ف.حاجی‌باباییان

@f.hajibabaeia

15 دنبال شده

14 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                🌿نقد داستان کوتاه کرگدن از اوژن یونسکو 
از مجموعه بیست ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه🌿
 
زاویه دید اول شخص مشارکت کننده که بهترین زاویه دید است.
دونوع کشمکش وجود دارد اول بادیگران وبعد خود راوی باخودش درپایان داستان برای همرنگ شدن با بقیه
شخصیتها نماینده ی دوقشر درجامعه هستند
به نظر می‌آید داستان به ایده‌ی اولیه نمایشنامه نزدیک است.
داستان تمثیلی از آدمهایی است که درجامعه وجود دارند
و نویسنده به واسطه‌‌ی آن می‌خواهد مسخ‌را به نمایش بگذارد.و نمونه ای از روایت مدرن در رابطه با مسخ به شمار می‌آید.
بخشی از دیالوگها درابتدا متفاهم‌تر است ولی هرچه به انتها میرسد حالت جنگ پیدا میکند 
انگار گفتگوها را به هم پرتاب میکنند.
آدمها به انحاء مختلف یکدیگر را لگدکوب میکنند
روایت کرگدن شدن تمثیل انسانی است که همه را با رفتارش لگدکوب میکند
لحن طنزدر گفتگوها وجود دارد، مونولوگ منطقدان همه‌اش طنز است. همینطور بحث در مورد تعداد شاخ هم نمایشی طنزگونه وتمسخرآمیز به نظر می‌آید. طفره رفتن از موضوع اصلی انگار دارد اینطور میگوید که هیچ موضوع اصلی‌ای وجود ندارد.
ودرنهایت میخواهد بگوید من هم با بقیه آدمها در نادرست تشخیص دادن مفاهیم فرقی باهم نداریم.
اظهار علاقه‌ها را همه را به تمسخر میگیرند به عشق اندیشیدن را کلا مسخره تلقی میکنند.
درانتها هم مدام در دیالوگها میجنگند.
ودر آخر هم آرزوی کرگدن شدن که نهایت طنز در این داستان است. قهرمانی که باهمه درکرگدن شدن میجنگیده، درنهایت در پایان داستان آرزوی کرگدن شدن را دارد اما نمیتواند کرگدن شود.

واسطه‌ی روایی طنز وتمثیل در این داستان پررنگ است کاری که ماکمتر در آثارمان داریم یعنی تناسب عناصر در فرم 
عامل پیوند همه‌اجزای داستان تمثیل بوده است.
عامل پیوند عامل ذهنی نیست یک عامل فکری وروایی است.
ودر نهایت میخواهدبگوید ماهمه کرگدن هستیم.

🌿نقد داستان کوتاه شب دراز🌿
نویسنده میشل دئون از مجموعه بیست ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

در داستان دوگانگی وتناقضات زیادی وجود دارد
درمرحله‌ای که ژرژ دچار تغییر شده نویسنده از این عبارت استفاده می‌کند «خیر وشر هم عنان بودند».
نویسنده برای ایفای این دوگانگی، از کلمات استفاده سینمایی میکند و تعمدا داستان را با تکنیکهای سینمایی بازآفرینی میکند.
بعضی مکاتب در ایجاد ارتباط نمایشی در داستان 
در مکتب اکسپرسیونیست با مرزها مخالف بودند وبا مبالغه ارتباط داشتند
امپرسیونیستها سعی میکردند نشان دهند مرز بین اشیاء خیلی کمتر از آنچیزی است که مامیبینیم ،درحقیقت اشیاء بسیار به هم نزدیک هستند درست مقابل اکسپرسیونیستها،
ومهمترین چیزی که برای الغای مرزها استفاده میکنند نور است وبه وجود آمدن روز وشب
مثلا در این داستان مرگ آن زن در پارک نمادی از کل داستان است. واین نشان میدهد که گویا چیزهایی در ابتدا محو ونامفهومند وبه مرور روشن میشود
خود مسئله‌ی اغماء رفتن پسر که نه مرده ونه زنده است، نشان از مرزهایی است که میخواهد به پدر کمک کند که تکلیفش را مشخص کند.
روزنامه نگار انگار نماینده خیر است برای ذهنیت عمومی 
حقوق خواندن پسر هم نشان از یاد گرفتن مرز خوب وبد است.
از سوی دیگر،نیز رابطه‌اش باهمه چیز براساس خیر به معنای مدرن است که هرچیزی که منفعت عمومی دارد را محور از تعادل تعریف می‌کند.
در طول داستان، نویسنده چندین بار در مورد زنها دچار قضاوت شده است. ولی گویا همه جا تاقبل از این اتفاق میداند با زن چگونه باید ارتباط گرفت ونیازهایش را برطرف کرد.
تعریف او از زن خوب، این است که به حل مشکلات کمک کند و مشکلی فراهم نکند.
در مورد مادر ژوزه هم هیچ توضیح شفافی نمیدهد.
ومعتقد است زن خوب بابد مثل زت باشد.
به مرور هم نشان میدهد که زندگی آنطور که گفته میشود نیست‌
تعلیق در این داستان به این صورت است که انگار چیزی را از سایه بیرون می‌آورد. اما زنها همیشه در سایه بوده، یا تیپ هستند.
کل قصه بیرون آمدن یک سری عناصر ازتاریکی به روشنایی است و دقیقا نقطه ای که ورق داستان برمیگردد وقتی است که ژرژ وهلن همدل میشوند که باهم به بیمارستان بروند. خیر وشر درکنارهم قرار میگیرند.
از آنجا به بعد ژرژ همه حقیقتها را خودش میبیند.
وجریان واقعی زندگی که گذر از روشنایی به بخش تاریک ماجرا است را در مییابد.
چه چیزی این تعادلها را بهم زده؟
ژرژ میتوانست تا همیشه دراین جهل بماند، اما آنچه همه چیز رابه هم میزند عشق است. رابطه‌های قبلی ژرژ بازنها برمبنای نیاز است اما با هلن همواره رابطه عاشقانه است. نویسنده در آخر داستان همه چیز را به واسطه‌ی همین عشق ازسایه بیرون میکشد.
گاوبازی نماد ناخوداگاه وبخش تاریک آدمها وبه مفهوم شر است.
پدر دوست داشته در دانشگاه درس بخواند اما پسر به گاوبازی علاقمند است واز خواسته‌ی پدر تخطی میکند.
خیر وشر عدل وظام هم عنان هستند واین تعادل ثانویه داستان است.
ودر نهایت بابد گفت کل داستان همین به‌هم ریختن این مرزهاست.
        
                *«با همسایه‌های خانوم جان»*

هنوز چند صفحه بیشتر نخوانده‌ام که دلم می‌لرزد. 
چه حُسن تقارن جذابی!

روزهای روایتِ این کتاب، مقارن با فاطمیه است و اتفاق اصلی روایت از تأسیس یک بیمارستان و زایشگاه می‌گوید، در قلب شهرهای داعش و برای زن و فرزندانِ همان داعشی‌هایی که داشتند برادران مارا در چند متر آن‌سو‌تر مُثله می‌کردند. و من امروز که این کتاب را می‌خوانم، فاطمیه است. و چند روز قبل‌تر اسراییل، شما بخوانید پدر داعش، چندمین بیمارستان را در غزه به خاک وخون کشیده است! و بر سرزمینشان، مرگ ونفرت پاشیده است.
اندیشه‌ی داعشی وصهیونیستی برقلب انسانیت زخم می‌کارد و اسلحه می‌سازد برای کشتن آدمها.
وتفکر شیعی، برادری می‌کارد، زخمهای بدنِ آدمیت را ترمیم می‌کند و به تولد انسانیت همت می‌گمارد.

تفکری از مکتب بانویی که این روزها سیاه‌پوش شهادت مظلومانه‌اش هستیم. همو که «جار» را بر « دار »مقدم می‌شمرد. و اگر نبود پاسداری مظلومانه‌ی برادران مدافع حرمِ« خانوم جان» امروز این زخمها نصیب تن ‌و بدن زنان و کودکان و مردمان سرزمینم بود.

می‌خوانم و خود را لای حرفهای زخمیِ کتاب می‌بینم. مدام با روضه‌های مسلّم و مکشوفِ کلماتش، اشک می‌ریزم. با زیارت مفجعه‌اش دستهایم را در پنجره‌های ضریح حضرت عقیله س حلقه می‌کنم. کنج رواق دورکعت نماز زیارت می‌خوانم و سر سفره‌ی بی‌ریای نذری حضرت مادر می‌نشینم.

با زنان بخت‌برگشته‌ی سوری درد می‌کشم. با کودکان یتیمشان با پای پر آبله و تاول در جستجوی نان و دارو کوچه به کوچه هروله می‌کنم. و از غصه تب می‌کنم.
و آن روز که انبار داروی داعش کشف شد، انگار حرارت تبم می‌افتد‌. گونه‌هایم از فرط شادی گل می‌اندازد. بسته‌های پوشک وشیر را که به دست تازه مادرِ نوجوان داعشی می‌دهم با برق رضایتِ چشمهایش، تا صبح در نور و شادی پای‌می‌کوبم.

از فکرِ اینکه کودکی که در به دنیا آمدنش کمک کرده‌ام فرزند نامرد داعشی‌ای است که کمی آن‌سوتر، دارد کادر برگلوی کودکی سوری می‌کشد، قلبم تیر می‌کشد. اما اراده‌ام در انجام رسالتم متزلزل نمی‌شود. 

هر صفحه که پیش می‌روم از ترسیم چهره‌ی پاک و مقتدری که از تفکر انقلاب اسلامی در سرزمینی که بذر اندیشه‌ی کودکانش، دشمنی با فرزندان انقلاب اسلامی است، برخود می‌بالم. می‌بالم از این تأثیر بی‌نظیر فرهنگی که روی مادران وکودکان ونسلهای بعد این سرزمینِ داعش پرور باقی گذاشته شده وبرای همیشه آنان را عاشق فرزندان روح الله کبیر ره کرده‌است. که هیچ قیمتی برایش متصور نیست. از صادر شدن انقلابمان، در قلب داعش و نور پاشیدنش بر ذهن و فکر مسموم مردمان این خاک داعش پرور در پوست نمی‌گنجم.

و چه بهایی می‌توان برای فکر وقلم خواهر عزیزم زینب عرفانیان در نظر گرفت که به‌ حق، زینب‌گونه پیام عاشورای فرزندان انقلاب اسلامی را از آن شام پر بلا، به عالم مخابره کرده‌است. و روایت پرستاریِ برادرانه‌ی احسان جاویدیها را در آن سرزمین، از لای خاطرات خاک خورده به تصویر کشیده و به زیور تبع آراسته است.

از صمیم قلب برای همه‌ی پاسداران گمنام اندیشه‌های ناب مکتب اهل‌بیت ع از جمله استاد عزیزم خانم عرفانیان و برادر احسان جاویدی آرزوی توفیق دارم. 
سعیکم مشکور انشاالله🤲


        
                🌿 یکی میان زندگی ما راه می‌رود🌿
نویسنده : سمیه عالمی

داستان زنیست به نام ریحان، که درسالهای جنگ تصمیم به ازدواج با مردی جهادگر می‌گیرد. وبا وجود خطرات محتوم، در مناطق جنگی و علیرغم مخالفت خانواده‌اش بااو همراه شده وبه سوسنگرد می‌رود.
ریحان فرزند چند ماهه‌ی خود را دراثر فتنه‌ی منافقین که در راس آنان زنی به نام شیرین است وعلی‌الظاهر دوست ریحان است از دست میدهد. وخودش که آسیب دیده به تهران منتقل میشود.
پس از مدتی او وهمسرش ابراهیم قرار است به حج مشرف شوند که این حج ازقضا حج خونین است.اما ...

داستان دارای سه خط روایی است 
_خط روایی ریحان وابراهیم به عنوان جهادگر
_خط روایی شیرین ومهران که هردو منافق هستند ودر پادگان اشرف آموزش میبینند، به هم علاقمند هستند، ومدام نقشه‌ی فرار از اردوگاه را میکشند.
_وخط روایی سوم ماجرای یک افسر آلمانی یهودی که با همسرش مارتا بر سرتعصبات وتعهدات دینی و یهودی به خاطر کوتاهیهای او دچار اختلاف است.
واین افسر از کسانی است که در ماجرای حج خونین ماموریت دارد.

تلاش نویسنده برای نشان دادن فضای پرتنش سالهای جنگ برای مردمانی که مرگ وحیاتشان در گرو آن بوده‌‌است بسیار ستودنی و قابل مشاهده است. همچنین روایت ماجرای حج خونین و دست‌های پنهان مسببان آن بسیار تأمل برانگیز وجذاب از آب درآمده‌است.
اما پرداختن نویسنده به توصیف جزییات در داستان گاهی بی‌اندازه و ممل به نظر می‌آید.
همچنین، شاید بتوان گفت شخصیتهای منفی، فرجام منطقی‌ داستانی‌ای تا پایان داستان ندارند.
 یا شاید بتوان گفت، ماجرای افسر آلمانی پیوند منطقی وقدرتمندی با دیگر خطوط روایی داستانی نتوانسته برقرار کند. و چون خط روایی محدودی را به خود اختصاص داده است شاید حتی بود و نبود آن داستان را دچار نقص نکند.
ریحان به خاطر ضربه‌ی روحی‌ ای که به واسطه‌ی از دست دادن فرزندش دیده، تا انتها باشکی عمیق با همه چیز مواجه می‌شود. که گاهی این حد از شکاکیت باورپذیر به نظر نمی آید.
فصل اول داستان به دلیل انباشت توصیفات  تا حدی سخت‌خوان بوده ومخاطب را دچار گنگی درفهم ماجرا می‌کند. اما به مرور قدرت شایسته‌ی نویسنده در بافتن داستان و پرداختن به قصه، خواننده را با خود همراه می‌نماید.
مطالعه‌ی این کتاب را برای علاقمندان به داستانهای جنگ تحمیلی و فتنه‌های گروهک منافقین، توصیه می‌نمایم.
        
                شاید بتوانم به جرأت بگویم، کتاب جامانده از پسر یکی از بهترین و جذاب‌ترین رمانهای ایرانی است که تاکنون خوانده‌ام
تمسک نویسنده به کهن‌‌الگوهای ایرانی ، آوردن زبان تمثیلی، بهره‌گیری از ضرب‌المثلهای زیبای فارسی به فراخور در گفتگوی شخصیتهای داستان به این قصه زیبایی صد چندان بخشیده است.
این کتاب بازآفرینی روایتی تاریخی از ماجرای قیام پانزده خرداد ۴۲ است.  روایت تلخ کشتار مردم ورامین توسط مزدوران پهلوی. 
که نویسنده به زیبایی با تقابل  پدر وپسر  داستان که  از بدحادثه مدتها از یکدیگر دورمانده و همدیگر را نمی‌شناسند( وام‌گیری از کهن‌الگوی پسر کشی در داستان رستم و سهراب) داستان را به اوج خود رسانده است. فضاسازی‌ها و توصیفات  از صحنه‌ها و لوکیشنها بسیار دقیق، جاندار و ظریف اتفاق افتاده است. 
قصه، مسیر شفاف و متعالی‌ای از رشد شخصیتها و مسئله‌ی تغییر دراماتیک کاراکترها را در طول داستان به تصویر می‌کشد. آدمهای قصه هر یک به‌قدر ظرفیت خویش قد می‌کشند و در جاده‌ی داستان به بالندگی می‌رسند. طوریکه خواننده در انتهای داستان با خودی دیگر از آنان مواجه می‌شود.
نثر روان و قصه‌گوی داستان مجالی برای رها کردن کتاب به خواننده نمی‌دهد.
داستان مملو از انسانهای خاکستری‌ای است که چالشهای داستان ذات خیرطلبی  را در آنان بارور می‌نماید. 
نگاه نویسنده به زن به گونه‌ای است که اورا در قوام‌بخشی شخصیتها بسیار مؤثر می‌داند و نقش مثبت یا منفی آنان را در تربیت آدمها چشمگیر نشان می‌دهد.
مطالعه‌ی این داستان جذاب را به علاقمندان به داستانهای تاریخ معاصر ایران توصیه می‌نمایم.
        

باشگاه‌ها

باشگاه رواق

219 عضو

تصویر دوریان گری

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها