معرفی کتاب آنی شرلی در خانه رویاها اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

آنی شرلی در خانه رویاها

آنی شرلی در خانه رویاها

4.7
237 نفر |
45 یادداشت
جلد 5

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

583

خواهم خواند

150

شابک
9789645361929
تعداد صفحات
392
تاریخ انتشار
1399/10/23

توضیحات

        سرگذشت دخترکی یازده ساله است که از یتیم خانه به مزرعه گرین گیبلز می آید تا زندگی جدیدی را آغاز کند.
      

لیست‌های مرتبط به آنی شرلی در خانه رویاها

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آنی شرلی در خانه رویاها

یادداشت‌ها

homa

homa

1402/6/24

        
🌊👒 کتاب پنجم از مجموعه ی آنی شرلی هم به آخر رسید.. واقعا  مثل اسمش رویایی بود!!📔📚
《آنی و گیلبرت بلاخره بعد از سالها باهم ازدواج می کنن و با هم اونلی رو ترک می کنن و برای زندگی به فور ویندز می رن.. از لحظه ای که آنی پا به خونه ی کوچیکش می ذاره، اسمش رو می ذاره "خانه ی رویاها"... در فور ویندز دوستان جدید و ماجراهای جدیدی انتظار آنی رو می کشن.. . آنی دوستان جدیدی مثل، کاپیتان جیم، لسلی و دوشیزه کورنیلیا پیدا می کنه.. و از همه ی اینها مهم تر، آنی مادر می‌شه!!》
.
پی نوشت:
دو تا اتفاقی که توی این قسمت از مجموعه افتاد خیلی برام دردناک بود؛ اول اینکه دخترک آنی چند ساعت بعد از تولد مرد! خدا می دونه که چقدر متاثر شدم، تا حدی که تا فرداش از شدت تاثر عزای بچه ی نداشتم رو که مرده بود گرفته بودم..دوم مرگ کاپیتان جیم بود که خیلی دوسش داشتم و بهم حس یک پدربزرگ پیر مهربون رو می داد....
و در آخر خیلی دلم می خواد یک روز قدم به خانه ی رویاها بذارم❤️
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

بی شک کلمه
          بی شک کلمه‌ی بینظیر و مسحور کننده در حال حاضر تنها کلماتی‌ هستند که میتونن جذابیت این کتاب رو به ورته ظهور بکشونن!
همین الان کتاب تموم شد و تکه‌ای از قلب من بین صفحات و سوراخ سنبه‌های خونه‌ی رویاها که جز دریا و توسکاها همنشینی نداشت موند.
اصلا انگار خانم مونتگمری جادو کرده توی این کتاب ، انقد جذاب دیگه میشه آیا؟
واقعا از همینجا از خانم مونتگمری از اعماق قلبم ممنونم و امیدوارم روحشون شاد باشه.
▪︎
الان دیگه وقتشه به جلد عادیم برگردم و از این جلد براتون بگم تا اثرات قلم جادویی خانم مونتگمری یذره داره کمرنگ میشه😂🎀.
توی این جلد آنی بالاخرهههه با گیلبرت عروسی میکنه و در ۲۵ سالگی به جایی دور از اونلی میره میرن و توی خونه‌ای کوچیک اما رویایی زندگیشون رو شروع میکنن و با افراده جدیدی مثل لسلی ، دوشیزه کورنلیا و کاپیتان جیم آشنا میشن .
از بین تمام شخصیت ها تمام قلب من متعلقه به کاپیتان جیمز بوید و بی‌اندازه بخاطره ماجرای مارگارت گمشده عاشقش شدم! 
از حق نگذریم بخش اعظم این علاقه بخاطره شباهته شخصیتیمون هم هست . 
از طرف دیگه انی قصه‌ی ما الان واقعا یه مادره  ولی باعث نشده که از خیال پردازی دست بکشه !
در نهایت باید بگم اگر این مجموعه نخونید عمرتون بر فناست!
        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          زوج‌های خوشبخت بعد از اینکه سر خانه و زندگی‌شان می‌روند، یک دوره‌ی طلایی دارند. سعی می‌کنند همدیگر را بیشتر بفهمند؛ یا کارهایی انجام بدهند که مخصوص خودشان است. مثل آنه و گیلبرت که کنار ساحل قدم می‌زنند، با دوستانشان رفت و آمد می‌کنند، مثل نوجوانان از زندگی لذت می‌برند و در عین حال بزرگسالانی متعهد و مسئول هستند.

خودتان حساب کنید که این روزهای آنه‌ی شاعرانه و گیلبرتِ خوش مشرب، چقدر دوست‌داشتنی و جذاب می‌شود. چیزی که قلم خانم مونتگمری آن را به اوج می‌رساند. 

آنه و گیلبرت بعد از ازدواجشان در گرین گیبلز، به گلن سنت مری آمده‌اند. حالا هم در خانه‌ای که کمی با شهر فاصله دارد ساکن هستند. آنه در خانه رویاهایش با همسایگان و آدم‌های جدیدی آشنا می‌شود. آدم‌های دلنشینی مثل کاپیتان‌جیمز که با او اوقاتی ناب را می‌گذرانند. 

همه درباره‌ی قلم خانم مونتگمری شنیده‌اند. حرف‌زدن درباره‌ی خوبی‌اش مثل حرف‌زدن درباره‌ی خوبی آب نوشیدن است. اما نکته‌ای که اخیرا برایم جالب شده، این است که چقدر خانم مونتگمری نزدیک به واقعیت می‌نوشت. این هنر بزرگی‌ست. چیزی در داستان‌های او وجود ندارد که امکان اتفاق افتادنش در زندگی ما کم باشد. همین باعث می شود که گاهی فراموش کنیم آنه فقط شخصیتی است که وجود خارجی هم ندارد. گویی او با ما عمری زندگی کرده است.

آنه شرلی در خانه ی رویاها، پنجمین کتاب از مجموعه آنه شرلی‌ست. امیدوارم اگر این مسیر هشت‌گانه را شروع کرده‌اید، زودتر به کتاب پنجم برسید! هر چند که باید همه‌ی کتاب‌های آنه را با آرامش و آهسته خواند.

نویسنده‌ی مرور: زهرا اله‌وردی
        

41

آخ گفتی! ا
          آخ گفتی! اصلاً همینه که زندگی رو قشنگ می‌کنه، همین اتفاق‌های ساده و قشنگ! 🤩
وای، اصلاً نمی‌دونی ! وقتی آدم کتاب‌های "ال. ام. مونتگمری" رو می‌خونه، انگار یه سفر جادویی می‌کنه به یه دنیای دیگه. دنیایی که رنگ‌هاش زنده‌ترن، احساساتش عمیق‌تر و حتی خنده‌هاش دلنشین‌تر. من که عاشقشم! 💖
حالا بذار برات بگم چقدر حس خوبیه وقتی می‌خونی که آنه و گیلبرت، اون دو تا عشق قدیمی که سال‌ها با هم لجبازی کردن و دل همدیگه رو لرزوندن، بالاخره به هم می‌رسن. اصلاً یه جورایی انگار خودت هم داری اون خوشبختی رو با تمام وجودت حس می‌کنی! 🥰
**اون لحظه‌هایی که آنه و گیلبرت بالاخره اون دیوار لجبازی رو می‌شکونن و لبخند به لب هم می‌آرن... اووووف! اصلاً آدم قند تو دلش آب می‌شه!** 😍 چقدر قشنگه که می‌بینی دو نفر که عاشق همدیگه هستن، بعد از کلی کلنجار رفتن با خودشون و دنیا، بالاخره همدیگه رو پیدا می‌کنن و می‌فهمن که سرنوشتشون به هم گره خورده.
فکر کن، آنه، اون دختر خیال‌باف و پر از رؤیا، حالا دیگه فقط یه دانش‌آموز نیست. یه زن جوونه که داره تلاش می‌کنه دنیای خودش رو بسازه. و گیلبرت، اون پزشک باهوش و مهربون، که همیشه یه گوشه چشمش به آنه بوده و منتظر یه فرصت! وقتی بالاخره دست همو می‌گیرن و تصمیم می‌گیرن یه زندگی رو با هم شروع کنن... **وای، انگار خودِ خوشبختی داره لبخند می‌زنه!** 🌟
من وقتی این قسمت‌ها رو می‌خونم، حس می‌کنم یه عالمه انرژی مثبت بهم تزریق می‌شه. انگار خودِ مونتگمری داره با یه لبخند مهربون بهم می‌گه: "ببین، عشق واقعی اینه! صبر داشته باش، خودتو دوست داشته باش."
**چه حس خوبی داره وقتی می‌بینی آنه، با اون همه شور و شوق و رویا، بالاخره داره یه خونه‌ی واقعی رو می‌سازه. خونه‌ای که پر از عشق گیلبرت، خنده‌های بچه‌هاشون (که بعداً توی کتاب‌های دیگه می‌بینیمشون!) و خاطرات خوشگلشونه.** 🏡❤️
اینکه مونتگمری تونسته همچین شخصیت‌های زنده‌ای رو خلق کنه که بعد از این همه سال هنوزم دل‌ها رو می‌برن، واقعاً تحسین‌برانگیزه. انگار با خوندن کتاب‌هاش، نه تنها آنه رو می‌شناسیم، بلکه یه جورایی بخشی از خودمون رو هم در اون پیدا می‌کنیم. این حس خوبِ زندگی، همین اتفاق‌های ساده ولی عمیق، همین عشق‌های پایدار... همه‌ی این‌ها رو مدیون قلم جادویی مونتگمری هستیم. ✨
خلاصه که خوندن قصه‌ی آنه و گیلبرت، خصوصاً این قسمت‌های نزدیک شدن و رسیدنشون به هم، یه جورایی مثل خوردن یه عالمه شکلات داغه تو یه روز سرد! هم شیرینه، هم گرمت می‌کنه، هم یه حس خوبِ عمیق بهت می‌ده که تا مدت‌ها باهاته. 🍫😊
پ.ن: بالاخره این عکس رو گذاشتم😁یه سوال، گیلبرت شما هم این شکلیه؟ (البته این عکس تصورات هوش مصنوعیه)  
        

19

          و زیبایی بی حد و مرز این کتاب...
بندر زیبای فور ویندز و طلوع و غروب بی نظیرش..
و اسمون و دریای حیرت انگیزش..
پنجمین کتاب این مجموعه زیباترین حسو داشت و ماجراجویی و شخصیت های متفاوت و دوست داشتنی ای که داشت زیباییش مثال نزدنی بود.
کاپیتان جیم ، دوشیزه کورنلیا ، لسلی زیبا و ... هر کدومشون شخصیت هایی کاملا جدید و مستقل به هم بودن و این ایده که پنجره جدیدی از شخصیت ها براتون باز میکنه خیلی قشنگه.
برای مثال کاپیتان جیم مهربون و داستان و ماجراجویی های عجیب و قشنگش به شما حس صمیمیت میده و فانوس دریایی یکی از دنج ترین و امن ترین مکان هایی بود که من میتونستم تصور کنم.
دوشیزه کورنلیا با عقاید عجیب و بامزش شمارو میخندونه و داستان رو یکنواخت نمیکنه
لسلی زیبا برعکس خیلی از شخصیت ها زندگی خیلی سختی داشته و نا امیدی و خسته بودنش رو به خوبی نشون میده.
و مهمتر از همه خانه رویاها ...
زیباترین و سرزنده ترین خونه‌ی کل این مجموعه و داستان متفاوت و زیباش و گذشته‌ی قشنگش.. 
عاشقانه‌های انی و گیلبرت زیبایی این خونه رو صدبرابر کرده بود و رفیق بودنشون قابل لمس بود..
(بالاخره چیزی که توی کتابای قبل براش له له میزدم رو گرفتم ولی هنوز کافی نیست
پ.ن:منظورم عاشقانه‌های آنی و گیلبرته)
و چیزی که لازم میدونم بگم هم اینکه اولای کتاب در گرین گیبلز همراه دایانا خانم ریچل و ماریلا فلش بک و زنده کردن خاطرات قدیمی خیلی زیبا از کتاب اول و دوم بود که خیلیییی دوست داشتنی بود.
یکی از بی نظیرترین نکته‌های این کتاب وجود غم و اندوه و ناامیدی در اتفاقات و زندگی شخصیت ها هست و اینکه اونها در حال پذیرفتن و کنار اومدن با مشکلاتشون هستن(برعکس کتابای قبل که سعی در برطرف کردنش داشتن)
که این جمله  "غم بخشی از زندگیه" رو که خیلی از ماها شنیدیم رو به زیباترین شکل ممکن نشون میده
و یه نکته خیلی قشنگ دیگه هم داشت
"حقیقت ، آزادی را به ارمغان میاورد."
        

1