آریانا سلطانی

تاریخ عضویت:

آبان 1403

آریانا سلطانی

@Ariana.slt

14 دنبال شده

51 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        .
رسالت زیگموند فروید
نوشته اریش(اریک) فروم
ترجمه فرید جواهر کلام
.
.
.
آیا فروید را میشناسید؟
زیگموند فروید را پدر روانکاوی میدانند. میتوان او را یکی از تاثیرگذاران تمدن و فرهنگ بشر، پس از قرن بیستم، به حساب آورد.
نظریات و ایده های او که در پی سال ها مطالعه و تحقیق پیرامون ذهن بشر، ضمیر ناآگاه انسان(ناخودآگاه)، لیبیدوی ذهنی و تأثیرات کودکی در شکل گیری شخصیت بزرگسالی را اولین بار او به رسمیت رساند. .
پس از یک قرن که از دوره طلایی ظهور روانکاوی و ایجاد مکتب روانکاوی توسط فروید گذشته است، عده ای او را فاسد و عیاش و ساده لوح میدانند و عده ای نیز برخلاف دسته اول، او را نابغه ای بی عیب و کاست و لایق ستایش تصور میکنند.
.
.
اینجاست که باید از خود بپرسیم به راستی فروید که بود؟
.
"به نظر فروید خِرد تنها استعداد آدمی است که میتواند معمای هستی را حل کند یا دست کم از رنج زندگی انسان بکاهد.فروید بر این باور بود که خرد تنها وسیله ای است که میتوان با کمک آن معنای زندگی را فهمید، از توهمات در امان ماند، از قید اسارت قدرت هایی که مارا به زنجیر کشیده اند رهایی یافت و استقلال و آزادی را به دست آورد." (نقل از کتاب)
.
.
فروید شیفته خرد و حقیقت بود هرچند که معایبی شخصیتی داشت.
او بر خلاف ایرادی که بر نظریه های جنسی اش میگیرند، و خودش را محکوم به انحراف جنسی میکنند، هیچگاه شور جنسی شدیدی نداشت.
حتی باورش بر آن بود که انسان نخبه با سرکوب امیال و غرایز میتواند به اوج تجلی ذهنی و عقلانی برسد و تعالی یابد.

پس ترس او از تنهای چه میشود؟ و یا ترس از دست دادن؟
و یا چرا بروئر و یونگ و دیگر دوستانش را تا از خود دور میکرد و به دشمنی با آنان برمیخواست؟
چگونه شجاعت بیان حقایقی را پیدا کرد که کسی به هزینه ترد شدن از جامعه توانایی آن را به راحتی کسب نمیکند؟
.
.
برای پاسخ به اصلی ترین پرسش که "فروید به راستی که بود؟" و شناخت اساسی شخصیت و زندگی اش، این کتاب را به شما توصیه میکنم.
اریک فروم که روان شناسی مطرح در سطح بین المللی است که در این کتاب سعی دارد چهره ای انسانی به فروید بدهد و او را به ما، جدا از چهره ای شیطانی و یا فرشته گون" معرفی کند.
.
.
.
در پناه خرد.
.
.
پی نوشت: چه حس لذت بخش و مطبوعی است که شاهد فرو ریختن دیوار های ذهنی و به پایین کشیدن بت های مقدسی باشی که از چهره ها ساخته ای.
      

2

        .
فلسفه ترس
لارس اسوندسن
ترجمه خشایار دیهیمی

.

لارس اسوندسن، فیلسوف نروژی و استاد دانشگاه برگن، در کتاب «فلسفه ترس» به کالبدشکافی یکی از بنیادی‌ترین تجربه‌های انسانی می‌پردازد: ترس. او با نگاهی میان‌رشته‌ای که فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی و حتی هنر را درمی‌نوردد، نشان می‌دهد چگونه ترس از یک پاسخ طبیعی به تهدیدهای بیرونی، به عنصری ساختاری در فرهنگ مدرن تبدیل شده است. اسوندسن با قلمی روشن و مثال‌هایی ملموس، از ترس‌های فردی تا ترس‌های جمعی را واکاوی می‌کند؛ از هراس‌های روزمره تا وحشت از تروریسم، از اضطراب‌های ناشی از فناوری تا ترس از آینده. 

این کتاب نه تنها به ریشه‌های ترس می‌پردازد، بلکه تأثیر آن را بر روابط انسانی، سیاست و حتی هنر بررسی می‌کند. اسوندسن استدلال می‌کند که ترس، وقتی به ابزاری برای کنترل اجتماعی تبدیل شود، آزادی و اعتماد را تحلیل می‌برد. او با اشاره به «محافظه‌کاری ترس»، نشان می‌دهد چگونه جوامع مدرن، با اغراق در خطرها، شهروندان را به موجوداتی منفعل و محتاط تبدیل می‌کنند. اما کتاب در نهایت، راه‌حلی امیدوارکننده پیش می‌گذارد: تقویت «خوشبینی انسانی» و اعتماد متأملانه به جای تسلیم در برابر فرهنگ وحشت. 

«فلسفه ترس» کتابی است برای عصر ما؛ عصری که در آن ترس‌ها گاه واقعی و گاه ساختگی، زندگی روزمره را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. اسوندسن با ترکیب دقت فلسفی و نثری روان، خواننده را به تأملی عمیق درباره ماهیت ترس و راه‌های غلبه بر آن دعوت می‌کند. این اثر نه تنها برای علاقه‌مندان به فلسفه، که برای هر کسی که دغدغه درک جهان پیچیده امروز را دارد، جذاب و الهام‌بخش خواهد بود. ترجمه روان خشایار دیهیمی نیز به فارسی‌زبانان امکان می‌دهد تا به‌راحتی با این اثر ارتباط برقرار کنند و از آن بهره ببرند.

اسوندسن، با مهارتی کم‌نظیر، نشان می‌دهد که چگونه ترس—از یک غریزه طبیعی برای بقا—تبدیل به ابزاری سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی شده است؛ ابزاری که گاه ما را از درون می‌خورد و روابط انسانی را تخریب می‌کند. 

اما این کتاب فقط یک تحلیل خشک فلسفی نیست. اسوندسن، با مثال‌هایی از سینما، ادبیات و زندگی روزمره، به ما یادآوری می‌کند که ترس‌های ما چقدر با امید گره خورده‌اند. او از «خوشبینی انسانی» دفاع می‌کند؛ خوشبینی‌ای که نه ساده‌لوحانه، بلکه آگاهانه و مبتنی بر اعتماد است. این کتاب به ما می‌آموزد که چگونه در جهانی پر از خطرهای واقعی و ساختگی، راهی برای زیستن آزادانه و معنادار پیدا کنیم. 

در پناه خرد
      

2

        انقلاب یا اصلاح

هربرت مارکوزه (۱۸۹۸-۱۹۷۹)، از چهره‌های شاخص مکتب فرانکفورت و نظریه‌پرداز «چپ نو»، در کتاب‌هایی مانند «انسان تک‌بعدی» به نقد نظام سرمایه‌داری پرداخت. او با الهام از مارکس و فروید، معتقد بود جامعه صنعتی مدرن با ایجاد «آگاهی کاذب» و مصرفگرایی، انسان‌ها را به موجوداتی مطیع تبدیل کرده است. از دید مارکوزه، رهایی واقعی تنها از طریق انقلابی رادیکال علیه ساختارهای موجود ممکن است؛ انقلابی که نه فقط اقتصاد، که فرهنگ و روان‌شناسی جامعه را دگرگون کند. او در دهه ۱۹۶۰ به نماد جنبش‌های دانشجویی و اعتراضی تبدیل شد و اندیشه‌هایش در بستر جنگ سرد، بازتاب گسترده‌ای یافت.  

در مقابل، کارل پوپر (۱۹۰۲-۱۹۹۴)، فیلسوف لیبرال اتریشی-بریتانیایی، در کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» از اصلاحات تدریجی در چارچوب دموکراسی پارلمانی دفاع کرد. پوپر که به «خردگرایی انتقادی» معتقد بود، هرگونه انقلاب را خطرناک می‌دانست؛ چرا که معتقد بود به دیکتاتوری و خشونت می‌انجامد. او با تأکید بر «مهندسی اجتماعی تکه‌تکه»، پیشنهاد می‌کرد تغییرات باید گام‌به‌گام و با آزمون‌وخطا انجام شود تا از پیامدهای ناخواسته جلوگیری شود. پوپر اگرچه در آلمان کمتر شناخته شده بود، اما در جهان انگلیسی‌زبان به عنوان یکی از مدافعان اصلی لیبرال‌دموکراسی مدرن مورد احترام بود.  

 
کتاب انقلاب یا اصلاح حاصل گفت‌وگوی غیرمستقیم این دو اندیشمند است که در سال ۱۹۶۹ توسط رادیو باواریا ترتیب داده شد. مارکوزه و پوپر هرگز به صورت رودررو باهم بحث نکردند، اما پاسخ‌های جداگانه آن‌ها به پرسش‌های مشترک، تقابل جذابی میان سوسیالیسم انقلابی و لیبرالیسم اصلاح‌طلب ایجاد کرد. این کتاب نه فقط مناظره‌ای فلسفی، که بازتابی از تنش‌های سیاسی دهه ۱۹۶۰ است؛ زمانی که جنبش‌های دانشجویی در اروپا و آمریکا خواستار تغییرات رادیکال بودند و جریان‌های محافظه‌کار بر ثبات و تدریجی‌گرایی تأکید داشتند.  

 
رادیو باواریا با ارسال نامه‌های متعدد به مارکوزه در کالیفرنیا و پوپر در انگلیس، آن‌ها را متقاعد کرد تا در این پروژه شرکت کنند. مارکوزه که در خانه‌ای ساده در «لا هویا» زندگی می‌کرد، با وجود سن بالا، به‌راحتی با رسانه ارتباط برقرار کرد، حال آنکه پوپر به دلیل بیماری، از حضور فیزیکی در استودیو اجتناب ورزید. کتاب حاضر، متن ویرایش‌شده این مصاحبه‌ها را همراه با مقدمه‌ای تحلیلی درباره زمینه‌های تاریخی این بحث ارائه می‌دهد. فصل‌های کتاب به موضوعاتی مانند «نقش خشونت در تغییر اجتماعی»، «آزادی در برابر عدالت»، و «نقش روشنفکران در سیاست» می‌پردازد و خواننده را به مقایسه دو دیدگاه وادار می‌کند.  
  
اگرچه این مناظره پنج دهه پیش انجام شد، پرسش‌های آن هنوز به‌قوت خود باقی است: آیا تغییرات بزرگ اجتماعی نیازمند شکستن ساختارهای موجود است؟ یا باید از مسیرهای مسالمت‌آمیز و قانونی عبور کرد؟ کتاب *انقلاب یا اصلاح* نه فقط برای علاقه‌مندان به فلسفه سیاسی، که برای تحلیلگران امروزی نیز آموزنده است؛ به ویژه در دورانی که جنبش‌هایی مانند «اشغال وال استریت» یا «اعتراضات آب و هوایی» بار دیگر این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا نظام‌های موجود قابلیت اصلاح دارند یا باید از بنیاد دگرگون شوند. این اثر به ما یادآوری می‌کند که تقابل میان رادیکالیسم و اصلاح‌طلبی، یکی از اساسی‌ترین بحث‌های تاریخ اندیشه است.  

نثر کتاب به دلیل ماهیت گفت‌وگومحور، روان و همه‌فهم است. کتاب با وجود اختلاف نظرهای عمیق، فضایی محترمانه دارد و نمونه‌ای از مناظره‌های فکری بالغ را به نمایش می‌گذارد.  

 
انقلاب یا اصلاح کتابی است که خواننده را به چالش می‌کشد تا موضع خود را در قبال یکی از کهن‌ترین پرسش‌های فلسفه سیاسی مشخص کند: تغییر یا ثبات؟ تخریب یا احیا؟ این اثر نه فقط سندی تاریخی، که آینه‌ای برای بازتاب اندیشه‌های امروز ماست.
      

3

        سوگ؛ درآمدی فلسفی
مایکل چُلبی
ترجمه نصراله مرادیانی

.
احساسات صرفا حالات «عاری از شعور» نیستند که با واقعیت عمده‌تر خارج از ذهن ما ارتباطی نداشته باشند. احساسات در ایجاد و اصلاح داوری‌های عقلانی ما نقش محوری دارند.
صفحه ۱۱۷

مایکل چلبی در اثر عمیق خود، سوگ را نه به عنوان یک پدیدهٔ صرفاً روانشناختی، بلکه به مثابهٔ تجربه‌ای فلسفی و هستی‌شناختی می‌کند که ساختار هویت انسان را در هم می‌ریزد. او با استناد به سنت فلسفی غرب و با وام‌گیری از اندیشمندانی چون کامو، هومر، شکسپیر و گدار، استدلال می‌کند که سوگ صرفاً واکنشی به مرگ دیگری نیست، بلکه مواجهه‌ای بنیادین با «غیاب» است که فرد داغدار را وادار به بازتعریف «هویت عملی» خود در جهانی می‌کند که دیگران در آن غایب‌اند. چلبی با ظرافتی ادبی توصیف می‌کند که سوگ همچون توفانی است که «ساحل وجود» انسان را فرومی‌شوید و او را ناگزیر به بازسازی نقشهٔ درونی‌اش بر اساس جغرافیای جدیدی از فقدان می‌کند.
نویسنده با تحلیل رابطهٔ دیالکتیکی بین سوگ و خودشناسی، نشان می‌دهد که ویرانی‌های ناشی از سوگ، فضایی برای بازآفرینی هویت فراهم می‌آورد. او با ارجاع به کانت، استدلال می‌کند که سوگ—برخلاف تصور رایج—نه تنها تهدیدی برای «حبط نفس» نیست، بلکه فرصتی استثنایی برای رسیدن به «کمال اخلاقی» از طریق مواجههٔ صادقانه با خود است. به تعبیر چلبی، سوگ مانند آینه‌ای تیره‌وش است که در نهایت، تصویری واضح‌تر از «خود» را بازمی‌تاباند. این ایده با مثال‌هایی از ادبیات (مانند شخصیت مورسو در «بیگانه») تقویت می‌شود که نشان می‌دهند چگونه فقدان می‌تواند به کشف لایه‌های ناشناختهٔ هویت بینجامد.

یکی از محوری ترین مفاهیمی که چلبی معرفی می کند، "هویت عملی" است. از دیدگاه او، ما انسان ها هویت خود را تا حد زیادی در ارتباط با دیگران شکل می دهیم. وقتی فردی که بخشی از هویت عملی ما بوده از دنیا می رود، گویی بخشی از خود ما نیز می میرد. اینجاست که سوگ به تجربه ای تبدیل می شود که نه فقط درباره فقدان دیگری، بلکه درباره بحران در خودپنداره ماست. چلبی با استناد به کانت نشان می دهد که چگونه این بحران می تواند به فرصتی برای خودشناسی عمیق تر تبدیل شود.

چلبی با رویکردی دیالکتیکی، پارادوکس مرکزی سوگ را بررسی می‌کند: از یک سو، سوگ سیستم ایمنی عاطفی را تخریب می‌کند (با اشاره به یافته‌های عصب‌شناسی که آن را با تروما مقایسه می‌کنند)، و از سوی دیگر، همین فروپاشی، زمینه‌ساز «انعطاف‌پذیری اگزیستانسیل» می‌شود. او با نقد دیدگاه‌های طبی‌گرایانه که سوگ را صرفاً نیازمند درمان می‌دانند، استدلال می‌کند که درد سوگ—مانند درد زایمان—جزئی جدایی‌ناپذیر از فرآیند زایش معنای جدید است. این بخش با تحلیل نمایشی از اوفیلیای شکسپیر به اوج می‌رسد، جایی که دیوانگی ناشی از سوگ، نه نشانهٔ بیماری، بلکه اعتراضی هستی‌شناختی به جهانِ فاقد معنا تصویر می‌شود.

نویسنده به دقت بررسی می کند که چرا برخی از اشکال سوگ در فرهنگ ما پذیرفته شده و برخی دیگر نه. او با نگاهی انتقادی به صنعت روانشناسی معاصر نشان می دهد که چگونه مدل های استاندارد شده ای مانند "مراحل پنج گانه سوگ" الیزابت کوبلر-راس، به جای توصیف تجربه سوگ، به شکلی تجویزی عمل می کنند و در نتیجه، افرادی که سوگشان را خارج از این چارچوب ها تجربه می کنند، احساس بیگانگی می کنند. چلبی این پدیده را نمونه ای از "حلقه های تاثیر" می داند که در آن طبقه بندی های انسانی نه فقط توصیفی، بلکه سازنده واقعیت هستند.


در فصل‌های پایانی، چلبی با ترکیب دیدگاه‌های کانت و رالز، نظریه‌ای اخلاقی دربارهٔ سوگ ارائه می‌دهد: سوگ، فرد را از «وابستگی بیمارگونه» به متوفی رها نمی‌کند، اما به او می‌آموزد که چگونه در فقدان، «عزت نفس» خود را بازسازی کند. این بخش با نقدی ادبی بر جامعهٔ مصرف‌گرا پایان می‌یابد که سوگ را به «کالایی سریع‌التعالی» تبدیل کرده است. چلبی با لحنی شاعرانه هشدار می‌دهد که انکار سوگ، برابر است با انکار بخشی از شرایط انسانی که در آن، عشق و فقدان دو روی یک سکه‌اند.

یکی از نقاط قوت کتاب، نحوه برخورد چلبی با تناقضات سوگ است. از یک سو، سوگ ما را به گذشته و خاطرات متوفی پیوند می زند، از سوی دیگر، ما را به سمت آینده و بازتعریف خود بدون او سوق می دهد. سوگ هم فردی است و هم جمعی، هم خصوصی است و هم عمومی. این تناقضات نه به عنوان مشکلاتی برای حل، بلکه به عنوان ویژگی های ذاتی تجربه سوگ ارائه می شوند.
در نهایت، چلبی به ما یادآوری می کند که سوگ هرچند دردناک است، اما نشانه ای از ظرفیت ما برای دوست داشتن و اهمیت دادن است. جامعهای که در آن سوگی وجود ندارد، احتمالاً جامعهای است که در آن عشقی عمیق نیز وجود ندارد.

اثر چلبی نه کتابی خودیاری است و نه رساله ای خشک فلسفی. این کتاب نوعی تأمل ادبی-فلسفی است که با ترکیب تحلیل های دقیق فلسفی، مثال های ادبی غنی و بینش های روانشناختی عمیق، تصویری چندبعدی از سوگ به عنوان تجربه ای ارائه می دهد که در عین جهانی بودن، همواره شخصی و منحصر به فرد باقی می ماند. شاید بزرگترین دستاورد کتاب این باشد که به ما نشان می دهد چگونه مواجهه صادقانه با سوگ می تواند نه فقط به پذیرش مرگ دیگری، بلکه به درک عمیق تری از زندگی خودمان بینجامد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

52

        .
تراژدی مکبث
اثر ویلیام شکسپیر
ترجمه فرنگیس شادمان (نمازی)
.
.

تراژدی وسوسه، تباهی و پژواکِ وجدانِ خونآلود 

در تاریکترین زوایای ادبیات جهان، هیچ تراژدیی به حد مکبث، انسان را با چهرهٔ بی‌رحم خویشتنِ خویش روبرو نمی‌سازد. این نمایشنامه، فراسوی یک داستان ساده دربارهٔ جاه‌طلبی و سقوط، کاوشی است عمیق در آن لحظهٔ شکننده که یک فکرِ گذرا—یک وسوسهٔ ناگهانی—میتواند سرنوشت را به پرتگاه جنون و تباهی بکشاند. شکسپیر با چیره‌دستیِ بی‌مانند، لحظهٔ مواجههٔ مکبث با پیشگوییِ مبهم و دوپهلوی جادوگران را به تصویر میکشد؛ پیشگوییای که نه یک سرنوشتِ محتوم، که آیینه‌ای است برای تمایلاتِ نهانِ قهرمان. وقتی کلماتِ مهآلودِ جادوگران، این الهگان سرنوشت، زمزمه وسوسه آلودی می‌کنند، مانند زهرِ تدریجی، ذهنِ مکبث را میفریبند و او را به ژرفای تردیدها و خیالپردازیهای مرگبار میکشانند. 

اما مکبث تنها نیست. حضور لیدی مکبث، همچون سایه‌ای تسلی‌ناپذیر، این تراژدی را به یکی از پیچیده‌ترین روابطِ زناشویی در ادبیات بدل میکند. او که در آغاز با شهامتی بیرحمانه، تردیدهای شوهرش را به تیغِ اراده میبرد، خود نیز به تدریج در گردابِ گناهی که برانگیخته است، غرق میشود.

تردیدهای پیش از جنایت، صحنههایی از تقلای درونیِ مکبث را پیش چشم میگذارد که گویی شکسپیر با قلمی از آتش، روانِ انسان را بر صحنه نقش زده است. مکبث میداند که چه میکند، اما نمیتواند در برابر وسوسهٔ تاج مقاومت کند—وسوسهای که هرچه به آن نزدیکتر میشود، تهیتر و پوچتر مینماید. این همان تناقضِ ویرانگر است: او برای رسیدن به چیزی دست به جنایت میزند که در لحظهٔ دستیابی، دیگر هیچ ارزشی ندارد.



شکسپیر در این نمایشنامه از هیچ عنصری برای تشدید اضطراب درونی شخصیت‌ها فروگذار نکرده است: از گفتگوهای بریده‌بریده و ناتمام گرفته تا تصاویر تکراری خون و تاریکی، همه و همه فضایی از تشویش وجودی می‌آفرینند که تماشاگر را تا اعماق وحشت همراهی می‌کند. حتی طبیعت در این نمایشنامه بی‌طرف نیست: شب‌هایی که بی‌پایان مینمایند، جغدهایی که به مرگ نوحه‌سرایی می‌کنند، و جنگلی که به سوی دژ مکبث می‌خزد — همه نشانه‌هایی از آشفتگی کیهانی‌اند که در پی فروپاشی نظم اخلاقی رخ می‌نمایانند.  

در پناه خرد
      

3

        پی‌یر و لوسی
نوشته رومن رولان
ترجمه مینو مشیری
.
.
بخشی از متن کتاب :

"در هر نوجوان شانزده تا هجده ساله‌ای، اندکی از روح هملت یافت می‌شود. از او نخواهید که جنگ را درک کند! (این وظیفه بر عهده‌ی شما مردان روزگاردیده است!) برای او همین بس که زندگی را درک کند و بتواند خشم خود را از وجود آن فرو خورد. معمولاً او خود را در رؤیا و هنر مدفون می‌سازد، تا زمانی فرا رسد که به این زیستِ نو خو گرفته باشد - همچون نوزاد حشره‌ای که با مرارتی جانکاه از کرمینگی به حشره‌ای بالدار دگردیسی می‌یابد. و در این روزهای پرآشوب بهار بلوغ، او چه سخت نیازمند آرامش و تأمل است! اما آنها - آن نیروهای کور و حیوانی و کوبنده - در اعماق تاریکی به جستجویش برمی‌آیند، او را که هنوز در پوسته‌ی تازه‌اش ظریف و آسیب‌پذیر است می‌یابند، از پناهگاه تاریکی‌اش بیرون می‌کشند و به میان بشریتی بی‌رحم پرتابش می‌کنند؛ و از همان آغاز، از او انتظار دارند که حماقت‌ها و نفرت‌های آن را بی‌آنکه بفهمد تحمل کند و نه‌تنها تحمل کند، بلکه تاوان آنها را نیز بپردازد." صفحه ۱۷

.
رومن رولان، نویسنده‌ی فرانسوی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات، در رمان کوتاه پیر و لوسی (۱۹۲۰) داستانی عمیق و تکان‌دهنده از عشق و مرگ را در بستر جنگ جهانی اول روایت می‌کند. این اثر، که گاه به‌عنوان بخشی از مجموعه‌ی جان شیفته نیز شناخته می‌شود، با نگاهی انسانی و ضدجنگ، زوال امید و زیبایی را در برابر ویرانی‌های جنگ به تصویر می‌کشد. داستان در پاریسِ دوران جنگ جهانی اول می‌گذرد و ماجرای دو جوان به نام‌های پیر اوبری و لوسی مارشال را روایت می‌کند. پیر، دانشجویی حساس و درون‌گراست که درگیر تنش‌های خانوادگی و بحران‌های روحی است. لوسی، دختری روشن‌فکر و آزاده، با وجود فقر و مشکلات زندگی، شور هنر و عشق را در دل دارد. این دو به‌تدریج با یکدیگر آشنا می‌شوند و رابطه‌ی عاطفی عمیقی بینشان شکل می‌گیرد. عشق آن‌ها پناهگاهی در برابر وحشت جنگ می‌شود، اما تقدیر بیرحم، سایه‌ی مرگ را بر زندگی‌شان می‌اندازد.
.

رولان با تقابل عشق پیر و لوسی با خشونت جنگ، تضاد میان زندگی و مرگ را نشان می‌دهد. عشق آن‌ها نماد امید و زیبایی است، درحالی‌که جنگ، پوچی و نابودی را نمایندگی می‌کند. مانند تراژدی‌های کلاسیک، شخصیت‌ها علی‌رغم پاکی و عشق، قربانی نیروهای بزرگ‌تر (جنگ و سیاست) می‌شوند. رولان، که خود صلح‌طلبی معترض بود، با نمایش بی‌رحمانه‌ی تأثیر جنگ بر غیرنظامیان، بی‌معنایی خشونت را محکوم می‌کند. 
نویسنده در این اثر از نثری شاعرانه و روان‌کاوانه استفاده می‌کند و با توصیف جزئیات روحی شخصیت‌ها، خواننده را به درونیات آن‌ها نزدیک می‌سازد. ساختار داستان خطی اما فشرده است و پایان غافلگیرکننده‌اش بر شدت تراژدی می‌افزاید. پیر و لوسی روایتی است از شکنندگی زندگی و فردیت در برابر مصوبات جمعی. رولن با خلق این اثر، نه تنها به جنگ جهانی اول، بلکه به هرگونه خشونت سازمان‌یافته علیه انسانیت اعتراض می‌کند. تراژدی عاشقانه‌ی این دو جوان، یادآوری است از ارزش صلح و انسان‌اندیشی در جهانی که بارها تاریخ را تکرار کرده است.

رولان با بهره‌گیری از تکنیک‌های روایی مدرن و رویکردی تراژیک، تصویری انضمامی از وضعیت انسان معاصر در برابر مکانیسم‌های ویرانگر جنگ ارائه می‌دهد. این اثر کوتاه که توسط منتقدانی همچون ژرژ دوهامل نمونه‌ای بارز از «زمان ایده‌آلیستی ضدجنگ» خوانده شده، در سنت ادبیات اعتراضی پس از جنگ جهانی اول جای می‌گیرد و از منظر زیبایی‌شناسی ادبی، تلفیقی است از ناتورالیسم اجتماعی و رومانتیسیسم انقلابی.  

رولان با تکیه بر پیشینه‌ی موسیقایی خود (به عنوان محقق در زمینه‌ی بتهوون)، ساختاری سمفونیک به اثر بخشیده که در آن تم‌های اصلی عشق، مرگ و طغیان در برابر تقدیر، همچون لایت‌موتیف‌های واگنری در تقابلی دیالکتیکی گسترش می‌یابند. شخصیت‌پردازی اثر متکی بر روان‌کاوی فرویدی است؛ پیر با تضادهای ادیپی و لوسی با تعارضات زن مدرن در جامعه‌ای مردسالارانه ترسیم می‌شوند. این رویکرد که منتقدانی چون لوسین گلدمن آن را «رئالیسم دیالکتیکی» نامیده‌اند، از سویی به مکتب روان‌کاوی ژاک لاکان و از سوی دیگر به سنت تراژدی‌نویسی یونانی پیوند می‌خورد.  

از دیدگاه جامعه‌شناسی ادبیات (در سنت لوکاچ و آدورنو)، رولان در این اثر «فردیت سوزی مدرن» را در تقابل با «از خودبیگانگی زندگی» در جوامع صنعتی قرار می‌دهد. توصیفات او از فضای پاریس در جنگ، که یادآور تکنیک‌های امپرسیونیستی در نقاشی است، نه فقط گزارش واقع‌گرایانه که بازنمایی استعاری از فروپاشی تمدن اروپایی است. این جنبه از اثر آن را به متنی پیشرو در ادبیات مدرنیستی تبدیل کرده که بعدها در آثار نویسندگانی چون رمارک و همینگوی بازتاب یافت.  


استفاده‌ی رولان از صنایع ادبی همچون نمادگرایی (سمبولیسم)، کنایه‌های تاریخی و استعاره‌های اسطوره‌ای، این اثر کوتاه را به متنی چندلایه تبدیل کرده که در سنت هرمنوتیک ریکور، قابلیت تأویل‌های متعدد را داراست.
به گفته‌ی تئودور آدورنو در دیالکتیک روشنگری، رولن در این اثر نشان می‌دهد که چگونه «عقلانیت ابزاری» مدرن به ضد خود تبدیل می‌شود. این نگاه انتقادی که بعدها در مکتب فرانکفورت بسط یافت، متن را از سطح داستانی عاشقانه فراتر برده و به بیانیه‌ای فلسفی علیه جنگ تبدیل می‌کند.
زیبایی‌شناسی رولن در این اثر — که آمیزه‌ای است از فرمالیسم روسی و اگزیستانسیالیسم فرانسوی — الگویی پیشرو برای ادبیات متعهد قرن بیستم ارائه می‌دهد.
      

11

        در غرب خبری نیست
نوشته اریش ماریا رمارک
ترجمه سیروس تاجبخش

.
بخشی از رمان:

"یک فرمان نظامی این انسانهای ساکت و آرام را دشمن ما کرده است و فرمان دیگری می‌تواند آنها را دوست ما کند. بر سر میزی چند نفر که ما آنها را نمی‌شناسیم ورقه‌ای را امضا کردند و سالیان دراز آدمکشی و جنایت را برجسته‌ترین شغل و هدف زندگی ما ساختند. همان جنایتی که همۀ مردم دنیا محکومش می‌کردند و آن را مستحق شدیدترین مجازاتها می‌دانستند، ولی کیست که این انسانهای آرام و صورته‌ای بچگانه آنها را که ریشی چون حواریون عیسی دارند ببیند و کشتن آنها را جنایت نداند؟ هر گروهیانی در نظر سرباز و هر معلمی در نظر شاگرد دشمن‌تر از اینها در نظر ما هستند. با این وصف اگر اینها آزاد بودند به طرف ما و ما به طرف آنها تیراندازی می‌کردیم و یکدیگر را می‌کشتیم." صفحه ۱۷۱

.

اریش ماریا رمارک، با رمان جاودانه در جبهه غرب خبری نیست، نه تنها یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات ضدجنگ را خلق کرد، بلکه تصویری عریان و فراموش‌نشدنی از وحشت‌های جنگ جهانی اول ارائه داد. این رمان، با نثری ساده اما پرصلابت، زندگی سربازان جوانی را روایت می‌کند که با شور وطن‌پرستی به جبهه می‌روند، اما به زودی در گرداب خون و رنج، تمام آرمان‌هایشان به پوچی می‌گراید. رمارک با تمرکز بر شخصیت‌های معمول و عادی، نشان می‌دهد که جنگ چگونه انسانیت را می‌بلعد و چگونه حتی بازماندگان آن، هرگز به زندگی عادی بازنمی‌گردند. صحنه‌های وهمناک و توصیف‌های بی‌پرده او از مرگ، ترس و تنهایی، چنان زنده و ملموس هستند که خواننده را تا اعماق وجود می‌لرزاند. 

این اثر نه تنها به دلیل قدرت ادبی‌اش، بلکه به خاطر صدای رسای ضدجنگش مورد تحسین جهانی قرار گرفته است. منتقدان ادبی آن را هم‌تراز با شاهکارهایی مانند وداع با اسلحه اثر همینگوی و می‌دانند. رمارک در این رمان، بی‌آنکه به شعارزدگی یا احساسات‌گرایی سقوط کند، با روایتی صادقانه و بی‌پرده، پوچی و بی‌معنایی جنگ را عریان می‌کند. تأثیر این کتاب چنان عمیق بود که به سرعت به ده‌ها زبان ترجمه شد و به نمادی از ادبیات اعتراضی قرن بیستم تبدیل گشت. 

اریش ماریا رمارک (۱۸۹۸-۱۹۷۰)، نویسنده آلمانی، خود تجربه مستقیمی از جنگ جهانی اول داشت و این رمان را در سال ۱۹۲۹ منتشر کرد. او با قلمی روان و تأثیرگذار، توانست درد نسل گم‌شده‌ای را که در جنگ نابود شد، به تصویر بکشد. 

در غرب خبری نیست نه فقط یک رمان بلکه فریادی است علیه خشونت و بی‌عدالتی، اثری است که تا امروز تازگی و قدرت خود را حفظ کرده و هر خواننده‌ای را به تفکر وامیدارد.

در پناه خرد.
      

6

        تریستان و ایزوت
به جمع آوری و به اهتمام ژوزف بدیه
ترجمه پرویز ناتل خانلری

.

بخشی از کتاب:
"ای سروران، داستان سرایان پیشین، برول و توماس و جناب ایلهارت و استاد گوتفرید این داستان را برای دلدادگان گفته‌اند، نه برای دیگران. با واسطه من از شما درود می‌خواهند. ایشان به همه اندیشناکان و خوشبختان، به همه آرزومندان و ناخرسندان، به همه کسانی که دلشاد یا پریشان‌اند، یعنی به همه دلدادگان درود می‌فرستند. امید است که عاشقان از بی‌وفایی و بیداد و ناکامی و رنج و همه دردهای عشق در این کتاب مایه دلداری بیابند."

ص ۱۳۰-۱۳۱

.
تریستان و ایزوت حماسه‌ای عاشقانه و برخاسته از قرن ۱۲ میلادی است. حماسه‌ای قرن‌ها از قدمت و شرح و آواز و ترانه آن می‌گذرد و همچنان خواندنی است.
در سرزمینی اساطیری، جوانی دلیر به نام تریستان که از کودکی سرنوشتی پرفراز و نشیب را در پیش دارد، پرورده‌ی دربار پادشاه مارک، با مأموریتی سرنوشت‌ساز روبرو می‌شود: همراهی شاهزاده‌خانم ایزوت از سرزمینی دوردست به عنوان عروس آینده‌ی پادشاه. اما تقدیر، خط‌سیر دیگری برای این دو رقم زده بود.
در کشتی‌ای که آنان را به سرزمین مارک می‌برد، اتفاقی شگفت رخ می‌دهد: نوشیدن معجونی جادویی و پر اسرار که قرار نبود برای این دو باشد.

.
.
☀️☀️☀️☀️
در دل ادبیات قرون وسطی، حماسه‌ای رخ می‌نماید که از سینه‌ی افسانه‌های سلتیک برخاسته و در قامت یکی از تراژیک‌ترین داستان‌های عاشقانه‌ی بشریت قد برافراشته است. «تریستان و ایزوت»، این روایت شورانگیز، نه تنها آیینه‌ی تمام‌نمای عشق و تقدیر است، بلکه حلقه‌ی اتصال ادبیات شفاهی برتانیایی[از قول استاد خانلری در مقدمه اثر.] به ادبیات مکتوب فرانسه در سده‌ی دوازدهم میلادی به شمار می‌رود.  

این روایت سترگ، در گذر سده‌ها، به یکی از ستون‌های ادبیات عاشقانه جهان بدل شد. ژرژ دومزیل اشاره می‌کند که چگونه این داستان، بازتابی از کهن‌الگوی «عشق محکوم» در فرهنگ‌های باستانی است. این اثر به نقل از استاد خانلری شباهت‌هایی با ویس و رامین دارد. همچنین جزئیات داستانی اساطیری در شاهنامه فردوسی نیز با این حماسه عاشقانه مشابه است.

ژوزف بدیه، همچون صیادی چیره‌دست، مرواریدهای پراکندهٔ این روایت را از ژرفای متون کهن صید کرد و به گردنبندی بدیع تبدیل نمود.
رولان بارت نیز در «جزئیات عاشقانه» این اثر را نمونه‌ای بارز از «گفتمان عاشقانه» می‌داند.



---  

  
این داستان ریشه در کهن‌الگوهای ایرلندی همچون «دیدار مید و گراین» دارد که نخستین بار **ماری دو فرانس** در سدهی دوازدهم آن را به ادبیات فرانسوی وارد کرد.  
برخلاف روایت‌های عاشقانه متداول قرون وسطی که بر پایه‌ی «عشق نجیبانه» (amour courtois) استوار بودند، تریستان و ایزوت با ارائهی تصویری زمینی و غریزی از عشق، سنت را شکل می‌دهد.  
در سده‌های میانه‌ سده‌ی بیستم، ژوزف بدیه با تلفیق روایت‌های پراکنده‌ی قرون وسطایی، نسخه‌ای منسجم از این داستان خلق کرد که هم وفادار به متن کهن بود و هم برای خوانندهی مدرن جذاب. او در مقدمه‌ی اثرش می‌نویسد: «این داستان، مانند جامی زرین است که نسل‌ها آن را از دستی به دستی سپرده‌اند و من تنها گرد و غبار قرون را از آن زدوده‌ام».  
ترجمه‌ی استاد خانلری زیبا و ستودنی بود و شیرین.  

در پناه خرد

پینوشت: واگنر نیز از روی این اثر، قطعه‌ای هنری نواخته.

---
      

22

        .
بینوایان
ویکتور هوگو
ترجمه محمدرضا پارسایار 

.
در گستره ادبیات جهان، کمتر اثری را می‌توان یافت که همچون بینوایان ویکتور هوگو، توانسته باشد در همآمیختگی عمیقِ تاریخ، فلسفه و عواطف انسانی به چنین کمالی دست یابد. این رمان عظیم، که در سال ۱۸۶۲ برای نخستین بار منتشر شد، نه تنها روایتی حماسی از فرانسه قرن نوزدهم است، بلکه آیینه‌ای است تمام‌نما از تنازعات ابدی بشری: کشمکش خیر و شر، تقابل قانون و اخلاق، و نبرد فقر و ثروت. هوگو در این اثر سترگ، با بهره‌گیری از سبک منحصر به فرد رئالیسم رمانتیک، از یک سو واقعیت‌های تلخ جامعه صنعتی‌شده اروپا را عریان می‌کند و از سوی دیگر، با نگاهی سرشار از امید و انسان‌دوستی، به واکاوی مفاهیمی چون بخشش، فداکاری و رستگاری می‌پردازد.
داستان در بستر تحولات سیاسی فرانسه، از دوران پس از ناپلئون (۱۸۱۵) تا قیام ژوئن ۱۸۳۲، به پیش می‌رود. هوگو با ظرافتی کم‌نظیر، شخصیت‌های ماندگاری خلق کرده است که هر یک نماد مفاهیمی ژرف هستند: ژان والژان، زندانی سابقی که به برکت بخشش یک کشیش، مسیر زندگی‌اش دگرگون می‌شود و تبدیل به نماد راستین مهربانی و از خودگذشتگی می‌گردد؛ ژاور، مأمور پلیسی که در تنگنای میان تعصب به قانون و بیداری وجدان دست و پا می‌زند؛ فانتین، زن بی‌پناهی که قربانی بی‌عدالتی‌های اجتماعی می‌شود؛ و کوزت، کودک معصومی که مظهر امید و رهایی است.
سه صحنه کلیدی این رمان، که همچون نقاشی‌ای پرجزئیات در ذهن خواننده حک می‌شوند، گواهی بر توانایی هوگو در آمیختن تاریخ و تخیل هستند: نبرد واترلو که با توصیفی استادانه، همزمان نقطه پایان امپراتوری ناپلئون و سرآغاز تحولات بعدی است؛ قیام ژوئن ۱۸۳۲ که در آن، گروهی از جوانان آرمان‌گرا با شعار آزادی و برابری به مقابله با نظام حاکم برمی‌خیزند؛ و عبور ژان والژان از فاضلاب‌های پاریس که استعاری است نیرومند از گذر از تاریکی‌های وجود به سوی نور رستگاری.
ویکتور هوگو (۱۸۸۵-۱۸۰۲)، این نابغه ادبیات فرانسه، در بینوایان تنها به روایت یک داستان بسنده نکرده است. او با بینشی پیشگویانه، به نقد ساختارهای ناعادلانه جامعه پرداخته و پرسش‌هایی ماندگار را پیش روی خواننده می‌نهد: آیا قانون همیشه عادلانه است؟ آیا می‌توان با محبت، دنیایی بهتر ساخت؟ و آیا رستگاری واقعی، در گرو خدمت به همنوع است؟ این اثر، که برخی آن را کتاب مقدس سکولار نامیده‌اند، پس از گذشت بیش از یک‌ونیم قرن، همچنان تازه و تأثیرگذار است.

بینوایان اثر ویکتور هوگو، که نخستین بار در سال ۱۸۶۲ توسط انتشارات پاگنر در پاریس منتشر شد، نه تنها یک شاهکار ادبی، بلکه پژوهشی عمیق در جامعه‌شناسی و فلسفه اخلاق است. پروفسور دیوید بل در کتاب ویکتور هوگو و انقلاب ادبی (انتشارات هاروارد، ۲۰۱۸) این اثر را "کتاب مقدس مدرنیته" نامیده است.
این رمان سترگ در بستر تحولات سیاسی فرانسه از سقوط ناپلئون در واترلو (۱۸۱۵) تا شورش ژوئن ۱۸۳۲ در پاریس روایت می‌شود. هوگو با تلفیق سبک رئالیسم اجتماعی و رمانتیسیسم - آنچه پروفسور آنتونیو ساچز در مکاتب ادبی اروپا (آکسفورد، ۲۰۲۰) "رئالیسم شاعرانه" می‌نامد - تصویری زنده از جامعه آن روز فرانسه ترسیم می‌کند.

این متفکر، شاعر، نویسنده، دولت‌مرد و فیلسوف اجتماعی در این رمان اشارات بسیاری به حماسه‌های جاودان بشری از جمله ایلیاد و ادیسه، انه‌اید، کمدی الهی و ... داشته و همچنین تضمین‌های مکرری که از آثار ادبی و تابلوهای نقاشی در این روایت توسط نویسنده نقش زده شده، شباهت بسیاری با اثر مارسل پروست دارد. 

این اثر سرشار از فراز و نشیب‌های سرنوشت، سیه روزی و رنج و خوشبختی و شگفتی و حیرت و سقوط و تزلزل و ایمان است.

هرکه این اثر را بخواند و اشک‌هایش، به نقل از آقای هوگو این مروارید‌های جان آدمی، فرو نریزد، با ژرفای حیات بشر و عظمت شفقت و مهربانی بیگانه است.

در پناه خرد
      

20

        
دل تاریکی
نوشته جوزف کنراد
ترجمه صالح حسینی


.
بخشی از متن کتاب:

«همه چیز به او تعلق داشت – اما این که چیزی نبود.
مهم این بود که آدم بداند خود او به چه تعلق دارد و چند تا از قدرت‌های تاریکی دعوی مالکیت او را دارند.»
۱۱۳ص

«آدمی نمی‌تواند برای هیچ‌چیز به آن دل ببندد، جز رسیدن به معرفتی اندک دربارۀ خودش – که آن هم دیر به دست می‌آید – و بارِ حسرت‌هایی که آتشِ آن خاموش نمی‌شود.»
۱۵۰ص

«بدیهی است است که کنراد و جیمز قطعاً پیچیدگی فنی جدیدی را در ادبیات داستانی رواج دادند و هنرشان حاصل کاربرد شیوه‌هایی حساب‌شده و ساختارمند است. مارک شورر اظهار داشته است که حسن رمان‌نویسان مدرن – از جیمز و کنراد به بعد – این است که «نه فقط به ابزار بیان‌شان بسیار توجه نشان می‌دهند، بلکه همچنین به سبب همین توجه، موضوعی دیگر و مهم‌تر را نیز کشف می‌کنند». [^1] نتیجه نوشته‌ای است که او، با تغییری گیرا، «صناعت به منزله‌ی کشف» می‌نامد. از نظر شورر، صناعت عبارت است از «هرگونه گزینش، ساختار یا تغییر شکل یا ضرباهنگی که بر دنیای وقایع داستان تحمیل می‌شود» و درک ما از آن وقایع را غنی یا تجدید می‌کند.»

بخشی از مقاله «رمان درونگرا» از جان فلچر و مالکوم برادبری.
ترجمه حسن پاینده.
کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان.

درباره رمان:

دل تاریکی روایتگر سفر چارلی/چارلز مارلو، ملوانی انگلیسی، به اعماق جنگل‌های کنگو در دوران استعمار آفریقاست. او بر عرشه یک کشتی بر روی رود تیمز لندن، برای ملوانان همراهش روایتی را از مأموریت یافتن کورتز، تاجر عاج اروپاییِ مرموز و پرنفوذی را که در میان بومیان به «پیامبر» تبدیل شده، شرح می‌دهد. اما این سفر جغرافیایی، به سفری نمادین به تاریک‌ترین زوایای روانِ بشر بدل می‌شود. مارلو در طول رودخانه‌ای پرپیچ‌وخم با وحشی‌گریِ استعمارگرانِ به ظاهر متمدن، ریاکاریِ مذهبیون، و در نهایت با کورتز—که خود را به جای خدایی خون‌آشام نشانده—مواجه می‌شود. کشفِ مارلو این است: شر، نه در «وحشی‌گریِ» آفریقا، بلکه در قلبِ تمدنِ اروپایی و نفسِ انسان ریشه دارد.

.


دل تاریکی: حماسه‌ای مدرن در چرخهٔ رستگاری و تباهی  
.

سرآغاز روایت: در آستانهٔ سفر  
.

کتاب *دل تاریکی* جوزف کنراد، همچون موجودی چندوجهی، در مرزِ رمانس، تراژدی، حماسه و حتی کمدی ایستاده است. این اثر، مانند آیینه‌ای شکسته، تصویری از انسان مدرن را نشان می‌دهد که همزمان والا و پست، قهرمان و ضدقهرمان، و ناجی و نابودگر خویش است. منتقدان بزرگی چون برت ایوانز این رمان را با «دوزخ» دانته مقایسه کرده‌اند—جایی که شخصیت اصلی، سفرش را به اعماق آفریقا با عنوان «Inferno» (با «I» بزرگ) توصیف می‌کند. از سوی دیگر، لیلیان فدر آن را هم‌تراز «انه‌ئید» ویرژیل می‌داند؛ حماسه‌ای که نه یک سفر جغرافیایی، بلکه فرورفتن به تاریکی‌های ناخودآگاه بشر است. اما آنچه این اثر را جاودانه می‌کند، پیوند آن با سنت کهنِ حماسه‌های هومری است: جدایی، تشرف، و بازگشتِ قهرمان. از همان آغاز، مارلو—راوی داستان—ما را به سفری پرپیچ‌وخم دعوت می‌کند؛ سفری که ظاهراً برای تجارت آغاز می‌شود، اما در واقع، جست‌وجوی نور در دلِ تاریکی مطلق است.  
.


 

تحلیل ساختار و روایت :

کنراد با استفاده از روایت چارچوب‌دار (راهیاب-راوی)، روایتی غیرمستقیم و ذهنی ارائه می‌دهد که بر پایهٔ نظریه‌های "زاویهٔ دید" مارک شرر (در مقالهٔ *Technique as Discovery*) شکل گرفته است. این تکنیک، ابهامی عمدی ایجاد می‌کند و خواننده را به درک سوبژکتیو از واقعیت وامیدارد. همچنین، ساختار سفر به مثابهٔ "حرکت از روشنایی به تاریکی" (برگرفته از تحلیل ادوارد سعید در *شرق‌شناسی*) استعاره‌ای از پس‌رفت اخلاقی استعمارگران اروپایی است.  


تلمیح‌ها و نمادپردازی‌ها:
.

این سفر با دو تلمیحِ عمیقاً نمادین همراه است که هر یک، لایه‌ای از معنا را به روایت می‌افزایند:  
۱. اشاره به انجیل متی (باب ۲۳، گورهای سفید‌شده): کنراد با ظرافتی تلخ، صحنه‌هایی از داستان را به این تصویر انجیلی پیوند می‌زند—«گورهایی که از بیرون سفید و آراسته‌اند، ولی درونشان پر از استخوان‌های پوسیده و پلیدی است». این نماد، ریاکاری استعمارگران را عیان می‌کند؛ کسانی که به نام تمدن و مذهب، چهره‌ای فریبنده از خود نشان می‌دهند، حال آنکه در باطن، حریص و خون‌آشام‌وار به تخریب مشغول‌اند.  
.

۲. میزگردِ رئیس قرارگاه: در صحنه‌ای تأمل‌برانگیز، میزی گرد می‌بینیم که بی‌اختیار «میزگرد شاه آرتور» و افسانهٔ جویندگان جام مقدس را به ذهن متبادر می‌کند. در اسطوره‌های آرتوری، جامِ مسیح نماد حقیقت، پاکی، و فیض الهی است، و تنها شوالیه‌ای پرهیزکار می‌تواند به آن دست یابد. اما در این روایت، راوی—برخلاف آن شوالیه‌های آرمانی—با صداقتی ویرانگر، به «سیاهی دل» و «پستی درون» خود اعتراف می‌کند.

این تقابل، خدشه‌دار شدنِ آرمان‌های باستانی در جهان مدرن را فریاد می‌زند.  

زیارتی به قلب تاریکی:  
.

نکتهٔ عمیق‌تر آنکه، این سفر با زبانِ زیارت توصیف می‌شود—چوب‌دستیِ انجیلی که در متن اصلی به‌کار رفته، و همچنین همسانیِ نگهبانانِ منطقه با رسولان مسیح، همگی بر این تشبیه تأکید دارند. اما این «زیارت»، نه به سوی نور، که به عمقِ تاریکی است. گویی کنراد می‌خواهد نشان دهد که چگونه استعمار بلژیک در کنگو، تحتِ پوشش «رسالت مسیحی»، نه‌تنها انسانیت، که خودِ آیین مسیح را نیز به تباهی کشاند—کشتارها، حرصِ سیری‌ناپذیر به عاج و طلا، و وحشیگری‌های نظام‌مند، همه‌چیز را—حتی مقدس‌ترین نمادها—را آلوده ساخته است.  




.
مارلو: روایتی بوداییوار در دل تاریکی  
.

در آغاز داستان، مارلو—راوی اصلی—خود را در هیئت قصه‌گویی تصادفی می‌نشاند که تنها برای گذران وقتِ چند ملوان، روایتی را آغاز می‌کند. اما این ظاهر ساده، به‌سرعت به تمثیلی عمیق از یک «بودای آگاه‌شده» بدل می‌شود؛ پیرمردی زردپوست و خسته، اما بینا، که چون پرگاری نمادین، آغاز و پایان داستان را در حلقه‌ای از آگاهی فرا می‌گیرد. این تصویر، بی‌اختیار آموزه‌های بودایی را یادآور می‌شود: رنجِ ناشی از مواجهه با حقیقتِ تاریکِ وجود، و ضرورتِ گذر از آن برای رسیدن به «روشن‌شدگی». در آیین بودا، لرزشِ وجود (ترومای ناشی از دیدنِ ذاتِ رنج‌بار جهان) تنها با خردورزی و تسلط بر نفس به شکوفایی نهایی می‌انجامد. مارلو نیز، همچون مرتاضی که از دلِ ظلمت عبور می‌کند، به‌ظاهر برای روایتی تفننی می‌نشیند، اما در واقع، زیارتی به قلبِ شرِ ذاتی بشر را بازگو می‌کند.  

.
.
کشفِ دوگانهٔ مارلو: شرِ نخستین و میان‌تهی بودن قدرت.
.

مارلو در این سفر، دو حقیقتِ هولناک را عریان می‌کند:  
.

۱. شرِ نخستینِ انسان: او نه برای کشف سرزمین‌های ناشناخته، که برای ملاقات با ذاتِ شومِ انسان به اعماقِ تاریکی می‌رود. آنچه می‌یابد، موجودی است با استعدادی خدایگونه برای شقاوت—کورتز، که نمادِ اوجِ تباهیِ بشری است. اما این شرارت، حتی در اوجِ خود، توخالی است. کورتز تنها یک چیز را «کشف» کرده است: آیینی ساختگی که به او اجازه می‌دهد تحتِ نامِ تمدن یا مذهب، سلطه‌گری و ترور را تا حدِّ یک کیشِ شخصی تقدیس کند. ساکنانِ منطقه نیز—در نمایشی تلخ از «رضایتِ استعماری»—خود را تسلیمِ این آیینِ شیطانی کرده‌اند.  
.

   - با این حال، کنراد هرگز توصیفی مستقیم از کورتز ارائه نمی‌دهد. تمامِ هولِ او در سکوت‌ها و ایماژهای پراکنده نهفته است. حتی مارلو، که برای نجاتِ جانِ این «شاهزادهٔ جهنم» از بیماری، قایقش را بر رودِ استیکس‌وارِ جنگل به پیش می‌راند، در نهایت تنها سایه‌ای از او را می‌بیند. اما همین مواجههٔ کوتاه، کافی است تا مارلو—با مقایسهٔ خود و کورتز—به شهودی تراژیک دست یابد: تمامیِ انسان‌ها ظرفیتِ تبدیل شدن به این هیولا را دارند. اینجاست که ساختارِ بازگشتِ قهرمان (براساسِ الگوی هومری یا نظریهٔ «قهرمانِ هزارچهره»ٔ جوزف کمپبل) تکمیل می‌شود: مارلو، چون اودیسه‌ای مدرن، از دلِ تاریکی بازمی‌گردد تا دانشِ تلخِ خود را به نسل‌های بعد منتقل کند.  
.


۲. فریادِ نهاییِ کورتز: «وحشت! وحشت!»  
.

   - این جملهٔ کوتاه، مانندِ تیری سمی به قلبِ تمِ داستان می‌نشیند. اگر مسیح بر صلیب، رنجِ رستگاری‌بخش را با فریادِ «خدای من، چرا مرا به خود واگذاشتی؟» تجربه کرد، کورتز—ضدمسیحِ این روایت—در لحظهٔ مرگ، وحشتِ رستگاری‌ناپذیر را فریاد می‌زند. او که خود خدایِ جهنمِ ساخته‌اش بود، اکنون در آستانهٔ مرگ، از هیولای خلق‌شده به دستِ خودش می‌هراسد. این، نقطهٔ اوجِ تباهیِ استعمار است: نظامی که نه‌تنها قربانیان، که حتی آفرینندگانش را نیز می‌بلعد.  

پیوندِ نهایی: مسیحیتِ مخدوش، بودیسمِ مکاشفه‌گر ؛


کنراد با ظرافتی ویرانگر، تناقضِ مسیحیتِ استعماری را نشان می‌دهد: مبلغانی که صلیب را به دست می‌گیرند تا طمع را مقدس کنند، و در همین راه، همه‌چیز—حتى نمادهای مقدس—را به پوچی می‌کشانند. اما در مقابل، مارلو—آن بودای ناخواسته—حتی در دلِ این تاریکی، به‌سوی نوعی روشن‌شدگیِ تراژیک پیش می‌رود: او می‌آموزد که شر، امری بیرونی نیست، بلکه در ژرفنایِ نفسِ انسان لانه دارد—و این، همان حقیقتی است که باید به نسل‌های بعد سپرد.  



دل تاریکی با ترکیب صناعت ادبی (تکنیک‌های روایی) و پرسش‌های فلسفی، آینه‌ای از هراس‌های قرن بیستم است. کنراد نه‌تنها استعمار را محکوم می‌کند، بلکه از خواننده می‌پرسد: "آیا تاریکی، جزیی از ذات ماست؟" این اثر تا امروز به‌عنوان متنی کلیدی در نظریهٔ پسااستعماری و نقد مدرنیسم مطرح است.  

---  
منابع :  
- Achebe, Chinua. *An Image of Africa: Racism in Conrad’s Heart of Darkness*.  
- Jameson, Fredric. *The Political Unconscious: Narrative as a Socially Symbolic Act*.  
- Said, Edward.

*Culture and Imperialism*.


نقد ادبی و میراث فرهنگی  
- تئودور آدورنو این رمان را نمونه‌ای از "هنر والای مدرن" می‌داند که با شکستن فرم‌های کلاسیک، فضایی پارانویاک خلق می‌کند.  
- منتقدان فمینیست مانند ژیلبرت و گوبار (*کابوس سفیدپوستان*) استدلال می‌کنند که کنراد زنان را به حاشیه رانده و تاریکی را "زنانه" تصویر کرده است.  
- اقتباس سینمایی *اینک آخرالزمان* (۱۹۷۹) اثر کاپولا، تأثیر این رمان را بر ادبیات پست‌استعماری نشان می‌دهد.
      

3

        .
برلین، الکساندرپلاتس 
نوشته آلفرد دوبلین
ترجمه علی‌اصغر حداد

بخش‌هایی از کتاب:

"و من سر برگرداندم و تمام ستم را دیدم، ستمی که در زیر آفتاب رخ می‌داد، و بنگر، اشک‌ها همه از آن کسانی بود که بر آن‌ها ستم می‌رفت و تسلاده‌نده‌ای نداشتند، و آنان که ستم روا می‌داشتند، پس قدرتمند بودند. آنگاه مردگانی را ستودم که پیش‌تر مرده بودند.

مردگان را ستودم. هر چیز به زمان خود، دوختن و ازهم‌دریدن، نگهداشتن و دورانداختن. مردگانی را ستودم که زیر درخت‌ها خفته‌اند، مردگانی که خوابیده‌اند." صفحه ۴۰۶


"می‌خواهم او را در آخرین جنب‌وجوش‌اش نشان بدهیم. او را تا آخرین لحظه مثل سنگ سفت‌وستخت خواهید دید، این زندگی به‌دور از هرگونه تحولی به راه خود می‌رود، ـ در حالی که فراتنس بیرگف سر خم می‌کند و سرانجام مثل عنصری که اشعه‌ی خاصی به آن بیابد، به عنصر دیگری بدل می‌شود. ولی، گفتن‌اش آسان است: ما همه بشریم. اگر خدایی هست ـ ما در برابرش فقط به‌واسطه‌ی نیکی‌ها و بدی‌هامان متفاوت نیستیم، ما هر یک طبیعتی دیگر و زندگی دیگری داریم، از لحاظ نوع، مبدأ و مقصد، با هم متفاوتیم." صفحه ۴۶۳

 .
📚 برلین الکساندر پلاتس: شاهدی بر آشوب شهر مدرن 🏙


رمان «برلین الکساندر پلاتس» نوشته آلفرد دوبلین، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات مدرن آلمان است که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. این رمان، داستان فرانتس بیبرکوف، کارگر ساده‌ای است که پس از آزادی از زندان، در شهری پرتلاطم و پرازدحام به دنبال جایگاهی برای خود می‌گردد. اما برلینِ دهه ۱۹۲۰، شهری است که هرگز به او آرامش نمی‌دهد.

بیبرکوف، ضدقهرمانی مدرن است که می‌خواهد خوب باشد، اما در این تلاطم ساختن و مضمحل شدن زندگی، سه بار شکست می‌خورد تا اینکه دچار تحولی عمیق در دیدگاهش به زندگی می‌شود. داستان او، زندگی تبهکاران و فرودستان جامعه را به تصویر می‌کشد و با وجود تلخی‌هایش، جوهره‌ای انسانی دارد که خواننده را تا آخر با خود همراه می‌کند.

دوبلین با استفاده از تکنیک‌های نوآورانه‌ای مانند جریان سیال ذهن، تکه‌تکه‌نویسی و بینامتنیت، تصویری زنده و پرجنب‌وجوش از زندگی شهری خلق می‌کند. او با ترکیب عناصر مختلفی مانند روزنامه‌ها، آگهی‌ها، ترانه‌ها و حتی متون مذهبی، اثری خلق کرده که نه تنها داستان یک فرد، بلکه داستان یک شهر و یک دوره تاریخی است.


شباهت به اولیس جیمز جویس؟
بسیاری از منتقدان، برلین الکساندر پلاتس را با اولیس جیمز جویس مقایسه می‌کنند. هر دو رمان از تکنیک‌های مشابهی مانند جریان سیال ذهن و چندصدایی استفاده می‌کنند و هر دو شهری مدرن (دوبلین و برلین) را به عنوان شخصیت اصلی داستان خود به تصویر می‌کشند. اما در حالی که اولیس بیشتر بر ذهنیت فردی تمرکز دارد، دوبلین به جمعیت و جامعه شهری می‌پردازد.
.
.

🎭 آلفرد دوبلین: صدای آشوب‌های قرن بیستم
آلفرد دوبلین (۱۸۷۸-۱۹۵۷) نه تنها یک نویسنده، بلکه یک پزشک، فیلسوف و روشنفکر بود که عمیقاً تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی زمانه خود قرار داشت. او که از یهودیان آلمانی بود، در سال ۱۹۳۳ و با به قدرت رسیدن نازی‌ها مجبور به ترک وطن شد و سال‌ها در تبعید زندگی کرد. دوبلین با نگاهی تیزبین و انتقادی، در آثارش به مسائلی مانند فقر، خشونت و بحران‌های اخلاقی جامعه مدرن پرداخت.
وی در این رمان مشهور و مطرح خود نه تنها ناقوس هشداری برای آرمان‌های مدرنیته بود، بلکه به دور از کل نگری و یا دیدگاه‌هایی ماورایی، غوطه‌ور شدن توده مردمان در مغاک جنون جنگ جهانی دیگری را پیش‌بینی کرد. دوبلین پس از جنگ جهانی نخست آینه‌ای تمام‌نما از آلمان شکست خورده، مغلوب در تورم و سرشکستی را به تصویر می‌کشد که آبستن حوادث آینده است.
.
.

برلین الکساندر پلاتس نه تنها یک رمان، بلکه یک تجربه ادبی مهیج و تلخ است که خواننده را به قلب آشوب‌های قرن بیستم می‌برد. اگر به ادبیات مدرن و داستان‌های شهری علاقه دارید، این اثر قطعاً باید در لیست خواندنی‌های شما باشد.
.
.

دوبلین از زبان محاوره برلینی در اثر بهره برده که مترجم محترم به نیکی از پس ترجمه برآمده. خواندن اثری بسیار شگفت در ادبیات مدرن آلمان را با ترجمه‌ای مستطاب خدمت شما پیشنهاد می‌کنم.  

شخصا هیچگاه ملوس (امیلی/سونیا) و فرانتس و راینهولد را فراموش نمی‌کنم. بیچاره ملوس.

در پناه خرد


📖 پی نوشت:
دوبلین با این رمان ثابت کرد که ادبیات می‌تواند نه تنها بازتاب‌دهنده واقعیت، بلکه خود واقعیتی زنده و پویا باشد. او با قلم قدرتمندش، برلین را به یکی از شخصیت‌های ماندگار ادبیات جهان تبدیل کرد.
.
.


      

25

        .
آلیور تویست
نوشته چارلز دیکنز
ترجمه احد علیقلیان
.
بخشی از کتاب:
«دریغا! از چهره‌های دست‌ساخت طبیعت که ما را با زیبایشان شادکند چه اندک باقی مانده است! دغدغه‌ها و غم‌ها و تمناهای دنیا این چهره‌ها را دگرگون می‌کند، همان‌طور که دل‌ها را دگرگون می‌کند، و فقط هنگامی‌که آن شورها به خواب می‌رود و تأثیر خود را تا ابد از دست داده است ابرهای آشفته می‌گذرد و آسمان صاف می‌شود.» ص۲۴۰

.
«الیور تویست» اثر چارلز دیکنز، داستان پسری یتیم است که در دنیایی پر از فقر، فساد و بی‌عدالتی بزرگ می‌شود. این رمان نه تنها یک ماجراجویی جذاب است، بلکه آیینه‌ای تمام‌نما از جامعه قرن نوزدهم انگلستان است. دیکنز با قلمی توانمند و نگاهی تیزبین، فقر، بی‌عدالتی و فساد اجتماعی را به تصویر می‌کشد و از طنز به عنوان ابزاری قدرتمند برای انتقاد از جامعه استفاده می‌کند.

شخصیت‌هایی مانند فیگین، نانسی، و بیل سایکس، تصویری واقعی از تبهکاران و افراد پست جامعه را نشان می‌دهند. دیکنز با خلق این شخصیت‌ها، نه تنها داستانی جذاب خلق کرده، بلکه خواننده را به فکر وامیدارد و وجدان جامعه را بیدار می‌کند. 

طنز انتقادی دیکنز در این اثر، شخصیت‌هایی مانند فیگین یا مسئولان بی‌عاطفه پرورشگاه‌ها را به گونه‌ای ترسیم می‌کند که هم خنده‌دار هستند و هم تلخ. این طنز، نه تنها داستان را جذاب‌تر می‌کند، بلکه تضاد بین ثروتمندان و فقرا، بی‌عدالتی‌های سیستم قضایی و فساد اخلاقی را به چالش می‌کشد.

چارلز دیکنز را می‌توان یکی از پیشگامان ادبیات اجتماعی دانست. او در دورانی که ادبیات بیشتر به سراغ اشراف و زندگی مرفهان می‌رفت، به سراغ مردم عادی، فقرا و محرومان رفت.

تأثیر دیکنز تنها به انگلستان محدود نشد؛ او در سراسر جهان تأثیر عمیقی بر ادبیات گذاشت. فیودور داستایفسکی، نویسنده بزرگ روس، از جمله کسانی بود که تحت تأثیر دیکنز قرار گرفت. داستایفسکی در آثار خود، مانند «جنایت و مکافات»، به موضوعاتی مشابه دیکنز پرداخت: فقر، گناه و رستگاری. شخصیت‌های داستایفسکی، مانند راسکولنیکف، گاهی یادآور شخصیت‌های دیکنزی هستند که درگیر مبارزه با شرایط سخت زندگی‌اند. هر دو نویسنده با نگاهی عمیق به روان انسان و جامعه، آثاری خلق کردند که تا امروز خواندنی و تأمل‌برانگیز هستند.

این رمان به دلیل پرداختن به موضوعاتی مانند فقر، عدالت و امید، هنوز هم تازه و مرتبط است. دیکنز با خلق شخصیت‌هایی به یاد ماندنی و داستانی پرکشش، اثری خلق کرده است که هم سرگرم‌کننده بوده و هم عمیقاً انسانی می‌باشد.

در پناه خرد

پی‌نوشت: رمان دومین اثر دیکنز بوده که در سن ۲۶‌ سالگی‌ نوشت.
      

3

        .
خسیس
مولیر
ترجمه محمدعلی جمال زاده
.
.
« با بعضی اشخاص باید از بیراهه وارد شد و بازه ای طبایع
و مزاجها با حفالفت و استقامت دشمنند و بعضی مذاقهای سرکش
از حقیقت رم میکنند ودر مقابل عقل سلیم وطبع مستقیم بنای طغیان وکج تازی را میگذارند. برای اینکه آنها را درراهی که مقصودمان است بیندازیم باید سرشان را بیچانیم . شما هم خوب است چنان وانمود کنید که فکر ونقشه اش را می پذیرید و مطمئن باشید که از این راه زودتر بمقصود خود خواهید رسید.» صفحه ۷۳

.

.
احتمال کمی دارد که ادبیات قرن‌های اخیر فرانسه و روسیه را خوانده و از مولیر و راسین اشاره‌ای به چشم نخورده باشد.
مولیر را بسیاری از ادبا و بزرگان ادبیات دنیا ستوده‌اند و مبدع یا شروع کننده کمدی در فرانسه می‌دانند.  وی از نمایشنامه نویسانی بود که از مردمان کوی و برزن و معمول می‌نوشت و تصویری غیر مغرضانه و همراه با احترام از عموم مردم ارائه می‌داد.

 
نمایشنامه «خسیس» در سال ۱۶۶۸ میلادی نوشته و برای اولین بار در همان سال منتشر شد. این نمایشنامه یکی از مشهورترین آثار مولیر است که به موضوع طمع و خست انسان می‌پردازد.  این اثر نه تنها یک کمدی سرگرم‌کننده است، بلکه با شخصیت‌پردازی‌های بی‌نظیر و دیالوگ‌های نافذ، مخاطب را به تفکر وامیدارد. با وجود گذر قرن‌ها و فاصله‌ای چند صد ساله، جاودانه ماندن این اثر گواهی است بر جایگاهش.
شخصیت اصلی نمایش، «هارپاگون»، مردی ثروتمند اما خسیس، چنان در بند مال و ثروت خود است که حتی روابط خانوادگی و عاطفی‌اش را قربانی این حرص بی‌پایان می‌کند. مولیر با مهارت تمام، این شخصیت را به تصویر می‌کشد و از طریق موقعیت‌های خنده‌دار و گاه دردناک، مخاطب را با پیامدهای ویران‌گر طمع آشنا می‌کند.


پی‌نوشت: 
خیلی جالب بود که‌ مرا به یاد رمان برادران کارامازوف(پدرکشی) و نمایشنامه سؤتفاهم کامو انداخت.

در پناه خرد
      

5

        📚 "صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد"
نوشته: دیوید فرامکین

این کتاب به بررسی فروپاشی امپراتوری عثمانی و تأثیرات آن بر خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول می‌پردازد. فرامکین با نگاهی دقیق، نقش قدرت‌های بزرگ مانند بریتانیا، روسیه و فرانسه را در شکل‌گیری مرزهای جدید و سیاست‌های منطقه‌ای تحلیل می‌کند.

🌍 محتوای کتاب: جنگ جهانی اول، عثمانی و خاورمیانه
جنگ جهانی اول و عثمانی:
امپراتوری عثمانی، که برای قرن‌ها بر خاورمیانه حکومت کرده بود، در جنگ جهانی اول به عنوان متحد آلمان و اتریش-مجارستان وارد شد. شکست عثمانی در جنگ، منجر به فروپاشی این امپراتوری و تقسیم قلمروی آن میان قدرت‌های پیروز شد.

نقش روسیه و انقلاب شوروی:
روسیه تزاری ابتدا در جنگ حضور فعال داشت و به دنبال دستیابی به تنگه‌ داردانل و جزیره گالیپولی بود. اما انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ باعث خروج روسیه از جنگ و افشای توافق‌های محرمانه‌ای مانند توافق سایکس-پیکو شد که در آن بریتانیا و فرانسه خاورمیانه را بین خود تقسیم کرده بودند.

بریتانیا و فلسطین:
بریتانیا با وعده‌های متناقض، هم به اعراب (برای ایجاد یک دولت عربی مستقل) و هم به صهیونیست‌ها (در اعلامیه بالفور) قول‌هایی داد. این وعده‌ها بعدها به تنش‌های عمیق در فلسطین و شکل‌گیری مناقشه اسرائیل و فلسطین منجر شد.

تولد خاورمیانه جدید:
پس از جنگ، خاورمیانه تحت کنترل بریتانیا و فرانسه قرار گرفت. مرزهای جدیدی ایجاد شد که اغلب بدون توجه به واقعیت‌های قومی و مذهبی ترسیم شدند. این تصمیمات، زمینه‌ساز بسیاری از درگیری‌های امروزی در منطقه شد.

📖 نمایش شکل‌گیری خاورمیانه جدید:
این کتاب نمایانگر شکل‌گیری خاورمیانه‌ی جدید از دل تاریخ، ماسه، خاکستر و جنگ است. هر صفحه‌ی آن، روایتی است از تلاش‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌هایی که جهان امروز ما را ساخته‌اند. فرامکین به خوبی نشان می‌دهد که چگونه مرزهای امروزی، سیاست‌های قومی و مذهبی، و تنش‌های منطقه‌ای ریشه در تصمیمات و توافق‌های پس از جنگ جهانی اول دارند.

🌟 نظرات منتقدان:
نیویورک تایمز:
«یک شاهکار تاریخی که خواننده را از اولین صفحه تا آخرین صفحه مجذوب خود می‌کند.»

گاردین:
«روایتی عمیق و تأمل‌برانگیز از سقوط یک امپراتوری و تولد دنیای جدید.»

در پناه خرد
      

1

        دختر سروان
الکساندر پوشکین
ترجمه دکتر پرویز ناتل خانلری
ترجمه سرکار خانم ناهید کاشی‌چی

.
رمان دختر سروان، نوشته الکساندر پوشکین یکی از حسرت‌های من برای مطالعه بود.
چرا که سالها پیش که به شغل شریف و کم درآمد کتاب‌فروشی در این کشور افتخار داشتم، این کتاب جیبی کوچک را به صورتی اتفاقی از آرشیو کتاب‌های برجا مانده از کتاب‌سرای فردوسی یافتم و به قیمت چند هزار تومان ناقابل خریداری کردم.
کتاب‌سرای فردوسی را در نوجوانی دیده بودم و یکی از کتاب‌سراهای به‌نام اما تعطیل شده شهر اصفهان بود.
بعدها که کمی بیشتر شنیدم و خواندم نام پوشکین از زبان داستایفسکی و گوگول و ناباکوف و دیگر بزرگان ادبیات روسیه و جهان، برایم تکرار می‌شد. استاد ناتل خانلری نیز بعدها بیشتر شناختم و ارادتم نسبت به ایشان، مرا برای خواندن این کتاب مجذوب و مشتاق‌تر می‌کرد.

دختر سروان ماجرای پرفراز و نشیب و مهیج و پرکششی است از عشقی که از میان خاکستر می‌روید.
پیوتر(پتر) یا راوی داستان پسر جوانی است که از پدری اشراف زاده و دارای مقام نظامی نسب دارد و به اجبار پدر به خدمت رفته و عاشق می‌شود. در این میان شورش دهقانان علیه بی‌عدالتی و رفتار ناعادلانه اشراف باعث می‌شود که قهرمان داستان، بر کشتی پربلای عشق بادبان بکشد و دریابد که به نقل از حافظ «عشق اول آسان می‌نماید و بعد مشکلها رخ نشان می‌دهند».
راوی یا قهرمان داستان با رهبر شورشیان، پوکاچوف آشنا شده و شاهد سوختن شهر‌های روسیه به دست اوست.
اما مهر آتشین دلش نمی‌گذاشت خیال این شورش علیه حکومت را به باد بسپارد و رها کند.

پوشکین این داستان را طی سفرش به ارنبورگ، برپایه مدارک تاریخی و فولکلورهایی‌که توسط شاهدان عینی نقل شده گردآوری و تالیف کرده است. 

تمامی ذوق و شوقی که برای خواندن این اثر داشتم، همراه با خاطراتم مرا به حظ وافری رساند‌ و داستان را بسیار دوست داشتم.
ترجمه استاد ناتل خانلری بسیار ادبی و شیوا و تا حدی دارای نثری ثقیل برای نسل جدید می‌باشد. اما بسیار بلیغ و پرشکوه است. 
ترجمه خانم کاشی‌چی هیچ از ترجمه استاد ناتل خانلری کم نداشت و حتی با پیراستگی حاشیه‌نویسی‌ها و ضمیمه‌های جامعی‌ را لحاظ کرده بودند؛ همچنین شامل فصلی می‌شد که پوشکین برای تایید کتابش در اداره سانسور حذف کرده و استاد خانلری نیز آنرا مطابق چاپ کاملتر ترجمه نموده‌اند.

پوشکین شاعر و نویسنده‌ای به نام در قرن نوزدهم روسیه بود.
وی در داستان‌هایش اغلب دوئل‌هایی را بر سر عشق و شرافت تصویر می‌زد و در نهایت در‌چنین دوئلی تیر خورد و در جوانی و سن کم جان سپرد.

در پناه خرد
      

22

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.