کتابی که اصلا از وجودش خبر نداشتم وقتی که مجموعه ۸ جلدی آنه شرلی بعد از حدود ۶ ماه تموم شد واقعا تاثیر قلم مونتگمری رو فهمیدم که شب ها قبل خواب چطور من رو به یه سرزمین دیگه می برد برای همین وقتی فهمیدم یک جلد دیگه هم از آنشرلی هست واقعا خوشحال شدم 
و همون اتفاق هم افتاد و دوباره شب ها با داستان های کوتاه مونتگمری خوابیدم 
هر داستان این کتاب مستقله و حداقل یک بار در هر داستان اسمی از خانواده ی بلایت و اینگلساید و سوزان آورده میشه و حس خوبیه که شخصیت ها رو میشناسی اما قرار نیست که هیچ داستان مخصوصی درباره آنه بشنویم
      

        این جلد رو بعد از جلد اول به نظرم بهترین جلد بوده تا به الان 
این بار بر خلاف جلد قبلی که تعداد شخصیت های زیادی اضافه شدند این بار تعداد شخصیت های کمتری اضافه شدند اما خیلی خیلی خوب به همه ی اونها پرداخته شد و واقعا اون گرمای  شب نشینی های آنه و گیلبرت و کاپیتان جیم و لسلی رو میشد حس کرد 
کتاب خیلی گیرایی بیشتری داشت و سریعتر از جلد های دیگه تموم شد 
فقط نکته ای که وجود داشت من دوست داشتم حس و حال خود آنه رو بیشتر بخونم با توجه به اتفاق های زیادی که براشون رقم خورد
در خوندن این جلد تعلل نکنید
      

        کسانی که شب ها میان درخت ها راه می روند ناخواسته به یکدیگر نزدیک میشوند تا در مقابل نیروهای ناشناخته ی اطراف سپری جسمی روحی تشکیل دهند 


هیچ وقت نباید فکر کنیم کارمان با زندگی تمام است چون درست زمانی که احساس میکنیم به خطوط آخر قصه مان رسیده ایم دست سرنوشت ، کتاب عمرمان را ورق میزند و فصلی تاز پیش رویم می گشاید 


تنها جلدی از آنه که آنه خودش کمتر از ده صفحه حضور داشت اما بچه های کشیش به تنهایی بار داستان رو به دوش کشیدند و در این ماجرا بچه های اینگل ساید هم گاهی حضوری داشتند .
این جلد بیشتر از هر جلدی قدرت نویسندگی مونتگمری رو نشون داد که چطور میتونه تعداد زیادی شخصیت به داستان اضافه کنه و هرکدوم رو به خوبی بال و پر بده و به داستان اصلی هم بپردازه 
میترسم جلد بعدی رو شروع کنم و تموم بشه این هشت جلدی جذاب که ماه هاست من رو درگیر خود کرده
      

        حدود نیم ساعت پیش کتاب تموم شد و از اون لحظه فقط شوکه شدم و دلم میخواست یکم پایان داستان توضیح بیشتری داده میشد اما الان دوباره رفتم اول کتاب رو خوندم وخب خیلی واضح تر تموم شد 
و به نظرم این کار نویسنده فوق العاده بود 
دویست صفحه اول واقعا من رو نا امید کرده بود و اگر توصیه کسی که کتاب رو ازش امانت گرفته بودم نبود شاید کتاب رو رها کرده بودم 
اما انگار همه ی اتفاق ها جمع میشن توی 100 صفحه اخر 
یه سری چیز ها برام گنگ بود و به نظرم میشد به رابطه واقعی ربه کا و ماکسیم بیشتر توجه بشه و توضیح بیشتر ی درباره اون داده بشه 
الان در نظرات خوندم که رمان برگرفته از جین ایر بوده و هرچی بیشتر فکر میکنم میبینم چقدر تشابه داشتند 
اما جین ایر کجا و
چند قسمت از کتاب که دوست دارم رو پایین نوشتم 
میگویند انسان ها خیلی خوب می توانند رنج های خود را فراموش کنند و برای اینکه در این کار موفق شوند باید چون اتش همه چیز را در مورد خودشان بپذیرند 

ای کاش میتوانستیم خاطره ها را در شیشه ای سر بسته مانند عطر نگه داریم و هر زمان که مایل بودیم در شیشه را باز کرده و در ان زمان قرار میگرفتیم
      

        کتاب خیلی جذابیه با این که قبل از خوندن کتاب سریالش رو دیده بودم و داستانش رو میدونستم اما یه لحظه هم نتونستم کتاب رو زمین بذارم  
پیشنهاد میکنم هم سریالش رو ببینید و هم کتابش رو بخونید 
مطمئنم تا یه مدت اصلا شیفته شطرنج میشید 
من که بعد از سریالش رفتم یه کتاب آموزش شطرنج هم خریدم
      

        این ها (خیال پردازها) آدم نیستند بلکه موجوداتی هستند میان آدم و حیوان . اینها اغلب اوقات در جایی ،گوشه ای ، کنج و کنار پنهانی می خزند ، انگاری میخواهند خود را از روشنایی روز هم پنهان کنند . وقتی به این کنج دنج شان رسیدند همان جا می چسبند مثل یک حلزون .

در اندوه ،کجا نقش خیال انگیزی یافت شدنی است ؟

محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری 

خدای من یک دقیقه ی تمام شادکامی !آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست ؟

و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه ای از عمرش را با تو همدل باشد 

چرا ظاهر همه طوری است که انگاری تلخ اندیش تر از آنند که به راستی هستند ، طوری که انگاری میترسند اگر آنچه در دل دارند به صراحت بگویند احساسات خود را لگدمال کرده باشند ؟

اولین کتابی که از داستایفسکی خوندم و به نظرم بهترین کار رو کردم که با این کتاب شروع کردم  چون طبق نظرات بقیه ، بقیه ی کارهای داستایفسکی مثل جنایت و مکافات شاهکار اند و دیگه بعد از آنها این کتاب به چشم نمیاد اما من چون اولین تجربه ام از داستایفسکی بود خیلی خوب تونستم باهاش ارتباط برقرار کن و لذت ببرم .
کتاب برای یه عصر بارونی پاییزی مناسبه که یه ضرب بخونی 
پیشنهاد میکنم حتما فیلم شب های روشن رو از فرزاد موتمن ببینید البته بعد از خوندن کتاب
      

        این کتاب بیشتر از هر کتابی تاثیر مترجم خوب رو توی روند داستان بهم نشون داد که چقدر باید توی خرید کتاب به اسم مترجم توجه کنم 
 فکر میکنم از بس که مترجم اومده بود متن رو ساده کنه داستان به دلم ننشست 
به خاطر همین تصمیم دارم فیلمش رو ببینم شاید یکم علاقه ام بهش بیشتر بشه
داستان  انقدر کشش داشت که ۵۰۰ صفحه رو بخونم و کتاب رو کنار نذارم اما نه آنقدر که جز بهترین ها باشه 
نکته بعدی هم اینه که واقعا لزوم حضور راوی که داره داستان رو از زبان یه نفر دیگه تعریف میکنه رو نمیفهمم
      

        توی این کتاب آنه دیگه نقش اول داستان نیست و توی هر بخش ماجرای تازه ای از یکی از بچه های آنه رو میخونیم 
اول که این جلد رو شروع به خوندن کردم فهمیدم آنه ۵. تا بچه داره و واقعا رفتم چک کردم که نکنه یه جلد رو جا انداخته باشم 
این جلد نقش آنه و به شدت گیلبرت توی داستان کمه و حتی نقش سوزان هم بیشتر بود 
دو قسمت آخر دوباره نقش آنه و گیلبرت پر رنگ شد 
شاید ماجرا های بچه های اینگل ساید به جذابی گرین گیبلز نباشه اما خالی از لطف نیست مخصوصا با نقش حمایت گری دائمی آنه از بچه هاش
      

        این جلد رو خیلی با فاصله سراغش رفتم و به خاطر ریتم کند بود که هرچی جلو تر رفت بهتر شد و تعداد شخصیت های زیادی اضافه شدند و زود هم حذف شدند طوری که خیلی وقت ها اسم هاشون رو فراموش میکردم 
قسمت نامه های آنه به گیلبرت خیلی برام جذاب بود 
از یه جایی به بعد دلم خواست چند روز برم گرین گیبلز از بس که هرکی رفت با حال خوب برگشت و ازش تعریف میکردن 
آخر های کتاب ریتم داستان خیلی خوب شده بود و منم به داستی میلر و ریبکا دیو عادت کرده بودم و وقت رفتن آنه منم دلم براشون تنگ شد
      

        ساعت ۱:۲۵ صبح ۱۲ آذر ۱۴۰۰ تموم شد و با تموم شدن این جلد مجموعه ی ۸ جلدی آنه شرلی هم به پایان رسید این جلد رو خیلی دوست داشتم با حوصله بخونم تا زود تموم نشه اما از طرف دیگه داستان خیلی گیرایی داشت و باعث میشد فقط تند تند ورق بزنم تا ببینم سرنوشت بچه های اینگل ساید چی میشه 
با هیچ کدوم از جلد ها گریه نکردم اما این آخری خیلی اشکم رو در آورد وقت رفتن جم و والتر و بعد هم خبر کشته شدن والتر 

این جلد نسبت به دو جلد قبلش از آنه بیشتر نوشته شده بود اما باز هم نقش اول داستان آنه نبود و کلا از دو جلد قبل بهتر بود و نسبت به کل جلد ها داستان تازه ای رو تعریف میکرد چون که بالاخره کلیت آنشرلی رو میدونستم که چه اتفاقی برای آنه و گیلبرت می افتد اما هیچ پیش زمینه ای از بچه های آنه نداشتم و برای همین خیلی مشتاق خواندن این جلد بودم 
کتاب خیلی احساسات متفاوتی رو پوشش میداد و درهمین حال شاهد بزرگ شدن ریلا و بقیه ی بچه های اینگل ساید بودیم انقدر بزرگ شدند که جم و والتر و شرلی به جنگ رفتند و همون آنه ی مو قرمز که اشتباهی به گرین گیبلز فرستاده شده بود انقدر بزرگ شده بود که هربار یکی از پسر هاش رو بدرقه میکرد برای رفتن به میدان جنگ 
هرچند دوست داشتم باز هم از ساکنین اونلی بخونم دایانا ، ماریلا ، دو قلوهای گرین گیبلز ، خانم ریچل ، جوزی پای ، و حتی پریسیلا و ریبکا دیو و.........
نزدیک شش ماه با این مجموعه زندگی کردم و الان واقعا دل کندن ازش سخته . نزدیک شش ماه هر شب با قصه های مونتگمری خوابیدم و حس و حال خوب گرفتم
      

        توی این جلد آنه دانشجو میشه  و به نظرم نسبت به جلد قبل خیلی بهتره و رشد و بالغ شدن آنه واقعا مشهوده و شخصیت های جدید و بامزه ای به کتاب اضافه میشن مثل فیل  
در کل با پایان خوبی تموم میشه و مشتاق به خوندن جلد بعد میشید
      

        متن خیلی روانی داشت و با توجه به حجم کم کتاب به نظرم وقتی شروع به خوندن کتاب کنید وقتی تموم بشه اون رو زمین بذارید برای یه ساعت رها شدن توی یه داستان و جهان دیگه کتاب خوبیه اما نباید انتظار بیشتر از این ازش داشت
      

        فقط باید عاشق سبک ادبیات کلاسیک باشی تا بتونی ۸۳۶ صفحه این کتاب رو بخونی و لذت ببری. 
اولین اثر از شارلوت برونته بود که خوندم احتمالا همه اسم جین ایر رو شنیدیم اما شرلی خیلی مفصل تر از اون هست . توی این کتاب قرار نیست فقط یک قهرمان و نفر اول داشته باشیم با این که اسم کتاب شرلیه اما شخصیت های مهم دیگه ای هم هستند که حتی به نظر من کتاب درباره ی آنها بیشتر از شرلی توضیح داده 
۱۰۰ صفحه اول کتاب شاید سخت باشه اما با اومدن کارولین شیرین تر میشه 
مثل سایر کتاب های این سبک از دو سوم کتاب به بعد میشه حدس زد که پایانش چطور میشه اما این دلیل نمیشه که جذابیت کتاب کم بشه
      

        جذابیت بابا لنگ دراز رو برای من نداشت اما نمی‌دونم این که که بابالنگ دراز رو ده سال قبل خوندم هم تاثیر داره یا نه 
حداقل. چهار ماهی میشه که شروعش کردم اما نهایتا امروز تموم شد 
آخر هفته ای که توی خوابگاه مونده باشی  خوندن همچین کتابی غنیمته ⁦⁦:⁠0⁩
      

        چیزی حیوانی تر از وجدان پاک 
در سومین سیاره ی خورشید وجود ندارد