"اگر ۱۸ ساله هستید این کتاب را بخوانید، یا اگر روزی ۱۸ ساله میشوید و یا اگر روزی ۱۸ ساله بودهاید. "
این جمله ای است که رضا امیرخانی در سیاهه صدتایی رمان هایی که باید خواند درباره ناتور دشت آورده است. من هم چیز زیادی درباره رمان نیست که بخواهم بگویم. ارتباط گرفتن با این کتاب در آغاز میتواند سخت باشد چرا که داستان بلند و بدون کاتای است که همینطور پیش میرود و روایت میکند و گاهی ممکن است خیلی کند شود و خسته کننده و گاهی هم بخنداند و به فکر وادارد اما به نظر من مهم ترین نکته کتاب همین است و همین است که این کتاب را این قدر پرفروش کرده است؛ همهی ما روزی هولدن کالفیلد بوده ایم، یا هستیم، یا خواهیم بود. مسئلهی نوجوانی و بلوغ فارغ از ملت ها و فرهنگ ها یک سیستم مشخص بر تمام آدم ها دارد. نوجوانان تمام دنیا شبیه هماند. بسیار جالب است و بعید میدانم دیگر کسی به این خوبی که سلینجر به آن پرداخته است بتواند آن را نشان بدهد. کتاب ورود بلوغ را نشان میدهد، غرور نوجوانی را، رشد را، سردرگمی را و هر احساسات و عواطفی که یک انسان در سنین نوجوانی کم و بیش با آنها سر و کار دارد. در ایران مربوط است به سالهای کنکور و ورود به دانشگاه و داشتم فکر میکردم اگر کسی بود که این را، یک هولدن کالفیلد ایرانی را با فرهنگ و جامعه ایران مینوشت میتوانست باز هم جذاب باشد. شاید هم همچین کتابی وجود داشته باشد، نمیدانم.