خیلی پیش میومد که اولین لحظاتِ «خوندن» رو پیش خودم مجسم کنم و فکر کنم که چند سال پیش رمزگشایی حروف چه حسی برام داشته.
الآن - با خوندن این کتاب - میگم که لذت فوقالعاده بزرگی رو فراموش کرده بودم. تمام داستانهاش رو با صدای بلند برای مادرم خوندم. حین خوندن گاهی اون چنان درگیر تلفظ و معنی واژهها میشدم که صدای خندهی مامان من رو به خودم میاورد!
لحظات اولیهی حرف زدن، خوندن و نوشتن به زبان مادری، لذتی وصفنشدنی داره. حالا بیا و این حس رو با احساسات قریبی توأم کن که از خوندن این داستانهای ساده و رئال میگیری. جملات آشنایی که تو موقعیتهای یکسان شنیدی؛ فرهنگ و فقر و رنجهای مردم دیارت؛ دردهایی که جنس خاصِ «بیه پیش» محلهای داره؛ و و و...
آقای غلامدوست، ارزش کارِتون نهایت نداره.