یادداشت ᥲv𝗂ᥢᥲ;
دیروز
این تراژدیِ خونبار، آیینۀ شکستۀ تقدیر است که هر پارهاش خنجری است بر رگِ امید! شکسپیرِ دهشتآفرین، با قلمی از استخوانِ فرشتگان رقم میزند و مرکبی از اشکِ شیاطین! هر پردهاش گورستانی است که شخصیتها را زنده در لحد مینهد، هر گفتارِ گزنده، زهرِ حکمتی است که در کامِ خواننده میچکد، و هر صحنه، شلاقِ سرنوشتی است بر پشتِ آدمیت! سپاس بر این خاقانِ ظلماتِ ادب که ؛ رگهای سخن را میدرّد تا عصارۀ معنا جاری شود، و استخوانهای واژگان را میفشارد تا جوهرِ اندیشه عیان گردد! دریغا! چه شاهکاری که مرگ در آن بال میگشاید و زندگی در آن پر میریزد! روانش در ملکوتِ ادب شاد باد، این اهریمنِ بیهمتایی که دوزخ را به عرشِ هنر مبدّل ساخت!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.