عادت می کنیم

عادت می کنیم

عادت می کنیم

3.2
121 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

287

خواهم خواند

70

برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دهه 80 شمسی. دختر جوان درگیر مسائل و خواستهای نسل خود است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشته ای است کمابیش ساخته و پرداخته ذهن. راوی قصه آرزو است، زنی میانه سال که بین خواسته های مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانه اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقات دختر و مادر. وقتی عشق به صورت مردی «بی نقص» وارد زندگیش می شود مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی به جدال ذهنی آرزو دامن می زند. عادت می کنیم در فرانسه و ایتالیا و گرجستان ترجمه و منتشر شده است. چراغها را من خاموش می کنم تاکنون به زبانهای آلمانی، ترکی، یونانی، فرانسوی، انگلیسی، چینی و نروژی ترجمه و منتشر شده است. مثل همه عصرها به زبانهای فرانسه و گرجی و طعم گس خرمالو نیز به زبانهای فرانسه و اسلوونیایی و گرجی ترجمه و منتشر شده است. انتشار همه این ترجمه ها براساس عقد قرارداد رسمی کپی رایت میان زویا پیرزاد، نشر مرکز و ناشران خارجی انجام شده است.

لیست‌های مرتبط به عادت می کنیم

یادداشت‌های مرتبط به عادت می کنیم

            در این رمان خواندنی، با سه شخصیت زن از سه نسل مختلف آشنا می شویم: مادربزرگی به نام ماه منیر، مادری به نام آرزو و دختری به نام آیه. تمرکز اصلی داستان بیشتر بر شخصیت آرزو است که به نوعی در مرکز این سه نسل متفاوت قرار دارد. هر کدام از این سه کاراکتر، دنیای مختص به خود را دارند خوبی این رمان اینه که شخصیت ها خیلی خوب پرداخته شدن و تمام افراد رو انگار شبیه‌ش رو جامعه دیدید یه بخشی از کتاب که خیلی دوست داشتم رو پایین میارم براتون:
برﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺁﺧﺮﺵ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ، ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﯿﺪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ. ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﮐﻢ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻢ، غصه ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ ... ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﻧﻪ؛ ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ.
ﺑﻌﺪﺵ ﻻﺑﺪ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯾﮏ اﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ "ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻋﺸﻖ"!! ﻭ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﺍﺵ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ؛ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، ﻗﻮﺭﻣﻪ ﺳﺒﺰﯼ ﻣﯽ ﭘﺰﻡ، ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻏﺶﻏﺶ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ. و ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺖ ﮔﻞ ﻣﯽ ﺧﺮﯼ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﺮﯼ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﻨﺪﯼ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻤﮑﺎﺭﺕ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻭ ﻏﺶ ﻏﺶ میﺧﻨﺪﯼ!
ﺑﻌﺪﺗﺮﺵ ﻫﻢ ﻻﺑﺪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ. ﺑﻌﺪ ﻫﯽ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ؛ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻭ ﮐﻼﺱ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ. ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮐﻪ ﻻﺑﺪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍﻣﺒﺪ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ خاﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻬﻤﺎﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺍﻓپیرزا ﻫﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﮐﻼﺱ ﮊﯾﻤﻨﺎﺳﺘﯿﮏ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ؛ بعد ﺑﻪ ﺯﻧﺖ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﻭﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﭽﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ های ﭼﯿﻦ ﺩﺍﺭ ﺭﻧﮕﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﯼ ﻭ ﻋﯿﻦ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ ...
ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ...؟!!! ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ!!
          

1

            عادت می‌کنیم را همین الان تمام کردم و از زویا پیرزاد کمی ناامید شدم. فضا همان فضای چراغ‌ها بود با همان آدم‌ها. فقط به جای محله‌های آبادان داستان در تهران می‌گذشت و باز هم زنی که عاشق مردی بود و انسان‌هایی که مخالف بودند و تردیدهایی که وجود داشت. حال‌وهوای رمان‌های پیرزاد بورژوایی است و این کمی آزارم می‌دهد. وقتی می‌خواهد از زن‌های بااصل‌ونسب و پول‌دار حرف بزند حرف زیادی برای گفتن دارد؛‌ ولی وقتی گذرش به خیابان‌های سرچشمه و امین‌حضور می‌افتد چیزی در چنته ندارد که رو کند. البته که باید اعتراف کرد حس‌وحال زنانه از سروروی رمانش می‌بارد و انصافا هم خوب افکار زن‌های داستان را به ما نشان داده. اصلا شاید برای همین فرورفتن در ذهن همه زن‌ها بوده که راوی دانای کل را برای رمانش انتخاب کرده. پیوندزدن فضای مردانه بنگاه با زندگی زنانه نیز از دیگر نقاط مثبت رمان است هرچند که به نظرم نویسنده گذارش زیاد به بنگاهی نیفتاده و بیشتر اتفاقات روایت‌شده در بنگاه را نه از تجربه زیسته که از تخیلش نوشته است.
          

26