امیلی و جست وجو

امیلی و جست وجو

امیلی و جست وجو

4.6
46 نفر |
12 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

73

خواهم خواند

50

خرید از کتابفروشی‌ها

امیلی می داند که قرار است نویسنده ی بزرگی شود.همین طور می داند که قرار است او و عشق کودکی اش،تدی کنت با هم از پس همه ی موانع بر آیند.اما تدی وقتی برای رسیدن به هدفش در مسیر هنر،دیارش را ترک می کند و به مدرسه هنر مونترال می پیوندد دنیای امیلی از هم می پاشد . رفتن تدی باعث می شود امیلی راضی به ازدواج با مردی شود که عاشقش نیست... تا بتواند خاطره ی تدی را در ذهنش محو کند.درون امیلی د رجست و جوی چیزی ست که او را به نویسنده شدن نزدیک کند.

یادداشت‌های مرتبط به امیلی و جست وجو

            چقدر این جلد قشنگ بود..
این جلد به معنای واقعی کلمه امیلی در حال جست و جو بود ؛ جستجوی انگیزه ، زندگی و عشق.
 تو این جلد الیزه و پری و تدی ما هر کدوم دنبال هدف خودشونن و دیگه تو جزیره نیستن ؛
همین این جلدو خاص تر میکنه که این بار امیلی خودشه و فکرهایی که از دهه سوم زندگیش تو سرش داشت و واقعیت اونها!
امیلی تو این راه دچار حس های متخلف میشه و همین باعث میشد که تصمیم های عجیب غریب بگیره که وقتی با غرور ماری گونه ترکیب میشد به شخصه دلم میخواست خفش کنم! ولی خب بی انصافیه اگه نگم دلم میخواست همون موقع به خاطر دلیل این تصمیم های عجیب غریب بغلش کنم و بهش بگم تو تنها نیستی ستاره!
این مجموعه سه جلدی مثل آنی شرلی منو جادو کرد و من با خوندنشون احساس میکردم برای چند دقیقه‌ای به اینجا تعلق ندارم ؛
من به جایی تعلق دارم با صنوبر های عظیم و تنومند ؛ به جایی که با عطر رزهای وحشی مست میشم ؛ به جایی‌ که میتونم رو تپه های سرسبزش بشینم و طلوع افتاب رو نگاه کنم ؛به جایی که در کنار جویبار  کتاب به دست بتونم غروب رو تماشا کنم  ؛ به جایی که باریدن برف رو بتونم از پنجره‌ی اتاقم کنار شومینه تماشا کنم ؛
 از خانم مونتگمری خیلی تشکر میکنم که به من فرصت زندگی تو همچین جایی رو داد!
پ.ن۱ : امیلی ب.استار تو برای من خیلی واقعی و ماچ کردنی هستی!♡
          

4

                امیلی عزیزم دیروز داستان زندگی ات را به پایان رساندم و از دیروز تا به الان احساس پوچی میکنم. ای کاش هیچوقت از زندگی ام نمی‌رفتی. فکر خواندن کتاب های دیگر مرا به بغض وا می‌دارد. ای کاش می‌توانستی جوابم را بدهی. مطمئنم کنار تدی کنت زندگی زیبایی می‌سازی و او مثل همیشه نوشته هایت را محشر ترین نوشته های زمین می‌داند. ای کاش تمام عشق ها به این زیبایی بودند‌
راستی دین به خانه ی تان سر زد؟ مطمئنم تدی آنقدر حسود نیست که از بودنش استقبال نکند.
امیلی قشنگم خیلی وقت است که جرقه به ذهنم نمی‌رسد.اما نیاز دارم جرقه برای من هم بیاید.
 ای کاش من هم مانند تو هنگام ناامیدی ها می‌توانستم کمی ادامه دهم. توهم مانند من احساس تنهایی می‌کردی خیلی خوشحالم که برایت گذشت و دوستانت برگشتند اما امیدوارم برای من مانند تو چند سال طول نکشد. و همچنین خیلی خوشحالم که هنگام تنهایی به پیشرفت دیگران حسادت نمی‌ورزیدی و خودت را با دیگران مقایسه نمی‌کردی.
ستاره، امروز من به طبیعت رفتم و اجازه دادم خورشید مهربان دستم را به آرامی نوازش کند. داشتم به خانه برمیگشتم که ناگهان صدای خانم باد را در میان برگ های زرد درختان شنیدم. 
ستاره باورت می‌شود من و تو با اختلاف صد سال متولد شدیم اما هنوز خانم باد اینجاست. یادم نبود سلامت را به او برسانم اما قول می‌دهم بار دیگر که میان بوته ها و یا میان شاخه وزید سلام گرمت را به او برسانم.
امیلی قشنگم بنظرت پری واقعا عاشق ایلزه بوده؟ ای کاش می‌توانستم بفهمم چند بچه آوردی و چند سال زندگی کردی. تا اخرین لحظه ی کتاب آرزو می‌کردم دکتر برنلی و خاله لورا باهم ازدواج کنند بالاخره این اتفاق افتاد؟ من که بعید می‌دانم.
راستی بابت مرگ اقای کارپنتر تسلیت می‌گویم.واقعا برایش متاسف شدم.

امیلی
من واقعا احساس غم می‌کنم 
دیروز برای دین بیچاره اشک ریختم 
تو در من چیزی را زنده کردی که مدت ها بود در درونم خفته بود با این حال تاثیرش را می‌گذاشت
بعد از تمام کردن داستان زندگی ات به تمام دوستانم گفتم من و تو یکی هستیم اما کسی اعتنا نکرد.
ای کاش من هم بتوانم مانند تو موفق شوم. 
البته شاید همین الان هم موفق هستم و خودم نمی‌دانم.
امیلی زیبا دوستت دارم و خوشحالم با تو آشنا شدم. مطمئنم در بهشت هستی سلامم را به دین و تدی پری ایلزه و خاله هایت بخصوص خاله الیزابت برسان و بگو به قول لورا اگر بخندی دنیا تمام نمی‌شود. 
راستی پدرت در امتداد جاده ی بهشت منتظرت بود نه؟ مطمئنم قولش به تو را فراموش نکرده
خوشحالم که با پدرت وارد بهشت شدی

همه ی تان را با تمام وجودم دوست دارم 

دوستدار تو در صد سال آینده:
زهرا
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

Lunika

1402/11/17

                سه گانه‌ی امیلی از زیباترین کتاب هایی بود که خوندم. تو این سه جلد با امیلی خوشحال میشیم، ناراحت میشیم،  عصبی میشیم، حرص میخوریم، متنفر میشیم و عاشق میشیم. هر حسی که امیلی تجربه میکنه رو ما هم احساس میکنیم. توصیفات زیبای کتاب که دیگه لازم نیست چیزی ازش بگم. اینقدر قشنگ نویسنده توصیف میکنه که واقعا نمیدونم چطور احساساتم رو بیان کنم.این کتاب روند آرومی داره اینطور نیست که مثل کتاب‌های معمایی و جنایی یه اتفاق خیل‍‍‍یییی هیجان انگیز بیفته. زندگی امیلی رو از یه سنی تا یه سن دیگه بیان میکنه.ولی به نظرم از این کتابایی هست که از روند آرومش لذت میبریم و ما رو تو جریان زندگی امیلی غرق میکنه.

❗خطر اسپویل ❗

 فقط چیزی که اذیتم کرد پایان کتاب بود. انتظار یه پایان پرشورتری رو داشتم. حس کردم خیلی خشک و خالی امیلی و تدی به هم برگشتن و ازدواج کردن. میدونین مثلا دلم شور و هیجان امیلی و تدی رو که بعد اینهمه مدت و سختی  تونستن به هم برسن میخواست.البته احتمال  اینکه تو ترجمه سانسور شده باشه هست. چون  تو این بحث های عاشقانه  ناشرها مهارت زیادی در سانسور دارن.

🌱خطر اسپویل برطرف شد🌱 

ولی با اینحال من دلم برای امیلی، ایلزه، تدی، پری، شور و شوق بچگی هاشون، گربه های امیلی، خاله الیزابت و خاله لورا،  پسر عمو جیمی، نیومون، طبیعت زیبای نیومون با گل ها و درختای مختلفش، جاده فردا، دریا و طلوع و غروب خورشید، خانه مأیوس، دین، آقای کارپنتر و همه چیزایی که الان حضور ذهن ندارم، تنگ میشه. من با این کتاب زندگی کردم و دلم برای تک تک جزییاتش تنگ میشه.

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

            ❌این یادداشت حاوی اسپویل است ❌
. 
. 
. 
. 
. 

عجیب ترین اتفاقی که تو این 3جلد برای من افتاد این بود که معمولا با دیدن یک فیلم یا خوندن یک کتاب وقتی مثلث عشقی برای قهرمان داستان پیش میومد انتخاب من همیشه متفاوت با انتخاب قهرمان بود و همیشه ترحم داشتم به اون شخصی که انتخاب نشد و حتی احساس هم‌ذات پنداری میکردم باهاش اما تو این کتاب از شکست اون شخص خوشحال شدم اما در عین حال اونقدر از پایان عجله ای کتاب ناراحتم که از پیروزی شخص دیگه هم خوشحال نشدم از قلم قوی مونتگمری انتظار می‌رفت برای این پایان وقت خیلی بیشتری بزاره علت اینکه یک ستاره کم کردم هم همین بود اما در مجموع خوشحالم که داستان تراژدی نشد چون طی ماجراهای کتاب سوم تمام تصوراتم از زندگی رویایی در جزیره پرنس ادوارد نابود شده بود و البته این نشون دهنده قدرت نویسنده ست که تا این اندازه در انتقال احساسات قهرمان داستان موفق بوده و شایدم دلیل دیگه ش این بود که احساسات منفی امیلی رو تقریبا هر روز تو زندگیم تجربه میکنم! 
در پایان باید بگم من خودم رو خیلی به امیلی شبیه تر میبینم تا آنشرلی اما دوس دارم نکات مثبت اخلاقی  جفتشون رو به دست بیارم.
          

0

            این کتاب  به دوره جوانی امیلی  ، که صد البته مربوط میشه به مسائل عاطفی پرداخته شده بود اما  ... 

 با توجه به تجربه قبلی که از قلم  لوسی در این موضوع های عاشقانه  توی  جلد سوم آنی شرلی داشتم به نظرم این بار ضعیف عمل کرده بود . دوره جوانی آنی شرلی سرشار شور ، هیجان و شخصیت ها و اتفاق های بامزه بود که این موضوع خودش یک پوئن مثبت به حساب می‌آید در مقابل جوانی امیلی که کسل کننده و غمگین بود که اگر گهگاه ایلزه و پری هم نبودند واقعا ملال آور میشد .  کل  این کتاب فقط روایت عشق و غم امیلی بود و فاجعه این بود که من اصلا با امیلی احساس همدردی نمی کردم !! 
یه بار گفته بودم امیلی یه ویژگی داره که خیلی دوستش دارم اونم این که مثل آنی حرصم رو در نمیاره . آره حرصم رو درنمیاره این موضوع توی دو جلد قبل عالی بود اما این جا حرص نخوردنم و بی تفاوتی که در من ایجاد شده بود مسبب اش لوسی بود. شخصیت تدی اینقدر کمرنگ بود و بهش پرداخته نشده بود که من اتفاقات اصلا برام اهمیتی نداشت. توی کل این سه جلد شاید حداکثر سه تا دیالوگ مستقیم از تدی بیان شده بود و وجود تدی به طرز قابل توجهی کمرنگ تر از پری و دین بود در حدی که فقط یک بار ذکر شده بود که رنگ چشم هاش آبیه و یک بار هم گفته شده بود رنگ موهاش مشکیه . اونقدر تدی رو ما نداشتیم که شاید حتی رابطه امیلی و دین واقعی تر به نظر می رسید .

خلاصه از لوسی که شخصیتی مثل گیلبرت رو اینقدر زیبا می تونه به تصویر بکشه و ما رو عاشقش کنه انتظار نمی رفت اینقدر در حق تدی کم لطفی کنه با اون همه پتانسیلی که داشت برای اینکه بهش پرداخته بشه
          

1

            این کتاب  به دوره جوانی امیلی  ، که صد البته مربوط میشه به مسائل عاطفی پرداخته شده بود اما  ... 

 با توجه به تجربه قبلی که از قلم  لوسی در این موضوع های عاشقانه  توی  جلد سوم آنی شرلی داشتم به نظرم این بار ضعیف عمل کرده بود . دوره جوانی آنی شرلی سرشار شور ، هیجان و شخصیت ها و اتفاق های بامزه بود که این موضوع خودش یک پوئن مثبت به حساب می‌آید در مقابل جوانی امیلی که کسل کننده و غمگین بود که اگر گهگاه ایلزه و پری هم نبودند واقعا ملال آور میشد .  کل  این کتاب فقط روایت عشق و غم امیلی بود و فاجعه این بود که من اصلا با امیلی احساس همدردی نمی کردم !! 
یه بار گفته بودم امیلی یه ویژگی داره که خیلی دوستش دارم اونم این که مثل آنی حرصم رو در نمیاره . آره حرصم رو درنمیاره این موضوع توی دو جلد قبل عالی بود اما این جا حرص نخوردنم و بی تفاوتی که در من ایجاد شده بود مسبب اش لوسی بود. شخصیت تدی اینقدر کمرنگ بود و بهش پرداخته نشده بود که من اتفاقات اصلا برام اهمیتی نداشت. توی کل این سه جلد شاید حداکثر سه تا دیالوگ مستقیم از تدی بیان شده بود و وجود تدی به طرز قابل توجهی کمرنگ تر از پری و دین بود در حدی که فقط یک بار ذکر شده بود که رنگ چشم هاش آبیه و یک بار هم گفته شده بود رنگ موهاش مشکیه . اونقدر تدی رو ما نداشتیم که شاید حتی رابطه امیلی و دین واقعی تر به نظر می رسید .

خلاصه از لوسی که شخصیتی مثل گیلبرت رو اینقدر زیبا می تونه به تصویر بکشه و ما رو عاشقش کنه انتظار نمی رفت اینقدر در حق تدی کم لطفی کنه با اون همه پتانسیلی که داشت برای اینکه بهش پرداخته بشه
          

28

            امیلی و جست و جو سومین کتاب مونتگمری با محوریت شخصیت امیلی برد استار از مزرعه نیومونه. هر کدوم از کتاب های مجموعه یک دوره ای از زندگی امیلی رو در بر داشتن که برای من همون دوره از زندگی رو تداعی می کردن. شاید علتش  این باشه که انسان فارغ از محل زندگیش، دوره و زمونه ش و فرهنگی که توش بزرگ می شه انسانه و هیچ چیز مثل کتاب های مونتگمری این حقیقت رو به من یادآوری نمی کنه.
امیلی و جست و جو درباره جوانی امیلیه. چون امیلی کتاب هم سن و سال خودمه با این کتاب خیلی همذات پنداری می کردم. بزرگترا رو نمی دونم اما برای منی که خودم جوونم جوونی دوره ی خاکستری و سردیه. دوره ای که رویاهای پرشور نوجوونی جاشون رو به تلاش بی وقفه و هر روز نا امید شدن و دوباره فرداش بلند شدن و ادامه دادن مسیر می ده. قطعا توی مجموعه امیلی عاشق امیلی و صعودم، همونطور که توی زندگی خودم عاشق همون سن و سال و خاطراتشم، اما امیلی و جست و جو رو خیلی دوست دارم. دیدن جریان زندگی امیلی، اون چیزی که فراتر از حوادث روزمره س و امیلی خودش نمی تونه ببینه، باعث میشه از خودم بپرسم جریان زندگی من چجوریه؟ چه نشانه های طلایی از جریان زندگی رو به خاطر روزمرگی نمی تونم ببینم یا بهش توجه کنم؟
چند کلمه درباره محتوای کتاب:خب قضیه دین باید اینجوری تموم می شد، از کتاب اول منتظرش بودم ولی وقتی اتفاق افتاد به اندازه امیلی پریشون شدم. اما برای ایلزه خوشحالم که کار رو به سبک کاملا ایلزه گونه ای تموم کرد و امیلی هم که... 

          

4