کلیدر کلیدر محمود دولت آبادی 4.5 144 نفر | 51 یادداشت جلد 7 خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 49 خواندهام 281 خواهم خواند 218 خرید از کتابفروشیها ناشر پارسی شابک 0000000019579 تعداد صفحات 432 تاریخ انتشار 1363/1/3 نسخههای دیگر نشر فرهنگ معاصر نشر پارسی نشر فرهنگ معاصر نشر فرهنگ معاصر نشر پارسی توضیحات این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است. دورهی ۵ جلدی کلیدر بریدۀ کتابهای مرتبط به کلیدر نمایش همه نرگس سلطانی 1402/11/21 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.5 51 صفحۀ 200 عشق، اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند. سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانهایست. هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود. ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جا باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد. چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد! 1 21 زهره نمازیان 1403/4/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.5 51 صفحۀ 129 بیم پاها را سست میکند. 0 0 زهراخیرزاده 1403/9/8 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.5 51 صفحۀ 41 0 0 نرگس سلطانی 1402/11/22 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.5 51 صفحۀ 254 0 2 پستهای مرتبط به کلیدر امیرمحمد سالاروند 1402/5/8 کارِ ادیب 21 55 ترانه حکیمی 1400/7/5 معرفی ده کتاب خوب یرانی 3 18 یادداشتها محبوبترین جدید ترین سید احسان مرجانی بجستانی 1401/4/12 . یک بعدازظهر زمستانی بود، که به خاطر تهیه طرح بهره برداری یک معدن از سمت قوچان به نیشابور می گذشتم، از کنار روستای کلیدر رد شدم. یاد کتاب کلیدر محمود دولت آبادی افتادم. کتابی که در سالهایی که کنکور داشتیم می تونست یکی از سوالهای ادبیات باشه. بلندترین رمان داستانی ایران با بیش از ۲۵۰۰ صفحه و ۱۰ جلد کتاب. در بین اینکه آیا با کتاب خواهم تونست ارتباط بگیرم یا نه و اینکه آیا این ماراتن به اتمام خواهد رسید خانمم کمکم کرد که دلم رو بسپارم به خوندن کتاب و بالاخره بعد چند ماه همراه شدن با گل محمد و خانوادش کتاب کلیدر رو به پایان رسوندم. چقدر محمود دولت آبادی توی کتاب به جزئیات اهمیت میده و به داستان چه شاخ و برگی میده. یاد کارتن فوتبالیست ها افتادم که وقتی سوباسا میخواست به سمت دروازه شوت کنه چند قسمت طول می کشید، خیلی خوندن کتاب بهم چسبید، واقعا تجربه فوق العاده ای بود. از همسر عزیزم که با برنامه ریزی دقیق مالی و با استفاده از تخفیف های ناب تونست این کتاب رو بیاره تو کتابخانه خونمون هم ممنونم. از نرم افزار camscanner هم ممنونم که کمک کرد کتاب رو تو وقتهای پرت محل کارم بتونم .مطالعه کنم. عکس : @shokoofe.sadat.marjani #کلیدر #محمود_دولت_آبادی 0 14 فاطمه 1401/6/5 رمان کلیدر یکی از طولانی ترین کتاب هایی بود که من خوندم.این رمان ده جلد و ۲۴۸۲ صفحه است.طولانی ترین و شاهکارترین رمان ادبیات ایران. از بعضی از شخصیت های رمان متنفرم کسانی مثل بابقلی بندار،آلاجاقی،نجف ارباب،جهن خان و همه ی کسانی که به ظاهر دوست گل محمد بودند و در باطن نقشه ی کُشتنش را می کشیدند. دلم برای مهربانی گل محمد با رعیت ها تنگ میشود.دلم برای ستار که یاور و همراه همیشگی گل محمد بود و رفاقت را در حق گل محمد تمام کرد تنگ میشود. دلم برای شیرزن های خانواده ی گل محمد:زیور؛ماهک؛شیرو؛مارال و بلقیس تنگ می شود. دلم برای کلمیشی؛خان عمو؛صبرخان؛گل محمد؛خان محمد و بیگ محمد تنگ میشود. این رمان خیلی زیباست.به نظرم از اون کتاباییه که باید تو کتابخونه ی همه ی کتابخونا باشه. 0 13 کوثر دماوندی 1401/3/14 ۱۲ سال پیش کلیدر رو خوندم.<br> اون زمان کتابخونه هربار فقط اجازه به امانت گرفتن دوکتاب میداد.<br> قصه راجع به گل محمدها بود یک خانواده کلمیشی ی جایی بین نیشابور و سبزوار به نام کلیدر.جلد یک و دو رو که خوندم عاشق زیور داستان شدم.زیور نقش اول کتاب نیست حتی نقش دوم یا مکمل هم نیست<br> ..زیور بود، البته بود و نبودی که فرقی نداشت اما من دوسش داشتم، زیور ساکت بود و صبور و این سکوت برای من پر از علامت سئوال بود..<br> قصه اونقدر جذاب و قوی و درست هست که ادامه بدی ، جلد بعد ،جلد بعد .<br> و من هر جلد رو سریع ورق میزدم تا اسم زیور ببینم و امیدوار بودم که حداقل دولت آبادی زیور رو ببینه ، و زیور همچنان بود آرام مثل دریا توی روزهای آفتابی؛ و عاشقِ صبور..<br> کتاب آخر کتاب معرکه هاست؛ کتاب سرنوشت ؛ کتاب آه ، کتاب خیانت و کتاب...<br> و دولت آبادی نشون داد همون قدر که من به زیور علاقه دارم بهش ایمان داره و به همه بلند میگه : آی مردم این همون زیور که ندیدینش، که از کنارش راحت گذشتین؛ که عشقش رو باور نداشتین...زیور یک زن؛ یک زن که بود جایی که باید باشه.<br> احتمالا کسی که کلیدر خونده ؛ گل محمد یادش مونده، بلقیس و کلمیشی ، مارال و خان محمد و بیک محمد. ستار و شیرو و ماه درویش... اما من همیشه کلیدر رو با زیور به یاد خواهم داشت ❤❤❤<br> راجع به گل محمدها نقل قول زیاد هست عده ای اون رو یاغی و دزد میدونن عده ای قهرمان و اسطوره..ورای این نظرها دولت آبادی نشون داده یک نویسنده با فکر و قلمش میتونه جاودانه کنه و تاریخ بسازه. <br> 1 14 فهیمه . مؤذن 1401/4/18 یه شاهکاره با کلی جزئیات غیر تکراری و صحنه های بینظیر و بیان خصوصیات اخلاقی تک تک افراد داستان که تعدادشون هم کم نیست در دو جلد اول با شخصیت ها و داستان هاشون آشنا میشیم . 0 13 زهرا برادران 1401/3/10 کتابی سراسر ضد زن.. تعریفی کاملا عروسکطور و دستمایهای برای لذتجویی مردان.. کتاب با مارال شروع شد اما در میان روایتهایی زنستیزانه و ملعبهانگارانه، شخصیت ابتدایی کاملا گم شد.. نثر کتاب و داستان را تمیز نمیدانم.. به راستی جناب نادرخانمان کجا و محمود دولتآبادی کجا؟ 2 14 مطهره مظهری 1400/10/13 با خواندن این رمان همراه ایل کوچ میکنید، همسفرهی مارال و خانعمو میشوید و با زیور همدردی میکنید. از مطول بودنش نترسید. آنقدر جذاب است که تا چشم باز میکنید تمام شده! 0 5 مینا🌼 1401/3/10 با اینکه کتاب ده جلد بود و توصیفات زیادی داشت به هیچ وجه خسته کننده نبود 1 12 احسان 1403/1/14 کتاب عالی جناب دولت آبادی. 0 0 فاطمه آزاد 1403/8/25 کلیدر خوش خوان رو چهارشنبه به اتمام رسوندم با کتاب ارتباط گرفتم چرا؟! چون که حکایت کننده ی زندگی کلمیشی ها و چادرنشین های خراسان بود که من تونستم خودم رو وسط کلمات ببینم وقتی از قیماق و مسکه میگه یا اونجایی که چشم امیدشون بارونِ آسمون و کرم خداست یا که وقتی از ناچیز خریدنِ محصول کشاورز داره میگه . . . میدونی بنظر من موقعیت و وضعیت آدما حتی تو خوندن کتاب ها هم موثره شاید اون قسمتی از کلمات که روایت کننده ی جزئیاتِ زندگی چادرنشین هاست برای عده ای گنگ و مبهم باشه اما برای من شیرین و حس کردنی بود ... برای روزهایِ بعد از مدرسه ک جسم و روحم خسته میشه و قوت انجام کارهای سخت ازم گرفته میشه واقعا حکم مسکن قبل خواب رو داشت تااینجا دوسش داشتم✨️🤍 0 4 محمود 1401/8/8 بعد خواندن این رمان بلند دلم برای گل محمد خان عمو برای تک تک شخصت ها مخصوصا ستار تنگ شد 0 3 zahra 1402/12/29 فعلا با مارال دارم پیش میرم.... زیبا و زیبا و زیبا نوشته شده... در جوانی کتاب را خوانده بودم،الان صوتی دارم گوش میدم و واقعا برام متفاوت و قابل درک تره... هر شب حدود۱۰دقیقه گوش میدم تا مدتها میخواهم همراهم باشد😍 0 4 ساناز پرچمی کاویانی 1401/9/15 خب برای معرفی این مجموعه دوست داشتنی اول از تلفظ اسم کتاب ومعنی آن می خوام شروع کنم، تلفط درست اینه: کِلیدَر و اینکه نام کوهپایه ای در اطراف سبزواره📚. . کلیدر طولانی ترین داستان ایرانی ست(ده جلد در پنج کتاب).داستانی برگرفته از داستان واقعی زندگی گل محمد سردار. این داستان متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران در دهه بیسته و سرنوشت غم انگیز رعیت های ایرانی و قبایل چادرنشین را به زیبایی به تصویر می کشه📚. . این کتاب علی رغم طولانی بودن (تقریباً ۲۵۰۰صفحه)، بسیار بسیار خوشخوان و جذّابه و با وجود متعدد بودن تعداد شخصیت ها خواننده میتواند به راحتی آنها را به خاطر بسپارد📚. . پختگی قلم و قدرت نویسندگی محمود دولت آبادی در به تصویر کشیدن شخصیت ها وهمچنین مکانها بی نظیره و با وجود اینکه داستان سرشار از استعاره، کنایه و آرایه های ادبیه ولی فهم آن برای خواننده بسیار آسون و لذت بخشه📚. . این کتاب پر است از ضرب المثل، آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی و میشه گفت که این مهارت نویسنده ناشی از تجربه شخصی و زندگی روستایی او در همان منطقه ای ست که داستان رخ میدهد📚 . . من واقعاً نمیتونم حق مطلب رو درباره این کتاب ادا کنم ولی به ذکر همین نکته بسنده میکنم که بی شک کلیدر شاهکار ادبیات ایرانه📚. . من با اینکه کمی تندخوانم ولی کلیدر رو آروم آروم خوندم(دوست نداشتم تموم بشه) و به جانم نشست،گویی با تک تک شخصیت های کتاب زندگی کردم و بعد از پایان کتاب دلم نمیخواست کتاب دیگری رو شروع کنم📚. (تکه ای از قلبم لابلای صفحاتش جا ماند💔) . .آی ننه گل مَمَد😔 . خوش به حالتون اگر هنوز این کتاب رو نخوندین،چه لذتی داره خوندنش برای اولین بار📚. . . شروع جلد اول: ۱۳ اسفند ماه سال۹۷🌻 پایان جلد دهم: ۷ مهر ماه سال ۹۹🌻 . . 0 4 هانیه 1403/1/25 چند سال بود که از بالای کتابخونه بهم طعنه میزد، تا امسال که تصمیم گرفتم باهاش گلاویز شم. در خودش میبلعیدم، صفحهها رو با عطش ورق میزدم، به شدت گیرا بود. ولی توضیحات طولانیش افسار شوقی که برای جلو رفتن داستان داشتم رو میکشید و لجم رو درمیآورد. عجیبترین صحنهای که توصیف کرده بود رو تو آخرین بند جلد اول خوندم، وقتی بزمرگی افتاده بود به گله و میشکالیها از ترس حرام شدن گوشت و پوست حیوونها، بیهوا و حساب ذبحشون میکردن : «خدا، از آسمان چرا خون نمیبارد؟! خمید، کارد از بیخ پاتاوه بدر کشید، دیگر نگاه در چشم کسان خود نتوانست، نعره برکشید: بکشید، بکشید، کارد! کارد!... کلمیشی به گریه بر خاک نشست، دیگران میان گله بر خاک نشستند. عربده و دشنام در گلوها فروکش کرد. فروشکست. جنون، نرم شد. مویهٔ ماهک، خاموشی ناگهان را میخراشید. خاکِ تقلاها هنوز بالای سرها میچرخید. کشتگان، هنوز دل دل میزدند. خون در خاک میمُخید. اهل کلاته تک و توکی بر بام به تماشا ایستاده و مبهوت مانده بودند. آرامش! دمی انگار جهان از گردش بازایستاد. سکوت. پشت بیابان تیر میکشید.خاک از خونباز برمیداشت. دست و آستین، بال و چهره، همه خون. چشمها، خون. بیابان، خون. آسمان، خون. باد، خون. خون. خون. خون! آمیخته با خون میشکالیها هر چه را خون میدیدند، خونین میدیدند! در بستر جوی آیا، خون روان نیست؟!» 4 26 ..... 1401/9/2 خیلی عالی، است گام به گام نویسنده همراه یارممد و مارال زندگی و فراز و نشیب هاش میشی، انگار داری باهاشون زندگی می کنی 0 12 محمدهادی رمضانزاده 1403/7/25 دویست صفحه آخرش اندازه دوهزارسال طول میکشید! ناچار، تورق کردم و پنج تا یکی خواندم بالاخره، بعد از هفت ماه تمام شد! هععععی روزگار!!! 0 15 محمدرضا رحیمی 1402/8/9 قصه بی غایت مشقت و محنت و مرارت این خلق... گاه باشد که عداوت، گریبان کسان یک ولایت را بگیرد که به روزگاران با یکدیگر آمیزش داشته اند. بغض و خصومت از دشمن پذیرفتنی ست؛ چه آن بغض در طینت اوست؛ ولیکن... یا رب مباد آن روزی که هم میهنان، خون هر یک را به رزمگاه تشنه باشند. خلق پارسی شاید که بتواند جراحت دل را از برای یورش مقدونی و عرب و مغول نادیده انگارد...اما هجوم خودی؟ هجوم خودی می رود که دشنه خود را بر قلب نسل ها بنشاند و زهر آن را بر سفره دل ها پخش کند. کلیدر... داستان تیره روزی مردمی ساده دل که گویی در گودالی از آتش افکنده شده اند؛ از آن جنس آتشی که وحدت و یگانگی را نشانه رفته است. آتش تزویر و دو رنگی...هرم آن چهره را سوزانده، لهیب آن در درون گُر می گیرد. تیزی خنجر داستان دل را مجروح کرده، خون آن را به جوشش در می آورد، زهر بر نمط جان می پاشد. خون ریخته...جگر سوخته... این است داستان کلیدر. و نویسنده،هنرمند به تمام عیار؛ آفریدگار داستان،خالق صحنه ها و آفریننده توصیف ها. توصیف ها به گونه ای در رگ و ریشه قصه می تازند که انگار نویسنده تمامی حالات عارض بر خواننده را درک می کند. وضوح و شفافیت داستان، مخاطب را در بطن سوانح و وقایع قرار می دهد، مخاطب را مجذوب می کند. از نثر زیبای پارسی لذت ببرید. شیرینی جوهر قلم نویسنده را بچشید. میان واژه ها گم شوید. میان سطرها گم شوید. میان نثر شیوای فارسی گم شوید. 0 1 سهیل خرسند 1401/9/13 جلدِ اول و دوم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر حالا حالاها ادامه خواهد داشت... . در ابتدا عرض میکنم که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال تنها به نکاتی پررنگ که در جلد اول و دوم کتاب به چشمم آمد اشاره میکنم. محمود دولتآبادی، نویسندهایست که من توانِ توصیف او را ندارم! او آنقدر در شخصیت پردازی خلاق و تواناست که تک تک شخصیتهایی که تعدادشان در کتاب قابل شمارش نیست را به قدری زیبا و دقیق توصیف نموده که در هر کجای کتاب اسم آن شخص را میخوانیم او را همانندِ یکی از اعضای نزدیکِ خانوادهی خود فرض میکنیم! او آنقدر در صحنهسازی خلاق و تواناست که برای مثال وقتی بیابان را در گرگ و میش توصیف میکند کافیست چشمهای خود را ببندید و نفسی جانانه در بیابان بکشید تا هوای آن را استشمام کنید! او آنقدر از زندگیِ ایلیاتیها و بیابانگردها آگاه و همچنین در داستاننویسی خلاق و توانا بود که از ابتدای این سفر شب سر خود را در چادرِ کلمیشی سر بر روی نازبالشتم میگذاشتم و سحر با گلمحمد بیدار میشدم و پیِ کار میرفتم. فرقی نداشت چه کاری، شده در اوجِ نعمت گلهداری میکردیم و وقتی آفتاب به میانِ آسمان میآمد لنگِ یک بز را میکشیدم و از سینهای او شیر میدوشیدم و با نانهایی که بلقیسخاتون پخته بود به بدن میزدمِ جانمممممممممممم. چه در زمانِ بزمرگی و قحطیِ زمستان با گلمحمد طاغیهایی که مارال میکند را بار شتر میکردیم و از بیابان به سوی شهر میرفتیم که بفروشیم و اندکی آردِ گندم، قند و ... بخریم و برگردیم. چه زمانیکه به همراهِ گلمحمد، بیگمحمد، خانعمو، صبراو و مدیار برای دزدیدنِ یک دختر رفتیم و بجای آوردنِ دختر جنازهی مدیار رو در نیمهشب دفن کردیم...! آه، امان از این سفر پر قصه و قصههای پر غصه! چه بگویم از دلِ پردردِ مارال وقتی که پدرش و نامزدش به زندان افتادند و مادرش هم فوت کرد و طعمهی صدها نامرد شد و سر به بیابان گذاشت؟ چه بگویم از دلِ بلقیسخاتون؟ چه بگویم از شوریدنهای دلِ زیور؟ چه بگویم از بیداری کشیدنهای شیرو؟ چه بگویم از گلمحمد وقتی مارال را لخت و عریان تماشا کرد؟ چه بگویم از دلِ کلمیشیِ پیرمرد وقتی گوسفندهای مریضش را در حال مرگ میدید و برای عذاب نکشیدن سرشان را میبرید؟ چه بگویم از حال عبدوس که در زندان خبر مرگِ زنش و آوارگیِ دخترش را شنید؟ چه بگویم غلطه باید بگم چهها بگویم از چهها و چههای بیانتهای این سفر؟!؟ این سفر سفری طولانیست، این سفر کارِ هرکسی نیست و مردِ سفر میخواهد و دلی به بزرگیِ دریا اما خوشحالم که پا در این سفر گذاشتم و دستِ آقای محمودخانِ دولتآبادی که را که باعث شد خانوادهی کلمیشی من را در میان خودشان مهمان کنند میبوسم. این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد. یازدهم اردیبهشتماه یکهزار و چهارصد 0 2 زینب حافظی 1403/6/5 محبوبیت گل محمد بین مردم روز به روز بیشتر میشود. ناجی رعیت، اما خانها و مالکین تاب تحمل خوش نامی گل محمد را ندارند. دست به کار میشوند، کمر به بدنامی گل محمد میبندند... 0 7 محمد حسین خامسیان 1403/7/13 کاش اینقدر وسط داستان بذل افاضه نمیفرمود و داستانش را تعریف میکرد. قلم خیلی خوبی که متاسفانه با پرگویی و اظهار نظرهای بیهوده یک داستان خوب را به بیراهه کشانده و خفیف کرده است. اگر نویسنده به داستان گویی قناعت میکرد کتاب بسیار خوبی میشد. حیف که نویسنده صاحب نظر! هر چند صفحه از لای کتاب بیرون میخزد و با بلندگو حرفهای خوابآورش را تکرار میکند و یادت میآورد که این کتاب مال اوست و هیچ کس حق ندارد تخیلش را به کار بیندازد یا دست به چیزی ببرد. 0 2 سمیرا اسدی 1403/7/10 انقدر با جزئیات تعریف کردن که قشنگ میشه تصویر سازی کرد. عالی بود 0 2 بیشتر