آینه آینه محمود دولت آبادی 3.7 42 نفر | 10 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 73 خواهم خواند 4 ناشر طاقچه شابک 0000000978402 تعداد صفحات 10 تاریخ انتشار _ توضیحات کتاب آینه، نویسنده محمود دولت آبادی. لیستهای مرتبط به آینه رؤیا 1403/2/22 کتابهای ۱۴۰۳ من 23 کتاب این لیست کم کم تکمیل میشه از کتابهایی که امسال مطالعه میکنم. احتمالا قراره تنوع خوبی داشته باشه... 2 9 مریم علویان 1403/2/24 خواندهشده های ۱۴۰۳ (۱)✅️ 100 کتاب کتابهایی که در سال ۱۴۰۳ خواندهام👌 0 7 یادداشتها محبوبترین جدید ترین محراب اندیشهها 1402/6/16 نه پلکی میزند عقلم، نه راهی می رود خوشم چراغ خستهای در انتهای شهر خاموشم شبیه گنگ حیرانم، همین اندازه میدانم نه هشیارم، نه سرمستم، نه بیدارم، نه مدهوشم به یاران اعتمادی نیست از خاطر اگر رفتم کجایی ای فراموشی توهم کردی فراموشم بیا ای آفتاب مطمئن، خورشید پنهانی که دست تو گره وا میکند از فکر مغشوشم علیرضا قزوه 0 4 مریم علویان 1403/2/3 تنهایی، تنهایی و تکان نخوردن جهان از این تنهایی، این ها یعنی مردن. 0 2 رؤیا 1403/1/1 آدمی در جست و جوی هویت خودش از اسم و رسم تا چهره و ظاهر از هیچکدوم خبر نداشت اتفاقا دنبالشون هم نگشته بود تا اینکه از رادیو درباره نو کردن سجل ها شنید... اما کدوم آینه میتونست همه اینها رو درباره خودش، بهش نشون بده؟! 0 3 میلاد هادیان 1403/6/28 چقدر تنهایی ترسناکه... هویت چه اهمیتی داره وقتی تنها باشیم؟ وقتی کسی نباشه اسممون رو صدا بزنه... 0 4 hamid 1402/1/11 نثر روان وزیبا.حاوی جزئیات ،در کل ارزش خواندن دارد 0 24 فاطمه طالبیان 1402/5/20 داستان *آینه* تنها به اندازه ربع ساعت و به قدر ۱۳ کاغذ همراهم بود، اما عجب هنرنمایی کرده بود محمود دولت آبادی در همین زمان کم. دیرگاهیست که افتادهام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم.. 0 2 سعید بیگی 1403/6/5 ما زنده به شناختِ خویشتنِ خویشیم و اگر خویش را نشناسیم و هویت خود را به جای نیاوریم؛ هیچ نیستیم. گمگشتهای در این دنیای بزرگیم و بس! این کتابِ «آینه» حکایت مردی است که خویشتنِ خویش را گم کرده است و از وی هیچ نشانی ندارد. و در به در، در پِیِ کسی یا کسانی است که به حیلتی و چاره ای و راهی هویتش بیابند یا هویتی دیگر بدو بخشند تا شناخته شود. و بدین سان به زندگی بازگردد؛ که بی هویت زندگی را نشاید! *** ای بیخبران ز درد و آهم | | خیزید و رها کنید راهم من گمشده ام، مرا مجویید | | با گمشدگان، سخن مگویید تا کی ستم و جفا کنیدم | | با محنت خود رها کنیدم بیرون نکنید از این دیارم | | من خود به گریختن سوارم از پای فتادهام چه تدبیر | | ای دوست بیا و دست من گیر ... (لیلی و مجنون نظامی گنجهای) 0 12 سهیل خرسند 1401/9/13 آینه یک داستان کوتاه ساده نیست، آینه میتونه زندگیِ تک تکِ ما آدمها باشه، اینکه تنهایی و انزوا به مرور زمان چه بلاهایی میتونه سر آدم بیاره، داستانِ مردی که سالها یک گوشه غرق در تنهایی شده و با شنیدن اعلامیه ثبت احوال در رادیو مبنی بر دعوت مردم جهت تعویض شناسنامه، به دنبال شناسنامهش میگرده و پیداش نمیکنه، هرچی فکر میکنه کجا گذاشته چیزی به یادش نمیاد جز اینکه... 0 3 Mohammad Ersi 1402/4/9 خودمم درگیر این بی هویتی شدم خودمم خالیم خودمم پی راهی برای کشفم نمیدونم شاید همه اینجوریم ای کاش که درمانی باشه و ای کاش بعد درمان پشیمانی نباشه 0 1 محسن روح آزاد 1401/9/17 محمود دولت آبادی این کتاب رو بی تکلف نوشته ودر پس داستان ساده ومعمولیش یک چیز عجیب پنهان شده، خیلی عجیب، واون هویتِ به راستی من کیستم!!؟ 0 6