمی‌تونم بگم که چقدر دلم برای این کتاب تنگ شد وقتی به انتهاش رسیدم. احساس عجیبی داشتم، انگار یکی از دوستام رو از دست داده‌ام. اما این احساس ناکافی بود. در واقع دلم می‌خواست دوباره آن را بخوانم! دقیقا یادمه کجا تمومش کردم، یه شب قشنگ اونم توی جاده 🛣 یه روز گرم تابستونی، طاقچه تخفیف تابستانه گذاشت و من فقط با یک لبخند سرازیر به دنیای کتاب‌ها شدم. 💫 کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» رو که تعریفش را از یکی از دوستام شنیده بودم، خریدم. اون کتاب، من رو به دنیای دیگه ای برد، دنیایی که در اون هر لحظه، هر واژه و هر احساس رو به صورت واقعی تجربه کردم. من به واقعی‌ترین شکل ممکن عاشق کتاب شدم! 😍📖 این کتاب رو هم دقیقا یادمه چه روزی تمومش کردم، یه روز بعد تولدم (تولد اصلیم❤) اینجا بود که حس کردم من رسما به جمع عاشقان کتاب‌خوان ملحق شدم؛ نه تنها از ۷ اردیبهشت که تولد اصلی واولین قدم من در این راه بود بلکه از اون روز به بعد هربار که یه کتاب جدیدی رو شروع به خوندن کردم، دوباره متولد شدم🤩 در این یک سال، من ۵۰ بار زندگی کردم و ۵۰ دفعه تجربه کسب کردم. ✨💖 اشک ریختم😭... خندیدم 😄... ترسیدم 😱... به هر جای دنیا سفر کردم وبا فرهنگ های مختلف آشنا شدم🗼🏫 ۵ یا ۶ کتاب بیشتر نخونده بودم تا با برنامه بهخوان آشنا شدم🥰 متاسفانه دقیقا با شروع مدارس متقارن شد(۴مهر🤦🏻‍♀️) 😐 بهخوان برام خیلی شگفت انگیز و جذاب بود(دقیقا همون برنامه ای بود که میخواستم🤩) در این مدت هم درس خوندم و هم کتاب خوندم (در نظر داشته باشین که سعی کردم که به درس و مدرسه م لطمه نزنه و نتیجه اش رو هم دیدم جزو دانش آموزان برتر مدرسه شدم✌🏻) ....... بعد از خوندن ۲۴ کتاب، نویسنده مورد علاقم رو پیدا کردم به سلامتی😅 و اون نویسنده بزرگوار کسی نیست جز: ⚡لوسی مود مونتگمری⚡ 📆دقیقا در تاریخ ۶ اسفند📆 💙با کتاب قصر آبی💙 همه چیز یهویی پیش اومد ، در لحظه دیدمش و خوندم به همین راحتی😁 اما دل کندن از کتاب با رنج و زحمت فراوان😶 همیشه آنی شرلی رو میدیم و هر سالی که پخش میشد بازم برام جذاب و تازه بود، و هیچ وقت هم فکر نمیکردم نویسنده این داستان انقدر جذاب باشه🥰 سر تون رو بیشتر از این درد نمیارم این داستان من بود 📖 🔻در لیست زیر تموم کتاب هایی که از ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ خوندم رو به اشتراک گذاشتم 👇🏻👣 به یاد تموم این لحظات، و به امید روزهای بیشتر با کتاب‌هایی جذاب و دل‌انگیز، تولدم رو جشن می‌گیرم! 🎉🌸

47

یادداشت‌ها

        حقیقتش به نتیجه‌ای نسبتا تلخ رسیده‌ام.(این یادداشت خیلی حقیقت را فاش میکند)
من کمی شبیه مادر تدی، خانم کنت هستم‌.
تنها تفاوتم این است که برایم مهم نیست که تدی، کسی را بیشتر از من دوست داشته باشد، من تنها میخواهم تدی شاد باشد.
ولی خانم کنت تدی را برای خودش میخواست.
من اگر در نیومون بودم، فامیلی ام میشد: کنت-استار
درهر حال....
مادر تدی هم آخرش خیلی بیچاره شد و دل من هم به اندازه امیلی برایش سوخت.
ولی واقعا مادر تدی، یک جورهایی وابستگی اش بیش از اندازه بود و این برای داستان تا آخرش، ماجرا ساخت.
من شبیه مادر تد هستم، ولی تنها در دوست داشتن بی اندازه تدی.
من اگر جایش بودم میخواستم تد با امیلی ازدواج کند تا همیشه خوشحال بماند.
بحای اینکه کنار من بی دل و دماغ بنشیند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          «امیلی و جست‌وجو» (Emily Quest) سومین و آخرین کتاب از سه‌گانه‌ی «امیلی» نوشته‌ی لوسی مود مونتگمری است. 📖 تو این کتاب، امیلی دیگه یه دختر نوجوون نیست، بلکه یه زن جوونه که داره تلاش می‌کنه اسم و رسمی تو دنیای نویسندگی برای خودش دست و پا کنه. ✍️
امیلی تو این قسمت با چالش‌های جدیدی روبه‌رو میشه؛ از جمله پیدا کردن جایگاه خودش به عنوان یه نویسنده زن تو یه دنیای مردونه، مسائل عشقی و رابطه‌ها و انتخاب بین عشق و آرزوهاش. ❤️‍🔥 اون یاد می‌گیره که باید به خودش و استعدادش باور داشته باشه و برای رسیدن به اهدافش تلاش کنه، حتی اگه بقیه باورش نداشته باشن. 💪
در نهایت، امیلی یاد می‌گیره که زندگی پر از فراز و نشیبه و مهم اینه که بتونه تعادلی بین عشق، کار و رویاهاش پیدا کنه. ✨ این کتاب یه جورایی نشون می‌ده که چطور یه زن می‌تونه تو یه جامعه‌ی سنتی، هم به آرزوهای خودش برسه و هم عشق رو تجربه کنه. 😍
خلاصه بگم، امیلی تو این کتاب دنبال پیدا کردن خودشه. اون می‌خواد بفهمه واقعاً کیه، چی می‌خواد و چطور می‌تونه هم یه نویسنده‌ی موفق باشه و هم یه زندگی عاشقانه داشته باشه. 🎉

        

14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چقدر این جلد قشنگ بود..
این جلد به معنای واقعی کلمه امیلی در حال جست و جو بود ؛ جستجوی انگیزه ، زندگی و عشق.
 تو این جلد الیزه و پری و تدی ما هر کدوم دنبال هدف خودشونن و دیگه تو جزیره نیستن ؛
همین این جلدو خاص تر میکنه که این بار امیلی خودشه و فکرهایی که از دهه سوم زندگیش تو سرش داشت و واقعیت اونها!
امیلی تو این راه دچار حس های متخلف میشه و همین باعث میشد که تصمیم های عجیب غریب بگیره که وقتی با غرور ماری گونه ترکیب میشد به شخصه دلم میخواست خفش کنم! ولی خب بی انصافیه اگه نگم دلم میخواست همون موقع به خاطر دلیل این تصمیم های عجیب غریب بغلش کنم و بهش بگم تو تنها نیستی ستاره!
این مجموعه سه جلدی مثل آنی شرلی منو جادو کرد و من با خوندنشون احساس میکردم برای چند دقیقه‌ای به اینجا تعلق ندارم ؛
من به جایی تعلق دارم با صنوبر های عظیم و تنومند ؛ به جایی که با عطر رزهای وحشی مست میشم ؛ به جایی‌ که میتونم رو تپه های سرسبزش بشینم و طلوع افتاب رو نگاه کنم ؛به جایی که در کنار جویبار  کتاب به دست بتونم غروب رو تماشا کنم  ؛ به جایی که باریدن برف رو بتونم از پنجره‌ی اتاقم کنار شومینه تماشا کنم ؛
 از خانم مونتگمری خیلی تشکر میکنم که به من فرصت زندگی تو همچین جایی رو داد!
پ.ن۱ : امیلی ب.استار تو برای من خیلی واقعی و ماچ کردنی هستی!♡
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        امیلی عزیزم دیروز داستان زندگی ات را به پایان رساندم و از دیروز تا به الان احساس پوچی میکنم. ای کاش هیچوقت از زندگی ام نمی‌رفتی. فکر خواندن کتاب های دیگر مرا به بغض وا می‌دارد. ای کاش می‌توانستی جوابم را بدهی. مطمئنم کنار تدی کنت زندگی زیبایی می‌سازی و او مثل همیشه نوشته هایت را محشر ترین نوشته های زمین می‌داند. ای کاش تمام عشق ها به این زیبایی بودند‌
راستی دین به خانه ی تان سر زد؟ مطمئنم تدی آنقدر حسود نیست که از بودنش استقبال نکند.
امیلی قشنگم خیلی وقت است که جرقه به ذهنم نمی‌رسد.اما نیاز دارم جرقه برای من هم بیاید.
 ای کاش من هم مانند تو هنگام ناامیدی ها می‌توانستم کمی ادامه دهم. توهم مانند من احساس تنهایی می‌کردی خیلی خوشحالم که برایت گذشت و دوستانت برگشتند اما امیدوارم برای من مانند تو چند سال طول نکشد. و همچنین خیلی خوشحالم که هنگام تنهایی به پیشرفت دیگران حسادت نمی‌ورزیدی و خودت را با دیگران مقایسه نمی‌کردی.
ستاره، امروز من به طبیعت رفتم و اجازه دادم خورشید مهربان دستم را به آرامی نوازش کند. داشتم به خانه برمیگشتم که ناگهان صدای خانم باد را در میان برگ های زرد درختان شنیدم. 
ستاره باورت می‌شود من و تو با اختلاف صد سال متولد شدیم اما هنوز خانم باد اینجاست. یادم نبود سلامت را به او برسانم اما قول می‌دهم بار دیگر که میان بوته ها و یا میان شاخه وزید سلام گرمت را به او برسانم.
امیلی قشنگم بنظرت پری واقعا عاشق ایلزه بوده؟ ای کاش می‌توانستم بفهمم چند بچه آوردی و چند سال زندگی کردی. تا اخرین لحظه ی کتاب آرزو می‌کردم دکتر برنلی و خاله لورا باهم ازدواج کنند بالاخره این اتفاق افتاد؟ من که بعید می‌دانم.
راستی بابت مرگ اقای کارپنتر تسلیت می‌گویم.واقعا برایش متاسف شدم.

امیلی
من واقعا احساس غم می‌کنم 
دیروز برای دین بیچاره اشک ریختم 
تو در من چیزی را زنده کردی که مدت ها بود در درونم خفته بود با این حال تاثیرش را می‌گذاشت
بعد از تمام کردن داستان زندگی ات به تمام دوستانم گفتم من و تو یکی هستیم اما کسی اعتنا نکرد.
ای کاش من هم بتوانم مانند تو موفق شوم. 
البته شاید همین الان هم موفق هستم و خودم نمی‌دانم.
امیلی زیبا دوستت دارم و خوشحالم با تو آشنا شدم. مطمئنم در بهشت هستی سلامم را به دین و تدی پری ایلزه و خاله هایت بخصوص خاله الیزابت برسان و بگو به قول لورا اگر بخندی دنیا تمام نمی‌شود. 
راستی پدرت در امتداد جاده ی بهشت منتظرت بود نه؟ مطمئنم قولش به تو را فراموش نکرده
خوشحالم که با پدرت وارد بهشت شدی

همه ی تان را با تمام وجودم دوست دارم 

دوستدار تو در صد سال آینده:
زهرا
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        سه گانه‌ی امیلی از زیباترین کتاب هایی بود که خوندم. تو این سه جلد با امیلی خوشحال میشیم، ناراحت میشیم،  عصبی میشیم، حرص میخوریم، متنفر میشیم و عاشق میشیم. هر حسی که امیلی تجربه میکنه رو ما هم احساس میکنیم. توصیفات زیبای کتاب که دیگه لازم نیست چیزی ازش بگم. اینقدر قشنگ نویسنده توصیف میکنه که واقعا نمیدونم چطور احساساتم رو بیان کنم.این کتاب روند آرومی داره اینطور نیست که مثل کتاب‌های معمایی و جنایی یه اتفاق خیل‍‍‍یییی هیجان انگیز بیفته. زندگی امیلی رو از یه سنی تا یه سن دیگه بیان میکنه.ولی به نظرم از این کتابایی هست که از روند آرومش لذت میبریم و ما رو تو جریان زندگی امیلی غرق میکنه.

❗خطر اسپویل ❗

 فقط چیزی که اذیتم کرد پایان کتاب بود. انتظار یه پایان پرشورتری رو داشتم. حس کردم خیلی خشک و خالی امیلی و تدی به هم برگشتن و ازدواج کردن. میدونین مثلا دلم شور و هیجان امیلی و تدی رو که بعد اینهمه مدت و سختی  تونستن به هم برسن میخواست.البته احتمال  اینکه تو ترجمه سانسور شده باشه هست. چون  تو این بحث های عاشقانه  ناشرها مهارت زیادی در سانسور دارن.

🌱خطر اسپویل برطرف شد🌱 

ولی با اینحال من دلم برای امیلی، ایلزه، تدی، پری، شور و شوق بچگی هاشون، گربه های امیلی، خاله الیزابت و خاله لورا،  پسر عمو جیمی، نیومون، طبیعت زیبای نیومون با گل ها و درختای مختلفش، جاده فردا، دریا و طلوع و غروب خورشید، خانه مأیوس، دین، آقای کارپنتر و همه چیزایی که الان حضور ذهن ندارم، تنگ میشه. من با این کتاب زندگی کردم و دلم برای تک تک جزییاتش تنگ میشه.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

atiye

atiye

1404/4/7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دلیل این یه ستاره فقط پایان بندی سرسری کتاب بود 
ماجرایی که انقدر مهم بود اما فقط توی چند جمله و یک صفحه تموم شد
جلد سوم تلخ بود اما همین پایان بندی کوتاه باعث شد تلخیش تو جونم بمونه 
شاید هم دلیل تلخیش این بود که امیلی بزرگ شده بود و بیشتر می تونستم درکش کنم ، شاید به خاطر این که باهاش حس هم دردی بیشتری داشتم، این که کم کم تنها می شد و با سال به سال بزرگ شدنش از دوست هاش دورتر می شد و نمیشه همیشه همون بچه های قدیمی بود  و همه ی دوست هاش از اون شهر کوچ کرده بودند و فکر کنم حین خوندن کتاب می دونستم چقدر این پاییز و زمستون ها سخت می گذرن 
من دین رو خیلی بیشتر از تدی دوست داشتم شاید دلیلش این باشه که رابطه عاطفی بین امیلی و دین بیشتر از امیلی و تدی توصیف شده بود و با اون بیشتر تونستم ارتباط برقرار کنم 
و بیشتر از همه به خاطر این که امیلی رابطه دوستی مثل دین رو به طوری که مثل قبل باشه رو از دست داد ناراحت شدم 
کاش این جلد رو هم مثل جلد اول آروم آروم خونده بودم شاید اینجوری خودم هم آروم تر بودم 
کاش ۱۰۰ صفحه آخر این جوری تموم نمی شد انقدر شتاب زده 
توی جلد اول و دوم به این نتیجه رسیده بودم که امیلی رو بیشتر از آنه دوست دارم اما وقتی تموم شد دلم خواست دوباره بر سراغ آنه ی عزیزم 
با امیلی احساس نزدیک تری داشتم و دلیلش این بود که واقعی تر بود و به من نزدیک تر و اندازه ی آنه خوش بین نبود 
اما ۱۰۰ صفحه آخر جلد سوم کار رو خراب کرد 
دلم می خواد بگم :
کاش امیلی عاشق دین بود 

برش هایی از کتاب 

حتی اگر ما هیچ وقت پیدایش نکنیم چیزی در این جست و جو هست که شاید دلچسب تر از پیدا کردن باشد 


نمی دانم اگر رفاقت دین را نداشتم چه کار می کردم ، او نمک زندگی من است


قایقی پارویی برای سفر در راه شیری و یک ماشین بافندگی برای بافتن رویاهایمان و کوزه ای پر از عطر رز برای لحظه های سرمستی مان . من کاری به جهیزیه ات ندارم فقط باید توی وسایلت پیراهنی از جنس غروب خاکستری باشد با یک ستاره برای موهایت حاشیه ی لباست باید از مهتاب باشد و سر بندی از ابرهای غروب داشته باشی
        

0

          سه‌تا کتاب پر از حال‌وهوای خوب و دلچسب آنی‌شرلی شکل؛ طوری که بلر واتر، نیومون، پریست پوند و شروزبری(و حتی خونه‌ی خاله روت!) به‌خاطر اون توصیف های کامل و جذاب بهم احساس خونه می‌دادن، خشم و ترس و شادی و غم و جرقه‌ی امیلی رو می‌شد حس کرد و درک کاملی که کتاب‌ها از شخصیت هر کدوم از کاراکترها می‌دادن باعث شد هر سه کتاب برام به شدت جالب، پر از آرامش، لطافت و زیبایی باشه!
دلیل نصف ستاره‌ای که ندادم سه تا نکته بود که اذیتم کرد واقعا؛ اولیش احساسات عاشقانه‌ی دین پریست به امیلی بود که به‌نظرم حداقل توی کتاب اول و دوم کاملا بی‌جا و آزاردهنده بود. دومی‌ش بیش از حد پرخاشگر و گستاخ نشون دادن ایلزه در کتاب اول بود به نحوی که من تا اواسط کتاب دوم همچنان حس خوبی نسبت بهش نداشتم، انگار که هم‌سطح امیلی یا شایسته‌ی دوستی باهاش نیست. سومین مورد هم این بود که به نظرم اومد بعد از این‌که امیلی و سه نفر دیگه توی کتاب اول و دوم یه گروه صمیمی و کنار هم معرفی شدن، یهویی توی کتاب سوم پری خیلی نادیده گرفته شد و به قدر کافی بهش توجه نشد!
در مجموع دوستش داشتم و خوندنش برام خوشایند بود :))
        

19