معرفی کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق اثر آگاتا کریستی مترجم فاطمه قربان زاده

قتل در قطار سریع السیر شرق

قتل در قطار سریع السیر شرق

آگاتا کریستی و 2 نفر دیگر
4.3
86 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

180

خواهم خواند

74

شابک
9786227369427
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        پس از سوار شدن در قطار تاروس که از حلب سوریه به استانبول می رود ، کارآگاه خصوصی "هرکول پوآرو" به هتل توکاتلیان می رسد و در آنجا تلگرافی دریافت می کند که وی را وادار به بازگشت به لندن می کند. وی به دربان دستور می دهد که برای او یک کوپه ی درجه یک در قطار سریع السیر شرق رزرو کند.اگرچه قطار پیش از این کاملا پر شده و همه ی کوپه ها رزرو شده است ، پوآرو با مداخله ی دوست و همکار بلژیکی اش ، یک جای درجه دو در قطار بدست می آورد. مسافران زیادی در قطار هستند که یکی از آن ها راشت، تاجر ثروتمند آمریکایی است.راشت پوآرو را می شناسد و از او درخواست محافظت می کند زیرا وی تهدید به مرگ شده است. پوآرو که از راشت خوشش نیامده، پرونده را رد می کند. پس از این در شب اول ، پوآرو وقایع عجیبی را مشاهده می کند.صبح روز بعد قطار به دلیل قرار داشتن یک توده ی برف در مسیر، از حرکت باز می ایستد. در ادامه ی داستان به پوآرو خبر می دهند که راشت به قتل رسیده و قاتل هنوز سوار قطار است. پوآرو پرونده را به دست می گیرد و با کمک دکتری که در قطار است، بدن راشت را بازبینی می کند؛ او جای دوازده ضربه ی چاقو بر بدن وی می یابد و در کنار آن مدارک دیگری هم هست که هرکول پوآرو باید در مورد "قتل در قطار سریع السیر شرق" بررسی کند؛ این اثر یکی از محبوب ترین داستان های معمایی نوشته شده به قلم "آگاتا کریستی" می باشد.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مردی با سلول‌های خاکستری فوق فعال

بین نوجوانان دهه هفتادی کارآگاه‌های رمان‌های آگاتا کریستی محبوبیت زیادی داشتند، خانم مارپل و هرکول پوآرو.

سریال هایی جذاب که ذهن ما را به بازی می‌گرفت تا معمایی را حل کنیم یا آن را حدس بزنیم. فضای شهری و روستایی انگلیسی با همان ادا و اطوار و آداب و رسوم‌شان در آن برهه ،گل کرده و طرفدار داشت.

نوجوانان اهل کتاب به دیدن فیلم رضایت نمی‌دادند و دنبال کتاب‌هایش هم بودند.  ایمان داشتیم بعضی قسمت‌های آن حتما سانسور شده است و برای فهمیدنش باید کتابش را هم بخوانیم.

ما دنبال هیجان و حل معما و بازی فکری در بستر داستان بودیم که سرگرم‌مان کند. آخرِ هر قسمت کیف می‌کردیم که این کارآگاهان تمام شخصیتها را دور هم جمع می کنند و از بین آنها با استدلال و منطق قاتل را گیر می اندازند.

با فاصله بیش از بیست سال، کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق را در ژانر جنایی خواندم. داستان همان مختصاتی را داشت که بالا گفتم ولی من دیگر نوجوان نبودم.
بخش اعظم کتاب بازپرسی پوآرو از مظنونین را شامل می‌شود. با اینکه توجه به جزییات و نشانه‌ها در این ژانر لازم است و باید به آنها دقت کرد، حوصله‌ام را سر برد. فکر می‌کنم این گونه آثار را بهتر است به صورت مختصر و در یک فیلم سینمایی دید.
حتی لحظات گره گشایی که قبل‌ترها لذت وافری از فهم معمای آن می‌بردم به نظرم دم دستی آمد. همه‌ی سرنخ‌ها تصادفا به هم مربوط بودند . یک پایان موفقیت آمیز برای مردی با سلول‌های خاکستری.

با این حال به دلیل پیرنگ سالم، رعایت اصول اخلاقی و محتوای مناسب، کتاب قابل توصیه می باشد و نوجوانان اهل این ژانر، از ۱۲ سال به بالا می‌توانند مخاطبان این کتاب باشند .
امتیاز کتاب ۳.۵ از ۵

🌎https://eitaa.com/vazhband
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          پوآرو، قطار، قتلی مرموز، شواهد و مدارک. این‌ها کلماتی هستند که با نگاه به عنوان و جلد کتاب به ذهن ما می‌روند؛ ولی فکر نمی‌کنم بتوانید قبل از خواندن کلمات این کتاب، غافل‌گیری یا غافل‌گیری‌های موجود در این کتاب را تصوّر کنید. پوآرو در حال برگشت از یک مسافرت، سوار بر قطار سریع‌السیر شرق می‌شود و با یک قتل روبه‌رو می‌شود؛ یعنی قتل یکی از مسافران قطار. پوآرو از این لحظه به بعد، به‌عنوان یک کارآگاه قهّار و ماهر و کارکشته وارد می‌شود و شواهد و مدارک را بررسی می‌کند. شواهد و مدارک سبب ابهام این مسئله می‌شوند که قاتل چه کسی است و پوآرو در بررسیِ خویش، همراهان خویش را با حدس‌هایی هوشمندانه غافل‌گیر می‌کند. به‌مرور زمان، معلوم می‌شود که باید  در بخش‌های بسیاری از پازلِ این ماجرا، شک و تردید کرد و پوآرو نیز به همین امر مشغول می‌شود، تا آنکه در لحظات پایانیِ داستان، بزرگ‌ترین غافل‌گیری در انتظار شماست. بعد از غافل‌گیری بزرگ، نویسنده داستان خود را به نحوی باشکوه به پایان می‌رساند.
این داستان از لحاظ معمّایی، در سطح بسیار خوبی قرار دارد. نگارندۀ این سطور، سال‌ها قبل فیلمِ اقتباس‌شده از این کتاب به کارگردانی کِنِت برانا (سال ۲۰۱۸) را دیده؛ ولی در هنگام مطالعۀ این کتاب، در بَحرِ معمّاهای کتاب رفت و غرقِ آن‌ها شد. از این رو، می‌توان گفت که این کتاب برای عاشقان کتاب‌های معمّایی و پلیسی بسیار خوب خواهد بود.
پایانِ داستان به‌شدّت باشکوه بود و من در ذهن خویش وصفی بهتر از «باشکوه» برای آن ندارم.
امیدوارم از مطالعۀ آن لذّت ببرید.
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دومین اثری است که از کریستی می‌خونم؛
کشش رمان‌های جنایی_معمایی امروزی رو نداشت؛ چون سرنخ‌هایی رو به خواننده نمی‌داد که او را هم درگیر حل معما کند.
انگار سبک روایت آگاتا کریستی این‌طور است که کارآگاه داستان تنها "مغز متفکر" است و خواننده بیشتر "ناظر" است.
به ماند که چند جایی همین ناظر را هم" تحقیر" می‌کند تا هوش و نبوغ جناب آقای هرکول پوآرو رو در حل معما به رخ بکشد. 
در حالی‌که من دوست دارم در طول داستان فعالانه با معما همراه شوم و حتی بعد از پایان کتاب منطق و دلیل برخی از اتفاقات و رفتارها را کشف کنم؛ چراکه این‌طور تا مدت‌ها علی‌رغم پایان داستان، داستان در ذهنت ادامه خواهد یافت و از آن لذت خواهی برد. نه اینکه در پایان داستان یک نفر بیاید و همه چیز را توضیح دهد و همه را غافلگیر کند و ... .
اگر تنها شگفت‌زده شدن توسط منطق پیچیده معما برایتان مهم است، خواندن کتاب پیشنهاد می‌شود اما اگر داستان‌های معمایی_جنایی "تعاملی" را می‌پسندید، این کتاب یا کلا آثار کریستی کمتر برایتان جذاب خواهد بود.

شاید نکته جالب و قابل تامل این کتاب سوال اخلاقی انتهای داستان باشد. چیزی که بیش از معما شما را درگیر می‌کند. 

        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «چیزی که می‌خواهم بدانم این است که شما چطور به همه اینها پی بردید؟
_من فقط حدس زدم.
_در این صورت، باور کنید که شما یک حدس زنندهٔ بسیار ماهر هستید. بله، به تمام دنیا می‌گویم که شما یک حدس زننده عالی هستید.»
احتمالا اگر بگویند چکیده و فرجام کتاب "قتل در قطار سریع السیر شرق" اثر "آگاتا کریستی" را در چند جمله بازگو کن، به همین دیالوگ آقای بوس و پوآرو بسنده کنم.
همانطور که از اسم کتاب عیان است، قتلی در قطار رخ می‌دهد که از قضا هرکول پوارو هم در آن قطار حضور دارد.

چند نکته در باره کتاب :

مزایا :
_ترجمه روان و مطلوب
_شخصیت پردازی نسبتا خوب کاراکتر ها
_جذابیت و تعلیقِ بسیار بالا؛ قطعا برای فارغ شدن از وانفسای زمان و زمانه توصیه میشود :) 


معایب :
_اول آنکه باید بدانیم حل پرونده های جنایی دارای چه سطوحی است؛ ناگفته نماند که "شرایط پرونده" هم در انتخاب رویکرد آن بی‌تاثیر نخواهد بود.
در یک تقسیم بندی کلی می‌توان گفت که حل پرونده به دو صورت می‌تواند محقق شود : 
1) استفاده حداکثری از داده‌ها و کشف تناقضات به وسیله آن
2) استفاده حداقلی از داده‌ها و مبتنی بودن کشف، بر حدسیات و "یک دستی زدن"

آگاتا کریستی در این کتاب ( و بلکه در تمامی آثارش) با رویکرد دوم پرونده را به پیش می‌برد. و آیا حقیقتا این رویکرد، تنزل سطح جنایی نویسی نیست؟ اگر قرار است کارآگاه، پرونده را با این رویکرد حل کند، مغروق ساختن مخاطب زیر این همه داده و اطلاعات ریز و دقیقی که کمترین بهره‌برداری از آن صورت می‌گیرد چه فائده و ارمغانی جز اعصاب خردی و ملال برای او دارد؟ و اصلا آیا اهانت به مخاطب نیست؟ یا حداقل با تمام کردن کتاب چنین احساسی بر او چیره نخواهد شد؟
_ وادادگی جمعی و جملگی کاراکترها (آن هم در یک مجلس) در مقابل حدسیات بدون شاهد و پشتوانه پوارو، داستان را کمی به "تخیلی و تصنعی" بودن متمایل کرد. 
_در جای جای داستان تناقضاتی میان مفاد بازجویی ها وجود داشت که پوارو به سادگی از کنار آن عبور می‌کند. 
_سفید کردن برخی شخصیت های داستان عجیب بود؛ با آنکه طبق سیر طبیعی داستان، افرادی با میزان احتمال بالایی در ارتکاب جرم به شمار می‌رفتند. 
_نبوغ فرازمینی پوآرو در حل پرونده از همزادپندازی مخاطب کاسته و به شخصیت فانتزی_تخیلی او افزوده می‌کند. 
 _به‌کار‌گیری کاراکترهای زیاد در داستان کمی ملال آورد بود؛ البته یک اثر جنایی قوی اقتضا می‌کند که ناچارا این پیچیدگی ها را داشته باشد. 
_غلط‌های نگارشی و قرار دادن واژه‌های ناهمگون با زبان فارسی در دیالوگ‌ها، از سرعت مخاطب می‌کاست و به او حس ناخوشایندی منتقل می‌نمود.

احتمالا این اولین و آخرین مطالعه من از این نویسنده باشد :)
        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

 اولین کتا
           اولین کتابی است که از آگاتا کریستی خواندم‌. و تبدیل به کتابی شده که بعد از مدتها شب و صبح را تماما مشغول خواندنش شدم تا پایانش را بفهمم...
و البته این کتاب، کتابی شد که از کتابخانه به امانت گرفتم، و من زمان زیادی است که نتواسته بودم به کتابخانه بروم:) 
وقتی پایم را در کتابخانه گذاشتم تازه حس کردم که چقدر دلتنگش شده بودم، جایش در زندگی ام خالی بود، به یاد روزهایی افتادم که با شوق هر هفته را میگذراندم تا آخر هفته و روز پنج شنبه به کتابخانه بروم.... از یک چیز اما دلم گرفت، به طور کامل طراحی داخلی کتابخانه را تغییر داده بودند، دیگر خبری از قفسه های کتاب و میز ها و صندلی های چوبی نبود، آن حس صمیمیتی که قبلا در آنجا موج میزد، به صخره ی قفسه ها و صندلی های مدرن و سفید برخورد کرده و خاموش شده بود....

زیاده گویی را تمام کرده و به سراغ کتاب میروم:

به ذهن آگاتا آفرین و احسنت میگویم ظرافت و جزئیات و چینش بسیار جالب و جذابی برای روایت یک پرونده قتل به ما ارائه میدهد. الان که کتاب به پایان رسیده حس میکنم باید جزئیات را مثل پوارو در دفتری منظم نوشته تا کاملا آنها را درک کنم....

داستان از آنجایی شروع میشود که پوارو از حل پرونده ای فارغ شده و میخواهد به انگلستان برگردد. در قطار سریع السیری که سوارش شده کسی با ضربات متعدد چاقو به قتل میرسد و کارآگاه ما به دنبال حل مسئله است....

ترتیب روایت را میپسندیدم، ابتدا حقایق گفته شد، سپس با شاهدین صحبت کردند و در نهایت نتیجه گیری صورت گرفت. گمان نکنید به همین سر راستی همه تکه ها پازل کنار هم قرار گرفت! اینقدر همه چیز در داستان به هم میپیچد که اندکی تامل بعد از هر یافته، لازم و ضروری است!

چیز هایی حدس زدم، اما پوارو دست مرا از پشت بست و هر بار استنتاج جدیدی برای رونمایی داشت.

از نحوه برخورد او با شاهدین لذت میبردم، با هر کس به نسبت اخلاقیات و به روشی خاص صحبت میکرد و سوال میپرسید و زیرکانه حرف میکشید...

ایده «قاتل هنوز در قطار است» هیجان ماجرا را بیشتر میکرد.

با آقای دکتر و آقای مدیر همزادپنداری میکردم، حدس هایی میزدم، سردرگم میشدم و مثل آنها بر لبه صندلی خود با هیجان نشسته بودم و به سخنان پوارو گوش میدادم.
پایانی عجیب و جالب داشت که اواخر کتاب حدس زده بودمش، اما شنیدن آن از دهان کارآگاه لذتی دیگر داشت:))

حتما کتاب های بعدی را نیز میخوانم، قصد دارم بعد از خواندن ده بچه زنگی از ابتدای مجموعه شروع کنم.

📌شما کدام کتابهای آگاتا کریستی را بیشتر پسندیدید؟ چه نویسنده دیگری مثل آگاتا میشناسید که در این ژانر بنویسد؟ پیشنهاد کنید:))
        

46

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

36

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هشدار مهم درباره کتاب اینکه ترجیحا فصل‌های پایانی کتاب را در ساعات آخر شب آغاز نکنید چون ممکن است مثل وضع الآن من بشوید که ساعت دقیقا ۲ و نیم شب است و نتوانستم تا کتاب را تمام نکرده ام زمینش بگذارم و حتی فراتر! بلافاصله هم آمده ام که برایش یادداشتی بنویسم! 
.
اول این را بگویم که راستش این اولین کتابی بود که من از آگاتا کریستی - ملکه‌ی جنایت!- خواندم. قبل از این، کتاب‌های دیگری در ژانر داستان جنایی و معمایی خوانده بودم اما هیچکدام از ایشان نبود. از آنجا که دوستی بسیار از کتابهای ایشان تعریف می‌کردند ترغیب شدم کتابی از این مجموعه بخوانم و خب این کتاب، هم به نظر خود نویسنده و هم بر اساس نظرات ثبت شده در گودریدز جزو بهترین کتابهای آگاتا کریستی است. این شد که شروعش کردم.
.
خب این امر که نتوانی پایان کتاب را حدس بزنی شاید اساسی ترین موضوع در این ژانر داستان است و بعد از آن اینکه تا چه حد بتواند پایان تو را غافلگیر کند قرار می‌گیرد. درباره این کتاب باید بگویم که این که به هیچ وجه نمیتوانید پایانش را حدس بزنید و اینکه در صفحات پایانی احتمالا با فکی افتاده از تعجب و هیجان داستان را دنبال خواهید کرد به کنار. (که جز این هم از این نویسنده به هرحال انتظار نمی‌رود.) اما چیزی که بیشتر مرا هیجان زده کرد این موضوع بود که در اواسط داستان مثل میانه‌ی هر داستان جنایی ای که می‌خوانم از خودم پرسیدم که یعنی حالا حتی من هم می‌توانم اگر به داده های داستان دقت کافی و زیاد کرده باشم و عمیق فکر کنم، معما را حل کنم؟ یعنی منظورم این است که آیا تمام چیزی که واقعا برای رسیدن به نتیجه نهایی در داستان هست، به مخاطب هم داده شده؟ و در جواب باید بگویم که خیلی جاها هست که ممکن است شما هم حین خواندن مثل من با خودتان فکر کنید که الان این سوال را چرا پرسید یا اصلا الان این موضوع کوچک که دیگر تاثیری نخواهد داشت اما نه! باید بگویم که آگاتا کریستی  با هر تپانچه‌ای که گوشه‌ای از داستان نشان مخاطبش داده، در صفحات آخر به قلب و مغز خواننده شلیک می‌کند! همه چیز سر جای خودش است و این است که این داستان را به شدت اعجاب‌انگیز و بی‌نظیر میکند. 
و در آخر یک چیز؛ فکر میکنم این جزو معدود داستان‌های جنایی ای باشد که حل معما نقطه‌ی پایان و اوج داستان نباشد! پایان داستان فوق‌العاده شکوهمند است. 
 همین دیگر. احتمالا باز هم از این مجموعه خواهم خواند. فعلا باید بخوابم
        

18