مکبث: تراژدی در پنج پرده

مکبث: تراژدی در پنج پرده

مکبث: تراژدی در پنج پرده

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
4.1
82 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

187

خواهم خواند

62

ناشر
قطره
شابک
9786001194962
تعداد صفحات
198
تاریخ انتشار
1398/11/8

توضیحات

        
... با وجود این  مکبث شاهکار است. کیست که بتواند میان آثار ادبی بزرگی که زنده و باقی مانده اند و مهر تأیید و پسند قرون را بر رخسار دارند، اثر دراماتیکی را ـ به استثنای آثار خود شکسپیر ـ نشان دهد که با تراژدی مکبث برابری کند؟ در هیچ جا نمی توان اثری چون مکبث سراغ کرد که جوهر تراژیکش این  همه کامل و گیرا، آکنده از اندوه، و تا این حد عمیق و طبیعی باشد، و با وجود ظاهری بسیار ساده و عادی، خصلت شاعرانه اش تا بدین  پایه رفیع و نافذ باشد.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مکبث: تراژدی در پنج پرده

بهخوان

بهخوان

1403/2/18

صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

203

یادداشت‌ها

انسان، بی‌
          انسان، بی‌ ردای خدایی

خدایان سرنوشت را باور نمی‌کنند و آنچه از میان لب‌های جادوگران گوریده بیرون می‌جهد، در نظرشان زوزۀ بادی‌ست که فقط درخور توجه انسان است. اوست که سرنوشت را باور می‌کند، گاه از آن می‌ترسد و می‌گریزد همچون اودیپ شهریار؛ گاه می‌جویدش تا بازی‌اش کند و گوشش تشنۀ شنیدن هر کلمه‌ای‌ست که از دهانی در تاریکی بیرون بیاید و آینده را در طبَق امروز بگذارد؛ همچون مکبث که کلمات تقدیر را مو به مو می‌رقصد. اما به هرحال آدمی که سرنوشت را باور کند، اسیرش می‌شود و راهی به بیرون ندارد.
عجوزه‌های پیر می‌گویند: «چه زشت است زیبا، چه زیباست زشتی». ورد آغاز ویرانی که زشتی را هم‌تراز زیبایی می‌کند و مرزهایشان را مخدوش. کلامی از قعر دوزخ که جوهر سرنوشت سیاه انسان‌هایی‌ست که ردای خدایی از تن درآورده‌ و مترصد وحی مانده‌اند.
باورِ سرنوشت محتومی که جادوگران برای مکبث از ولایت کادور بافته‌اند او را محکوم می‌کند به تظاهر، به داشتن قلبی دروغین، به خیانت و قتل. او لحظه‌ای در برابر آن قد علم نمی‌کند چرا که تشنۀ قدرتی‌ست که در پس آن نهفته است اما مثل فرعون که نوزادان بنی‌اسرائیل را می‌کشد تا از شر عواقب پیشگویی در امان بماند، به قتل فرزندان بانکو برمی‌خیزد تا آن تکۀ ناجور سخن مگو را مثل نیمی از کاغذنوشته‌ای بسوزاند. مضحکه از همین‌جا آغاز می‌شود که انسان فکر می‌کند می‌تواند بر بخشی از تقدیر فائق آید و بخشی دیگر را گردن نهد. بدی را نیکی می‌پندارد و نیکی را بدی و خرسندِ خلاص شدن از بار مسئولیت نیک بودن، احساس سبکی می‌کند و داو زندگی خود را در این بازی هولناک، به سرنوشت وامی‌گذارد. اشتباه پسِ اشتباه، خون روی خون، آتش و قساوت و کشتار؛ بی‌خبر از این که تقدیر با خون تغییر نمی‌کند، از آن تغذیه می‌کند. اریکۀ به ناحق تسخیرشدۀ پادشاه جایگاه کابوس و جنون می‌شود. تباهی نشت می‌کند و دیگر هیچ آبی خون دست‌ها را نمی‌زداید. لیدی مکبث خود را به مرگ می‌سپارد تا از جنون خلاص شود. آینه سیاه است و دیگر به کار چشم نمی‌آید و باید با گوش در آن بنگری و رازهای مگو بشنوی.
شورش که با استعارۀ فریبکارانۀ جادوگران ناممکن به نظر می‌رسید، ممکن می‌شود و قدرتْ مثل قاصدکی در باد از دستان مکبث می‌گریزد و آینده در میان خنده‌های جادوگران از آن دیگران می‌شود.
        

0

          یک شاهکار. «مکبث» نمایشنامه‌ای است برای چند بار خواندن. فرمانده‌ای که وسوسه می‌شود یا همسری که وسوسه می‌کند یا شاهی که به قتل می‌رسد یا خانواده‌ای که ترک می‌شود یا دلیری که به پا می‌خیزد یا فرزندی ترسو؟ همه‌ی این‌ها؛ همه‌شان می‌توانند شخصیت اول این نمایشنامه باشند؛ چون شکسپیر در شخصیت‌پردازی سنگ‌تمام گذاشته است. این داستان را از هر وری، با هر نگاهی و همراه با هر شخصیتی که بخوانی، مو لای درزش نمی‌رود. 
اما لیدی مکبث؛ آیا من یک نفرم؟ آیا من هستم که فکر می‌کنم و من هستم که هم‌زمان تصمیم می‌گیرم و من هستم که سپس عمل می‌کنم؟ آیا من از خودم می‌گریزم و گریز از خودم به من شهامت می‌دهد؟
من ترجمه‌ی عبوالرحیم احمدی را خوانده‌ام. باقی ترجمه‌ها را هم خواهم خواند. به‌نظرم ترجمه‌ی خیلی خوبی بود و توضیحات کامل در پاورقی هم کمک زیادی می‌کرد برای افتادن همه‌جانبه در میان جهان داستان و شکسپیر. پیشنهاد می‌کنم خواندن «مکبث» را در اولویت‌هایتان بگذارید.
        

6

          "سرزمین نگون‌بختی که از به یاد آوردن خود نیز بیم‌ناک است! کجا می‌توانیم آن‌ را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؟ آن‌‌جا که جز از همه جا بی‌خبران را، خنده بر لب نمی‌توان دید، آن‌جا که آه و ناله‌ها و فریادهای آسمان‌شکاف را گوش شنوایی نیست، آن‌جا که اندوه جان‌کاه چیزی‌ست همه‌جا یاب، و چون ناقوس عزا به نوا درآید کمتر کسی می‌پرسد که از برای کی‌ست؟ و عمر نیک‌مردان کوتاه‌تر از عمر گلی‌ست که به کلاه می‌زنند،
می‌میرند، پیش از آن‌که بیماری گریبان‌گیرشان شود."

تو چنین خوب چرایی آقای شکسپیر؟!؟
مکبث یکی از بهترین، جذاب‌ترین و قوی‌ترین نمایشنامه‌هایی بود که تا به امروز خواندم. آن‌قدر عالی که بود ارزش بارها خواندن و لذت بردن از آن را دارد.
ترجمه‌ی آقای داریوش آشوری هم ترجمه‌ای غنی و کامل بود. مقایسه‌ای که به لطف دو زبانه بود کتاب با متن انگلیسی به خصوص در بخش‌هایی که زنان جادو حرف‌شان را با وزن شعر بیان می‌کردند، انجام دادم... در فارسی نیز اشعار مورد اشاره وزن دار بودند که به این ترجمه اعتبار زیادی بخشیده.

نوزدهم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

11