رضا امیرخانی

تصویر پروفایل
@RzaAmrkhany
                      
                    
https://t.me/ermiadotir
RzaAmrkhany
Ermia.ir

یادداشت‌ها

نمایش همه
رضا امیرخانی

1401/10/11 - 11:06

مسند عقاب ادبی‌ترین کار فوئنتس نیست. اگر به دنبال تکرار مرگ آرتیمو کروز یا گرینگوی پیر هستید، این کتاب مناسب نیست. اگر چندلایه‌گی ادبی پوست انداختن مبهوت‌تان کرده است، با خواندن این کتاب چیزی به قوت ادبی کارلوس فوئنتس اضافه نمی‌شود. اما... اما اگر می‌خواهید دوباره و چندباره مکزیک و امریکای (غیرشمالی) را بشناسید، این کتاب خواندنی است. اگر با چیزی به نام جهان شبکه‌ای آشنا هستید، و تغییرات قدرت از حزب و فرد و جریان به سمت شبکه را فهم می‌کنید، این کتاب فوق‌العاده است. کتاب با یک ترفند داستانی آغاز می‌شود، قطع زیرساخت‌های ارتباطات که به ایالات متحده وابسته است و از این رو سیاست‌مداران به نامه‌نگاری روی می‌آورند. (به دنبال نفوذ نباشید. در امریکای لاتین و امریکای جنوبی تعبیر واقع‌گرایانه‌ای از هم‌سایه‌ی پررو و زورگوی شمالی وجود دارد! و مناسبات با ایالات متحده کم‌تر ایدئولوژیک است. بنابراین آشتی‌ها و قهرهای مداوم بر اساس منافع جمعی یا فردی موضوعی طبیعی است.) در سطور سفید و البته سیاه نامه‌نگاری‌ها انواع فسادهای قدرت را می‌بینیم. اما نکته این است که همه‌ی فسادها (حتا فسادهای اخلاقی) به درستی در دل شبکه‌ی قدرت تعریف می‌شود و به همین دلیل ساده پی‌آمد مشکلات اخلاقی شبکه، آشوب اجتماعی نمی‌سازد. با خواندن این کتاب متوجه می‌شویم که قدرت در شبکه است نه در حزب و نه در فرد...

48 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.
رضا امیرخانی

1401/5/13 - 16:13

حجت‌الاسلام زائری در این کار هیچ‌کدام از پروژه‌های سابق‌ش را دنبال نمی‌کند. ناظر است. بیننده است. محصول تولید کرده است برای کار یک جامعه‌شناس. برای یک تاریخ‌اجتماعی‌نویس که مثلا بیست سال بعد دربه‌در دنبال این است که بداند که ایران ۱۴۰۰ چه وضعیتی داشته است. نمودارِ اقبال و ادبار روحانیت در میان مردم چه مسیری را می‌پیموده است. حالا دیگر زائری نه به دنبال پروژه‌ی صورت صحیح حجاب است و نه به دنبال کشف ایرادات حکم‌رانی و نه پی‌گیر فقاهت ام‌روزی... او فقط بیننده است و اتفاقا خود او به عنوان یک آخوند سوژه‌ی کتاب است. روزگاری به طعنه می‌گفتند که بحث‌ها تنه می‌زند به بحث‌های داخل تاکسی... ام‌روز گویا تاکسی جلوتر افتاده است از تله‌ویزیون و نماز جمعه و... پس بی‌راه نیست اگر مولفی نویسنده‌ی تاکسی‌ها و متروها باشد... من اما در ژرف‌ساخت کتاب چیز دیگری می‌بینم؛ چیزی که در ناخودآگاه مولف اتفاق افتاده است؛ این که زائری تصمیم گرفته است فقط ناظر باشد... این داوری –اگر درست باشد- برای جامعه‌ی ما اتفاق تلخی است، حتا اگر برای جامعه‌شناس بیست سال بعد شیرین باشد... محمدرضا زائری باید صاحب پروژه‌ی اجتماعی باشد نه سوژه‌ی اجتماعی‌نویسی...

43 نفر پسندیدند.

رضا امیرخانی

1401/5/8 - 19:13

روایت سفر تاجیکستان از مسیر زمینی و افغانستان، با جزءپردازی‌های خوب. احسان صفرزاده برای نوشتن این کار دو تلاش کم نظیر داشته است؛ اولی رنج سفر است و دومی زحمت پژوهش. برای نوشتن کتاب اولا دو سفر با فاصله‌ای معقول داشته است و مقایسه‌ی این دو سفر بسیار راه‌گشاست و تغییرات تاجیکستان در این فاصله‌ی ده‌ساله ذهنیت خوبی برای مخاطب می‌سازد. در ثانی تلاش کرده است تا متون مرتبط را بازخوانی کند. ذوق سالمی داشته است و در بسیاری موارد توانسته است با کلمات و ترکیبات بدیع تاجیکی آشنایی‌زدایی کند و لذتی دو چندان برای خوانش ایجاد کند. البته به سلیقه‌ی این قلم تاجیکستان معدنی مملو از گوهر زبان فارسی است و می‌شد بیش‌تر نیز از لحن گرم تاجیکی نوشت. از زمین کتاب، اطلاعات زیادی برداشت می‌شود اما همین کفه‌ی سنگین اطلاعات، از آن سو خط دراماتیک را سبک کرده است و کار تعلیق دراماتیک ندارد. ما چندان از گرفتاری‌های راوی در طول سفر نیز مطلع نمی‌شویم. پرروشن است که در چنین سفری مخاطرات بیش از آن است که احسان صفرزاده روایت کرده است. در نگاه به تاجیکستان موضوع سیاست خارجی ایران بسیار مهم است و سفرنامه‌نویس چاره‌ای ندارد جز پرداختن به آن. اما به نظرم کار در برخی موارد درگیر نگاه جناحی و سیاست داخلی شده است -که البته نظر نویسنده است. نویسنده را مجموعا در نوشته‌ منصف دیدم، شاید تنها موردی که نویسنده را از دایره‌ی انصاف خارج دیدم نه در نوشته‌های او که در نانوشته‌ای از او بود؛ آن‌جا که نویسنده هیچ اشاره‌ای به قطع روابط تاجیکستان با ایران نکرده بود... قطع روابطی که برمی‌گشت به انتشار تصویری از یکی ره‌بران اسلام‌گرا در یک نشست -و در حضور ره‌بر گرامی انقلاب. یعنی یک اشتباه در دعوت یا یک اشتباه در انتشار عکس؟ یقین ندارم... احسان صفرزاده نیز اشاره‌ای به ماجرا نکرده است... حالا در پنجاه ساله‌گی بدبین‌ترم و به یاد دارم در همان دوران به دلیل سفری کاری که به تاجیکستان داشتم بسیار مشکوک بودم به رقابت دو شرکت پیمان‌کار ایرانی در تاجیکستان. یکی برد و دیگری باخت در مناقصه‌ای. من در سناریونویسی موضوع حضور آن ره‌بر اسلام‌گرا را اصلا ایدئولوژیک نمی‌دیدم و به نظرم با توجه به روابط شرکت بازنده، حضور او و انتشار تصویر حضور او برای حذف شرکت برنده و رقیب بود که در دیگی که برای من نجوشد... فقط این وسط بسیاری دیگر نیز در این قطع روابط ضربه خوردند که بماند... این از آن قصه‌هایی است که اگر کسی بتواند سرنخ آن را در منافع ملی پیدا کند، به توسعه‌ی ایران کمک کرده است...

39 نفر پسندیدند.

رضا امیرخانی

1401/4/12 - 18:27

فراموشی من است یا خوش‌خوانی کتاب، نمی‌دانم... کتاب را اما دوباره خواندم. همان صفحات اول فهمیدم که قبل‌تر یک‌بار آن را خوانده‌ام، با خودم گفتم شاید در روزنامه گزارشی خوانده باشم... کتاب به نیمه نرسیده بود که اطمینان پیدا کردم کتاب را خوانده‌ام. با جست‌وجو در خاطرات شخصی دریافتم که سال ۹۹، پیش از انتشار همین کتاب را به لطف نویسنده خوانده بودم. (بگذریم که از معدود خریدهای یادداشتی و سفارشی نمایش‌گاه ام‌سال‌م‌ بود!) صادق امامی را به گمان‌م تا به حال ندیده باشم. (اگر مثل بند قبل بعدتر گندش درنیاید.) او از معدود روزنامه‌نگارانی است که نوشته‌هاش را دنبال می‌کنم. به روش او می‌گویند روزنامه‌نگاری تحقیقی. روزنامه‌نگاری تحقیقی یعنی چه؟ تعریف به روز کار صادق امامی این است، مطالبی که او می‌نویسد از طریق لوله‌کشی گوگل به دست نیامده است! او برای نوشتن مطالب‌ش «خود»ی دارد که از پشت صفحه بلند می‌شود و بیرون می‌زند. او از صفحه‌ی گوشی و صفحه‌ی رایانه و صفحه‌ی تله‌ویزیون چیزی را برای ما باز نمی‌‌آفریند. هنوز هستند کسانی که به جای مانیتور به پنجره نگاه می‌کنند. یک زمستان با کول‌برها را در هیچ صفحه‌ی گوگل و هیچ پست شبکه‌ی اجتماعی نمی‌توان پیدا کرد. در آن، جهان، با همه‌ی زیبایی و زشتی، آسانی و پیچیده‌گی وجود دارد... در چند قدمی مزار شهید روستا می‌توانی با عضو جداشده‌ی گروهک چای بخوری و روی مرزی کول بکشی که آدم‌های این سو و آن سوش بارها جابه‌جا شده‌اند. کتاب را می‌توان به هر مخاطب علاقه‌مند پیش‌نهاد کرد. البته به‌تر بود ناشر نقشه‌ها را با کیفیت بالاتر منتشر می‌کرد. همه‌ی گزارش‌های صادق امامی را هم‌چنان می‌خوانم. گزارش بی‌نظیری که نه از شخص، بل از پدیده‌ی مهرشادیسم (به تعبیر حسین قاسمی) تهیه کرده بود، هم‌چنان از به‌ترین گزارش‌های تحقیقی سال گذشته است. دعوت جلسه‌ی رونمایی را رد کردم و این متن را این‌جا -در به‌خوان- می‌نویسم. چرا؟ در جلسه‌ی رونمایی این کتاب، به صورت طبیعی باید رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، استان‌دار کردستان و وزیر کشور و من تبع آن‌ها حاضر می‌شدند و از نویسنده قدردانی می‌کردند. آن‌ها باید می‌فهمیدند که این گزارش دقیق‌ترین خوراک کار پژوهشی است که به درد تصمیم‌سازی برای حکم‌رانی می‌خورد. تا روزی که نفهمیم آینه‌ی روزنامه‌نگاری تحقیقی، مهم‌ترین میکروسکوپ آزمایش‌گاه حکم‌رانی است، چرخ توسعه در کشور لنگ خواهد زد... از آن سوی قصه، حدیث مدعیان و خیال هم‌کاران، همان حکایت زردوز و بوریاباف است... صادق امامی نخ و سوزنی را به ظرافت به دست گرفته است که با آن می‌توان آثار شگفت‌تری خلق کرد... نازک‌کاری قصه و رمان، فضاسازی می‌خواهد و گفت‌وگونویسی و شخصیت‌پردازی... او همه‌ی این فن را آموخته است و در گزارش‌ها به کار برده است... شاید سفت‌کاری بعدی، او را به سمتی دیگر ببرد... سمتی که جای صادق امامی در آن خالی است.

44 نفر پسندیدند.

رضا امیرخانی

1401/3/15 - 16:09