معرفی کتاب کلیدر؛ جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی

کلیدر؛ جلد اول و دوم

کلیدر؛ جلد اول و دوم

4.4
173 نفر |
60 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

64

خوانده‌ام

326

خواهم خواند

265

شابک
1497860010570
تعداد صفحات
745
تاریخ انتشار
1399/5/20

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دوره‌ی ۵ جلدی کلیدر
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کلیدر؛ جلد اول و دوم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کلیدر؛ جلد اول و دوم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کلیدر؛ جلد اول و دوم

یادداشت‌ها

          .
یک بعدازظهر زمستانی بود،  که به خاطر تهیه طرح بهره برداری یک معدن از سمت قوچان به نیشابور می گذشتم، از کنار روستای کلیدر رد شدم. یاد کتاب کلیدر محمود دولت آبادی افتادم. کتابی که در سالهایی که کنکور داشتیم می تونست یکی از سوالهای ادبیات باشه. بلندترین رمان داستانی ایران با بیش از ۲۵۰۰ صفحه و ۱۰ جلد کتاب. 

در بین اینکه آیا با کتاب خواهم تونست ارتباط بگیرم یا نه و اینکه آیا این ماراتن به اتمام خواهد رسید خانمم کمکم کرد که دلم رو بسپارم به خوندن کتاب و بالاخره بعد چند ماه همراه شدن با گل محمد و خانوادش کتاب کلیدر رو به پایان رسوندم. چقدر محمود دولت آبادی توی کتاب به جزئیات اهمیت میده و به داستان چه شاخ و برگی میده. یاد کارتن فوتبالیست ها افتادم که وقتی سوباسا میخواست به سمت دروازه شوت کنه چند قسمت طول می کشید،  خیلی خوندن کتاب بهم چسبید، واقعا تجربه فوق العاده ای بود.  

از همسر عزیزم که با برنامه ریزی دقیق مالی و با استفاده از تخفیف های ناب تونست این کتاب رو بیاره تو کتابخانه خونمون هم ممنونم. 

از  نرم افزار camscanner هم ممنونم که کمک کرد کتاب رو تو وقتهای پرت محل کارم بتونم .‌مطالعه کنم.
عکس : @shokoofe.sadat.marjani
#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
        

16

          ۱۲ سال پیش کلیدر رو خوندم.<br>
اون زمان کتابخونه هربار فقط اجازه به امانت گرفتن دوکتاب میداد.<br>
قصه راجع به گل محمدها بود یک خانواده کلمیشی ی جایی بین نیشابور و سبزوار به نام کلیدر.جلد یک و دو رو که خوندم عاشق زیور داستان شدم.زیور نقش اول کتاب نیست حتی نقش دوم یا مکمل هم نیست<br>
..زیور بود، البته بود و نبودی که فرقی نداشت اما من دوسش داشتم‌، زیور ساکت بود و صبور و این سکوت برای من پر از علامت سئوال بود..<br>
قصه اونقدر جذاب و قوی و درست هست که ادامه بدی ، جلد بعد ،جلد بعد .<br>
و من هر جلد رو سریع ورق میزدم تا اسم زیور ببینم و امیدوار بودم که حداقل دولت آبادی زیور رو ببینه ، و زیور همچنان بود آرام مثل دریا  توی روزهای آفتابی؛ و عاشقِ صبور..<br>
کتاب آخر کتاب معرکه هاست؛ کتاب سرنوشت ؛ کتاب آه ، کتاب خیانت و کتاب...<br>
و دولت آبادی نشون داد همون قدر که من به زیور علاقه دارم بهش ایمان داره و به همه بلند میگه : آی مردم این همون زیور که ندیدینش، که از کنارش راحت گذشتین؛ که عشقش رو باور نداشتین...زیور یک زن؛ یک زن که بود جایی که باید باشه.<br>
احتمالا کسی که کلیدر خونده ؛ گل محمد یادش مونده، بلقیس و کلمیشی ، مارال و خان محمد و بیک محمد. ستار و شیرو و ماه درویش... اما من همیشه کلیدر رو با زیور به یاد خواهم داشت ❤❤❤<br>
راجع به گل محمدها نقل قول زیاد هست عده ای اون رو یاغی و دزد میدونن عده ای قهرمان و اسطوره..ورای این نظرها دولت آبادی نشون داده یک نویسنده با فکر و قلمش میتونه جاودانه کنه و تاریخ بسازه. <br>
        

16

          <img src="https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/DolatAbadi.jpg" width="444" height="244" alt="description"/>
محمود دولت آبادی در رمان «کلیدر» شخصیت‌های متعددی خلق کرده است که بر اساس تقسیم‌بندی کلی و قدیمی مرسوم در ادبیات داستانی، می‌توان آنها را در سه دسته شخصیت اصلی، فرعی و سیاهی لشکر گنجاند. از میان شخصیت‌های اصلی می‌توان برخی را دقیقا و برخی را مسامحتا شخصیت «قهرمان» نامید.

بی‌شک مهم‌ترین شخصیت قهرمان خلق شده توسط محمود دولت آبادی «گل محمد»ِ رمان سترگ «کلیدر» است. این رمان که پرحجم‌ترین رمان فارسی است و شخصیت‌های فراوان و فرازهای اصلی و فرعی بسیار دارد، به روایت قیام «گل‌محمد کلمیشی» و خانواده و یاران او بر علیه خوانین و محتشمان محلی میپردازد.

شخصیت گل محمد را می‌توان با سه ویژگی اصلی «شجاعت»، «درایت» و «آزادگی» شناخت. شجاعت گل‌محمد را در فرازهای بسیاری از رمان که اوج آن در نبرد پایانی او و گروهش است، میبینیم. درایت و تدبیر وی نیز در موارد بسیاری نمایان می‌شود که از آن جمله در سلوک خاص وی با خوانین و با حکومت نمود واضح دارد. و در برخورد گل‌محمد با مردم فرودست و ستمدیده، صفت آزادگی وی به بارزترین شکل جلوه‌گر می‌شود. می‌توان ویژگی‌های دیگری نیز در گل‌محمد سراغ گرفت که به نظر می‌رسد قابل خلاصه شدن در این سه ویژگی و صفت اصلی و مهم او هستند. از جمله آن‌ها قدرت‌طلبی است که در ماجرای قتل پسرخاله‌اش نمود دارد، غیرت است که در ماجرای کشتن دو امنیه نمود دارد، عاشق‌پیشگی است که در رفتار وی با مارال از اولین برخورد تا صحنه وداع آخر جریان دارد و شوریدگی عرفانی-فلسفی است که در گفتگوهایش با ستار پینه‌دوز، عامل مخفی حزب توده پدیدار می‌شود. شخصیت‌های اطراف گل‌محمد هر کدام آینهء یکی از صفات او هستند و جنبه‌ای از درونیات او را هویدا می‌کنند. مثلا خان‌عمو بخش شجاع و متهور شخصیت گل محمد است، مادرش بلقیس بخش حماسی و غیرتمندانه وجود اوست و ستار بخش متفکر و اهل تدبیر وی. در برخورد با شخصیت‌های متعدد رمان که تعدادی‌شان دشمنان گل‌محمد هستند و حتی در کشتن وی نقش ایفا می‌کنند، تقریبا هیچ وجهی از وجوه این شخصیت اصلی پنهان نمی‌ماند. "گل محمد مردی روستایی است که ناخواسته به آشوب تاریخ کشانده میشود و همراه آن به سوی پایانی نراژیک میرود. او قهرمانی است که سرشت رمانتیک خود را در صحنهء مرگ بروز میدهد: تنها به سان قهرمان یک رمانس به استقبال مرگ میرود."

عنصر دیگری که در کشف ویژگی‌های اصلی شخصیت‌ها نقش مهمی دارد «طبیعت» است. طبیعت سهم عمده‌ای در این رمان دارد و زندگی بسیاری از شخصیت‌ها از جمله گل‌محمد به آن وابسته است. از آن گذشته نویسنده به توصیف طبیعت توجه خاصی داشته و اکثر فصل‌های رمان حاوی توصیف‌های مفصلی از طبیعت منطقه شمال خراسان است. خیلی از این توصیف‌ها بهانه‌ای می‌شوند برای بیان امیال و آلام درونی شخصیت‌های رمان، از جمله گل‌محمد. طبیعت است که مسیر اصلی حرکت زندگی گل‌محمد را به سمت طغیان می‌کشاند. واقعه‌ی «مال‌مرگی» که یک بیماری مسری مرگبار دامی است و به تلف شدن تعداد زیادی از گوسفندان خانواده‌ی گل‌محمد می‌انجامد، و تلاش بیهوده او برای برداشت گندم دیم از زمین‌های بی‌حاصل، دو نمونه از نقش مهم طبیعت در زندگی گل‌محمد هستند.

قیام گل‌محمدها وضعیت ارتباطات و نسبت‌های درونی مختلف جامعه را نشان می‌دهد. با بالا گرفتن کار گل‌محمدها و پیچیدن خبر عیاری‌های وی، امیدی در دل طبقه محروم پیدا می‌شود تا شاید حرکت گل‌محمد بتواند جلوی بیدادگری‌های خوانین و زمین‌داران را بگیرند. این امید اندک‌اندک واقعی می‌شود و در چندین صحنه شاهد ستاندن حق مظلوم از ظالم و مجازات کردن ظالم در دادگاه خلقی گل‌محمدها هستیم. اما این مردم که به زعم گل‌محمد و کسانی که وی با آنها رایزنی می‌کند، با زیردست بودن و تحقیر شدن خو گرفته‌اند، گل‌محمد را هنگامی که در تنگنا قرار می‌گیرد، همراهی نمی‌کنند. او ازطرف مردم خودش درک نمی‌شود و جامعه همپای او پیش نمی‌آید. در این موقعیت، تنها سه راه برای او باقی می‌ماند؛ تسلیم، فرار یا جنگ. دو راه اول با میانجی‌گری برخی از ماموران دولتی با وی درمیان گذاشته می‌شود اما گل‌محمد راه سوم را برمی‌گزیند چون دو راه اولی با آزادگی‌اش منافات دارد.

بر خلاف گل‌محمد که هم به لحاظ کیفیت پرداخت نویسنده و هم به لحاظ نوع منش و کنش، در میان شخصیت‌هایی که دولت‌آبادی آفریده کامل‌ترین شخصیت است، در آوسنه باباسبحان و جای خالی سلوچ، شخصیت‌ها توان قیام بر علیه شرایط را در خود نمی‌بینند. تمام تلاش مرگان، شخصیت اصلی رمان جای خالی سلوچ که در تمام طول اثر با سختی‌های ناشی از غیبت بی‌خبر شوهر روبروست، این است که خانواده‌اش را حفظ کند. این تلاش در بیشتر مواقع چیزی جز دست و پا زدن نسبتاً بی‌نتیجه او نیست و کانون خانواده با حادثه‌ای که برای عباس‌جان... دو فرزند وی پیش می‌آید، از هم می‌پاشد. گرهی باز نمی‌شود تا این که سلوچ همان گونه که بی‌خبر به دنبال کار به یک معدن در شمال خراسان رفته بود، بی‌خبر باز می‌گردد. و جالب است که اولین سوال مرگان هنگام ملاقات با او این است که «آیا در آن معدن برای زن‌ها هم کار هست؟»

باباسبحان شخصیت اصلی رمان «آوسنه باباسبحان» هم مانند مرگان نمودی از ناتوانی و ضعف انسان در برابر شرایط است. او که برزگری نادار در سنین پیری است، دو فرزندش را در منازعه‌ای بر سر سهمی از یک زمین زراعی از دست می‌دهد. دست اشرافیت آلوده به خون فرزندان باباسبحان است اما او واکنش درخوری نشان نمی‌دهد. از بررسی مختصات فکری و عملی شخصیت‌های اصلی این سه رمان دولت‌آبادی چنین می‌نماید که شخصیت اصلی «آوسنه بابا سبحان» و «جای خالی سلوچ»، نمود گرفتاری انسان در شرایط سخت اجتماعی و طبیعی و ناتوان از تغییر مناسبات است. برخلاف آن دو، گل‌محمد را داریم که گرچه سرانجام در خون خود می‌غلتد و قیامش با بی‌توجهی مردم و سرکوب حکومت روبرو می‌شود، اما کنار نیامدنش با جبر روزگار و طبیعت، از او شخصیتی متفاوت می‌سازد. البته در این میان نباید نقش ستار پینه‌دوز را دست کم گرفت. او نماینده اندیشه‌های حزب توده در داستان است که اگرچه کمتر با گل‌محمد دربارهء فعالیت حزبی یا مبارزه به روش حزبی حرف می‌زند اما در فرازهای بسیاری در قامت یک مرشد گل‌محمد را در مضایق مبارزه با قدرت راهنمایی می‌کند. با این همه همو هم در پایان ماجرا، تحت تأثیر گل‌محمد، از وابستگی‌های حزبی‌اش می‌برد و به قامت مرید گل محمد در می‌آید و تا لحظه‌ی آخر، کنار او می‌رزمد. در مجموع می توان گفت که با وجود حضور مسلط رئالیسم سوسیالیستی در کلیدر مانند دیگر رمان های دولت آبادی، رگه هایی از انسان غیرمادی هم در آن پیدا می شود. رگه‌هایی که از دل سنت ایرانی برآمده و ریشه در خاک فرهنگ‌پرور این سرزمین دارد. گل‌محمد از آن جا که جزو طبقه مستضعف است و بر علیه طاغوت قیام می‌کند، شباهتی با کاوه آهنگر دارد. و از آنجا که آزاده است و در مسیر مبارزه‌اش زیر پرچم هیچ کس نمی‌رود، شباهتی با رستم دارد. و از آنجا که مرگی سرخ و مظلومانه را همراه یاران اندک با لب تشنه انتخاب می‌کند، شباهتی با امام حسین (ع) پیدا می‌کند.

پایان کار گل محمدها شباهت های آشکاری با قیام حضرت اباعبدالله (ع) دارد که مواردی از آن در کتاب ارزشمند "کلیدر، رمان حماسه و عشق" نوشته جواد اسحاقیان مورد اشاره قرار گرفته است. پنج مورد از بارزترین این شباهت ها این موارد هستند:

-      همانگونه که حضرت اباعبدالله (ع) در برابر زور و تهدید تسلیم نشد، گل محمد نیز در واپسین دیدار با سید شرضا تربتی که برای به سازش کشاندن وی به نزدش شتافته میگوید "تمکین نمیکنم شرضا! خوش ندارم با دستهای بسته خونم را بریزند."

-      گل محمد نیز مانند حضرت اباعبدالله (ع) تشنه در کنار آب جان میدهد.

-      "هر دو رهبر را بداندیشان سر میبرند و با آن که دشمن از هیچ زشتی فروگذار نیست، کمتر کسی یافت میشود که پروای سر بریدن کند و هرکس این ننگ، به دیگری وامینهد."

-      به اسارت رفتن کسان هر دو رهبر

-      همانگونه که در قیام عاشورا رخ داده است، در فرجام قیام گل محمدها "دشمن سر آن دارد تا سرهای بریده، زنان و کودکان را در شهرها از برابر دیدگان مردم بگذراند تا هم نیروی خود به نمایش گذارد و هم بیم دهد اما آنچه میبیند خلاف چشم داشت است: انفعال، همدردی و استقبال سرد مردم پیامد طبیعی نمایش بیشکوه حکومت است."
        

0

          کلیدر ماجرای چندین شخصیت رو در ایلات و روستاهای خراسانِ ۸۰ـ۷۰ سال پیش دنبال می‌کنه، با محوریت خانوادهٔ کلمیشی و پسرشون گل‌محمد.
این گل‌محمد هم البته یه شخصیت واقعی تاریخیه که حدود سال‌های ۱۳۲۰ علیه ارباب‌های ظالم قیام می‌کنه و سال ۱۳۲۳ در این مبارزه کشته می‌شه.
البته تا جایی که من فهمیدم آقای دولت‌آبادی یه مقدار تاریخ وقایع رو جلوتر آورده.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

می‌دونم کلیدر طرفداران زیادی داره و خیلی‌ها این مجموعه رو یه شاهکار می‌دونن.
ولی با تمام احترامی که برای این عزیزان قائلم، نظرم به شدت متفاوته.

البته این دو جلد حدود یک‌چهارم کل مجموعه‌ست و من معمولا قضاوت در مورد مجموعه‌ها رو به آخرش موکول می‌کنم.
منتها، این وقتیه که لااقل تونسته باشم یه ارتباطی با شروع اون مجموعه بگیرم و شخصیت‌هاش به دلم نشسته باشن، چیزی که در مورد این اثر اتفاق نیفتاد و برای همین دیگه تصمیمی برای ادامه‌ش ندارم...

ممکنه فکر کنید من تو کتاب‌ها دنبال شخصیت‌های خوبی هستم که کاملا با معیارهای اخلاقی خودم منطبق باشن.

باید بگم من دنبال شخصیت بی‌عیب و نقص نیستم چون فکر می‌کنم داستان جذابی از دنبال کردن همچین شخصیتی در نمیاد، منتها یه سری عیب و نقص‌ها برام یه جورایی خط قرمزه و مهم‌تر از اون، رویکرد کلی نویسنده به این عیب‌هاست (واضحه که دارم در مورد شخصیت‌های مثبت و اصلی صحبت می‌کنم دیگه؟ چون شخصیت‌های منفی می‌تونن هر چقدر که دلشون می‌خواد بد باشن و هر خط قرمزی رو رد کنن 😄).

و باز اگه داستان جنبه‌های جذاب دیگه‌ای داشته باشه می‌تونم تا حدی با این مشکل کنار بیام که خب به نظرم این رمان فاقد چنین جنبه‌های جذابی بود (از نظر من).

در واقع، وقت گذروندن با این کتاب برای من نه لذتی داشت و نه باعث شد ذهن و دلم درگیر سوال‌های اساسی بشه.

بله، کتاب توصیفات زیبایی داره و قلم نویسنده در بسیاری از این توصیفات تحسین‌برانگیزه.
و منم با توجه به کلاسیک‌های متعددی که خوندم با حالت توصیف‌محور این کتاب‌ها آشنام.
و چقدر هم بعضی‌هاشون رو دوست دارم، مثل توصیفات ناب تولستوی که قشنگ تمام حواس پنج‌گانهٔ آدم رو درگیر می‌کنه...
منتها، برای من، توصیف زیبای خالی وقتی با یه داستان درست ترکیب نشده باشه لطفی نداره.
و به نظرم خیلی از توصیفات این کتاب واقعا اونقدرها هم در خدمت داستان نبودن...
طوری که من موقع گوش دادن به این قسمت‌ها خیلی جاها باید به شدت برای پرت نشدن حواسم تلاش می‌کردم، اونم منی که تا به حال کلی کتاب صوتی گوش دادم و توجه‌م به جزئیات این کتاب‌ها بعضا از دوستانی که متنش رو خوندن بیشتره! 
البته می‌تونم درک کنم که این تیکه‌ها چطور عاشقان ادبیات و نویسنده‌های بالقوه و بالفعل رو به وجد می‌آره...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اینم هست که هنر نویسنده شاید بیشتر از هر جای دیگه موقع توصیف صحنه‌های جنسی و عشق‌های مورددار خودش رو نشون داده 🚶🏻‍♀️
و باز لازمه تأکید کنم که من صحنهٔ جنسی کم نخوندم 😅 چون اصولا خیلی از کتاب‌هایی که می‌خونم‌ کتاب‌های انگلیسی بی‌سانسور هستن.
منتها مثلا به توصیف شاعرانه و عاشقانه از جزئیات رابطهٔ جنسی یه مرد با زن داییش اولین بار تو این کتاب برخوردم 🙄 

کلا هم نمی‌دونم ایران روستایی ۸۰ سال پیش چطور بوده که توش ارتباط با زن شوهردار و یا رابطهٔ جنسی قبل ازدواج عادی حساب می‌شده، طوری که به سختی باید اینجا شخصیتی رو پیدا کنی که دنبال چنین چیزهایی نبوده باشه! (اگرم نبوده نه اینکه این کارا به نظرش بد بوده باشه، نه، صرفا موقعیتش تا الان گیر نیومده 🙄). 

نکتهٔ جالب اینجاست که وقتی قبل‌تر گفتم این تیکه‌های رمان به نظرم اونقدرها منطبق بر واقعیت اون زمان نیست، با دو نوع واکنش برخورد کردم.

از یه طرف دوستانی بودن که می‌گفتن نه، اتفاقا تصویر آقای دولت‌آبادی از اون دوران درسته و اشتباه از شمای خواننده و اطلاعات ناقصته.
و از طرف دیگه دوستانی بودن که می‌گفتن این یه رمانه دیگه! کتاب تاریخ که نیست تا ازش انتظار دقت تاریخی داشته باشیم!

در جواب مورد دوم باید بگم که اصولا مای خواننده از یه رمان رئال که داره در یه زمان تاریخی مشخص و در یه جغرافیای مشخص اتفاق می‌افته انتظار داریم تا حد خوبی اون برهه از تاریخ رو درست بازنمایی کنه.
مثلا وقتی دزیره می‌خونیم انتظار داریم یه تصویر حداقل تا حد خوبی درست از فرانسهٔ اون زمان ارائه بده، نه؟
یعنی حتی فانتزی‌های تاریخی‌ای که من خوندم تا حد خوبی به این اصل وفادار بودن!

در جواب مورد اول چی می‌تونم بگم؟ 
چیزی که من از اون دوران می‌دونم محدود به شنیده‌ها و کتاب‌های دیگه‌ایه که خوندم و قطعا نمی‌تونم نظر قاطعی در این مورد بدم. 
نکته اینجا البته اصل وجود چنین روابط و چنین شخصیت‌هایی نیست بلکه فراوانی این مسائله و البته نوع پرداخت نویسنده بهشون.
مثلا من تو کتاب‌های خارجی رابطهٔ قبل از ازدواج کم نخوندم و در بیشتر موارد هم مشکلی باهاش ندارم 😅 چون به این موضوع تو همون فرهنگ نگاه می‌کنم.
ولی تو هیچ‌کدوم از این کتاب‌های خارجی به موردی برنخورده بودم که دختری که خودش نامزد داره و تا قبل از اون عفیف بوده، یهو سر اینکه طرف لختش رو دیده عاشقش می‌شه، نامزدش رو که تا قبل از این عاشقش بوده کلا فراموش می‌کنه و با تمام توان اینقدر خودش رو میندازه جلوی این مرد زن‌دار که بالاخره طرف وسط بیابون لای خار و خاشاک کارش رو بسازه 😐

در مورد نوع تصویرسازی نویسنده از دین و آدم‌های دین‌دار هم البته چیزی نمی‌گم چون با توجه به سبقهٔ ایشون انتظار دیگه‌ای نداشتم.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

همون‌طور هم که گفتم من نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم
(و اگر نبود تخفیف ۸۰ درصد فیدیبو بعید بود سراغش برم 😅).
و واقعا هم اجرای صوتی کتاب عالی و حرفه‌ایه.
راوی آرمان سلطان‌زاده‌ست و شخصیت‌ها هم گوینده‌های جدا دارن که به عنوان یه مشتری کتاب‌های صوتی اسم خیلی‌هاشون برام آشنا بود (شیما درخشش، مریم پاک‌ذات، مهبد قناعت‌پیشه، سحر بیرانوند، تایماز رضوانی و حتی بازیگری مثل فریبا متخصص).
در واقع این اجرای صوتی برای من از معدود نقاط قوت این کتاب بود 😅 
و پیشنهاد می‌کنم اگر هم روزی خواستید سراغ این کتاب برید نسخهٔ صوتیش رو امتحان کنید (البته که خیلی گرونه! مخصوصا در برابر نسخهٔ الکترونیکی که قیمتش در حال حاضر تو فیدیبو برای این دو جلد ۳۶ تومن بیشتر نیست که با تخفیف فیدی‌کلاب رسما چیزی ازش نمی‌مونه 😅).
        

47

          جلدِ اول و دوم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر حالا حالاها ادامه خواهد داشت... .

در ابتدا عرض ‌می‌کنم که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال تنها به نکاتی پررنگ که در جلد اول و دوم کتاب به چشمم آمد اشاره می‌کنم.

محمود دولت‌آبادی، نویسنده‌‌ایست که من توانِ توصیف او را ندارم! 
او آنقدر در شخصیت پردازی خلاق و تواناست که تک تک شخصیت‌هایی که تعدادشان در کتاب قابل شمارش نیست را به قدری زیبا و دقیق توصیف نموده که در هر کجای کتاب اسم آن شخص را می‌خوانیم او را همانندِ یکی از اعضای نزدیکِ خانواده‌ی خود فرض می‌کنیم!

او آنقدر در صحنه‌سازی خلاق و تواناست که برای مثال وقتی بیابان را در گرگ و میش توصیف می‌کند کافی‌ست چشم‌های خود را ببندید و نفسی جانانه در بیابان بکشید تا هوای آن را استشمام کنید!

او آنقدر از زندگیِ ایلیاتی‌ها و بیابانگردها آگاه و همچنین در داستان‌نویسی خلاق و توانا بود که از ابتدای این سفر شب سر خود را در چادرِ کلمیشی سر بر روی نازبالشتم می‌گذاشتم و سحر با گل‌محمد بیدار می‌شدم و پیِ کار می‌رفتم. فرقی نداشت چه کاری، شده در اوجِ نعمت گله‌داری می‌کردیم و وقتی آفتاب به میان‌ِ آسمان می‌‌آمد لنگِ یک بز را می‌کشیدم و از سینه‌ای او شیر می‌دوشیدم و با نان‌هایی که بلقیس‌خاتون پخته بود به بدن می‌زدمِ جانمممممممممممم. چه در زمانِ بزمرگی و قحطیِ زمستان با گل‌محمد طاغی‌هایی که مارال می‌کند را بار شتر می‌کردیم و از بیابان به سوی شهر می‌رفتیم که بفروشیم و اندکی آردِ گندم، قند و ... بخریم و برگردیم.
چه زمانیکه به همراهِ گل‌محمد، بیگ‌محمد، خان‌عمو، صبراو و مدیار برای دزدیدنِ یک دختر رفتیم و بجای آوردنِ دختر جنازه‌ی مدیار رو در نیمه‌شب دفن کردیم...!

آه، امان از این سفر پر قصه و قصه‌های پر غصه!
چه بگویم از دلِ پردردِ مارال وقتی که پدرش و نامزدش به زندان افتادند و مادرش هم فوت کرد و طعمه‌ی صدها نامرد شد و سر به بیابان گذاشت؟ چه بگویم از دلِ بلقیس‌خاتون؟ چه بگویم از شوریدن‌های دلِ‌ زیور؟ چه بگویم از بیداری کشیدن‌های شیرو؟ چه بگویم از گل‌محمد وقتی مارال را لخت و عریان تماشا کرد؟ چه بگویم از دلِ کلمیشیِ پیرمرد وقتی گوسفندهای مریضش را در حال مرگ می‌دید و برای عذاب نکشیدن سرشان را می‌برید؟ چه بگویم از حال عبدوس که در زندان خبر مرگِ زنش و آوارگیِ دخترش را شنید؟ چه بگویم غلطه باید بگم چه‌ها بگویم از چه‌ها و چه‌های بی‌انتهای این سفر؟!؟

این سفر سفری‌ طولانیست، این سفر کارِ هرکسی نیست و مردِ سفر می‌خواهد و دلی به بزرگیِ دریا اما خوشحالم که پا در این سفر گذاشتم و دستِ آقای محمود‌خانِ دولت‌آبادی که را که باعث شد خانواده‌ی کلمیشی من را در میان‌ خودشان مهمان کنند می‌بوسم.

این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد. 

یازدهم اردیبهشت‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

3

          همیشه این موضوع در ذهنم بود که اگر در جمعی از افراد از ملت‌های مختلف بودم و حرف از ادبیات شد، هر کدامشان چه نویسنده‌ای از کشورشان را معرفی می‌کنند و با آن فخر فروشی می‌کنند و در قبالشان من باید نام کدام یک از نویسندگان ایرانی را علم کنم.
مثلا ما در مقابل داستایفسکی، موراکامی، یوسا، کامو، آلبرتو منگوئل و... باید چه کسی را از ملت خودمان معرفی کنیم که نوشته‌هایش همه چیز تمام باشند و قابلیت جهانی شدن را داشته باشند؟
تا قبل از خواندن کلیدر واقعا جواب و نمونه قاطعی برای معرفی نداشتم. بله نادر ابراهیمی، رضا امیرخانی، احمد محمود و ... قدر قدرتان ادبیات معاصر ما هستند اما نثرشان آنچنان که باید قابلیت جهانی شدن و فخر فروشی در مقابل دیگر نویسندگان شهیر جهان ندارند.
اما محمود دولت آبادی، از این پس با افتخار و بدون تردید نام او را به عنوان بهترین نویسنده ایرانی میشناسم و عنوان می‌کنم. 

داستان کلیدر، فقط یک داستان با فضای سنتی و دوره قدیم ایران نیست، ریشه‌های ما را نشان می‌دهد. جمله‌هایش دقیق‌ترین و عمیق‌ترین حس و حالات بشر را در قالب کلمه جاری می‌کنند و این اصلا کار ساده‌ای نیست. مگر دیگر نویسندگان به غیر از این کار، طور دیگری  قدرت نمایی کردند؟


کلیدر را حتما همرا با صوت بی‌نظیری که فیدیبو ارائه کرده بخوانید و بشنوید تا به جانتان بنشیند و با ریشه‌هایتان مواجه بشوید.


        

4