بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

4.0
17 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

22

کتاب بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه، مترجم ابوالحسن نجفی.

لیست‌های مرتبط به بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

یادداشت‌های مرتبط به بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

            🌿نقد داستان کوتاه کرگدن از اوژن یونسکو 
از مجموعه بیست ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه🌿
 
زاویه دید اول شخص مشارکت کننده که بهترین زاویه دید است.
دونوع کشمکش وجود دارد اول بادیگران وبعد خود راوی باخودش درپایان داستان برای همرنگ شدن با بقیه
شخصیتها نماینده ی دوقشر درجامعه هستند
به نظر می‌آید داستان به ایده‌ی اولیه نمایشنامه نزدیک است.
داستان تمثیلی از آدمهایی است که درجامعه وجود دارند
و نویسنده به واسطه‌‌ی آن می‌خواهد مسخ‌را به نمایش بگذارد.و نمونه ای از روایت مدرن در رابطه با مسخ به شمار می‌آید.
بخشی از دیالوگها درابتدا متفاهم‌تر است ولی هرچه به انتها میرسد حالت جنگ پیدا میکند 
انگار گفتگوها را به هم پرتاب میکنند.
آدمها به انحاء مختلف یکدیگر را لگدکوب میکنند
روایت کرگدن شدن تمثیل انسانی است که همه را با رفتارش لگدکوب میکند
لحن طنزدر گفتگوها وجود دارد، مونولوگ منطقدان همه‌اش طنز است. همینطور بحث در مورد تعداد شاخ هم نمایشی طنزگونه وتمسخرآمیز به نظر می‌آید. طفره رفتن از موضوع اصلی انگار دارد اینطور میگوید که هیچ موضوع اصلی‌ای وجود ندارد.
ودرنهایت میخواهد بگوید من هم با بقیه آدمها در نادرست تشخیص دادن مفاهیم فرقی باهم نداریم.
اظهار علاقه‌ها را همه را به تمسخر میگیرند به عشق اندیشیدن را کلا مسخره تلقی میکنند.
درانتها هم مدام در دیالوگها میجنگند.
ودر آخر هم آرزوی کرگدن شدن که نهایت طنز در این داستان است. قهرمانی که باهمه درکرگدن شدن میجنگیده، درنهایت در پایان داستان آرزوی کرگدن شدن را دارد اما نمیتواند کرگدن شود.

واسطه‌ی روایی طنز وتمثیل در این داستان پررنگ است کاری که ماکمتر در آثارمان داریم یعنی تناسب عناصر در فرم 
عامل پیوند همه‌اجزای داستان تمثیل بوده است.
عامل پیوند عامل ذهنی نیست یک عامل فکری وروایی است.
ودر نهایت میخواهدبگوید ماهمه کرگدن هستیم.

🌿نقد داستان کوتاه شب دراز🌿
نویسنده میشل دئون از مجموعه بیست ویک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه

در داستان دوگانگی وتناقضات زیادی وجود دارد
درمرحله‌ای که ژرژ دچار تغییر شده نویسنده از این عبارت استفاده می‌کند «خیر وشر هم عنان بودند».
نویسنده برای ایفای این دوگانگی، از کلمات استفاده سینمایی میکند و تعمدا داستان را با تکنیکهای سینمایی بازآفرینی میکند.
بعضی مکاتب در ایجاد ارتباط نمایشی در داستان 
در مکتب اکسپرسیونیست با مرزها مخالف بودند وبا مبالغه ارتباط داشتند
امپرسیونیستها سعی میکردند نشان دهند مرز بین اشیاء خیلی کمتر از آنچیزی است که مامیبینیم ،درحقیقت اشیاء بسیار به هم نزدیک هستند درست مقابل اکسپرسیونیستها،
ومهمترین چیزی که برای الغای مرزها استفاده میکنند نور است وبه وجود آمدن روز وشب
مثلا در این داستان مرگ آن زن در پارک نمادی از کل داستان است. واین نشان میدهد که گویا چیزهایی در ابتدا محو ونامفهومند وبه مرور روشن میشود
خود مسئله‌ی اغماء رفتن پسر که نه مرده ونه زنده است، نشان از مرزهایی است که میخواهد به پدر کمک کند که تکلیفش را مشخص کند.
روزنامه نگار انگار نماینده خیر است برای ذهنیت عمومی 
حقوق خواندن پسر هم نشان از یاد گرفتن مرز خوب وبد است.
از سوی دیگر،نیز رابطه‌اش باهمه چیز براساس خیر به معنای مدرن است که هرچیزی که منفعت عمومی دارد را محور از تعادل تعریف می‌کند.
در طول داستان، نویسنده چندین بار در مورد زنها دچار قضاوت شده است. ولی گویا همه جا تاقبل از این اتفاق میداند با زن چگونه باید ارتباط گرفت ونیازهایش را برطرف کرد.
تعریف او از زن خوب، این است که به حل مشکلات کمک کند و مشکلی فراهم نکند.
در مورد مادر ژوزه هم هیچ توضیح شفافی نمیدهد.
ومعتقد است زن خوب بابد مثل زت باشد.
به مرور هم نشان میدهد که زندگی آنطور که گفته میشود نیست‌
تعلیق در این داستان به این صورت است که انگار چیزی را از سایه بیرون می‌آورد. اما زنها همیشه در سایه بوده، یا تیپ هستند.
کل قصه بیرون آمدن یک سری عناصر ازتاریکی به روشنایی است و دقیقا نقطه ای که ورق داستان برمیگردد وقتی است که ژرژ وهلن همدل میشوند که باهم به بیمارستان بروند. خیر وشر درکنارهم قرار میگیرند.
از آنجا به بعد ژرژ همه حقیقتها را خودش میبیند.
وجریان واقعی زندگی که گذر از روشنایی به بخش تاریک ماجرا است را در مییابد.
چه چیزی این تعادلها را بهم زده؟
ژرژ میتوانست تا همیشه دراین جهل بماند، اما آنچه همه چیز رابه هم میزند عشق است. رابطه‌های قبلی ژرژ بازنها برمبنای نیاز است اما با هلن همواره رابطه عاشقانه است. نویسنده در آخر داستان همه چیز را به واسطه‌ی همین عشق ازسایه بیرون میکشد.
گاوبازی نماد ناخوداگاه وبخش تاریک آدمها وبه مفهوم شر است.
پدر دوست داشته در دانشگاه درس بخواند اما پسر به گاوبازی علاقمند است واز خواسته‌ی پدر تخطی میکند.
خیر وشر عدل وظام هم عنان هستند واین تعادل ثانویه داستان است.
ودر نهایت بابد گفت کل داستان همین به‌هم ریختن این مرزهاست.