آریانا سلطانی

آریانا سلطانی

@Ariana.slt

14 دنبال شده

27 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        .
بینوایان
ویکتور هوگو
ترجمه محمدرضا پارسایار 

.
در گستره ادبیات جهان، کمتر اثری را می‌توان یافت که همچون بینوایان ویکتور هوگو، توانسته باشد در همآمیختگی عمیقِ تاریخ، فلسفه و عواطف انسانی به چنین کمالی دست یابد. این رمان عظیم، که در سال ۱۸۶۲ برای نخستین بار منتشر شد، نه تنها روایتی حماسی از فرانسه قرن نوزدهم است، بلکه آیینه‌ای است تمام‌نما از تنازعات ابدی بشری: کشمکش خیر و شر، تقابل قانون و اخلاق، و نبرد فقر و ثروت. هوگو در این اثر سترگ، با بهره‌گیری از سبک منحصر به فرد رئالیسم رمانتیک، از یک سو واقعیت‌های تلخ جامعه صنعتی‌شده اروپا را عریان می‌کند و از سوی دیگر، با نگاهی سرشار از امید و انسان‌دوستی، به واکاوی مفاهیمی چون بخشش، فداکاری و رستگاری می‌پردازد.
داستان در بستر تحولات سیاسی فرانسه، از دوران پس از ناپلئون (۱۸۱۵) تا قیام ژوئن ۱۸۳۲، به پیش می‌رود. هوگو با ظرافتی کم‌نظیر، شخصیت‌های ماندگاری خلق کرده است که هر یک نماد مفاهیمی ژرف هستند: ژان والژان، زندانی سابقی که به برکت بخشش یک کشیش، مسیر زندگی‌اش دگرگون می‌شود و تبدیل به نماد راستین مهربانی و از خودگذشتگی می‌گردد؛ ژاور، مأمور پلیسی که در تنگنای میان تعصب به قانون و بیداری وجدان دست و پا می‌زند؛ فانتین، زن بی‌پناهی که قربانی بی‌عدالتی‌های اجتماعی می‌شود؛ و کوزت، کودک معصومی که مظهر امید و رهایی است.
سه صحنه کلیدی این رمان، که همچون نقاشی‌ای پرجزئیات در ذهن خواننده حک می‌شوند، گواهی بر توانایی هوگو در آمیختن تاریخ و تخیل هستند: نبرد واترلو که با توصیفی استادانه، همزمان نقطه پایان امپراتوری ناپلئون و سرآغاز تحولات بعدی است؛ قیام ژوئن ۱۸۳۲ که در آن، گروهی از جوانان آرمان‌گرا با شعار آزادی و برابری به مقابله با نظام حاکم برمی‌خیزند؛ و عبور ژان والژان از فاضلاب‌های پاریس که استعاری است نیرومند از گذر از تاریکی‌های وجود به سوی نور رستگاری.
ویکتور هوگو (۱۸۸۵-۱۸۰۲)، این نابغه ادبیات فرانسه، در بینوایان تنها به روایت یک داستان بسنده نکرده است. او با بینشی پیشگویانه، به نقد ساختارهای ناعادلانه جامعه پرداخته و پرسش‌هایی ماندگار را پیش روی خواننده می‌نهد: آیا قانون همیشه عادلانه است؟ آیا می‌توان با محبت، دنیایی بهتر ساخت؟ و آیا رستگاری واقعی، در گرو خدمت به همنوع است؟ این اثر، که برخی آن را کتاب مقدس سکولار نامیده‌اند، پس از گذشت بیش از یک‌ونیم قرن، همچنان تازه و تأثیرگذار است.

بینوایان اثر ویکتور هوگو، که نخستین بار در سال ۱۸۶۲ توسط انتشارات پاگنر در پاریس منتشر شد، نه تنها یک شاهکار ادبی، بلکه پژوهشی عمیق در جامعه‌شناسی و فلسفه اخلاق است. پروفسور دیوید بل در کتاب ویکتور هوگو و انقلاب ادبی (انتشارات هاروارد، ۲۰۱۸) این اثر را "کتاب مقدس مدرنیته" نامیده است.
این رمان سترگ در بستر تحولات سیاسی فرانسه از سقوط ناپلئون در واترلو (۱۸۱۵) تا شورش ژوئن ۱۸۳۲ در پاریس روایت می‌شود. هوگو با تلفیق سبک رئالیسم اجتماعی و رمانتیسیسم - آنچه پروفسور آنتونیو ساچز در مکاتب ادبی اروپا (آکسفورد، ۲۰۲۰) "رئالیسم شاعرانه" می‌نامد - تصویری زنده از جامعه آن روز فرانسه ترسیم می‌کند.

این متفکر، شاعر، نویسنده، دولت‌مرد و فیلسوف اجتماعی در این رمان اشارات بسیاری به حماسه‌های جاودان بشری از جمله ایلیاد و ادیسه، انه‌اید، کمدی الهی و ... داشته و همچنین تضمین‌های مکرری که از آثار ادبی و تابلوهای نقاشی در این روایت توسط نویسنده نقش زده شده، شباهت بسیاری با اثر مارسل پروست دارد. 

این اثر سرشار از فراز و نشیب‌های سرنوشت، سیه روزی و رنج و خوشبختی و شگفتی و حیرت و سقوط و تزلزل و ایمان است.

هرکه این اثر را بخواند و اشک‌هایش، به نقل از آقای هوگو این مروارید‌های جان آدمی، فرو نریزد، با ژرفای حیات بشر و عظمت شفقت و مهربانی بیگانه است.

در پناه خرد
      

20

        
دل تاریکی
نوشته جوزف کنراد
ترجمه صالح حسینی


.
بخشی از متن کتاب:

«همه چیز به او تعلق داشت – اما این که چیزی نبود.
مهم این بود که آدم بداند خود او به چه تعلق دارد و چند تا از قدرت‌های تاریکی دعوی مالکیت او را دارند.»
۱۱۳ص

«آدمی نمی‌تواند برای هیچ‌چیز به آن دل ببندد، جز رسیدن به معرفتی اندک دربارۀ خودش – که آن هم دیر به دست می‌آید – و بارِ حسرت‌هایی که آتشِ آن خاموش نمی‌شود.»
۱۵۰ص

«بدیهی است است که کنراد و جیمز قطعاً پیچیدگی فنی جدیدی را در ادبیات داستانی رواج دادند و هنرشان حاصل کاربرد شیوه‌هایی حساب‌شده و ساختارمند است. مارک شورر اظهار داشته است که حسن رمان‌نویسان مدرن – از جیمز و کنراد به بعد – این است که «نه فقط به ابزار بیان‌شان بسیار توجه نشان می‌دهند، بلکه همچنین به سبب همین توجه، موضوعی دیگر و مهم‌تر را نیز کشف می‌کنند». [^1] نتیجه نوشته‌ای است که او، با تغییری گیرا، «صناعت به منزله‌ی کشف» می‌نامد. از نظر شورر، صناعت عبارت است از «هرگونه گزینش، ساختار یا تغییر شکل یا ضرباهنگی که بر دنیای وقایع داستان تحمیل می‌شود» و درک ما از آن وقایع را غنی یا تجدید می‌کند.»

بخشی از مقاله «رمان درونگرا» از جان فلچر و مالکوم برادبری.
ترجمه حسن پاینده.
کتاب مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان.

درباره رمان:

دل تاریکی روایتگر سفر چارلی/چارلز مارلو، ملوانی انگلیسی، به اعماق جنگل‌های کنگو در دوران استعمار آفریقاست. او بر عرشه یک کشتی بر روی رود تیمز لندن، برای ملوانان همراهش روایتی را از مأموریت یافتن کورتز، تاجر عاج اروپاییِ مرموز و پرنفوذی را که در میان بومیان به «پیامبر» تبدیل شده، شرح می‌دهد. اما این سفر جغرافیایی، به سفری نمادین به تاریک‌ترین زوایای روانِ بشر بدل می‌شود. مارلو در طول رودخانه‌ای پرپیچ‌وخم با وحشی‌گریِ استعمارگرانِ به ظاهر متمدن، ریاکاریِ مذهبیون، و در نهایت با کورتز—که خود را به جای خدایی خون‌آشام نشانده—مواجه می‌شود. کشفِ مارلو این است: شر، نه در «وحشی‌گریِ» آفریقا، بلکه در قلبِ تمدنِ اروپایی و نفسِ انسان ریشه دارد.

.


دل تاریکی: حماسه‌ای مدرن در چرخهٔ رستگاری و تباهی  
.

سرآغاز روایت: در آستانهٔ سفر  
.

کتاب *دل تاریکی* جوزف کنراد، همچون موجودی چندوجهی، در مرزِ رمانس، تراژدی، حماسه و حتی کمدی ایستاده است. این اثر، مانند آیینه‌ای شکسته، تصویری از انسان مدرن را نشان می‌دهد که همزمان والا و پست، قهرمان و ضدقهرمان، و ناجی و نابودگر خویش است. منتقدان بزرگی چون برت ایوانز این رمان را با «دوزخ» دانته مقایسه کرده‌اند—جایی که شخصیت اصلی، سفرش را به اعماق آفریقا با عنوان «Inferno» (با «I» بزرگ) توصیف می‌کند. از سوی دیگر، لیلیان فدر آن را هم‌تراز «انه‌ئید» ویرژیل می‌داند؛ حماسه‌ای که نه یک سفر جغرافیایی، بلکه فرورفتن به تاریکی‌های ناخودآگاه بشر است. اما آنچه این اثر را جاودانه می‌کند، پیوند آن با سنت کهنِ حماسه‌های هومری است: جدایی، تشرف، و بازگشتِ قهرمان. از همان آغاز، مارلو—راوی داستان—ما را به سفری پرپیچ‌وخم دعوت می‌کند؛ سفری که ظاهراً برای تجارت آغاز می‌شود، اما در واقع، جست‌وجوی نور در دلِ تاریکی مطلق است.  
.


 

تحلیل ساختار و روایت :

کنراد با استفاده از روایت چارچوب‌دار (راهیاب-راوی)، روایتی غیرمستقیم و ذهنی ارائه می‌دهد که بر پایهٔ نظریه‌های "زاویهٔ دید" مارک شرر (در مقالهٔ *Technique as Discovery*) شکل گرفته است. این تکنیک، ابهامی عمدی ایجاد می‌کند و خواننده را به درک سوبژکتیو از واقعیت وامیدارد. همچنین، ساختار سفر به مثابهٔ "حرکت از روشنایی به تاریکی" (برگرفته از تحلیل ادوارد سعید در *شرق‌شناسی*) استعاره‌ای از پس‌رفت اخلاقی استعمارگران اروپایی است.  


تلمیح‌ها و نمادپردازی‌ها:
.

این سفر با دو تلمیحِ عمیقاً نمادین همراه است که هر یک، لایه‌ای از معنا را به روایت می‌افزایند:  
۱. اشاره به انجیل متی (باب ۲۳، گورهای سفید‌شده): کنراد با ظرافتی تلخ، صحنه‌هایی از داستان را به این تصویر انجیلی پیوند می‌زند—«گورهایی که از بیرون سفید و آراسته‌اند، ولی درونشان پر از استخوان‌های پوسیده و پلیدی است». این نماد، ریاکاری استعمارگران را عیان می‌کند؛ کسانی که به نام تمدن و مذهب، چهره‌ای فریبنده از خود نشان می‌دهند، حال آنکه در باطن، حریص و خون‌آشام‌وار به تخریب مشغول‌اند.  
.

۲. میزگردِ رئیس قرارگاه: در صحنه‌ای تأمل‌برانگیز، میزی گرد می‌بینیم که بی‌اختیار «میزگرد شاه آرتور» و افسانهٔ جویندگان جام مقدس را به ذهن متبادر می‌کند. در اسطوره‌های آرتوری، جامِ مسیح نماد حقیقت، پاکی، و فیض الهی است، و تنها شوالیه‌ای پرهیزکار می‌تواند به آن دست یابد. اما در این روایت، راوی—برخلاف آن شوالیه‌های آرمانی—با صداقتی ویرانگر، به «سیاهی دل» و «پستی درون» خود اعتراف می‌کند.

این تقابل، خدشه‌دار شدنِ آرمان‌های باستانی در جهان مدرن را فریاد می‌زند.  

زیارتی به قلب تاریکی:  
.

نکتهٔ عمیق‌تر آنکه، این سفر با زبانِ زیارت توصیف می‌شود—چوب‌دستیِ انجیلی که در متن اصلی به‌کار رفته، و همچنین همسانیِ نگهبانانِ منطقه با رسولان مسیح، همگی بر این تشبیه تأکید دارند. اما این «زیارت»، نه به سوی نور، که به عمقِ تاریکی است. گویی کنراد می‌خواهد نشان دهد که چگونه استعمار بلژیک در کنگو، تحتِ پوشش «رسالت مسیحی»، نه‌تنها انسانیت، که خودِ آیین مسیح را نیز به تباهی کشاند—کشتارها، حرصِ سیری‌ناپذیر به عاج و طلا، و وحشیگری‌های نظام‌مند، همه‌چیز را—حتی مقدس‌ترین نمادها—را آلوده ساخته است.  




.
مارلو: روایتی بوداییوار در دل تاریکی  
.

در آغاز داستان، مارلو—راوی اصلی—خود را در هیئت قصه‌گویی تصادفی می‌نشاند که تنها برای گذران وقتِ چند ملوان، روایتی را آغاز می‌کند. اما این ظاهر ساده، به‌سرعت به تمثیلی عمیق از یک «بودای آگاه‌شده» بدل می‌شود؛ پیرمردی زردپوست و خسته، اما بینا، که چون پرگاری نمادین، آغاز و پایان داستان را در حلقه‌ای از آگاهی فرا می‌گیرد. این تصویر، بی‌اختیار آموزه‌های بودایی را یادآور می‌شود: رنجِ ناشی از مواجهه با حقیقتِ تاریکِ وجود، و ضرورتِ گذر از آن برای رسیدن به «روشن‌شدگی». در آیین بودا، لرزشِ وجود (ترومای ناشی از دیدنِ ذاتِ رنج‌بار جهان) تنها با خردورزی و تسلط بر نفس به شکوفایی نهایی می‌انجامد. مارلو نیز، همچون مرتاضی که از دلِ ظلمت عبور می‌کند، به‌ظاهر برای روایتی تفننی می‌نشیند، اما در واقع، زیارتی به قلبِ شرِ ذاتی بشر را بازگو می‌کند.  

.
.
کشفِ دوگانهٔ مارلو: شرِ نخستین و میان‌تهی بودن قدرت.
.

مارلو در این سفر، دو حقیقتِ هولناک را عریان می‌کند:  
.

۱. شرِ نخستینِ انسان: او نه برای کشف سرزمین‌های ناشناخته، که برای ملاقات با ذاتِ شومِ انسان به اعماقِ تاریکی می‌رود. آنچه می‌یابد، موجودی است با استعدادی خدایگونه برای شقاوت—کورتز، که نمادِ اوجِ تباهیِ بشری است. اما این شرارت، حتی در اوجِ خود، توخالی است. کورتز تنها یک چیز را «کشف» کرده است: آیینی ساختگی که به او اجازه می‌دهد تحتِ نامِ تمدن یا مذهب، سلطه‌گری و ترور را تا حدِّ یک کیشِ شخصی تقدیس کند. ساکنانِ منطقه نیز—در نمایشی تلخ از «رضایتِ استعماری»—خود را تسلیمِ این آیینِ شیطانی کرده‌اند.  
.

   - با این حال، کنراد هرگز توصیفی مستقیم از کورتز ارائه نمی‌دهد. تمامِ هولِ او در سکوت‌ها و ایماژهای پراکنده نهفته است. حتی مارلو، که برای نجاتِ جانِ این «شاهزادهٔ جهنم» از بیماری، قایقش را بر رودِ استیکس‌وارِ جنگل به پیش می‌راند، در نهایت تنها سایه‌ای از او را می‌بیند. اما همین مواجههٔ کوتاه، کافی است تا مارلو—با مقایسهٔ خود و کورتز—به شهودی تراژیک دست یابد: تمامیِ انسان‌ها ظرفیتِ تبدیل شدن به این هیولا را دارند. اینجاست که ساختارِ بازگشتِ قهرمان (براساسِ الگوی هومری یا نظریهٔ «قهرمانِ هزارچهره»ٔ جوزف کمپبل) تکمیل می‌شود: مارلو، چون اودیسه‌ای مدرن، از دلِ تاریکی بازمی‌گردد تا دانشِ تلخِ خود را به نسل‌های بعد منتقل کند.  
.


۲. فریادِ نهاییِ کورتز: «وحشت! وحشت!»  
.

   - این جملهٔ کوتاه، مانندِ تیری سمی به قلبِ تمِ داستان می‌نشیند. اگر مسیح بر صلیب، رنجِ رستگاری‌بخش را با فریادِ «خدای من، چرا مرا به خود واگذاشتی؟» تجربه کرد، کورتز—ضدمسیحِ این روایت—در لحظهٔ مرگ، وحشتِ رستگاری‌ناپذیر را فریاد می‌زند. او که خود خدایِ جهنمِ ساخته‌اش بود، اکنون در آستانهٔ مرگ، از هیولای خلق‌شده به دستِ خودش می‌هراسد. این، نقطهٔ اوجِ تباهیِ استعمار است: نظامی که نه‌تنها قربانیان، که حتی آفرینندگانش را نیز می‌بلعد.  

پیوندِ نهایی: مسیحیتِ مخدوش، بودیسمِ مکاشفه‌گر ؛


کنراد با ظرافتی ویرانگر، تناقضِ مسیحیتِ استعماری را نشان می‌دهد: مبلغانی که صلیب را به دست می‌گیرند تا طمع را مقدس کنند، و در همین راه، همه‌چیز—حتى نمادهای مقدس—را به پوچی می‌کشانند. اما در مقابل، مارلو—آن بودای ناخواسته—حتی در دلِ این تاریکی، به‌سوی نوعی روشن‌شدگیِ تراژیک پیش می‌رود: او می‌آموزد که شر، امری بیرونی نیست، بلکه در ژرفنایِ نفسِ انسان لانه دارد—و این، همان حقیقتی است که باید به نسل‌های بعد سپرد.  



دل تاریکی با ترکیب صناعت ادبی (تکنیک‌های روایی) و پرسش‌های فلسفی، آینه‌ای از هراس‌های قرن بیستم است. کنراد نه‌تنها استعمار را محکوم می‌کند، بلکه از خواننده می‌پرسد: "آیا تاریکی، جزیی از ذات ماست؟" این اثر تا امروز به‌عنوان متنی کلیدی در نظریهٔ پسااستعماری و نقد مدرنیسم مطرح است.  

---  
منابع :  
- Achebe, Chinua. *An Image of Africa: Racism in Conrad’s Heart of Darkness*.  
- Jameson, Fredric. *The Political Unconscious: Narrative as a Socially Symbolic Act*.  
- Said, Edward.

*Culture and Imperialism*.


نقد ادبی و میراث فرهنگی  
- تئودور آدورنو این رمان را نمونه‌ای از "هنر والای مدرن" می‌داند که با شکستن فرم‌های کلاسیک، فضایی پارانویاک خلق می‌کند.  
- منتقدان فمینیست مانند ژیلبرت و گوبار (*کابوس سفیدپوستان*) استدلال می‌کنند که کنراد زنان را به حاشیه رانده و تاریکی را "زنانه" تصویر کرده است.  
- اقتباس سینمایی *اینک آخرالزمان* (۱۹۷۹) اثر کاپولا، تأثیر این رمان را بر ادبیات پست‌استعماری نشان می‌دهد.
      

3

        .
برلین، الکساندرپلاتس 
نوشته آلفرد دوبلین
ترجمه علی‌اصغر حداد

بخش‌هایی از کتاب:

"و من سر برگرداندم و تمام ستم را دیدم، ستمی که در زیر آفتاب رخ می‌داد، و بنگر، اشک‌ها همه از آن کسانی بود که بر آن‌ها ستم می‌رفت و تسلاده‌نده‌ای نداشتند، و آنان که ستم روا می‌داشتند، پس قدرتمند بودند. آنگاه مردگانی را ستودم که پیش‌تر مرده بودند.

مردگان را ستودم. هر چیز به زمان خود، دوختن و ازهم‌دریدن، نگهداشتن و دورانداختن. مردگانی را ستودم که زیر درخت‌ها خفته‌اند، مردگانی که خوابیده‌اند." صفحه ۴۰۶


"می‌خواهم او را در آخرین جنب‌وجوش‌اش نشان بدهیم. او را تا آخرین لحظه مثل سنگ سفت‌وستخت خواهید دید، این زندگی به‌دور از هرگونه تحولی به راه خود می‌رود، ـ در حالی که فراتنس بیرگف سر خم می‌کند و سرانجام مثل عنصری که اشعه‌ی خاصی به آن بیابد، به عنصر دیگری بدل می‌شود. ولی، گفتن‌اش آسان است: ما همه بشریم. اگر خدایی هست ـ ما در برابرش فقط به‌واسطه‌ی نیکی‌ها و بدی‌هامان متفاوت نیستیم، ما هر یک طبیعتی دیگر و زندگی دیگری داریم، از لحاظ نوع، مبدأ و مقصد، با هم متفاوتیم." صفحه ۴۶۳

 .
📚 برلین الکساندر پلاتس: شاهدی بر آشوب شهر مدرن 🏙


رمان «برلین الکساندر پلاتس» نوشته آلفرد دوبلین، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات مدرن آلمان است که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. این رمان، داستان فرانتس بیبرکوف، کارگر ساده‌ای است که پس از آزادی از زندان، در شهری پرتلاطم و پرازدحام به دنبال جایگاهی برای خود می‌گردد. اما برلینِ دهه ۱۹۲۰، شهری است که هرگز به او آرامش نمی‌دهد.

بیبرکوف، ضدقهرمانی مدرن است که می‌خواهد خوب باشد، اما در این تلاطم ساختن و مضمحل شدن زندگی، سه بار شکست می‌خورد تا اینکه دچار تحولی عمیق در دیدگاهش به زندگی می‌شود. داستان او، زندگی تبهکاران و فرودستان جامعه را به تصویر می‌کشد و با وجود تلخی‌هایش، جوهره‌ای انسانی دارد که خواننده را تا آخر با خود همراه می‌کند.

دوبلین با استفاده از تکنیک‌های نوآورانه‌ای مانند جریان سیال ذهن، تکه‌تکه‌نویسی و بینامتنیت، تصویری زنده و پرجنب‌وجوش از زندگی شهری خلق می‌کند. او با ترکیب عناصر مختلفی مانند روزنامه‌ها، آگهی‌ها، ترانه‌ها و حتی متون مذهبی، اثری خلق کرده که نه تنها داستان یک فرد، بلکه داستان یک شهر و یک دوره تاریخی است.


شباهت به اولیس جیمز جویس؟
بسیاری از منتقدان، برلین الکساندر پلاتس را با اولیس جیمز جویس مقایسه می‌کنند. هر دو رمان از تکنیک‌های مشابهی مانند جریان سیال ذهن و چندصدایی استفاده می‌کنند و هر دو شهری مدرن (دوبلین و برلین) را به عنوان شخصیت اصلی داستان خود به تصویر می‌کشند. اما در حالی که اولیس بیشتر بر ذهنیت فردی تمرکز دارد، دوبلین به جمعیت و جامعه شهری می‌پردازد.
.
.

🎭 آلفرد دوبلین: صدای آشوب‌های قرن بیستم
آلفرد دوبلین (۱۸۷۸-۱۹۵۷) نه تنها یک نویسنده، بلکه یک پزشک، فیلسوف و روشنفکر بود که عمیقاً تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی زمانه خود قرار داشت. او که از یهودیان آلمانی بود، در سال ۱۹۳۳ و با به قدرت رسیدن نازی‌ها مجبور به ترک وطن شد و سال‌ها در تبعید زندگی کرد. دوبلین با نگاهی تیزبین و انتقادی، در آثارش به مسائلی مانند فقر، خشونت و بحران‌های اخلاقی جامعه مدرن پرداخت.
وی در این رمان مشهور و مطرح خود نه تنها ناقوس هشداری برای آرمان‌های مدرنیته بود، بلکه به دور از کل نگری و یا دیدگاه‌هایی ماورایی، غوطه‌ور شدن توده مردمان در مغاک جنون جنگ جهانی دیگری را پیش‌بینی کرد. دوبلین پس از جنگ جهانی نخست آینه‌ای تمام‌نما از آلمان شکست خورده، مغلوب در تورم و سرشکستی را به تصویر می‌کشد که آبستن حوادث آینده است.
.
.

برلین الکساندر پلاتس نه تنها یک رمان، بلکه یک تجربه ادبی مهیج و تلخ است که خواننده را به قلب آشوب‌های قرن بیستم می‌برد. اگر به ادبیات مدرن و داستان‌های شهری علاقه دارید، این اثر قطعاً باید در لیست خواندنی‌های شما باشد.
.
.

دوبلین از زبان محاوره برلینی در اثر بهره برده که مترجم محترم به نیکی از پس ترجمه برآمده. خواندن اثری بسیار شگفت در ادبیات مدرن آلمان را با ترجمه‌ای مستطاب خدمت شما پیشنهاد می‌کنم.  

شخصا هیچگاه ملوس (امیلی/سونیا) و فرانتس و راینهولد را فراموش نمی‌کنم. بیچاره ملوس.

در پناه خرد


📖 پی نوشت:
دوبلین با این رمان ثابت کرد که ادبیات می‌تواند نه تنها بازتاب‌دهنده واقعیت، بلکه خود واقعیتی زنده و پویا باشد. او با قلم قدرتمندش، برلین را به یکی از شخصیت‌های ماندگار ادبیات جهان تبدیل کرد.
.
.


      

25

        .
آلیور تویست
نوشته چارلز دیکنز
ترجمه احد علیقلیان
.
بخشی از کتاب:
«دریغا! از چهره‌های دست‌ساخت طبیعت که ما را با زیبایشان شادکند چه اندک باقی مانده است! دغدغه‌ها و غم‌ها و تمناهای دنیا این چهره‌ها را دگرگون می‌کند، همان‌طور که دل‌ها را دگرگون می‌کند، و فقط هنگامی‌که آن شورها به خواب می‌رود و تأثیر خود را تا ابد از دست داده است ابرهای آشفته می‌گذرد و آسمان صاف می‌شود.» ص۲۴۰

.
«الیور تویست» اثر چارلز دیکنز، داستان پسری یتیم است که در دنیایی پر از فقر، فساد و بی‌عدالتی بزرگ می‌شود. این رمان نه تنها یک ماجراجویی جذاب است، بلکه آیینه‌ای تمام‌نما از جامعه قرن نوزدهم انگلستان است. دیکنز با قلمی توانمند و نگاهی تیزبین، فقر، بی‌عدالتی و فساد اجتماعی را به تصویر می‌کشد و از طنز به عنوان ابزاری قدرتمند برای انتقاد از جامعه استفاده می‌کند.

شخصیت‌هایی مانند فیگین، نانسی، و بیل سایکس، تصویری واقعی از تبهکاران و افراد پست جامعه را نشان می‌دهند. دیکنز با خلق این شخصیت‌ها، نه تنها داستانی جذاب خلق کرده، بلکه خواننده را به فکر وامیدارد و وجدان جامعه را بیدار می‌کند. 

طنز انتقادی دیکنز در این اثر، شخصیت‌هایی مانند فیگین یا مسئولان بی‌عاطفه پرورشگاه‌ها را به گونه‌ای ترسیم می‌کند که هم خنده‌دار هستند و هم تلخ. این طنز، نه تنها داستان را جذاب‌تر می‌کند، بلکه تضاد بین ثروتمندان و فقرا، بی‌عدالتی‌های سیستم قضایی و فساد اخلاقی را به چالش می‌کشد.

چارلز دیکنز را می‌توان یکی از پیشگامان ادبیات اجتماعی دانست. او در دورانی که ادبیات بیشتر به سراغ اشراف و زندگی مرفهان می‌رفت، به سراغ مردم عادی، فقرا و محرومان رفت.

تأثیر دیکنز تنها به انگلستان محدود نشد؛ او در سراسر جهان تأثیر عمیقی بر ادبیات گذاشت. فیودور داستایفسکی، نویسنده بزرگ روس، از جمله کسانی بود که تحت تأثیر دیکنز قرار گرفت. داستایفسکی در آثار خود، مانند «جنایت و مکافات»، به موضوعاتی مشابه دیکنز پرداخت: فقر، گناه و رستگاری. شخصیت‌های داستایفسکی، مانند راسکولنیکف، گاهی یادآور شخصیت‌های دیکنزی هستند که درگیر مبارزه با شرایط سخت زندگی‌اند. هر دو نویسنده با نگاهی عمیق به روان انسان و جامعه، آثاری خلق کردند که تا امروز خواندنی و تأمل‌برانگیز هستند.

این رمان به دلیل پرداختن به موضوعاتی مانند فقر، عدالت و امید، هنوز هم تازه و مرتبط است. دیکنز با خلق شخصیت‌هایی به یاد ماندنی و داستانی پرکشش، اثری خلق کرده است که هم سرگرم‌کننده بوده و هم عمیقاً انسانی می‌باشد.

در پناه خرد

پی‌نوشت: رمان دومین اثر دیکنز بوده که در سن ۲۶‌ سالگی‌ نوشت.
      

3

        .
خسیس
مولیر
ترجمه محمدعلی جمال زاده
.
.
« با بعضی اشخاص باید از بیراهه وارد شد و بازه ای طبایع
و مزاجها با حفالفت و استقامت دشمنند و بعضی مذاقهای سرکش
از حقیقت رم میکنند ودر مقابل عقل سلیم وطبع مستقیم بنای طغیان وکج تازی را میگذارند. برای اینکه آنها را درراهی که مقصودمان است بیندازیم باید سرشان را بیچانیم . شما هم خوب است چنان وانمود کنید که فکر ونقشه اش را می پذیرید و مطمئن باشید که از این راه زودتر بمقصود خود خواهید رسید.» صفحه ۷۳

.

.
احتمال کمی دارد که ادبیات قرن‌های اخیر فرانسه و روسیه را خوانده و از مولیر و راسین اشاره‌ای به چشم نخورده باشد.
مولیر را بسیاری از ادبا و بزرگان ادبیات دنیا ستوده‌اند و مبدع یا شروع کننده کمدی در فرانسه می‌دانند.  وی از نمایشنامه نویسانی بود که از مردمان کوی و برزن و معمول می‌نوشت و تصویری غیر مغرضانه و همراه با احترام از عموم مردم ارائه می‌داد.

 
نمایشنامه «خسیس» در سال ۱۶۶۸ میلادی نوشته و برای اولین بار در همان سال منتشر شد. این نمایشنامه یکی از مشهورترین آثار مولیر است که به موضوع طمع و خست انسان می‌پردازد.  این اثر نه تنها یک کمدی سرگرم‌کننده است، بلکه با شخصیت‌پردازی‌های بی‌نظیر و دیالوگ‌های نافذ، مخاطب را به تفکر وامیدارد. با وجود گذر قرن‌ها و فاصله‌ای چند صد ساله، جاودانه ماندن این اثر گواهی است بر جایگاهش.
شخصیت اصلی نمایش، «هارپاگون»، مردی ثروتمند اما خسیس، چنان در بند مال و ثروت خود است که حتی روابط خانوادگی و عاطفی‌اش را قربانی این حرص بی‌پایان می‌کند. مولیر با مهارت تمام، این شخصیت را به تصویر می‌کشد و از طریق موقعیت‌های خنده‌دار و گاه دردناک، مخاطب را با پیامدهای ویران‌گر طمع آشنا می‌کند.


پی‌نوشت: 
خیلی جالب بود که‌ مرا به یاد رمان برادران کارامازوف(پدرکشی) و نمایشنامه سؤتفاهم کامو انداخت.

در پناه خرد
      

5

        📚 "صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد"
نوشته: دیوید فرامکین

این کتاب به بررسی فروپاشی امپراتوری عثمانی و تأثیرات آن بر خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول می‌پردازد. فرامکین با نگاهی دقیق، نقش قدرت‌های بزرگ مانند بریتانیا، روسیه و فرانسه را در شکل‌گیری مرزهای جدید و سیاست‌های منطقه‌ای تحلیل می‌کند.

🌍 محتوای کتاب: جنگ جهانی اول، عثمانی و خاورمیانه
جنگ جهانی اول و عثمانی:
امپراتوری عثمانی، که برای قرن‌ها بر خاورمیانه حکومت کرده بود، در جنگ جهانی اول به عنوان متحد آلمان و اتریش-مجارستان وارد شد. شکست عثمانی در جنگ، منجر به فروپاشی این امپراتوری و تقسیم قلمروی آن میان قدرت‌های پیروز شد.

نقش روسیه و انقلاب شوروی:
روسیه تزاری ابتدا در جنگ حضور فعال داشت و به دنبال دستیابی به تنگه‌ داردانل و جزیره گالیپولی بود. اما انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ باعث خروج روسیه از جنگ و افشای توافق‌های محرمانه‌ای مانند توافق سایکس-پیکو شد که در آن بریتانیا و فرانسه خاورمیانه را بین خود تقسیم کرده بودند.

بریتانیا و فلسطین:
بریتانیا با وعده‌های متناقض، هم به اعراب (برای ایجاد یک دولت عربی مستقل) و هم به صهیونیست‌ها (در اعلامیه بالفور) قول‌هایی داد. این وعده‌ها بعدها به تنش‌های عمیق در فلسطین و شکل‌گیری مناقشه اسرائیل و فلسطین منجر شد.

تولد خاورمیانه جدید:
پس از جنگ، خاورمیانه تحت کنترل بریتانیا و فرانسه قرار گرفت. مرزهای جدیدی ایجاد شد که اغلب بدون توجه به واقعیت‌های قومی و مذهبی ترسیم شدند. این تصمیمات، زمینه‌ساز بسیاری از درگیری‌های امروزی در منطقه شد.

📖 نمایش شکل‌گیری خاورمیانه جدید:
این کتاب نمایانگر شکل‌گیری خاورمیانه‌ی جدید از دل تاریخ، ماسه، خاکستر و جنگ است. هر صفحه‌ی آن، روایتی است از تلاش‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌هایی که جهان امروز ما را ساخته‌اند. فرامکین به خوبی نشان می‌دهد که چگونه مرزهای امروزی، سیاست‌های قومی و مذهبی، و تنش‌های منطقه‌ای ریشه در تصمیمات و توافق‌های پس از جنگ جهانی اول دارند.

🌟 نظرات منتقدان:
نیویورک تایمز:
«یک شاهکار تاریخی که خواننده را از اولین صفحه تا آخرین صفحه مجذوب خود می‌کند.»

گاردین:
«روایتی عمیق و تأمل‌برانگیز از سقوط یک امپراتوری و تولد دنیای جدید.»

در پناه خرد
      

1

        دختر سروان
الکساندر پوشکین
ترجمه دکتر پرویز ناتل خانلری
ترجمه سرکار خانم ناهید کاشی‌چی

.
رمان دختر سروان، نوشته الکساندر پوشکین یکی از حسرت‌های من برای مطالعه بود.
چرا که سالها پیش که به شغل شریف و کم درآمد کتاب‌فروشی در این کشور افتخار داشتم، این کتاب جیبی کوچک را به صورتی اتفاقی از آرشیو کتاب‌های برجا مانده از کتاب‌سرای فردوسی یافتم و به قیمت چند هزار تومان ناقابل خریداری کردم.
کتاب‌سرای فردوسی را در نوجوانی دیده بودم و یکی از کتاب‌سراهای به‌نام اما تعطیل شده شهر اصفهان بود.
بعدها که کمی بیشتر شنیدم و خواندم نام پوشکین از زبان داستایفسکی و گوگول و ناباکوف و دیگر بزرگان ادبیات روسیه و جهان، برایم تکرار می‌شد. استاد ناتل خانلری نیز بعدها بیشتر شناختم و ارادتم نسبت به ایشان، مرا برای خواندن این کتاب مجذوب و مشتاق‌تر می‌کرد.

دختر سروان ماجرای پرفراز و نشیب و مهیج و پرکششی است از عشقی که از میان خاکستر می‌روید.
پیوتر(پتر) یا راوی داستان پسر جوانی است که از پدری اشراف زاده و دارای مقام نظامی نسب دارد و به اجبار پدر به خدمت رفته و عاشق می‌شود. در این میان شورش دهقانان علیه بی‌عدالتی و رفتار ناعادلانه اشراف باعث می‌شود که قهرمان داستان، بر کشتی پربلای عشق بادبان بکشد و دریابد که به نقل از حافظ «عشق اول آسان می‌نماید و بعد مشکلها رخ نشان می‌دهند».
راوی یا قهرمان داستان با رهبر شورشیان، پوکاچوف آشنا شده و شاهد سوختن شهر‌های روسیه به دست اوست.
اما مهر آتشین دلش نمی‌گذاشت خیال این شورش علیه حکومت را به باد بسپارد و رها کند.

پوشکین این داستان را طی سفرش به ارنبورگ، برپایه مدارک تاریخی و فولکلورهایی‌که توسط شاهدان عینی نقل شده گردآوری و تالیف کرده است. 

تمامی ذوق و شوقی که برای خواندن این اثر داشتم، همراه با خاطراتم مرا به حظ وافری رساند‌ و داستان را بسیار دوست داشتم.
ترجمه استاد ناتل خانلری بسیار ادبی و شیوا و تا حدی دارای نثری ثقیل برای نسل جدید می‌باشد. اما بسیار بلیغ و پرشکوه است. 
ترجمه خانم کاشی‌چی هیچ از ترجمه استاد ناتل خانلری کم نداشت و حتی با پیراستگی حاشیه‌نویسی‌ها و ضمیمه‌های جامعی‌ را لحاظ کرده بودند؛ همچنین شامل فصلی می‌شد که پوشکین برای تایید کتابش در اداره سانسور حذف کرده و استاد خانلری نیز آنرا مطابق چاپ کاملتر ترجمه نموده‌اند.

پوشکین شاعر و نویسنده‌ای به نام در قرن نوزدهم روسیه بود.
وی در داستان‌هایش اغلب دوئل‌هایی را بر سر عشق و شرافت تصویر می‌زد و در نهایت در‌چنین دوئلی تیر خورد و در جوانی و سن کم جان سپرد.

در پناه خرد
      

22

        کاندید(خوشبین)
فرانسوا ولتر
ترجمه جهانگیر افکاری

بخشی از کتاب؛


«من شهری نیافته‌ام که ویرانی شهر همسایه را آرزو نکند، خانواده‌ای ندیده‌ام که خواستار نابودی خانواده‌ای دیگر نباشد. در همه جا ضعیفان نفرت اقویا را به دل دارند، ولی در برابرشان به روی زمین می‌خزند و زورمندان با ناتوانان مانند رمه‌ای که پشم و گوشتشان را باید فروخت رفتار می‌کنند.» ص ۸۰


ولتر متولد ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴- قبلا ۳۰ مه ۱۷۷۸ از نام دارترین دانشمندان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. آوازه وی بخاطر هوشیاری خارق العاده اش‌ مخالفت هایش با کلیسای کاتولیک، حمایتش از آزادی مذهب، آزادی بیان، و جدایی دین از سیاست و شجاعتش در بیان نظریه های بی پرده است. تمام شور زندگی وی در جستجوی عدالت بود.
و بعدها در سال ۱۷۱۸ نخستین تراژدی خود را ساخت و پس از چندی جایزه آکادمی فرانسه به وی تعلق گرفت.


کاندید حکایت مردی است که مرید فیلسوف زمانه خود «پانگلیوس» است. فیلسوفی که به روایتی سایه‌ای از لایبنیتس را نمایان می‌سازد و معرف انتقاد سخت ولتر نسبت به آراء اوست. رای و نظری همچو «جهان سراسر نیک است و هرآنچه در آن است نیک تلقی می‌شود.»
کاندید در روایتی حکایت گونه و قدیمی نوشته شده است. جوانی ساده دل که در پی معشوق خویش به همراهی دوستانی رهسپار سفری به دور دنیا می‌شود. از امریکای جنوبی تا ترکیه را می‌پیماید. 
اما این اثر اصلا رومانتیک نیست و به نقد و نیش و کنایه به خرافه، فساد، اخلاق فرانسویان و اروپاییان، همچنین استبداد کلیسا و … می‌پردازد.
کاندید در سفرهای دور و دراز خود پی می‌برد که جهان سراسر نیک نیست و شر هم در آن یافت می‌شود.

ولتر در تمام سبک های ادبی و نوشتاری من جمله نمایش‌نامه، شعر، رمان، مقاله و نوشته های تاریخی و علمی دست داشت. وی بیش از ۲۰ هزار نامه و بیش از ۲ هزار کتاب و کتابچه نوشت. وی مثل خیلی از متفکران عصر روشنگری دئیست بود و در آثارش اکثر به نقد عدم مدارا تعصب مذهبی و ساختار قدرت در فرانسه عصر خود می پرداخت.
 

در پناه خرد
      

0

        ایران؛ جامعه کوتاه مدت
به قلم محمدعلی همایون کاتوزیان
ترجمه عبدالله کوثری

.
بخشی از کتاب:

« فقدان تداوم درازمدت سبب می‌شد انباشت تغییرات در درازمدت بسیار دشوار شود، از جمله: انباشت درازمدت مالکیت، ثرو‌ت، سرمایه و نهادهای اجتماعی و خصوصی، حتی نهادهای آموزشی.»

کتاب حاضر مجموعه‌ای از چهار مقاله است که به بحران توسعه نیافتگی و موانع توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران با دیدگاهی تاریخی و فرهنگی نظر می‌افکند.
دو مقاله نخست که مکمل یکدیگراند به نظریه جامعه کوتاه مدت ایران و فقدان تداوم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی می‌پردازند. مقاله سوم در مورد انقلاب مشروطه و انقلاب برای قانون است و مقاله چهارم چهره ملک‌اشعرا بهار را در بحبوحه تحولات مشروطه خواهی ترسیم کرده است.

در مقاله نخست دکتر کاتوزیان علل کوتاه مدت بودن جامعه ایران و یا به قول ایشان «دوره‌های کوتاه مدت به هم پیوسته تاریخ ایران» را ناشی از سه عامل می‌داند. یکی مسئله مشروعیت یابی و مشروعیت زدایی. دوم مسئله ناامنی جان و مال و دیگری فقدان انباشت و توسعه اقتصادی.
مقاله دوم در مورد بحران مشروعیت یابی و مسئله فره ایزدی در فرهنگ سیاسی ایران است که ایشان از شاهنامه، تاریخ بیهقی و دیگر متون تاریخی و فرهنگی و ادبی مصداق‌هایی گردآوری نموده‌اند تا که مسئله مشروعیت یابی را شرح دهند. مشروعیتی که با پیروزی مدعی قدرت و حفظ قدرت توسط مدعی کسب شده و هیچ سازوکار مشخص، مکتوب و از پیش معین شده‌ای ندارد.(برخلاف سلطنت‌های مطلقه اروپایی و غربی)
مقاله سوم نگاهی به انقلاب مشروطه، آرمان‌ها و مرام‌نامه‌ها و خواسته‌های آن و دلایل ناکامی‌اش است. انقلابی که در پاسخ به همین خلا چهارچوب قانونی حکمرانی و مشروعیت یابی طرح ریزی شد و در همین سیاست حذف و صفر و صدی‌های فرهنگی ایرانی سترون ماند.
مقاله چهارم نیز به چهره بهار در قالب فعالی سیاسی و فرهنگی می‌پردازد که روشنفکری ایرانی بود.

به طور کلی تا زمانی که مشروعیت در گرو پیروزی باشد و حاکم پیروز به واسطه فره ایزدی تسلط بر نیروهای رقیب مالک جان و مال بوده و نماینده خدا بر زمین قلمداد شود -به هیچ قدرتی از جمله قانون جواب نداده و مسئول اعمال خود نباشد- همچنین جان و مال افراد نه حقوق آنها در حفاظت قانون بلکه امتیازی قابل بازپس گیری بوده و حاکم مالک تام باشد، حتی انباشت سرمایه که به قول آدام اسمیت لزوم پیشرفت و توسعه است رخ نداده و گشایشی حاصل نخواهد شد.
یعنی قانون، قانون و قانون. مسیری که مشروطه طی کرد و هیچگاه کامل نشد تنها راه برقراری صلح و عدالت است.

مسئله‌ای که شایان ذکر است این بود که دکتر کاتوزیان به خوبی تفاوت میان طبقات فئودال، اریستوکرات و بورژوا را با نظام حکمرانی ایرانی، چه قبل و چه بعد از اسلام شرح داده‌اند و طبق نظر ایشان و همچنین واقعیت‌های تاریخی و سیاسی، در ایران هیچگاه طبقه مالک و زمین‌دار اروپایی وجود نداشته که طی چندین نسل انباشت سرمایه داشته باشد. چرا که بعد از هر تغییر حکومت و یا حتی جابه جایی قدرت، اموال و حتی کاشانه افراد نیز از آنها گرفته می‌شد. مگر موارد بسیار بسیار استثنایی.
بنابراین آرمان‌های حزب توده و دیدگاه طبقاتی و تاریخی آنها در ایران همچو ماهیگیری در وسط کویر بوده است.

مورد دیگر این که به نظر شخصی بنده آنچه دکتر کاتوزیان مسئله مشروعیت می‌دانند و آنرا عامل عدم توسعه ذکر می‌کنند، برخی مواقع در ظلمات تاریخ ایران نوری برای تداوم حیات این کشور بوده است. نمونه آن نادرشاه بود که در وضعیتی که ایران به مغاک نابودی کشیده می‌شد دقیقا با همین توصیفات بر دشمنان تمامیت ارضی ایران پیروز و مشروعیت حکومت یافت. شاید از دیدگاه غربی چنین نظام مشروعیت یابی فاقد نظم و ترتیبی قانونی باشد، اما در سرزمینی که مدام مورد هجوم بوده و خاندان‌های سلطنتی کشته و معدوم می‌شدند، می‌توانست عملکردی کارآمد در سختی و بلا داشته باشد.

در پناه خرد
      

29

        .
خانه خوبرویان خفته
نوشته یاسوناری کاواباتا
ترجمه رضا دادویی 


بخشی از کتاب:
دخترک کاملا بی‌دفاع بود. او را به خواب فرو برده بودند تا در مقابل مهمانان مسن و مردان پیر و غمگین، مقاومتی نشان ندهد. او به هیچ طریق از خواب بیدار نمی‌شد. موج نگرانی به خاطر دخترک، سراسر وجود اگوچی را فرا گرفت. افکار متعددی به مغزش هجوم آوردند. پیری با مرگ عجین است و جوانی با عشق. مرگ تنها یک بار به سراغ آدمی می‌آید اما عشق بارها و بارها. با این حال به جای این که کلافه و عصبی شود، احساس آرامش کرد.


.
این مجموعه داستان شامل سه داستان کوتاه با عنوان‌های #دست ، #پرندگان_و_حیوانات_دیگر و #خانه_خوبرویان_خفته می‌باشد.
داستان کوتاه #دست ماجرایی با مؤلفه‌های رئالیسم جادویی داشت که چندان مورد پسند من نبود. چه می‌توانست بهتر باشد. اما به سیاق نویسندگان ژاپنی نگاشته شده و تصویرهای زیبا و بدیع و شگفتی را ساخته بود.
روایت مردی است که دست دختری را از او برای یک شب به عاریه می‌گیرد.
داستان دوم در مورد مردی بود که در انزوا می‌زیست و جز با حیوانات نمی‌توانست زندگی کند. با انسان‌ها و مخصوصا مردها تعامل نداشت و فقط پرندگان و حیوانات برایش جالب توجه بودند.
داستان سوم اما مهمترین داستان مجموعه بود. داستانی که به نقل از مارکز تنها داستانی است که گابریل گارسیا مارکز آرزو داشت نویسنده‌اش او می‌بود. و خود مارکز نیز با اقتباس از آن رمان خاطرات دلبرکان غمگین من را نوشته است.
داستان سوم یا همان خانه خوبرویان خفته ماجرای مردی کهن سال به نام اگوچی است که از طریق دوست خود در مورد خانه‌ای مرموز مطلع می‌شود که در آن دخترکان ‌کم سن و سال را بی‌هوش می‌کنند تا که مردان پیر یک شب را در کنار آنها سر کنند. فرم داستانی آن بی‌پیرایه و غیرخطی نه‌چندان پیچیده‌ای است. وانگهی در کنار هم قرار دادن مرگ و پیری، شهوت و قساوت و بی‌رحمی ترکیب جالبی بود.
این داستان روایت پنج شبی است که اگوچی به آن خانه می‌رود.  
اگوچی در جهانی قرار می‌گیرد که با آن نسبتی ندارد. حتی از شقاوت دیگران متعجب شده و یا احساس بیگانگی می‌کند. هرچند در سراسر داستان منحصرا گفته نشده (فقط چند اشاره کوتاه) که اگوچی جزئی از دنیایی نیست که نمایش داده می‌شود. اگوچی همچو کودکی است که به این دنیا آمده وبا دیدن سنگدلی و بی‌رحمی‌های این دنیا تنها کنجکاوی نشان می‌دهد، اما نه با آن آمیزشی پیدا می‌کند و نه قصد همدستی وهمرنگ شدن با آن را دارد.
شاید همین نکته اگوچی را معصوم و قهرمانی با چهره‌ای انسانی نشان می‌دهد.

در پناه خرد
      

1

        خاکستر گرم
نوشته شاندور مارائی
ترجمه مینو مشیری

.
بخشی از کتاب:
نظرت چیست؟ آیا تو هم فکر می‌کنی آنچه به زندگی ما معنی می‌دهد شور و عشقی است که ناگهان روح و جان و جسم ما را در خود می‌گیرد و برای همیشه درونمان را می‌سوزاند، حالا هر اتفاقی هم که در زندگی ما رخ دهد؟ به نظر تو هم اگر چنین تجربه‌ای را کرده باشیم، زندگی‌مان به عبث و بیهوده نبوده است؟ آیا شور و عشق تا این حد عمیق و هولناک و باشکوه و غیر انسانی است؟ 

🔶️🔶️🔶️🔶️

رمان خاکستر گرم، کتابی پرشور، هولناک و تلخ و پرفراز و نشیب است. همچو ضرباهنگ زندگی، و همچنین با عظمت، به بزرگی و سترگی ژرف‌ترین وقایع جزئی و ظریف زندگی بشری.
داستان از زبان و زاویه دیدگاه ژنرالی سالخورده روایت می‌شود که چهل و یک سال خود را در خلوتش و در انزوا حبس کرده و انتظار می‌کشد. ژنرالی که تک تک لحظات زندگی‌اش را دهه‌ها مورد مداقه و بررسی قرار داده تا که روزی مسافر مورد نظرش از سفر بازگردد و به سوال‌های او پاسخ دهد. سوال‌هایی به عمق زندگی و طول سالیانی که از یک دوستی و جرقه‌ای از صمیمیت آغاز شده و سپس با خیانت به عهد و غم و جراحت‌های روحی بسیاری به تنهایی منتهی شده است.

این ماجرا سرشار از تلالو تلاش بشر برای فهمیدن زندگی‌ست؛ درک و تبیین هرآنچه در این زیستن پر گرم و گداز بر سرمان می‌آید. هرآنچه شیرین و تلخ به نظر برسد و در آخر پاسخ و معنایی که برای آن می‌یابیم.

رمان مارائی رئالیستی، روایتگرایانه و مدرن بوده و از جوهره روانی و فلسفه زندگی و ارتباطات انسانی مایه می‌گیرد. سطر به سطر آن جملاتی ناب و درخشان دارد که خواندن چندباره آن جملات و گفتگوها را لذت بخش می‌کند.
ویژگی ادبیات اصیل این است که چنان واقعیت گسترده‌ای خلق می‌کند، حتی با وسعتی به محدوده یک خانه یا توصیف یک اتاق، که از طریق خواننده قابل لمس واحساس می‌شود. جزئیات آن و همچنین اتصال آن قطعات ریز و نامحسوس با نخی نامرئی، خلقتی منسجم و زیبنده می‌آفریند. ویژگی دیگر آنکه نه تنها در ساحت داستان که در ساحتی در پس پرده آن روایت، خواه تفسیری تاریخی، اجتماعی و یا سمبولیک می‌تواند به وقایع جهان شمول و یا اتفاقات زندگی تک تک مخاطبان خود متصل شده و معنایی ضمنی و شخصی برای هریک از خوانندگان خود بازآفرینی کند.
خاکستر گرم هردو خصلت را داراست و به زیبایی و شکوه تمام در قالب یک رمان ادبی غنی و بامنزلت در تاریخ ادبیات قرن بیستم اروپا قرار می‌گیرد.

مارائی از فاشیسم نازی بیزار بود و در قرن بیستم پس از سلطه کمونیسم وادار به مهاجرت شد. وی پیش از کوندرا و هم‌نسلان او به واکاوی دقیق انسان‌ها و روابطشان پرداخته است. او در سال ۱۹۸۹ و در غربت با شلیک گلوله‌ای به مغزش به زندگی خود خاتمه داد.

در پناه خرد
      

1

        زندگی من
انتوان چخوف

چخوف را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامه نویس تاریخ میدانند.
او در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم میزیست. پزشکی بود که به نویسندگی علاقه داشت. شیوه داستان نویسی او روایتی و توصیفی بوده و یکی از بزرگترین نویسندگان روسیه بود. او در حدود ششصد اثر از خود به جای گذاشته.
زندگی من یکی از معروف ترین اثار اوست که به سبک رمان نوشته شده.
داستان، زندگی فردی اشرافی است که میل به کار کردن و عرق ریختن همچو قشر فرو دست را دارد. 
پدرش اورا از خانواده ترد میکند... اما حاضر نمیشود اشرافی زندگی کند. این کتاب نمایانگر جامعه و مردمان فرودست روسیه در اواخر قرن نوزدهم است.

"این ششصد هزار نفر نسل به نسل از درستی، شفقت و آزادی تعریف ها خوانده و شنیده اند،و صبح تا شام را به دروغگویی و مردم آزاری و دزدی و ترس از آزادی میگذرانند." (صفحه 116)

مردمی که آزادی طلب هستند اما در عمل کسی را لایق انتخاب آزاد برای زندگی شخصی اش نمیدانند و در مورد انتخاب های او، هرچقدر احمقانه، قضاوت میکنند. مردمی که روشنفکر هستند اما در زمان عمل، دروغگو و بیشرف از اب در می ایند.
کتاب جالبی بود. آسمان همه جا یک رنگ است و این توصیف ها شبیه به جامعه ما نیز بود.


 "جهالت همچو نبوغ،تمامی دوره ها همراه بشر بوده است."(شیاطین, اثر داستایفسکی)
      

0

        رنج‌های ورتر جوان
یوهان ولفگانگ فون #گوته
ترجمه محمود حدادی



.
«ولی آن انسانی که فروتن است و از سر راستی کنه چنین راه و رسمی را می‌بیند، و می‌بیند هم که دستمایه‌ی‌ هر شهروند خوش نه بیش از این است که باغچه خانه‌اش را باغ بهشت می‌گیرد، و آن تیره روزترین بینوا هم خود اگر در زیر بار سختی از نفس بیفتد، میل به زندگی از سرش نمی‌افتد، و هر آدمی که بگیری دوست دارد آفتاب را شده حتی یک دقیقه بیشتر ببیند، یک چنین انسانی خاموشی پیشه می‌کند، به دنیای عواطف خود پناه می‌برد و خوشبخت است، چرا که انسان است.» ص۲۳ 

.
رنج‌های ورتر جوان داستانی بلند در قالب نامه‌نگاری‌های جوانی پرشور با احساساتی ملتهب و روحی با استعداد به نام ورتر است که به سیاحت و کشف جهان برخاسته و در سفر خویش به صورت اتفاقی با زنی زیبا و نجیب و با کمالات به نام لوته آشنا می‌شود و دلباخته وی می‌گردد.
دریغ که لوته نامزدی باوقار و مهربان داشته و نمی‌تواند به عشق پر سوز و گداز ورتر پاسخی متناسب با انتظار این جوان عاشق پیشه دهد.
سرنوشت چنین مقدر می‌کند که ورتر در این رنج و ناکامی در پی روزنی برای گریز بگردد و زمین و طبیعت را با سیل اشک‌های خود سیراب کند؛ پیوسته بر اشک‌هایی که جمیع عاشقان بر خاک زمین ریخته‌اند. 
حال انتخاب و راه ورتر چیست؟ از این عشق دست می‌کشد؟ از هرآنچه زیبایی که در این رنج‌نامه زندگی همچو شهدی نایاب از لوته به دست آورده چشم می‌پوشد؟ و یا طغیان می‌کند؟ 

.
«بدا به حال کسی که از تسلطش بر قلبی دیگر برای گرفتن آن شادی استفاده می‌کند که از خود این قلب تراویده است.» ص۴۹ 

گوته شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان شناس، فیلسوف و سیاست مدار آلمانی بود که به دلیل بهره‌مندی از نبوغ ذاتی و قریحه و استعداد درونی، شاهکارهای کم‌نظیری خلق کرد. منتقدان گوته را جزو برترین چهره‌های ادبیات بشر دانسته و پایه گذار ادبیات نوین آلمان لقب می‌دهند. هرچند گوته خود را مرید شاعر ایرانی، حافظ شیرازی، می‌دانست و دیوان شعر شرقی_غربی خود را به او اهدا کرده است.

این داستان بلند که دومین اثر ادبی اوست و در سن ۲۴ سالگی وی نگاشته شده برای گوته به اقبال عمومی منتهی شد و شامل خاطرات واقعی نویسنده از تجربیاتش در جوانی است. حتی بخش‌هایی از داستان و نامه‌هایی که ورتر نگاشته دقیقا از دفترخاطرات گوته، نویسنده اثر، در کتاب رنج‌های ورتر جوان ذکر شده‌اند.
  

رنج‌های ورتر جوان نه تنها دارای مؤلفه‌های معرف سبک توفان و‌ طغیان است، که از تاثیرگذارترین داستان‌هایی است که بعدها مکتب رمانتیک با آنها تعریف و چهارچوب بندی شد. 

پیرنگ داستان رنج‌های ورتر جوان ساده بوده و چندان پیچیدگی ندارد، وانگهی واکاوی‌های درونی و بیرونی ورتر در باب عشق، هنر، طبیعت، جامعه و زندگی بر غنای آن افزوده است.
این ماجرای پر از تألم در هرحال داستان جالب توجهی است. هرچند اگر که سال انتشار رمان و تاثیرگذاری‌اش بر ادبیات ملل مورد توجه قرار نگیرد ، فارغ از نویسنده آن که از چهره‌های جاودان ادبیات می‌باشد، چندان ماجرای جذاب و پرتعلیقی نیست.
شیوه روایت گوته درباب عشق ورتر جوان و لوته به همان سبک «ریچاردسون» و «روسو» به شکل رمانی نامه‌نگارانه است. به همان‌ صورت که مونتسکیو رمان «نامه‌های ایرانی» را تألیف نموده است. 

«رنج‌های ورتر جوان» بیشتر از آنکه عاشقانه باشد، به سائق مرگ و خودویرانگری اشاره داشت. خودویرانگری انسان در مواجهه با جهانی ناکام کننده که فرد را به مرز انتحار و یا دگرکشی می‌رساند. فروید به آن اصطلاح سائق مرگ داده بود و بعدها اریش فروم غریزه ویرانگری.

باید در نظر داشت عشق ورتر -یا بهتر است بگوییم شوق، کشش و میل به تصاحب؛ اگر که برای عشق و مهر معنایی پالوده‌تر در نظر بگیریم- به قولی عشق شهسوارانه در دوره رنسانس و قرون وسطی بوده است. این قالب عشق را اروینگ سینگر در کتاب فلسفه عشق (چاپ نشر نو) به صورت مبسوط شرح داده است. عشقی که نه تنها در دل سنت مسیحی پرورده شد، که همان عشقی را که کلیسا تنها منحصر به بنده و خالق می‌دانست، این بار میان دو انسان نیز جایز می‌شمرد. این تحول که گاه به شمایل شاعری دوره‌گرد و یا سواری نجیب نشسته بر اسبی سپید تلون و شکل می‌یافت، از نظر سینگر به گونه‌ای دموکراتیزه شدن عشق و مفهوم اجتماعی آن بوده است. عشقی که متعلق به طبقه اشراف بود، اما همگان می‌توانستند در صورت داشتن شوق و احساس و کمی شیدایی، جان و دلشان را در راه معشوق خویش فدا کنند.
سوز و گداز ورتر و در نهایت سرنوشت او، نه با معیارهای امروز که بهتر است با معیارهای زمانه خودش مورد مداقه قرار گیرد. بیچاره او که معشوقه را پاک و فرشته خو پنداشته بود.
این دیدگاه فرشته/ بدکاره نیز نوعی عشق نابالغ است که معشوقه را منزه و عاری از هرگونه عیب و نقص در ذهن می‌نماید و از طرفی هیچ مناسبتی با واقعیت ندارد. همانطور که در داستان هویداست ورتر عليرغم هرگونه عقلانیت و واقعیتی به مسیری پا می‌گذارد که تنها میل به غرق شدن در این سیلاب آن را قابل درک می‌سازد. شکلی از خودویرانگری و میل به مرگ. همانطور که توماس مان به خوبی در مقاله خود در مورد ورتر و گوته شرح داده، ورتر پا به ورطه‌ای گذاشت که خودش می‌دانست نباید واردش می‌شد اما دانستن ‌کجا و میل‌ها و انگیزه‌های گوناگون و پیدا و پنهان آدمی کجا؟ 

ترجمه جناب آقای حدادی ترجمه خوبی به نظر می‌رسد. با این حال می‌تواند نثری دل‌انگیزتر داشته باشد. حتی بهتر بود مترجم محترم الحاق‌های صفحات پایانی کتاب را در پانوشت‌هایی که در طول داستان به کار می‌آمد قرار می‌دادند. 

«هر آینه اگر حادثه یا هراسی ما را در اوج شادی‌مان غافلگیر کند، وحشت ما عمیق‌تر است، یکی به خاطر تضاد نمایان‌تر رویداد، و دیگر به دلیل احساس‌های بیدارتر ما و دریافت‌های روشن‌ترمان در یک چنین مواقعی.» ص۳۸

این داستان را در زمره مهم‌ترین آثار دوره رومانتیسم ادبیات قرار داده‌اند. نقل است که ناپلئون هفت بار این اثر را خوانده است.


در پناه خرد

پی‌نوشت: اثر تراژیک و جالب بود. هرچند تکنیک‌های مدرن و پست مدرن مرا بد عادت کرده و دیگر چنین آثاری را بی‌مزه می‌نمایند.
ابتدا خواستم دو ستاره بدهم. اما اهمیت نویسنده و اثر در تاریخ ادبیات، همچنین برخی جملات زیبا که مرا به فکر فرو می‌برد نگذاشت.
البته جستار توماس مان در انتهای چاپ نشر ماهی برای لذت بیشتر از اثر مثمر ثمر واقع شد.
کاش میشد سه ستاره و نیم داد.
      

23

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.