سعید بیگی

@mosaafer

234 دنبال شده

223 دنبال کننده

                      اَنیس کُنج تنهایی کتاب است/فروغ صبح دانایی کتاب است
(شاعر: جامی قرن ۹)

✓ از وقتی یادم میاد؛ عاشق کتاب بودم و با مطالعه، گذر زمان رو متوجه نمی شدم. همین!

راستی؛ اگر دانش آموز دبیرستانی دارید، دعوتید به سایت ما «دبیر فارسی».



                    
https://dabirefarsi.com/

یادداشت‌ها

نمایش همه
                - چاپ نخست کتاب ارزشمند «علم چیست؟» نوشتۀ دکتر محمد رضا توکلی صابری؛ در قطع رقعی و 280 صفحه، به تعداد 1000 نسخه سال 1397 در نشر اختران منتشر شده است.
این کتاب در 7 فصل با موضوعاتی چون: « علم چیست؟ - روش علمی - نظر بعضی اندیشمندان مسلمان معاصر در بارۀ علم - علم و تفاوت آن با شبه علم و ضد علم و ...» به چاپ رسیده است.
نویسنده در این کتاب از علم و تعریف آن در گذشته و امروز، شباهت و تفاوت آن با شبه علم و ضد علم، علوم اسلامی و مسیحی، دلایل عقب ماندن کشورهای اسلامی و ... سخن گفته و برخی نکات مبهم در زمینۀ این موضوعات را توضیح داده‌اند.
نثر کتاب روان، خواندنی و خوب است و البته ویرایش این چاپ (چاپ اول) زیاد جالب نیست و نیازمند بازنگری است.
این کتاب برای من فوق‌العاده جذاب بود و از خواندنش لذت بردم.
گرچه در چند مورد با نویسنده موافق نیستم، اما ایشان در اغلب موارد به دیدۀ انصاف نگریسته و در بارۀ اندیشمندان یاد شده، قضاوت تقریبا منطقی داشته است.
این کتاب برای من بسیار مفید بود و بخشی از پرسش‌هایم را که مدتی ذهنم را به خود مشغول کرده بود، پاسخ داد. بابت نوشتن این کتاب از دکتر توکلی صابری سپاس‌گزارم.

                                                                                                            ***

- توضیحات ذیل کتاب در بهخوان: {علم به توضیح و توصیف جهان مادی می‌پردازد و برای تصرف در آن شیوه‌هایی ارائه می‌دهد. در این کتاب ضمن واکاوی مفهوم علم و معیارهای آن، علل عقب افتادن کشورهای متأثر از فرهنگ اسلامی از اروپاییان به لحاظ علمی، علل پیشرفت علم در آسیای شرقی نسبت به آسیای غربی، علل تبدیل شدن علم و تکنولوژی به مهم‌ترین ابزار سلطه و امپریالیسم غرب و... بررسی می‌شود.}

- متن پشت جلد کتاب، که به نکات مهمی از مطالب کتاب اشاره می‌کند: « علم چیست که هرکس برای اثبات مدعای خود شیوۀ کارش را به آن منتسب می‌کند و بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان کارهای خود را با واژۀ (علمی) توصیف می‌کنند و به این ترتیب می‌خواهند بگویند که قابل اطمینان و اعتمادند؟
چه چیزی به علم چنین حرمت و قدرتی را می‌دهد تا همه به عنوان تنها معیار تشخیص واقعیت و تمیز صحیح از خطا به آن روی آورند؟
هدف و معیارهای علم چیست و آیا سیاستگذاران کشور با آن آشنایی دارند؟
روش علمی چیست که آموزش هر شاخه از علم یا حرفه و فن به آن منسوب می‌شود تا کمال دقت و درستی آن را نشان دهد؟
چه شد که ایرانیان و کشورهای متاثر از فرهنگ اسلامی با اینکه در مرحله‌ای از تاریخ خود از نظر علمی و فناوری وضع امیدوار کننده‌ای داشتند و از اروپاییان جلوتر بودند به‌تدریج درجا زدند و هم اکنون فاصلۀ عظیمی با ممالک پیشرفته پیدا کرده‌اند؟
چرا غرب چنین پیشرفت حیرت‌آوری در زمینۀ علمی و فنی کرد و شرقی‌هایی که زودتر از دیگران پا در جای پای آنها گذاشتند (مانند ژاپن، چین، کره) در بسیاری از موارد به پای آنها رسیدند یا در بعضی از زمینه‌ها از آنها جلوتر زدند، اما هیچ یک از کشورهای اسلامی نتوانستند چنین تجربه‌ای را تکرار کنند؟
چه شد که علم و تکنولوژی به مهم‌ترین ابزار سلطه و امپریالیسم غرب تبدیل شد؟
و بسیاری چراهای دیگر که سعی می‌کنیم در این کتاب به بررسی آنها بپردازیم. » 

- نمونۀ نثر کتاب: « ... پدیده‌ای که ایشان و دیگران به آن علم‌غربی می‌گویند حاصل دانش بشری است.
این علم محصول تجمع دانش‌های گوناگون ملت‌های مختلف است.
ریاضیاتش عربی - هندی، شیمی و پزشکی‌اش ایرانی - عربی، و ستاره شناسی‌اش ایرانی - عربی است.
مهم‌ترین کاری که غربیان کردند و با گالیله آغاز شد، کشف «روش علمی» بود.
روش علمی سلاح نیرومندی بود که سرعت کشف طبیعت را بیشتر کرد و دقت این کشف را با سند و مدرک و شواهد تعیین کرد.
علاوه بر آن توقع خوشبخت‌کردن یا بدبخت‌کردن بشر از علم غربی یا دانش‌ورزی انتظار بیهوده‌ای است.
علوم‌تجربی هیچ‌گاه خوشبختی و بدبختی برای بشر نمی‌آورد.
درست مانند این که انتظار داشته باشیم که هنر، ادبیات، فلسفه یا فقه برای ما خوشبختی بیاورد.
خوشبختی و بدبختی یک جامعه حاصل دین، فلسفه، سیاست اجتماعی، فرهنگ و اخلاقیات آن جامعه است.
علوم‌تجربی شناسایی و آگاهی و رفاه می‌آورد. ... »

                                                                                                           ***

* چالش و پرسش مهم: چرا کتاب‌هایی چنین ساده، اما ارزشمند و آموزنده؛ بین مردم ما به ویژه کتابخوانان، معروف و مشهور نیست؟!!

ـ تمامی دوستان کتابخوان با هر سلیقه‌ای را، به بررسی و نگاهی کوتاه به این کتاب؛ در کتاب‌فروشی‌ها یا نرم‌افزارهای کتابخوان مانند طاقچه و فیدیبو و سپس مطالعۀ آن دعوت می‌کنم.
        

7 نفر پسندیدند.

                این کتاب را دوستی دانشمند معرفی کرد و من هم پس از بررسی آن را خریدم. 
آغاز مطالعۀ این کتاب همزمان با راه اندازی چالش‌ها در بهخوان بود.
من این کتاب را در چالش ثبت کردم؛ اما به دلیلی نامعلوم، میزان پیشرفتم در مطالعۀ کتاب در چالش ثبت نمی‌شد و به سختی توانستم بخش پایانی را در یک چالش بخوانم. 
کتاب در 600 صفحه و در قطع رقعی، در انتشارات سایۀ سخن چاپ و منتشر شده است.
نویسندۀ کتاب دکتر ویلیام گِلَسِر و مترجم دکتر علی صاحبی است.
ترجمۀ دکتر صاحبی به دلیل آشنایی ایشان با نظرات و تئوری انتخاب دکتر گلسر؛ نسبت به یکی دو ترجمۀ دیگر که دیدم، رساتر و بهتر است.
دوستانی که چاپ های دیگر را با ترجمه‌ای دیگر خوانده بودند، ابدا راضی نبودند.
من چاپ سی و چهارم (34) این کتاب را با ترجمۀ زیبای دکتر علی صاحبی خواندم. نثر کتاب خوب، روان و خواندنی بود.

***

- نمونۀ نثر کتاب: «به طور کلی تئوری انتخاب توضیح می‌دهد که افراد چرا و چگونه رفتار می‌کنند.
این تئوری، شیوۀ کارکرد مغز آدمی را برای صدور رفتار تبیین می‌کند.
تئوری انتخاب معتقد است هر آنچه از ما سر می‌زند یک رفتار است: 
غذا خوردن یک رفتار است، 
دعوا کردن یک رفتار است، 
دیر سر قرار رفتن یک رفتار است، 
خشمگین شدن یک رفتار است، 
غمگین و افسرده شدن یک رفتار است، 
نگران و مضطرب شدن یک رفتار است، 
هذیان یک بیمار سایکوز هم یک رفتار است.

و همۀ رفتارها:
* از درون ما برانگیخته می‌شوند و معطوف به هدفی‌اند.
* هدف هر رفتار، ارضای یکی از پنج نیاز اصلی ماست:

1. عشق و احساس تعلق،
2. قدرت، 
3. تفریح،
4. آزادی،
5. بقا و زنده ماندن.

- تئوری انتخاب معتقد است هنگامی که افراد در نیازهای خود ناکام می‌شوند، دست به رفتار می‌زنند.
یعنی رفتار و عمل خاصی را انتخالب می‌کنند تا شاید بدان وسیله نیازشان را برآورده کنند.
این رفتار، هدفمند است و هدفش ارضای نیاز موردنظر است.
چنانچه فرد، برای ارضای نیازهایش روش‌های موثر را پیدا نکند، دست به رفتارهای گوناگون می‌زند که در روان شناسی رایج به این رفتارهای ناکارآمد و ناموثر برچسب بیماری می‌زنند: مضطرب، افسرده، خشمگین، منزوی، و ... .» (صفحات 10 و 11)

- «مشاهدات سیستماتیک دکتر گلسر او را به این نتیجه رساند که ما انسان‌ها به طور ژنتیکی موجودات اجتماعی هستیم و برای بقا و زنده ماندن به یکدیگر نیازمندیم.
بر این اساس گلسر معتقد است همواره یک مشکل ارتباطی (به معنی یک رابطۀ خراب، نارضایتمند یا قطع یک رابطۀ مهم) عامل زیرین مشکلات روان شناختی ماست.
بیشتر مشکلات روانی ما از ناتوانی ما در خوب کنار آمدن با افراد مهم زندگیمان نشئت می‌گیرد.
کوشش‌های او به ارائۀ تئوری انتخاب «انسان‌ها چرا و چگونه رفتار می‌کنند؟» منجر شد.
بر اساس این نظریه برخلاف دیگر موجودات زنده تنها انسان‌ها هستند که به طور ژنتیکی برای ارضای نیاز به قدرت از درون برانگیخته می‌شوند.
تنها ما هستیم که آموخته ایم حق با من است و شما اشتباه می‌کنید و تلاش می‌کنیم تا نیاز خود به قدرت را از طریق روان شناسی کنترل بیرونی ارضا کنیم و دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم که خود می‌خواهیم.» (صفحۀ 572)

***

این کتاب «تئوری انتخاب» نکات جالب و سودمندی برای من داشت و از آن استفاده کردم.
یک نمونه راهنمایی مهم و جالب در روابط با دیگران؛ توصیه به تغییر خود، به جای تلاش برای تغییر دادن دیگران بود. 
اینکه بهتر است تلاش کنیم خودمان را تغییر دهیم.
در این صورت دیگران نیز در رفتار با ما، ناخودآگاه تجدیدنظر خواهند کرد و رفتاری بهتر خواهند داشت.
یعنی ما به طور غیرمستقیم و بدون اینکه خود بخواهیم یا دیگران بخواهند، باعث تغییر در آنان می‌شویم.
البته این تغییرات ممکن است، جزئی و آرام باشد؛ طوری که به سرعت متوجه آن نشویم؛ اما پس از گذشت مدتی، از تغییرات انجام شده شگفت زده خواهیم شد.
من این نکته را تجربه کردم و از نتیجۀ کار بسیار لذت بردم.
در نهایت دوستان علاقه‌مند به روان‌شناسی را دعوت می‌کنم به خواندن این کتاب خوب و جالب.
        

32 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.
                چند روز پیش؛ عصر که به خانه برگشتم و نت گوشی را روشن کردم؛ پیام نرم‌افزار طاقچه را بالای صفحۀ گوشی دیدم که گفت؛ تابستان قوها رایگان! ... و من پیش از اینکه بتوانم آن را دقیق ببینم، ناگهان مثل بقیۀ اعلانات بالای گوشی حذفش کردم.
بعد اسم کتاب را در طاقچه جستجو کردم و دیدم که نسخۀ صوتی این داستان رایگان است. تصمیم گرفتم، بخشی از آن را بشنوم و البته تا آخر ماجرا رفتم.
شاید این دومین یا سومین داستان صوتی باشد که گوش می‌دهم؛ چون موقع شنیدن داستان ناخودآگاه به خواب می‌روم، ترجیح می‌دهم متن داستان را بخوانم تا خوابم نَبَرَد. دلیلش شاید به دوران کودکی‌ام بازگردد که با شنیدن قصه به خواب می‌رفتم. بگذریم.

داستان «تابستان قوها» در بارۀ یک خانواده است که مادرشان از دنیا رفته و دو دختر و یک پسر با عمه‌شان در ویلایی کنار یک جنگل و دریاچه زندگی می‌کنند. 
پدر خانواده در شهری دیگر کار می‌کند و گاهی اوقات آخر هفته‌ها به خانه می‌آید. او که پس از فوت همسرش ساکت و افسرده شده، با هیچ کدام از بچه‌ها صحبت نمی‌کند و سرزندگی‌اش را از دست داده است.
دختر بزرگ کار می‌کند و دختر کوچک به مدرسه می‌رود و ظاهرا در بحران بلوغ به سر می‌برد. 
پسر خانواده در سه سالگی دو بار بیمار شده و در اثر بیماری مغزش آسیب دیده و ظاهرا مبتلا به اوتیسم شده است و از شلوغی و سر و صدا بیزار است.
یک روز عصر دختر بزرگ و نامزدش به دریاچه می‌روند تا قوها را تماشا کنند. عمه از دختر کوچک می‌خواهد، برادرش را با خود به تماشای قوهای دریاچه ببرد. 
پسر که از سکوت و آرامش دریاچه و حرکت آرام قوهای زیبا روی آب خیلی خوشش آمده، شب هنگام برای دیدن قوها از خانه خارج شده و در جنگل و دره گم می‌شود.
خانواده، همسایگان و پلیس در جستجوی پسر هستند و دختر کوچک با همکلاسی‌اش او را در دره می‌یابند و به خانه باز می‌گردانند.
کتاب در 154 صفحه و در نشر افق با ترجمۀ خانم پروین علی‌پور به چاپ رسیده است.

* دختر کوچک که اسمش سارا است، در اوج بحران بلوغ قرار دارد و تازه قد کشیده و فکر می کند پاهایش قلمی و درازند و کف پا و کفشش بسیار بزرگ است.
رنگ کفشش هم زشت است و دماغش عقابی شکل و غیرقابل تحمل است. 
هیچ دلخوشی ندارد و از تمام اعضای خانواده، به ویژه پدر و اطرافیانی که به او هیچ توجهی ندارند؛ متنفر است.
این رفتارهای عجیب و غریب و پرهیجان و نامطمئنی که سارا در پیش گرفته است، بخشی از دردسرها و گرفتاری‌های دوران بلوغ است که همه از سر می‌گذرانند و بخش‌هایی از آنها برای همۀ ما آشناست.
نویسنده به صورت غیرمستقیم می‌گوید، همانطور که قوها در آسمان زشت و بدترکیب به نظر می‌رسند و در دریاچه زیبا و چشم نوازند؛ دختران تازه بالغ نیز ممکن است، در عین اینکه زشت و بدترکیب به نظر می‌رسند، اما در واقع زیبا باشند و مورد توجه کسی قرارگیرند. 
به قول معروف: «عَلَف باید به دهان بُزی شیرین بیاید!»

به هر روی؛ «تابستان قوها» داستانی ساده، اما خواندنی و شنیدنی است و شما را به خواندن آن دعوت می‌کنم.
شاید به دوران بلوغ خود سفری کردید و از یادآوری خاطرات و ماجراهای آن روزگارتان کیف کردید و لذت بردید.
من که کتاب را به همین دلیل خواندم و دوستش داشتم، شما را نمی‌دانم!
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23 نفر پسندیدند.

                چند روز پیش 100 کتاب از کانون در طاقچه رایگان عرضه شده بود که من فقط این کتاب را در لیست کتاب‌هایی که می‌خواستم در آینده بخوانم، دیدم و بلافاصله دانلود کردم و در طاقچه خواندمش.
البته اول قصد خواندنش را نداشتم، فقط گفتم چند صفحه‌ای را از ابتدای کتاب بخوانم تا نثرش را ببینم؛ اما علاقه‌مند شدم و در سه نشست خواندمش و چه خوب شد که خواندمش!

«هستی» داستان جالب و خواندنی از جنگ و در بارۀ بخشی از پیامدهای آن است و اشاره‌هایی مستقیم و البته کوتاه هم به جنگ دارد. 
داستان بیشتر به روابط آدم‌ها و به ویژه رابطۀ یک دختر با خانواده و اطرافیان و به طور ویژه‌تر پدرش می‌پردازد.
دختری که بیشتر علایق و رفتارهای پسرانه دارد و مشکلاتی اساسی در برخورد و ارتباط با پدرش و درک رفتارهای او و برخی بزرگترها دارد که در این سنین طبیعی است و بسیاری از ما نیز در آن دوران چنین اندیشیده‌ایم.
این مشکلات بین پدر و دختر ادامه دارد و بالا و پایین می‌شود و شدت و ضعف دارد تا اینکه هستی به آبادان می‌رود. 
هنگامی که پدر به جستجوی دخترش به آبادان می‌رود، با او درد دل می‌کند و رابطه شان التیام می‌یابد.

آقای حسن زاده دغدغه‌های یک دختر نوجوان را با وجود این که یک مرد است؛ خوب نشان داده و تلاش ایشان در خور تحسین است. 
البته چون تجربۀ شخصی در این زمینه نداشته، بعضی جاها ماجرا خوب از کار در نیامده است؛ اما در مجموع کار قابل قبول است.

جنگ همواره چهره‌ای زشت دارد و باعث جدایی، ویرانی، مشکلات فراوان جسمی، روحی، حسی و روانی بین مردم می‌شود و تاب آوری اجتماعی را تا حد زیادی پایین می‌آورد.
تا جایی که با کوچک‌ترین مسئله‌ای مردم با هم برخوردهای نامناسب و تند و خشن دارند؛ در حالی که کمترین تقصیر را در این مورد دارند.
در عوض سیاسیونی که خودشان کنار ایستاده‌اند و از جایی خیلی دور دستی بر آتش دارند و حتی حرارت آن را هم نامحسوس درک و حس می‌کنند، برای گروه‌های بزرگی از انسان‌ها تصمیم می‌گیرند و زندگی و آرامش آنان را بر هم می‌زنند. (ببخشید که بیانیه صادر کردم؛ اما چاره‌ای نبود!)

کتاب در 224 صفحه در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و به چاپ چهارم رسیده است.
زبان کتاب و نثر نویسنده مناسب و خوب است. آقای حسن زاده در بیان مکالمات سعی دارد کمی به لهجۀ جنوبی و آبادانی نزدیک شود و البته تا جایی که برای خوانندۀ نوجوان و غیر آشنا با این لهجه، مشکلی در مطالعه به وجود نیاید و نیاز به مراجعه به واژه نامه نداشته باشد.

به نظرم بخش‌های پایانی کتاب، به ویژه قسمت‌هایی که پدر و دختر با هم گفتگو و درددل می‌کردند؛ در عین خلاصه بودن، از درخشان‌ترین بخش‌های کتاب بود که باورپذیر هم به نظر می‌رسید.
از آقای حسن زاده بابت نوشتن این داستان و پرداختن به جنگ از منظر یک نوجوان شاهد آغاز جنگ، سپاس گزارم. 
هر چند ایشان از سختی‌ها و مشکلات و بلاهای جنگ گفته اند؛ اما به جهت رعایت حال مخاطبان نوجوان کتاب، نمی‌توانستند برخی رویدادها و اتفاقات جنگ را عریان و مستقیم شرح و بسط بدهند و به صرف اشاره‌ای و نظری و گذری از آن گذشته اند و عذر ایشان به نظرم موجه است!

نمونۀ نثر کتاب: ... شاید اولین باری بود که [بابا داشت] از من تعریف می‌کرد. تعریف همراه با درد دل. همراه با اعتراف. اعترافی که تحمل شنیدنش را نداشتم.
«دیشب وقتی مامانت با چشم گریون گفت از خونه رفتی. ازت خیلی بدم اومد. دلم می‌خواست پیدات کنم و با دستای خودم خفت کنم، ولی وقتی گفت رفتی آبادان، همی جور موندم.
یه حال عجیبی پیدا کردم. باورت می‌شه، هستی؟ خیلی خوشم اومد، یه جورایی ... یه جورایی حسرت خوردم و گفتم: ای ول! هستی کجا و ما کجا! می‌دونی؟
از خودُم بدُم اومد. خیلی از خودم بدم اومد. تا حالا از خودت بدتن اومده؟ شب تا صبح خوابُم نبرد ...»
        

17 نفر پسندیدند.

                این کتاب می‌کوشد به ما کمک کند؛ تغییراتی را در رفتارهای خود ایجاد کنیم تا به سطح خوب و مناسبی از رضایت در زندگی دست پیدا کنیم.
تغییر رفتار به ویژه در بزرگسالان، بسیار سخت و دشوار است و هیچ کس نمی‌تواند ـ تا خودمان نخواهیم ـ تغییری را در ما ایجاد کند.
اگر می‌خواهیم رفتاری را تغییر دهیم؛ ابتدا باید بدانیم چه می‌خواهیم و چه کاری باید برای رسیدن به این خواسته‌مان انجام دهیم.
در مرحلۀ بعد باید برنامه‌ریزی درستی برای تغییر انجام دهیم و روش تغییر درست را بدانیم و عوامل تاثیرگذار در تغییر را بشناسیم تا در این مسیر با شکست روبرو نشویم. 
تغییر پس از آن ایجاد می‌شود که ما رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه نامطلوبی را که گاهی به عادت تبدیل شده‌اند، بهبود بخشیم.
***
بنا به گفتۀ خودِ مترجم این نخستین کتابی است که ترجمه نموده اند. هر چند سال‌هاست که مقالات و نوشته‌های بسیاری را ترجمه کرده‌اند.
نثر کتاب مناسب است؛ اما در بسیاری از جملات، عبارات و بخش‌های متن از واژگانی استفاده شده که جایگزین بسیار مناسب‌تری در زبان فارسی دارند و شاید بهتر بود از آنها استفاده می‌کردند.
نثر آقای محسن وارثی نثری ویژۀ خودشان است که گاه خواندنش سخت و پی بردن به منظور ایشان با اندکی تأمّل ممکن می‌شود.
کتاب در 4 بخش و 22 فصل و در 296 صفحه، در انتشارات آریانا قلم به چاپ رسیده است.
***
نمونۀ نثر کتاب: «... یکی از نمونه‌های اعلای اِنکار مربوط به رابطه‌مان با محیط می‌شود.
ما به عَمد تاثیر عمیق محیط در رفتار خود را نادیده می‌گیریم.
در واقع، محیط ساز و کار برانگیزانندۀ بی‌وقفه‌ای است که، در آنِ واحد، می‌تواند ما را از قدیس به گناهکار، از آدمی خوش‌بین به فردی بدبین و از شهروندی نمونه به آدمی بی‌سروپا بدل کند و چشم ما را روی فردی که تلاش می‌کنیم باشیم ببندد.
خوشبختانه، باید گفت نحوۀ عملکرد محیط پُر رمز و راز نیست.
محیط پیوسته رو بازی می‌کند و به ما بازخورد می‌دهد.
ما غالبا چنان حواسمان پرت است که نمی‌شنویم محیط به ما چه می‌گوید. ...»
***
این کتاب در مجموع بسیار سودمند است و می‌تواند برای علاقه‌مندان به توسعۀ فردی مناسب باشد و به آنان کمک کند. این عزیزان را به خواندن کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» دعوت می‌کنم.
        

27 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.
                این کتاب را در نمایشگاه کتاب سال 1375 خریدم و هنگام بازگشت دوستی آن را دید و گرفت تا نگاهی بدان بیندازد.
او فراموش کرد کتاب را بازگرداند و من هم به کل از یاد بردم. به خانه که رسیدم، هرچه بین کتاب‌ها گشتم، اثری از آن نبود و فکر کردم که کتاب را نخریده‌ام.
سال بعد باز هم با همان دوستان، به نمایشگاه کتاب رفتیم و من کتاب را دیدم و گفتم چرا سال قبل آن را نخریدم؟
دوستم گفت: «کتاب را پارسال خریدی و من آن را به خانه برده بودم و فراموش کردم بگویم، کتابت میهمان ماست». 
و من کتاب را دوباره خریدم و این بار اما، آن را به امانت ندادم تا بخوانمش.
کتاب مجموعه‌ای از مقالات چند شرق‌شناس در بارۀ «نهضت قرامطه» است که دکتر یعقوب آژند، آنها را انتخاب و ترجمه کرده است. 
این کتاب در 116 صفحه در قطع وزیری و در موسسه مطالعات و انتشارات تاریخی میراث ملل منتشر شده است.
دکتر آژند بیان می‌کند که در کشور ما در بارۀ «قرامطه» و «قرمطیان» تحقیق جامع و درستی صورت نگرفته و تنها چند مقالۀ قابل تامل و ارزشمند در این باب منتشر شده است.
اما شرق‌شناسان اروپایی در این زمینه کتاب‌ها، مقالات و تحقیقات زیادی انجام داده و آنها را منتشر کرده‌اند.
ایشان در مقدمه‌ای بیست صفحه‌ای، نگاهی کوتاه به چگونگی شکل‌گیری و انشعاب «قرامطه» از «اسماعیلیان» و «باطنیان» و روابط آنها با یکدیگر انداخته و مقالات را در ادامه آورده است. 
دکتر آژند از بین این منابع، 4 مقاله از: « 1. ساموئل میکلوس استرن (مجارستانی)     2. ویلفرد فردیناند مادلونگ (آلمانی)     3. م. ی. دخویه (هلندی)     4. لویی ماسینیون (فرانسوی)» آورده و مقالات و کارهای آنان را به صورت مختصر ارزیابی نموده است.
و در پایان چند صفحه از دو اثر مهم و همزمان با قرمطیان؛ یکی «سفرنامۀ ناصر خسرو» و دیگری «صوره الارض ابن حوقل»، به عنوان شاهد و نمونۀ دست اول از منابع آورده است.
نثر کتاب روان و خوشخوان است، اما حروفچینی (فونت) نوشته‌ها زیبا نیست و خواندن را کمی دشوار ساخته است.
نمونۀ نثر کتاب: «... قرمطیان و اسماعیلیان را اعتقاد بر این بود که هر چیزی ظاهر و باطنی دارد. آیات قرآنی نیز دارای معانی ظاهری و باطنی می‌باشد. 
معنی ظاهری آن را هر کسی که سواد خواندن داشته باشد، می تواند درک کند. ولی معنی باطنی آن خاص آنهایی است که وارد آئین اسماعیلی می‌شوند. 
آنها ورود به آئین اسماعیلی را «بلاغ» می‌گفتند. 
آنان معتقد بودند که باطن ادیان یکی است و هر پیامبری که شریعتی آورده، فقط ظاهر دین را تغییر داده و باطن آن تغییر نیافتنی است. 
از این روی اسماعیلیان را «باطنیه» نیز می‌نامیدند. ...»
        

27 نفر پسندیدند.

4 نفر نظر دادند.
                « حیـدربابا، ایلـدیریـملار شاخاندا؛
سئللر، سولار، شاققیلدیوب آخاندا؛
قیـزلار اونا صف باغلییـوب باخاندا؛
سلام اولسون شوکتـوزه، ائلوزه!
منیمده بیر آدیم گلسین دیلوزه! »

                         ***

ترجمۀ منثور فارسی:

« حیـدربابا، هنگام رعـد و بـرق،
خروشیدن و روان شدن سیلابها،
صف بستن و نظارۀ دختران بر آن،
سلام باد بر شوکتتان و ایلتان!
کاش نام من هم بر زبانتان جاری شود! »

                         ***

ترجمۀ منظوم فارسی از بهروز ثروتیان:

« حیـدربابا، چو ابر شَخَـد، غُرَّد آسمان؛
سیلابهای تُنـد و خروشـان شود روان؛
صف بسته دختران به تماشایش آن زمان؛
بر شوکت و تبار تو بادا سلام من!
گاهی مگر رَوَد به زبان تو نام من! »

* نمونۀ شعر بالا؛ بند نخست از «حیدربابایه سلام» با ترجمۀ فارسی به نثر و به نظم بود.

کتاب با یادداشت دکتر رضا انزابی نژاد در بارۀ «حیدربابایه سلام» استاد شهریار و ترجمه‌های آن آغاز می‌شود.
در ادامه پیشگفتار و بعد، مقدمه‌ای در بارۀ خودِ کتاب و پس از آن ترجمۀ فارسی منظوم (به نظم و آهنگین) دکتر ثروتیان و در پی، اصلِ شعرِ ترکی «حیدربابایه سلام» (بخش اول 76 بندی) با ترجمۀ منثور (به نثر) و در پایان، بخشِ توضیحات مترجم ـ علاوه بر برخی توضیحات استاد شهریار ـ آمده است.
کتاب در 130 صفحه در انتشارت سروش و در سال 1375 منتشر شده است.
نثر کتاب (نثر استاد دکتر ثروتیان) زیبا، فاخر و خواندنی است و توضیحات ایشان در بارۀ زیبایی‌ها و آرایه‌های بیان، بدیع و معانی در اشعار استاد شهریار بسیار متقن، آموزنده و جالب است و این از دانش، آگاهی و تجربۀ بالای ایشان در این زمینه حکایت می‌کند.
دکتر ثروتیان در این کتاب بر این نکته تاکید دارند که؛ «هنر تاب ترجمه ندارد!». 
اما از جهتی این را حق اهالی دیگر زبان‌ها می‌دانند که از ترجمۀ اثر هنری در حد امکان و بضاعت مترجم و خواننده، بهره‌مند شوند.
به همین دلیل هم دست به ترجمۀ اثر گرانسنگ و ارزشمند «حیدربابایه سلام» استاد شهریار؛ از زبان ترکی به زبان فارسی زده‌اند تا بخشی از زیبایی‌های این اثر را به خوانندگان زبان شیرین فارسی هدیه کنند.
من چندین ترجمه از این اثر را به زبان فارسی منظوم دیده‌ام و به نظرم بیشترین شباهت و نزدیکی را به اصل «سلام بر حیدربابا»ی استاد شهریار در این ترجمه دیده‌ام.
البته ممکن است ترجمه‌های دیگری هم باشد که من ندیده باشم و از این ترجمه برتر و به اصل اثر نزدیک‌تر باشند.
نمونۀ نثر کتاب: «... گاهی نیز به نظر می‌آید شعر در همان قالب خاص خود، در عین اختصار از زیبایی و وسعت معنی نهفته‌ای برخوردار است که اگر ترجمه و تفسیر شود نه تنها از زیبایی صورت آن کاسته می‌شود، حتی بخشی از بار معنایی خود را از دست می‌دهد:

سالها دل طلب جام‌جم از ما می‌کرد / / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد ـ (خواجه حافظ شیرازی)

ممکن است بگوییم یعنی: سالها بود که دل ما از ما جام‌جم طلب می‌کرد و آنچه را که خود داشت از بیگانه (از ما) طلب می‌کرد!
اما برای دریافت پیام هنرمند لازم می‌آید معانی مجازی «ما» و «بیگانه» و معنی رمزی «جام‌جم» را به معنی مقصود برگردانیم. 
در اینجاست که اگر به جای «ما» معنی حقیقی «من» گذاشته شود و بگوییم بالکنایه غرض از «من» نیز خودِ خواجه حافظ شیرازی است، طبعا بخشی از مصداق‌های کلمه را از دست می‌دهیم؛ زیرا در لفظ «ما» معنایی از سالکان و عارفان جهان یا لااقل مردم شیراز و اهل‌طریقت ایشان نهاده شده است، در حالی که همان واژۀ «ما» معنی کلی «انسان» را بی قید زمان و مکان در خود دارد. در همین روش است که ...»

به هر روی؛ علاقه‌مندان فارس زبان استاد شهریار و اشعارشان، به ویژه اشعار ترکی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنم.
        

10 نفر پسندیدند.

                کتاب گیلگَمِش، کهن‌ترین حماسۀ بشری؛ در واقع ترجمۀ لوحه‌های میخی افسانۀ گیلگَمِش به زبان فارسی است که ابتدا از میخی به انگلیسی و بعد از انگلیسی به آلمانی و در نهایت از آلمانی به فارسی برگردانده شده‌اند.
نثر کتاب، فاخر و در عین حال روان است و اگر بخش‌هایی از کتاب کمی دشوار خوانده شود، به این دلیل است که ما داستان را نمی‌خوانیم؛ بلکه تنها ترجمۀ فارسی لوحه‌های میخی را مطالعه می‌کنیم.
کتاب با بخش‌های: (یک تاریخچه، یک پیشگفتار، خلاصه‌ای از افسانۀ گیلگمش و ترجمۀ فارسی 12 لوحی که بخش‌های اصلی افسانه را شرح می‌دهند؛ در 100 صفحه در انتشارات جاجرمی و در سال 1378 منتشر شده است.)
گیلگمش که یک موجود فرابشری است، دو سوم خداگونه و یک سوم انسان است.
پس از گذراندن ماجراهایی؛ از مُردن وحشت زده می‌شود و در پی یافتن عمر جاودان سفرها می‌کند و در نهایت پس از بازگشت به قصر و شهر خود، مرگ او را در می‌رباید.
این نکته یعنی ترس از معمای مرگ و رخت بر بستن از این دنیا؛ از نخستین روزهای موجودیت انسان بر روی زمین، همواره ذهن او را به خود مشغول داشته و تا واپسین انسان نیز این دغدغه همراه نسل بشر خواهد بود.

نمونۀ نثر کتاب: « ... گیلگَمِش به او، به گَژدُم مَرد، پاسخ داد و گفت: «من داغ اِنکیدو را، رفیق خود را، پلنگ دشت را، دارم. بهرۀ آدمی بدو رسید.
اینک از مرگ می‌ترسم، از این رو به دشت شتافته‌ام. سرنوشت انکیدو سخت و سنگین بر من هموار است.
رفیق من خاک شده. آن که او را دوست می‌داشتم، انکیدو، رفیق من، مانند خاک رُس این زمین شده ...»

... اوت ناپیشتیم با او، با گیلگَمِش، سخن می‌گوید: «شِکوِه و خشم را کنار بگذار! 
خدایان و مردم، هر یک را نصیبی است. پدر و مادر ترا آدمی بوجود آوردند.
اگرچه دو سوم تو خدایانه است، یک سوم تو آدمی است و ترا به سرنوشت آدمیان می‌کشاند.
زندگی جاوید بهرۀ آدمی نیست. مرگ وحشت آور است، غایت زندگی!» ... »

علاقه‌مندان به افسانه‌های باستانی را به خواندن این متن کهن، دل‌انگیز و خواندنی دعوت می‌کنم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

20 نفر پسندیدند.

                این کتاب را در نمایشگاه کتاب سال 1378 دیدم و خواستم بخرم، اما موجودی ناشر تمام شده بود.
از آنها خواستم پول کتاب را بگیرند و کتاب را برایم بفرستند، اما نپذیرفتند و مرا به نمایشگاه سال بعد حواله دادند.
دوستی داشتم که همان سال در رشتۀ دکترای دامپزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شد و قول داد کتاب را برایم بیابد و چند ماه بعد کتاب را برایم هدیه آورد و من سپاس‌گزار لطفش هستم.
کتاب تاکیدی بر یگانگی شخصیت ذوالقرنین و کورش؛ در شش فصل با عنوان‌های: ( 1ـ شروع بحث ذی‌القرنین در اسلام     2ـ سوالی از پیامبر     3ـ یک مدرک تاریخی    4ـ خلاصه‌ای از زندگی کورش     5ـ شهرستان‌ها و اقوام تحت تابعیت کورش     6ـ نام کورش ) و در 135 صفحه در انتشارات نوید شیراز به چاپ رسیده است.
نویسنده با بررسی کتاب‌هایی چون: «قرآن کریم، تفسیر المیزان علامه طباطبایی، تفسیر نمونه آیت‌الله مکارم شیرازی، کورش کبیر یا ذوالقرنین از ابوالکلام آزاد، عهد عتیق (تورات) و ...» ابتدا به معرفی ذوالقرنین بر اساس این منابع پرداخته و سپس زندگی کورش هخامنشی را شرح داده است و در نهایت با تطبیق و مقایسۀ این دو شخصیت، آنها را بر هم منطبق دانسته و یکی می‌داند.
نثر کتاب روان و خوب است؛ اما غلط‌های چاپی فراوان در آن دیده می‌شود. 
نشانه‌های نگارشی هم به دقت استفاده نشده‌اند و به نظر می‌رسد در آن روزگار کتاب اصلا ویرایش نشده است.
به نظرم این کتاب کوششی ارزشمند و شایستۀ احترام از سوی نویسنده‌ای ایرانی، مذهبی و وطن‌پرست است که تلاش می‌کند بین «ذوالقرنین» به عنوان یک پیامبر و شخصیت مذهبی مورد تایید کتب آسمانی و «کورش» به عنوان یک پادشاه دادگر، منصف و با وجدان و دارای خصوصیت‌های والای انسانی یک آشتی ایجاد نموده و آن دو را یک فرد بداند.
نمونۀ نثر کتاب: « ... کورش سرانجام فدای هدف خویش که همانا ساختن جهانی در آرامش و عدالت بود شد.
وی در جنگ با اقوامی کشته شد که سالیان سال اقدامات امنیتی لازم را برای حفظ مردم ایران از دستبرد وحشیانه آن اقوام به کار برده بود.
اتحادیه بزرگ قبایل وحشی و بیابانگرد که اصطلاحا ماساگ‌ها نامیده می‌شدند و شاید ترکیبی از اقوام غارتگر زردپوست و سکاییان بودند سرانجام باعث مرگ شخصی شدند که اقدامات وی را مانعی بر سر راه حرکتهای چپاولگرانه خویش می‌دیدند ... »
علاقه‌مندان به ذوالقرنین، کورش و ایران عزیز را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15 نفر پسندیدند.

                کتاب همانطور که در پیشگفتار مترجمان هم آمده است؛ با هدف توانمند‌سازی فردی با محقق ساختن ظرفیت وجودی خود، نوشته شده و نویسنده فرمولی عملی برای دستیابی به این آرمان به دست داده است: ( ظرفیت = آگاهی + توانایی + انتخاب‌ها )
« بر این اساس، کتاب با شناسایی و معرفی هفده توانایی و تاکید بر این نکته که فقط با آگاهی همه جانبه از این توانایی‌های فردی است که دامنۀ انتخاب‌های ما گسترده‌تر می‌شود و آنگاه می‌توانیم به کمال ظرفیت‌وجودی خویش دست یابیم، راهی نوین در توانمندسازی افراد می‌گشاید. »
نثر کتاب گرچه روان است، اما قدری سخت‌خوان است و در بعضی از جملات، نیاز به قدری تامل برای درک مفهوم مورد نظر نویسنده دارد.
به نظر می‌رسد؛ بخشی از این مشکل به مطالب کتاب و بخشی دیگر نیز به ترجمۀ مترجمان مربوط باشد.
نویسندۀ کتاب؛ جان کالوین مکسوِل نویسنده، سخنران و کشیش آمریکایی است که کتاب‌های بسیاری در زمینۀ رهبری نوشته ‌است. 
کتاب‌های او میلیون‌ها نسخه فروخته شده‌اند و برخی از آنها در فهرست کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز جای دارند و برخی به حدود ۵۰ زبان ترجمه شده‌اند.
نویسنده در کتاب از افراد و شخصیت‌های بسیاری ـ که خود نویسندۀ کتاب‌هایی معروف و پرفروش هستند ـ عبارات و جملاتی را به عنوان شاهد مثال یا توضیح و تاکید بر مطلبی که از آن سخن می‌گوید، آورده و این نکته بر غنای مطالب کتاب افزوده است.
در هر بخش؛ ابتدا مقدمه‌ای بیان می‌شود و سپس نویسنده عنوان اصلی را توضیح می‌دهد و در مرحلۀ بعدی، راه‌های رسیدن و دستیابی بدان را بر می‌شمارد و یک به یک آنها را شرح می‌دهد و گاه با مثال‌هایی از زندگی شخصی خود یا یکی از افراد یا شرکت‌های زیرمجموعه‌اش مطالب را مُستند می سازد.
کتاب در سه بخش؛ 1ـ آگاهی (دو فصل) 2ـ توانایی (هفت فصل) 3ـ انتخاب‌ها (ده فصل) و (یک فصل نتیجه‌گیری) که مجموعا 20 فصل می‌شود، و بخش پی‌نوشت‌ها و منابع در 344 صفحه و در انتشارات آریانا قلم منتشر شده است.
نمونۀ نثر کتاب: « ... بیشتر افراد می‌خواهند کارشان را با یک جهش مطمئن و جسورانه آغاز کنند. آنها به دنبال ارفاق و خواستار جهشی نجومی‌اند.
اما پال (رئیس تیم جان مکسوِل) اشاره می‌کند که جهش‌های نجومی تعدادشان بسیار اندک است.
اگر حاضر باشیم یک گام کوچک، ده‌ گام کوچک و صد گام کوچک برداریم، آن‌وقت شاید در وهلۀ بعد این بخت را پیدا کنیم که جهشی انجام دهیم.
شاید این برای دیگران موفقیتی یک‌شبه به نظر برسد، اما ما می‌دانیم که این نتیجۀ موفقیت‌های کوچک فراوانی است.
و شما به آن موفقیت‌های کوچک دست پیدا نمی‌کنید، مگر اینکه حاضر باشید آن گام نامطمئن اول را بردارید ... »
علاقه‌مندان به مباحث «توسعۀ فردی» را به مطالعۀ این کتاب جالب و سودمند دعوت می‌کنم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

24 نفر پسندیدند.

                این کتاب را چند سال پیش دوستی به من قرض داد تا بخوانمش. 
اما من که آن روزها اصلا فرصت سَر خاراندن هم نداشتم، با روزنامه جِلدش کردم و داخل کشوی کُمد کتابخانه‌ام گذاشتم.
آن دوست چند باری سراغش را گرفت و هر بار من پاسخی دادم و او را از سَر باز کردم. 
اما با خودم گفتم؛ بگذار حداقل ۲۰ صفحه از ابتدای آن را بخوانم و کل کتاب را هم سَرسَری نگاه کنم که این بار اگر پرسید، پاسخی شایسته داشته باشم.
اما خواندن ۲۰ صفحۀ آغازین، مرا تا پایان کتاب کشاند و با خود برد و از نگاه سَرسَری نجات پیدا کردم.
کتاب از هویدا چهره‌ای مثبت و کم‌گناه ساخته و بیشتر تقصیرها را به گردن شاه انداخته است.
نگاه آقای میلانی که خارج از کشور زندگی می‌کند؛ به یکی از مسئولان بلند پایۀ حکومت سابق، نگاهی عاطفی و ترحم‌انگیز است.
شاید شیوۀ مردن هویدا بر نویسنده اثرگذار بوده و سعی کرده تا چهره‌ای بیگناه یا حداقل کم‌گناه از او نشان دهد.
و چه بسا انفعال هویدا در برابر شاه، نویسنده را به همراهی بیش از اندازه با او واداشته باشد.
به هر روی تصور می‌کنم، آقای میلانی از جادۀ انصاف کمی خارج شده‌اند و از فردی دفاع می‌کنند که وقتی می‌دید قدرت و اختیار کار ندارد، می‌توانست نخست‌وزیری را رها کند، اما به هر دلیل رها نکرد و حداقل در این زمینه مقصر است!
این برداشت من از این کتاب بود و قرار نیست وحی مُنزَل در این خصوص باشد.
مدتی پس از خواندن این کتاب، کتاب دیگری را دیدم که در بارۀ هویدا منتشر شده بود؛ این بار به قلم فردی از داخل ایران.
نویسندۀ آن کتاب، از آن سوی بام افتاده بود و از هویدا چهره‌ای منفور و شیطانی ساخته بود که یکی از پلیدترین افراد در حکومت سابق بود.
من وقتی گفته‌های این دو نویسنده و مطالب این دو کتاب را  با هم مقایسه کردم، به دور از افراط و تفریط به نگاهی میانه رسیدم که به نظرم به واقعیت نزدیک‌تر بود.
البته چون در آن زمان - منظورم دوران نخست وزیری هویداست - کودکی بودم و به دنبال بازی‌های بچگانه؛ نمی‌توانم بگویم واقعیت امر در بارۀ هویدا چه بوده است و تنها تصور می‌کنم، یافتن نگاهی میان افراط و تفریط، به واقعیت شناخت شخص و شخصیت هویدا نزدیک‌تر باشد.
به هر روی خواندن این کتاب می‌تواند گوشه‌ای از تاریخ گذشتۀ ایران عزیز را برایمان روایت کند؛ هر چند بعضی مطالبش کمی از واقعیت دور باشد و به افسانه نزدیک‌تر.
شوربختانه این کتاب را هم در اختیار ندارم تا نمونه‌ای از متن آن را به حضورتان پیشکش کنم.
        

22 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.
                این کتابِ خوب، خواندنی و جالب را در روزگاری خواندم که به همه چیز شک کرده بودم و آونگان، در بین زمین و آسمان بودم.
آن روزها در جستجوی زمینی سخت، محکم و قابل اتکا بودم تا بتوانم خودم را از آن شکِ دوست‌داشتنی و راهگشا نجات دهم و بر آن زمینِ ثابت پای بِفشُرَم.
بنا به ضرورت، کتاب‌های زیادی را خواندم که شاید نیمی از آنها مرا به آغوش امواج سهمگین شک و تردید می‌بردند و نیمی دیگر مرا به سوی ساحل امن و سلامتِ یقین دعوت می‌کردند.
هر دو دسته کتاب خوب بودند و مرا در یافتن راه درست و راست یاری نمودند و در نهایت، دستِ قدرتمندِ پروردگارِ مهربانم، مرا از آغوش آن امواج سهمگین نجات داد و راهنماییم کرد.

کتاب شب‌های پیشاور، شرح جلسات مناظره و مباحثۀ سلطان‌الواعظین شیرازی عالِم شیعه، با تنی چند از علمای اهل سنتِ پاکستان در شهر پیشاور است.
نثر کتاب ساده و روان است و مطالب عنوان شده به هم پیوسته‌اند و خواننده را ـ پس از خواندن چند صفحۀ ابتدایی ـ با خود تا پایان کتاب می‌بَرَند.
در طول 10 شب تعدادی از علمای پاکستان، در مجلسی با سلطان‌الواعظین شیرازی به گفتگو در بارۀ صدر اسلام و موضوع ولایت امیرالمومنین علی علیه‌السلام و اهل‌بیت پیامبر و مقام و مرتبۀ آنان در نظر پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌پردازند.
سلطان‌الواعظین با اتکا به منابع معتبر و متواتر شیعه و سنی؛ پاسخ‌های مُتقَن و مُستَنَد، به پرسش‌های آنان می‌دهد و حاضران سخنان وی را تصدیق می‌نمایند.
گویا شرح مطالب و گفتگوها در روزنامه‌های آن روزگار پاکستان نیز منتشر می‌شده و هر روز بر تعداد حاضران در جلسۀ گفتگو افزوده می‌شده است.
در نهایت پس از بحث‌های فراوان در پایان شب دهم، آنها پاسخ‌های دقیق و مستند پرسش‌های خود را از سلطان‌الواعظین دریافت می‌کنند و جلسات پایان می‌پذیرد.
خواندن این کتاب برای شیعیان و علاقه‌مندان اهل‌بیت علیهم‌السلام سودمند است و توصیه می‌شود.
شوربختانه اصل کتابی را که مطالعه کرده‌ام در اختیار نداشتم تا نمونۀ متنی از آن تقدیم دوستان کنم.
        

24 نفر پسندیدند.

4 نفر نظر دادند.
                کتاب «دید اقتصادی، داستانی جذاب برای آموختن اقتصاد» نگاهی کوتاه و خلاصه دارد به مسائل، معضلات و بحران‌های مالی ایالات متحدۀ آمریکا ـ از گذشته تا به امروز ـ که البته مطالعۀ آن برای مردم دیگر کشورها نیز سودمند است.
نویسندگان کتاب از زبانی آسان با چاشنی طنز و در قالب یک داستان خلاقانه و علمی، استفاده کرده‌اند که آموختن نکات، مفاهیم و مطالب مهم اقتصادی چون: «تورّم، رکود، نکول، مکاتب اقتصادی (کینزین، اتریشی) و ... » را برای خواننده ساده‌تر می‌کند.
ماجراهای داستان در یک جزیره به نام یوسنیا (همان آمریکا) می‌گذرد و مردم با ماهی‌گیری روزگار می‌گذرانند. مردم این جزیره با جزایر دیگری ارتباط دارند که همان کشورهای دیگر دنیا به حساب می‌آیند. ...
مترجم محترم؛ در مقدمۀ کتاب بیان می‌کند که اگر یک مترجم با سابقه این کتاب را ترجمه می‌کرد، چه بسا متن روانتر و دل‌نشین‌تر از کار در می‌آمد.
نثر کتاب با وجود اینکه بعضی اوقات در بیان مفاهیم مورد نظر نویسندگان نارساست؛ اما در بیشتر بخش‌های کتاب روان و قابل پذیرش است و مفهوم را به خوبی منتقل می‌کند.
نویسندگان، کتاب را در 17 فصل و یک بخش پایانیِ جمع‌بندی مطالب، نوشته و منتشر کرده‌اند.
در هر فصل ابتدا داستان خلاقانه و نمادین، بیان می‌شود و سپس در پایان هر فصل و در بخش «چکیده»، همان مفاهیم در دنیای واقعیِ بیرون از داستان، بررسی شده و شرح داده می‌شود.
این کتاب برای من مفید بود و مطالب جالبی را از آن آموختم و برای نوشتن و ترجمۀ آن، از نویسندگان و مترجم محترم سپاس‌گزارم.

نمونۀ نثر کتاب: « ... اسلیپی (آن طور که معروف بود) که جسارت نداشت از شهروندانش بخواهد گزینه‌های سخت را انتخاب کنند، تصمیم گرفت زیان‌ها را به گردن خارجی‌ها بیاندازد.
او در اقدامی جسورانه باجۀ ماهی‌بانک را به روی سپرده‌گذاران خارجی بست!
از حالا به بعد، ارزش اوراق اندوختۀ ماهی در بازار بین‌المللی فقط با چیزی که مردم حاضر بودند به اِزایش بدهند تعیین می‌شد، نه به خاطر ماهی که در قبالش داده می‌شد.
در واقع، ارزش اوراق به موقعیت یوسنیا به عنوان قدرت اقتصادی و نظامی برجسته وابسته می‌شد. ... »
        

28 نفر پسندیدند.

                این کتاب را دوستی به رسم هدیه برایم آورد. من نگاهی سَرسَری بدان انداختم و در قفسۀ کتابخانه گُمَش کردم تا نبینمش!
چرا؟... نمی دانم؛ اما یادم هست که آن موقع اصلا حوصلۀ خواندنش را نداشتم و فقط خواستم، در بین کتاب‌ها باشد تا اگر آن دوست سراغش را گرفت، بگویم اینجاست.
دیشب در پِیِ کتابی دیگر بودم که به من چشمکی زد! آن را برداشتم و نگاهی بدان انداختم. 
این دفعه اما ایستاده جلوی کمدِ کتابخانه، چند صفحه‌ای را خواندم.
بسیار متاسف شدم که چرا پیشتر آن را نخوانده‌ام. گرچه کتاب مقدس کسب و کار نبود؛ اما نکاتی داشت که به نظرم، برای منِ کم تجربه سودمند بود.
اگر همان زمان (حدود 5 سال پیش) خوانده بودمش؛ با چند توصیۀ مهم و جالبش، در کسب و کار کوچکی که چند سالی گرفتارش بودم، تا این اندازه زیان نمی‌دیدم و انرژیم را به هدر نمی‌دادم.
بگذریم.

کتاب در بارۀ کارآفرینی و کسب و کار است؛ اما یک کتاب انگیزشی نیست! و نام کتاب به کتاب‌های زرد این موضوعات و مباحث بیشتر شبیه است!
در این کتاب نکاتی واقعی از تجربۀ نویسنده به عنوان یک کارآفرین، به صورت روشن و با مثال‌هایی ملموس بیان شده که می‌تواند راهنمای خوبی برای کم‌تجربه‌هایی چون من باشد.
نکتۀ مهم در بارۀ این کتاب آن است که نویسنده، خود درگیر این مسائل و مشکلات کارآفرینی و کسب و کار بوده و با تلاش و پشتکار و مطالعه و آموزش توانسته بر آنها غلبه کند و مجموعۀ خودش را پیش ببرد.
اگر قصد راه‌اندازی کسب و کاری را دارید، بد نیست نگاهی هم به این کتاب بیندازید.

نمونۀ نثر کتاب: « تعاریف تخیلی از کارآفرینی: خیلی از کتاب‌های کسب و کار را اشخاصی دانشگاهی نوشته‌اند که تئوری‌های‌شان را بر اساس داده‌های پژوهشی اثبات می‌کنند و هیچ تجربۀ فردی ندارند.
اغلب کتاب‌های معتبر هاروارد بیزینس پرس، استنفورد بیزینس پرس و انتشارات دانشگاه وارتون از این دست هستند.
تعداد دیگری را هم روزنامه‌نگارانی نوشته‌اند که با کارآفرینان مصاحبه کرده‌اند یا در باره‌شان تحقیق می‌کنند. ...
نوشتن در بارۀ کاری که نکرده‌اند، به این معنی نیست که مشاهدات‌شان بی‌اعتبار است. 
ولی به عنوان خوانندۀ این کتاب‌ها برایتان جای سوال خواهد بود که آیا می‌شود به توصیه‌های‌شان اعتماد کرد یا نه؟
سوال اساسی، سَرِ میزان ریسک است. چقدر ریسک باید تحمل کنید تا کارآفرین موفقی شوید؟ ... »
        

26 نفر پسندیدند.

5 نفر نظر دادند.
                در کتاب «هادی»؛ ماجرای زندگی امام هادی علیه السلام، از زمان ورودشان به سامرا به دعوت متوکل خلیفۀ عباسی آغاز می‌شود و تا پایان عمر متوکل و کشته شدنش ادامه می‌یابد.
روایت داستان خوب و روان است و خواننده را تا پایان به دنبال خود می‌کشد و او را خسته نمی‌کند.
نثر کتاب مناسب و خوب است و سخت خوانده نمی‌شود.
در طول حدود 300 صفحه حجم کتاب، در صد صفحه یک یا چند مورد غلط‌های چاپی یا کلمات جا‌افتاده و نظایر آن دیدم که برای این حجم بسیار زیاد است و به نظرم ویرایش کتاب با دقت کمی انجام شده است. (لازم به یادآوری است که من چاپ دوم کتاب را خریده و خوانده‌ام و این موارد را در این چاپ مشاهده نموده‌ام)
معرفی، توصیف و پرداخت شخصیت‌های اصلی و نیز توصیف فضاها به خوبی انجام شده است و خواننده چیزی نزدیک به واقعیت آن روزها را می‌بیند و درک می‌کند و از این مشاهده لذت می‌برد.
به نظرم داستان به زندگی و تحول منتصر بیشتر می‌پردازد تا زندگی امام هادی علیه السلام و مهم‌ترین نقطه ضعف محتوایی داستان؛ ضعیف، بی پناه و بیش از اندازه محتاط نشان دادن امام هادی علیه السلام است.
در مجموع از خواندن کتاب استفاده کردم و از آقای هوری بابت نوشتن این کتاب سپاس گزارم و به علاقه‌مندان اهل‌بیت علیهم‌السلام توصیه می‌کنم، کتاب را بخوانند.

ـ نمونۀ نثر کتاب: « ... متوکل به ابن سکّیت گفت: « فرزندان من، معتز و مستعین در نزدت محبوب‌ترند یا حسن و حسین، فرزندان علی؟! »
ابن سکّیت بدون ترس در چشمان متوکل نگاه کرد. دستانش را مشت کرد. نفس عمیقی کشید و مُصمّم گفت: «من سکه و پاداش از خلیفه گرفته‌ام که حق بگویم و حقیقت را به این دو طفل یاد دهم. درهم و دینار نگرفته‌ام که ایمان بفروشم. ...
پسران تو در برابر حسنین، فرزندان پیامبر؟ آیا باور دارید که پسرانتان با سروران جوانان بهشت یارای مقایسه دارند؟
به خدا قسم، قنبر غلام علی نزد من از فرزندان شما عزیزتر است. »

ـ نمونه ای دیگر از نثر کتاب: « ... متوکل با ناامیدی رو به افق خیره شد. [و خطاب به فتح گفت:]
- این یک فاجعه است که مادرم از سکه‌های ما به ابن‌الرضا هدیه می‌دهد، کنیز محبوب و مقرب من پیاده عازم زیارت قبر حسین ابن علی می‌شود و معلم فرزندانم سال‌ها به دور از چشم من و بدون آگاهی من حب علی و منقبت علی را در گوش فرزندانم بخواند [می‌خواند].
خدا می‌داند که اگر به این مسئله پی نمی‌بردم معلوم نبود نفوذ ابن سکّیت بر فرزندانم تا کجا پیش می‌رفت.
شب‌ها که می‌خوابم با این کابوس سر بر بالین می‌گذارم که مبادا فرزندانم برای خلافتم نقشه‌ها بکشند و یک شب در خواب جانم را بستانند. ... »
        

10 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

49 عضو

نیلوفر و مرداب: هنر دگرگون کردن رنج ها

دوره فعال

باشگاه کتابخوانی بوکزیستو

128 عضو

پیرمرد و دریا

دوره فعال

باشگاه کتابخوانی نجوا

79 عضو

همرزمان حسین (ع): ده گفتار از حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله العالی) در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم (ع) محرم الحرام 1393 هجری قمری ب

دوره فعال

لیست کتاب

در آغوش نور ۱در آغوش نور 2در آغوش نور 3: خاطرات روح: زمین سرای اصلی ما نیست ...

در آغوش نور جلد ۱,۲,۳,۴,۵,۶,۷,۸

8 کتاب

این مجموعه کتاب ها، روزگاری پیش از این برای کسانی که در بارهٔ جهان پس از مرگ کنجکاو بودند؛ بسیار خواندنی، عجیب و جالب بود. اما امروز با وجود اینترنت، شبکه های اجتماعی و ماهواره و برنامه‌های جالبی که در بارهٔ این موضوع ساخته می شود؛ تنها علاقه مندان کتابند که این کتاب ها را می خوانند. یکی از بهترین برنامه های تلویزیونی در بارهٔ جهان پس از مرگ، برنامهٔ خوب «زندگی پس از زندگی» آقای موزون است. آن روزها من کنجکاو بودم و هر منبعی را در این زمینه دنبال می کردم و به این مجموعه رسیدم و بسان تشنه ای که مشتی آب خنک به دست آورده باشد، به راستی لذت بردم. خداوند به نویسندگان، مترجمان و ناشران این کتاب ها توفیق و سلامتی بدهد... . البته آن زمان تا جلد 8 چاپ شده بود و من 8 جلد را به مرور و پس از چاپ می خریدم و می خواندم. گویا تا 10 جلد یا بیشتر هم ادامه داشته است. در این کتاب ها کسانی که مدتی از بدنشان جدا شده و به اصطلاح مرده بودند، دوباره به جسمشان برگشته و رویدادهایی را که در این فاصله دیده بودند، تعریف می کردند. در آن زمان این مطالب جزو اسرار مگو بود و به این افراد برچسب های نامناسب می زدند. اما امروز با وجود تعداد زیاد این تجربه گران، اوضاع بهتر شده است. اگر مایل بودید تجربه های این افراد را در کتاب های یاد شده بخوانید.

22 نفر پسندیدند.

بریده کتاب

نمایش همه
بریده‌ی کتاب

صفحه 372

همچنان که در بحث پرورش فرزندان توضیح دادم یادگیری اعتمادکردن، در آموختن چگونگی ارضای نیازها در رابطه با محیط زندگی و مسائل آن نقش مهمی دارد. کودکانی که با آن‌ها بدرفتاری شده است، احساس می کنند نباید به دیگران اعتماد کنند. وقتی از کسانی ضربه خورده‌اند که در دنیای مطلوب آن‌ها حضور داشته‌اند، دیگر چگونه می‌توانند به غریبه‌ها اعتماد کنند؟ آنچه لازم است این افراد بیاموزند آن است که بیش‌تر انسان‌ها سوءاستفاده‌گر و آسیب‌زننده نیستند و بسیاری از افراد، و البته نه همۀ آن‌ها، قابل اعتمادند. همچنین نیاز دارند بیاموزند چگونه افراد قابل اعتماد را از افراد غیرقابل اعتماد تمیز دهند، و در برابر افراد غیر قابل اعتماد از خود محافظت کنند. اصولا در برخورد با مردم باید احتیاط کنند و اجازه دهند که اول با آن‌ها خوب آشنا شوند و بشناسندشان و بعد اعتماد کنند و وارد رابطه با آن‌ها شوند. این افراد باید بسیار مراقب باشند تا دوباره صدمه نخورند و اندک اعتمادی هم که نسبت به مردم در آن‌ها هنوز باقی مانده است را از دست ندهند. ...

6 نفر پسندیدند.

فعالیت‌ها

سعید بیگی پسندید.

5 نفر پسندیدند.

سعید بیگی پسندید.
            من اصلا اهل خوندن کتاب های روانشناسی و توسعه فردی نیستم وخیلی زود از این دسته کتاب ها خسته میشم و نیمه کاره رها شون میکنم .
اما این کتاب ...
علیرغم تم روانشناسی ای که داشت ، سیر داستانی هم داشت و باعث شد جذب ش بشم .
و از طرفی هم چون نویسنده ( یا همون شخصیت کتاب )رو با خودم و شرایط روحی م مقایسه کردم ، بهش احساس نیاز پیدا کردم و از خوندن ش لذت بردم به این دلیل که خیلی از قسمت های کتاب راجع به مشکلاتی که هر آدمی میتونه با خودش و افکار درونی ش و رفتارش نسبت به دیگران داشته باشه ، صحبت میکنه و راهکار ارائه میده .
از اونجایی که این کتاب برگرفته از جلسه های واقعی نویسنده با تراپیست ش هست راجع به موضوع افسردگی ، فکر می‌کنم علت اصلی پرطرفدار بودندش و لذت بردن افراد از اون بشه . 
قبلا در پادکست رواق هم ، از همین قسم داستان با تم روانشناسی رو به قلم اروین. د.یالوم شنیده بودم .
کاش اینطور کتاب ها بیشتر نوشته و چاپ بشه ، برای افرادی شبیه به من که طاقت خوندن کتاب های روانشناسی رو نداریم .
          

20 نفر پسندیدند.

سعید بیگی پسندید.

7 نفر پسندیدند.

سعید بیگی پسندید.
            «نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم.»
جمله نقلیه از مونیکا ارتل، دختر بزرگ خانوادهٔ ارتل. کتاب در مورد یه خانواده‌ست که پدرشون فیلمبردار چن‌تا مستند خیلی مهم و معروف در مورد نازیای زوال‌ناپذیره. نویسنده معتقده که کتاب مستند نیست ولی مترجم در مورد تطابق بخش عظیمی ازش با واقعیت صحبت کرده. خانوادهه بعد شکست آلمان تو ج‌ج۲ به بولیوی مهاجرت می‌کنن. سه تا دختر دارن: مونیکا، هایدی و تریکسی. هانس ارتل (پدر خانواده) اول داستان تصمیم می‌گیره برای ساختن یه مستند بره شهر باستانی اینکاها رو ببینه. و در ادامه این روحیهٔ ماجراجو و ناسازگارو فقط توی مونیکا می‌بینیم. دختری که با آرمانای چه‌گوارا همراه می‌شه.
کتاب غمناکیه و من فصل راینهاردو بیشتر از همه‌ش پسندیدم. در کل هیجان جاری تو زندگیشونو دوس داشتم. لکن قلم نویسنده  رو دوس نداشتم؛ دید نویسنده رو این‌طور دریافت می‌کردم که چریکا رو آرزومند یا حتی احمق می‌دونه. و به‌نظرم پردازش بیان احساسات کرکترا سطحیه. ترجمه هم روانه.
(من قبل خوندن اسم پدر و دختر بزرگه رو سرچ کردم و یه مصاحبه هم از مترجم -آقای ناصرنصیر- در مورد روند انتخاب كتاب و برگردوندنش از اسپانیایی خوندم. حین خوندن‌م در مورد اینکاها و ماچوپیچو. و ماچوپیچو ۱۰/۱۰=)))
          

22 نفر پسندیدند.

سعید بیگی پسندید.

23 نفر پسندیدند.

2 نفر نظر دادند.
سعید بیگی پسندید.
            مایکل وِی نوجوان 16 ساله ای است که وقتی کتاب را باز می کنیم خیلی ساده و تا حدی مفلوک به نظر می رسد. از همکلاسی هایش کتک می خورد، سندرمی دارد که باعث می شود دائماً تیک بزند و تنها یک دوست دارد که او هم مثل خودش تا حد زیادی عجیب است. داستان در ابتدا از زبان اول شخص یعنی مایکل است و تا جایی حتی به خواننده ها هم فاش نمی کند که نیرویی غیرطبیعی دارد. وقتی برای رهایی از دست دسته ای از بچه قلدرهای مدرسه ناچار می شود از نیروی الکتریسیته اش استفاده کند به خواننده هم اعلام می کند که یک پسر عادی نیست. بعد از اینکه حادثه  دختری به نام تایلور هم او را می بیند. تایلور هم نیروی الکتریکی دارد ولی قدرتش متفاوت با مایکل است. بعد از کش و قوس های فراوان با کمک دوست مایکل بچه ها موفق می شوند که علت غیرعادی بودن مایکل و تایلور را کشف کنند و همین جا نقطه ای شروع همه ی دردسرهاست.
قصد داشتم برای نوشتن ریویو کتاب مایکل وی تا پایان مجموعه صبر کنم و نظر کلی ام را بگویم. اما بعد از خواندن جلد چهارم و پخته تر شدن قلم نویسنده و تغییراتی در مواردی که اشکال اصلی داستان می دانستم تصمیم گرفتم که برای هر جلد از مجموعه ریوویی متفاوت بنویسم. 
اولین نکته ای که در جلد اول مجموعه مایکل وی به نظرم آمد مساله «خشونت» بود. بچه های 15 ساله در کتاب به دستور شخصیت خبیث دیگران را شکنجه می کردند یا می کشتند. چیزی که برای یک کتاب نوجوان بیش از اندازه خشن بود (البته این خشونت تا جلدهای بعدی هم ادامه داشت و در جلد دوم عریان تر هم می شد) همین نکته باعث شد که در مورد سپردن این کتاب به دست نوجوان های تردید کنم. (البته نشر پرتقال گروه سنی این کتاب را بالای دوازده سال رده بندی کرده که به نظر من مناسب نیست) اما از طرفی مایکل وی در مقایسه با کتاب های علمی و تخیلی موجود که توسط نشر باژ یا ویدا و ... منتشر می شود کتاب منطقی تری به نظر می رسید به همین خاطر فکر کردم که ترجیح می دهم بچه ها چنین کتاب هایی را بخوانند به جای اینکه سراغ رمان های خشن و عریان نشرهای دیگر بروند
از طرف دیگر لطف نشر پرتقال (از نظر من) سانسور کردن داستان بود. مساله ای که از نظر نشرهای دیگر توهین تلقی می شود ولی معلم هایی مثل من می فهمند که چه موهبت بزرگی است. مایکل وی هم مثل باقی رمان های نوجوان آمریکایی پس زمینه ای از روابط عاشقانه داشت، مساله ای که تصور می کنم اگر سانسور نمی شد رده سنی کتاب را برای نوجوان ایرانی خیلی بالا می برد. اما با حذف چند جمله و صحنه مشکل حل شده بود.
فارغ از این موارد چند جلد اول از نظر عناصر داستان مشکلات قابل توجهی داشت. مثلاً اولین نکته که تا جلدهای بعدی هم ادامه دارد. مساله تغییر زاویه دید است. داستان در قسمت هایی که همراه با مایکل هستیم از زبان اول شخص است اما وقتی می خواهد به مکان دیگری برود از زاویه دید دانای کل روایت می شود. نویسنده همزمان هم می خواهد از مزایای زاویه دید اول شخص استفاده کند هم بتواند به راحتی در عرض داستان حرکت کند و به مکان های دیگر برود. برای همین به تعبیر من خودش را با تغییر زاویه دید راحت کرده است. چیزی که تا حدی مخاطب را می آزارد. تا شما به دیدن داستان از نگاه مایکل عادت می کنید زاویه دید عوض می شود و دوباره به همین منوال.
مساله بعدی مساله تغییرکردن شخصیت هاست. طبیعی است که مثل باقی داستان های ابرقهرمانی، شخصیت ما از یک موجود تا حدی مفلوک و بی دست و پا به یک قهرمان تبدیل شود. اما در مورد مایکل وی این اتفاق خیلی سریع و غیرقابل باور رخ می دهد. گاهی اوقات، موقع خواندن جلدهای جلوتر فکر می کنم این مایکل همان مایکل جلد اول است ؟ احساس نمی کنم یک شخصیت داشته ایم و او تغییراتی کرده است. بلکه احساس می کنم نویسنده یک شخصیت را برداشته و اساسا کس دیگری را به جای او گذاشته.
 شخصیت پردازی داستان مشکلات دیگری هم دارد، در جلدهای یک و دو دقیقا نمی فهمم چرا باقی بچه ها مایکل را به عنوان رهبر گروهشان انتخاب می کنند. او هیچ برتری ای نسبت به بقیه ندارد، حتی افرادی در گروه از او شایسته تر و عاقل تر هستند. پس چرا باید مایکل رهبر گروه شود؟ همان طور که گفتم این مشکل در جلدهای جلوتر کم کم برطرف می شود. در جلد پنجم شخصیت مایکل پخته تر، باورپذیرتر و قهرمان تر تصویر می شود. البته اگر نویسنده آن قدر خوش شانس باشد که خواننده تا جلد پنجم همراهی اش کند. یا در جلد یک خیلی اوقات علت رفتار شخصیت ها را نمی فهمیم. در قسمتی از داستان تایلور به خاطر پول و زیورآلات و ... ناگهان تصمیم می گیرد خانواده اش را ترک کند و با شخصیت خبیث داستان همراه شود. یا در قسمتی دیگر دونفر از قلدرهای مدرسه تصمیم می گیرند ناگهان همراه با مایکل شوند و مادرش را نجات بدهند.علت تغییر رفتار شخصیت های علی الخصوص در جلد اول باورپذیر نیست. شخصیت های بیشتر از آنکه آدم هایی با تصمیمات انسانی باشند موجوداتی هستند که اتفاقات داستان را پیش می برند. و برای نویسنده چندان اهمیتی ندارد که شاید رفتارهای آنها قابل باور نباشد
با وجود همه ی این نقاط ضعف ذکر شده، داستان برای فانتزی دوست هایی مثل من جذاب و پرکشش است. در انتهای جلد اول وقتی مایکل، بچه های الکتریکی دیگری را پیدا می کند تا به گروهش بپیوندند و در مقابل شخصیت خبیث قصه بایستند. از شکل گیری چنین گروهی هیجان زده می شوم. دلم می خواهد جلد بعدی را دستم بگیرم و بخوانم و ببینم که چه اتفاقی برای مایکل وی و دوستان جدیدش می افتد و در داستان های آنها غرق شوم.
          

10 نفر پسندیدند.

سعید بیگی پسندید.

1 نفر پسندید.

سعید بیگی پسندید.

1 نفر پسندید.

سعید بیگی پسندید.

18 نفر پسندیدند.