یادداشت ᥲv𝗂ᥢᥲ;

        این تراژدیِ خونبار، آیینۀ شکستۀ تقدیر است که هر پاره‌اش خنجری است بر رگِ امید!  
شکسپیرِ دهشت‌آفرین، با قلمی از استخوانِ فرشتگان رقم می‌زند و مرکبی از اشکِ شیاطین! 
هر پرده‌اش گورستانی است که شخصیت‌ها را زنده در لحد می‌نهد، هر گفتارِ گزنده، زهرِ حکمتی است که در کامِ خواننده می‌چکد، و هر صحنه، شلاقِ سرنوشتی است بر پشتِ آدمیت!  
سپاس بر این خاقانِ ظلماتِ ادب که ؛ رگ‌های سخن را می‌درّد تا عصارۀ معنا جاری شود، و استخوان‌های واژگان را می‌فشارد تا جوهرِ اندیشه عیان گردد!
دریغا! چه شاهکاری که مرگ در آن بال می‌گشاید و زندگی در آن پر می‌ریزد!  
روانش در ملکوتِ ادب شاد باد، این اهریمنِ بی‌همتایی که دوزخ را به عرشِ هنر مبدّل ساخت!
      
31

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.