سعید بیگی

سعید بیگی

بلاگر
@mosaafer

344 دنبال شده

335 دنبال کننده

            اَنیس کُنج تنهایی کتاب است/فروغ صبح دانایی کتاب است
(شاعر: جامی قرن ۹)

✓ از وقتی یادم میاد؛ عاشق کتاب بودم و با مطالعه، گذر زمان رو متوجه نمی شدم. همین!
راستی؛ اگر دانش آموز دبیرستانی دارید، دعوتید به سایت ما «دبیر فارسی».

          
dabirefarsi.com

یادداشت‌ها

نمایش همه
        قاچار اصل واژۀ قاجار است که در زبان ترکی به معنی دونده است. 

اصل این واژه از نام یکی از سرداران چنگیزخانِ مغول، به نام قاچارنویان گرفته شده است و قاجار عربی شدۀ قاچار است... . (منبع: ویکی‌پدیا)

این نخستین رمان تاریخی بود که در باشگاه «فرزند سرنوشت» در جوار آقای خطیب و دیگر دوستان بهخوانی خواندیم.

کتاب در دو جلد (جلد اول  339 صفحه و جلد دوم 324 صفحه) و در مجموع 663 صفحه، در بنگاه مطبوعاتی علی اکبر علمی منتشر شده است.

گویا نویسنده از پاورقی‌نویس‌های مطبوعات دوران پهلوی اول و همکار حسینقلی مستعان بوده است.

این رمان را هم در همان زمان در روزنامه، بخش به بخش چاپ کرده و سپس به صورت یکجا در کتابی منتشر نموده است.

این نسخۀ اسکن و pdf شده از روی نسخۀ چاپی، غلط‌های املایی و تایپی بسیار فراوان دارد.

علاوه بر این در دو مورد؛ دو صفحۀ پشت سر هم تکرار شده است، یک مورد در جلد اول و یک مورد در جلد دوم و یک صفحه هم حذف شده است.

غلط‌های نگارشی چندی هم مشاهده شد که با توجه به چاپ قدیمی کتاب، قابل چشم‌پوشی است.

در چند مورد هم در جلد دوم؛ در نیمۀ دوم صفحه، بخشی از صفحۀ بعدی تا شده و روی نوشتۀ این صفحه افتاده و خوانا نیست و مطلب نامفهوم شده است.


داستان از تولد فرزند محمدشاه قاجار آغاز می‌شود که ظاهرا دختر است و به عمد با پسر سیدی سرابی به نام سیدباقر عوض می‌شود.

این دختر سرنوشت جالب و عجیبی دارد و تنها حامی وی، آغاجمال خواجه‌باشی حرم عباس میرزا است که تا پایان عمر مراقب او است و از هیچ کاری برای راحتی وی روگردان نیست و بارها جانش را برای وی به خطر می‌اندازد.

در 8 سالگی به دیدار محمدشاه می‌رود و شاه به وی محبت کرده و از او دلجویی می‌کند. سپس برای نجات جانش او را به آغاجمال می‌سپارد تا در تبریز مخفیانه زندگی کند. در این مدت چه رنج‌ها و عذاب‌ها که نمی‌کشد و چه آزارها که نمی‌بیند.

چند سال بعد، افسانۀ جوان به ناصرالدین میرزای ولیعهد پیشنهاد ازدواج می‌دهد، اما او نمی‌پذیرد. سپس به تهران می‌رود تا پدر را ببیند، اما در زنجان خبر مرگ پدر ـ محمدشاه ـ را می‌شنود.

ابتدا به دست سیف‌الملوک میرزا در قزوین اسیر می‌شود. سپس با شکست وی در برابر قوای دولتی و به طور ناشناس، به همراه اسرا به تهران وارد می‌شود و بعد با ناصرالدین شاه دیدار کرده و از او می‌خواهد که حقش را بدهد، اما شاه امتناع کرده و حقی برای او قائل نمی‌شود.

سپس به مشهد می‌رود تا با همکاری حسن‌خانِ سالار، پسر دایی محمدشاه با ناصرالدین شاه بجنگد و در صورت پیروزی و به سلطنت رسیدنِ وی، حقش را بگیرد.

در همان جا گلویش پیش پسرِ سالار، امیراصلان‌خان گیر می‌کند و دو جوانِ دلداده، به هم دل می‌بندند و پس از عقدی ساده، عهد می‌کنند تا پس از پیروزی بر ناصرالدین شاه، در تهران و در کاخ ازدواج کنند.

اما تقدیر مسیر دیگری را برای آنها رقم زده است و پس از اینکه دردسرهای زیادی را پشت سر می‌گذارند؛ همسرش امیراصلان‌خان، سالار پدرِ شوهرش و عموی شوهرش، پس از شکست در برابر قوای دولتی ناصرالدین شاه کشته می‌شوند.

افسانه یعنی همان دختر محمد شاه قاجار، در حرم عبدالعظیم قصد کشتن شاه و انتقام مرگ شوهر و پدرشوهرش را دارد که زن سیدباقر مانعش می‌شود.

شاه با گزارش جاسوس‌هایش متوجه می‌شود و شب به خانۀ آنها می‌رود و در نهایت از افسانه خواستگاری می‌کند، اما او نمی‌پذیرد.

بعد همگی با اجازۀ شاه به عتبات در عراق رفته و در آنجا مقیم می‌شوند و پس از مرگ آغاجمالِ‌خواجه، افسانه از سید و زنش خداحافظی کرده و برای جنگ با اروپایی‌ها به جنگجویان مسلمان عثمانی می‌پیوندد.

در آنجا خود را به نام همسر فقیدش، امیراصلان معرفی نموده و رشادت‌ها نشان می‌دهد و سلطان عثمانی از وی تقدیر می‌کند.

مهدعلیا در هنگام زیارت از عتبات عالیات، به دیدن سیدباقر و زنش می‌رود و از آنها سراغ دخترش افسانه را می‌گیرد و آنها می‌گویند که وی به جنگجویان عثمانی پیوسته است.

ناصرالدین شاه هم در همین دیدار و زیارت از عتبات عالیات، به دیدن سیدباقر و زنش می‌رود و آنها مثل فرزندشان به او محبت می‌کنند و اطلاعات شاه از افسانه بیش از آنها است و وضعیت آن روزهای افسانه را به آنها اطلاع می‌دهد.


به نظرم سال‌ها پیش ـ در دوران جوانی، چنان که افتد و دانی ـ یکی دو رمان تاریخی شبیه به این خوانده‌ام. اما به طور کلی، حوصلۀ این حوادث ساختگی و طولانی و اتفاقی را که با عقل جور در نمی‌آید و تنها برای سرگرمی است، ندارم و به زحمت این کتاب را خواندم.

در گذشته با این مدل کتاب‌ها میانه‌ای نداشتم و تصور می‌کردم که اکنون تغییر کرده‌ام، اما امروز می‌بینم که هنوز از این نوع کتاب‌ها بیزارم. این کتاب‌ها بماند برای اهلش که از خواندنشان لذت می‌برند.

داستان پرکشش بود و جذاب؛ اما پس از ساعت‌ها وقت گذاشتن و خواندن کتاب و اتمام مطالعه، ابدا احساس خوبی ندارم. شاید وقتی دیگر؛ به این رمان‌های تاریخی علاقه‌مند شدم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

        یک ماجرای جذاب و پرکشش روان‌شناسی ـ جنایی که با ذهنتان کمی بازی می‌کند. اگر کتابی در دست ندارید، آن را بخوانید و اگر دارید؛ بگذارید برای بعد از آن.

تصویر روی جلد، چهرۀ زنی است که روی دهانش با رنگی قرمز پوشیده‌شده و کنایه از سکوت و خاموشی اوست.

این کتاب در 320 صفحه و در نشر سنگ چاپ شده است و نثر نسبتا خوبی دارد و جز چند مورد انگشت‌شمار، ایراد چاپی یا نگارشی ندارد و زبان روایتش خوب و تقریبا روان است.

داستان مربوط به زنی است که گویا بیماری روانی دارد و همسرش را با شلیک 5 گلوله می‌کشد و دیگر یک کلمه حرف نمی‌زند و راوی داستان که یک روان درمانگر است، تلاش می‌کند به وی نزدیک شود و کمکش کند تا با حرف زدن به زندگی عادی باز گردد.

اما در این مسیر با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود که باید در کتاب به تفصیل خواند. در نهایت روان درمانگر موفق می‌شود، وی را به حرف زدن وادارد و فردای آن روز، زن به قصد خودکشی قرص می‌خورد و به کما می‌رود؛ اما چرا؟

در ادامه نکات و مطالبی که راوی یا همان روان‌درمانگر به ما می‌گوید، هر یک کلید قفلی است که رازهای ناگفته را آشکار و قطعات این پازل را مشخص می‌کند.

کتاب با رفت و برگشت‌های پی‌درپی به گذشته و حال و نیز تغییر زاویۀ دید از زبان شخصیت‌های اصلی داستان، سرشار از حکایت‌ها و ماجراهای گوناگون و خواندنی است.

در مجموع کتاب جالبی است و خواندنی؛ اما به نظرم این‌قدر برای من اولویت نداشت و شاید مدتی بعد می‌توانستم آن را بخوانم. اما تبلیغات در بارۀ کتاب زیاد بود و به نظرم 8 چاپ مختلف از این کتاب را دیدم که از ناشران مختلف با مترجمانی متفاوت چاپ شده بود.
      

28

        «به دریا نه، عصایت را به میله‌های زندان بزن موسی!» 
                                                                         (ابراهیم اکبری دیزگاه)

کتاب با تصویر ساده و زیبای در حال حرکت امام موسی صدر در زمینۀ یک بیابان خشک و بی‌آب و علف در روی جلد و بخشی کوتاه از پرسش و پاسخ وی با یکی از اهالی روستاهای محروم جنوب لبنان آمده است.

در این کتاب در 16 بخش یا فصل، اطلاعاتی از خاندان صدر و پیشینۀ این خاندان بزرگوار و تولد امام موسی صدر تا ربوده‌شدن آمده و بیشترین تاکید کتاب بر فعالیت‌ها، موضع‌گیری‌ها و اهداف امام موسی صدر در لبنان و کشورهای اسلامی از جمله ایران، پیش از ربوده‌شدن ایشان است.

نثر کتاب خوب و روان است و ویراستاری هم خوب است و متنی خوشخوان را پیش رو داریم.

در این کتاب از اندیشه‌ها، افکار و برنامه‌های دینی، ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام موسی صدر نکات و حکایاتی جالب و فوق‌العاده را می‌بینیم که خواندنی است.

امیدواریم امام موسی صدر به زودی به آغوش خانواده و علاقه‌مندان خود بازگردند. ان‌شاءالله!
      

17

        کتاب به شکلی جالب، تازه و ابتکاری به صورت پوشه‌ای مقوایی که برگه‌هایی ضخیم و مقوایی دارد؛ در 184 صفحۀ رنگی در موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر به چاپ رسیده است.

کتاب «آدم‌ربایی در لیبی»؛ زندگی‌نامۀ این سید بزرگوار را از زمان تولد، یعنی سال 1307 تا زمان ربوده‌شدنش در لیبی و سپس تلاش‌های بی‌وقفه، بی‌شائبه و خستگی‌ناپذیر خانواده، دوستان و علاقه‌مندانش برای یافتن وی را، از زمان ربوده‌شدن تا سال چاپ کتاب یعنی 1396 در بر می‌گیرد و به صورت جذاب و جالبی صفحه‌آرایی و منتشر شده است.

در این کتاب پس از مرور وقایع مهم زندگی امام موسی صدر، به فعالیت‌های فوق‌العادۀ وی در جنوب لبنان و تلاش‌هایش در جهت ایجاد وحدت و کمک به مردم لبنان از هر فرقه و مذهب و قومیتی اشاره شده است.

سپس مواضع وی در قبال مسائل مختلف دینی، ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به طور خلاصه بیان شده است.

امیدواریم ایشان به زودی به جمع خانواده و علاقه‌مندان‌شان بازگردند و چشم آنان به جمال امام موسی صدر روشن شود و خانوادۀ محترمشان از این انتظار طولانی چند دهه‌ای به در آیند. ان‌شاءالله!
      

13

        کتاب با تصویر ساده و زیبایی از امام موسی صدر در روی جلد و بخشی کوتاه از سخنان وی، در یک مصاحبه که حدود یک سال پیش از ربوده‌شدنش انجام شده، آمده است.

در این کتاب پس از سخن ناشر، متن مصاحبۀ وی با خانم مونا مکی را می‌بینیم و سپس مجموعه‌ای از تصاویر امام موسی صدر و بستگان و اطرافیان ایشان و شخصیت‌های سیاسی و مذهبی مرتبط با ایشان از لبنان و بعضی نقاط دیگر جهان و در پایان هم نمایه‌ای از مطالب مطرح شده در کتاب و مصاحبه دیده می‌شود.

نثر کتاب خوب و روان و خوشخوان است و ویراستاری هم خوب است و متنی یک دست و خواندنی را شاهدیم.

من برای نخستین بار از زبان خود امام موسی صدر؛ اندیشه‌ها، افکار و برنامه‌های دینی، ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌اش را دیدم و خواندم و بخش‌های زیادی از تفکرات، آرمان‌ها و دیدگاه‌هایش را پسندیدم و نکات جالبی را در اندیشه‌ها و برداشت‌هایش از اسلام و قرآن کریم دیدم.

البته مدت‌ها قبل ایشان را می‌شناختم، اما چندان اطلاعات دقیقی از افکار، روحیات، شخصیت و محبوبیت‌شان بین مردم لبنان نداشتم که بدانم این مرد بزرگوار این‌گونه در بین مردم لبنان محبوب و تاثیرگذار بوده و هست.

در بخش‌های مختلف کتاب؛ امام موسی صدر پس از مرور وقایع مهم زندگی، به فعالیت‌های فوق‌العادۀ خود در جنوب لبنان و تلاش‌هایش برای رفع تفرقه و جلوگیری از جنگ داخلی و برادرکُشی و درخواست از تمام گروه‌های سیاسی و مذهبی و آحاد مردم لبنان، به اتحاد و همبستگی برای مبارزه با رژیم اشغالگر قدس اشاره کرده است.

سپس مواضعش را در قبال مسائل مختلف دینی، ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به طور خلاصه و فهرست‌وار بیان نموده است.

امیدواریم به زودی امام موسی صدر به آغوش گرم خانوادۀ محترمشان بازگردند و این انتظار طولانی با خوشی و سلامتی پایان پذیرد. ان‌شاءالله!
      

10

        کتابِ «از کتاب» با بخش‌های؛ «دیباچه، مقدمه، پیشگفتار و 8 فصل متن کتاب به همراه حرف‌های پایانی و کتابنامه»؛ در 400 صفحه و در انتشارات متمم منتشر شده است.

متمم سایت آموزشی محمدرضا شعبانعلی و تیم ایشان است و کتاب را هم خودشان چاپ کرده‌اند.

عنوان هر یک از فصل‌های کتاب به این شرح است:

فصل اول: کتاب چیست؟

فصل دوم: چرا باید کتاب بخوانیم؟

فصل سوم: چرا کتاب نمی‌خوانیم؟

فصل چهارم: معیارهای انتخاب کتاب

فصل پنجم: سطوح مختلف مطالعه

فصل ششم: چگونه کتاب بخوانیم؟

فصل هفتم: پرورش عادت کتابخوانی

فصل هشتم: هدیه دادن کتاب

طرح جلد کتاب، زیبا و چشم‌نواز است و در شروع هر فصل با رنگ زمینۀ سبز، طرحی در ارتباط با موضوع فصل آمده است.

نثر کتاب، نثر شعبانعلی در سایت متمم و سایت شخصی اوست و کسانی که وی را می‌شناسند و با نوشته‌هایش آشنایند؛ می‌دانند که دقت فراوانی در زمینۀ درست نویسی دارد و نثرش خواندنی و روان است.

نویسنده به گفتۀ خودش به دنبال تحمیل نظرات و تجربیاتش در بارۀ کتاب و کتابخوانی به دیگران نیست و گرچه بخش‌های زیادی از کتابِ «از کتاب» مستند به آثار ارزشمند دیگران است؛ اما نکاتی که از تجربیاتش بیان می‌کند، با دلیل و گاه مثال‌هایی روشن، منظور وی را به خواننده می‌رساند.

در مطالب کتاب؛ نکته یا مطلب مبهم و آشفته دیده نمی‌شود و ویرایش کتاب هم خوب است و خواندن کتاب را روان و مناسب کرده است.

نویسنده نه تنها در انتخاب جملات و عبارات؛ که حتی در گزینش واژگان هم دقتی کافی دارد و همین نکته، در شیرین‌تر و روان‌تر شدن مطالب کتاب و مطالعۀ بهتر آن بیش از اندازه تاثیر داشته است.

مـن کتاب زیادی در بارۀ «کتاب و کتابخوانی» نخوانده‌ام، گر چه مقاله‌های زیادی را دیده و خوانده‌ام و باید بگویم که این کتاب به نوعی جامع مقالاتی است که اینجا و آنجا خوانده‌ام و بعضی نکات مهم و راهگشا در این کتاب هست که پیش از این جایی ندیده‌ام.

برخی عناوین مطالب کتاب از این قرارند: «تعریف کتاب ـ فایده‌های کتاب خواندن ـ برخی دلایل کتاب نخواندن ـ  اصرار بر مطالعۀ کامل همۀ کتاب‌ها ـ مطالعه لزوما دوست‌داشتنی نیست ـ ویژگی‌های کتاب خوب ـ انتخاب کتاب با توجه به پرسش کلیدی مان ـ انتخاب کتاب بر اساس نویسندۀ آن، ناشر، پیشنهاد دوستان، پیشنهاد متخصصان ـ سطوح شش‌گانۀ مطالعه و یادگیری ـ شرایط و امکانات لازم برای کتاب خواندن ـ خواندن فعالانه در مقابل خواندن منفعلانه ـ تعیین زمان برای کتاب خواندن ـ تعداد صفحه معیار خوبی برای برنامه‌ریزی نیست ـ چند نکتۀ مهم و جالب در بارۀ هدیه‌دادن کتاب و ...»

و نکتۀ جالب دیگر اینکه محمدرضا شعبانعلی؛ هر چند وقت یک‌بار، برای کسانی که «از کتاب» را خریده‌اند، یک گاهنامه ارسال می‌کند که در آن به تغییرات ویراست بعدی کتاب، اشاره شده و هر خبر تازه‌ای در بارۀ کتاب باشد، در آنجا به اطلاع خریداران ویراست نخست اعلام خواهد شد.

گفتنی است؛ از زمان چاپ و توزیع کتاب تاکنون، دو گاهنامه ارسال شده است. علاوه بر اطلاع‌رسانی در بارۀ کتاب؛ محمدرضا شعبانعلی به پرسش‌های خریداران که برای وی ایمیل شده یا در جایی دیگر از او پرسیده‌اند، در این گاهنامه‌ها پاسخ می‌دهد.

و اما نمونۀ نثر کتابِ «از کتاب»:

« یـک فصـل نـه زیـاد کوچـک اسـت، نـه بیـش از حـد بـزرگ

اگر قصد داشته باشید رژیم بگیرید و وزن خود را تغییردهید، بعید است واحد اندازه‌گیری را گرم یا تُن انتخاب کنید، یکی بیش از حد کوچک است و دیگری بیش از حد بزرگ.

شاید وزن را تا دقت صد گرم هم اندازه بگیرید، اما نهایتا هدف خود را بر حسب کیلوگرم تعیین می‌کنید و می‌سنجید.

در کتاب‌خوانی هم شمارش تعداد صفحه‌های خوانده‌شده معیاری بسیار خُرد است.

رویدادهای روزانه، تراکم کارها و کم و زیاد شدن انرژی به‌سادگی می‌تواند تعداد صفحه‌هایی را که می‌خوانید کم و زیاد کند.

این نوسان عملکرد باعث می‌شود تصویر شفافی از روند مطالعه در ذهنتان شکل نگیرد.

در مقابل، شمردن و ثبت تعداد کتاب‌هایی که خوانده‌اید معیاری نسبتا کلان محسوب می‌شود.

اینکه روزها و هفته‌های متوالی بگذرد و کتابی که در دست دارید به پایان نرسد و تعداد کتاب‌های خوانده‌شده تغییر نکند، یا انگیزه‌تان را کاهش می‌دهد، یا ترغیبتان می‌کند کتاب را سریع و سرسری بخوانید تا آمار کتاب‌های خوانده‌شده‌تان را بالا ببرید ...

فصـل‌ها اجـزای بنیادیـن و سازنـدۀ کتـاب‌ها هستنـد

... سنجش عملکرد، بر اساس تعداد فصل‌های خوانده‌شده، ذهن شما را عادت می‌دهد هنگام قضاوت در بارۀ کتاب هم، به جای اظهارنظر کلی، فصل‌ها را جداگانه مدنظر قرار دهید و قضاوت منصفانه‌تری در بارۀ کار نویسنده داشته باشید.

مثلا بگویید فصل سوم را دوست داشتم، یا به گمانم نویسنده فصل پنجم را شتابزده نوشته است. » (صفحات 371 و 372)

تمام علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی را به مطالعۀ این کتاب ارزشمند، جالب و سودمند دعوت می‌کنم. مطمئن باشید که از خواندنش لذت بسیار خواهید برد.
      

27

        کتاب «نمایش در ایران» نخستین کتابی است که از بهرام بیضائی با معرفی و راهنمایی آقای خطیب عزیز می‌خوانم.

طرح روی جلد کتاب؛ تصویر «سیاه» گرفته شده از یک نقاشی قرن دهم، از نسخۀ خطی گلستان سعدی و پشت جلد نیز تصویری از یک شمایل است.

نثر کتاب، خوب و خوشخوان است و رسم‌الخط کتاب مربوط به سال چاپ کتاب یعنی 1344 است و در آن از واژگان مُرکّب بسیار استفاده شده است که ویژگی نثر آن دوران است.

بیضائی این کتاب را «یک مطالعه» می‌داند و از آن به عنوان یک تحقیق جامع و مانع نام نمی بَرَد و دلایل این مطلب را هم در پیشگفتار به روشنی بیان کرده است.

کتاب با بخش‌های: «توضیح ناشر، پیشگفتار، مقدمات، نمایش‌های پیش از اسلام، نمایش‌های پس از اسلام شامل: (نَقّالی، نمایش‌های عروسکی، تعزیه، نمایش‌های شادی‌آور)، سرانجام و واژه‌نامۀ نمایشی»؛ در 224 صفحه و در انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده است.

آن‌گونه که از توضیح ناشر و پیشگفتار نویسنده روشن می‌شود؛ این کتاب همان کتابی است که در سال 1344 چاپ و منتشر شده و تاکنون به دلایل متعدد و بیشتر به علت نارضایتی نویسنده منتشر نشده است.

بهرام بیضائی کتاب را نیازمند بازخوانی و بازنویسی می‌داند و اطلاعات امروز خود را نیز افزون‌تر از آن دوران می‌شِمُرَد و در صدد فرصتی است که این کتاب را به شکل کامل‌تر و پخته‌تر به علاقه‌مندان عرضه نماید؛ اما شوربختانه تاکنون این کار به سرانجام نرسیده است.

وقتی نویسنده اصرار ناشر را می‌بیند؛ به‌ناچار می‌پذیرد که کتاب با همان شکل و شمایل و مشخصات پیشینِ چند دهۀ قبل، چاپ و منتشر گردد.

اما علت اصرار ناشر برای چاپ کتاب به همان شکل پیشین؛ یکی به جهت جلوگیری از نشر غیرقانونی، زیرزمینی و زیراکسی آن و از بین رفتن حقوق مادی و معنوی نویسنده و ناشر و دیگر نیاز دانشجویان و اهالی تئاتر و نمایش، به این منبع مهم و ارزشمند است.

نویسنده ابتدا مقدماتی را بیان می‌کند که به نظرم بسیار مهم است و به طور خلاصه نشان دهندۀ مشکلاتی است که تاکنون مانع رشد، پیشرفت و بالندگی هنر نمایش در ایران شده است.

سپس در ادامه؛ نگاهی به نمایش و پیشینۀ آن در ایرانِ پیش از اسلام دارد و در ادامه، نمایش و شکل‌های گوناگون آن را در ایرانِ پس از اسلام بررسی می‌کند و در نهایت در بخشِ سرانجام؛ از اینکه توان بالقوۀ نمایش ایرانی ـ به‌ویژه تعزیه ـ در برخورد با فرهنگ و نمایش غربی، مورد عنایت جوانان فرنگی‌مآب قرار نگرفته است، افسوس می‌خورد.

کتاب حرف‌های گفتنی زیادی دارد که از فردی چون بیضائی که در این زمینه کار کرده و دانش آن را نیز دارد؛ جز این انتظار نمی‌رود. اما افسوس که در بعضی موارد کاری از کسی ساخته نیست و راهی که با یک خشت کج باز شده؛ ناگزیر از ترکستان سر در خواهد آورد.

در اینجا چند جمله از نثر کتاب را به عنوان نمونه می‌آوریم که خواندنش خالی از لطف نیست!

نمونۀ نثر کتاب: «... ایران مثلاً در برابر برتری سیاسی و نظامی و صنعتی غرب احساس حقارت کرد، و این حس به فرهنگ هم سرایت کرد، نتیجه معلوم است؛ در مورد فرهنگ پیش از آنکه چیز تازه‌یی بدست آورد آنچه را که داشت به سرعت از دست داد.

روشنفکران ـ بدون داشتن شناخت درستی ـ به نفی ارزشهای گذشته پرداختند و برخی واسطه‌ها، مظاهر فرهنگ غرب را ـ بدون درک عمیق مبانی آنها ـ تبلیغ کردند. نسبت این مبادله بین ایران و غرب چیزی نظیر نسبت صادرات و واردات بود. ...»

                                                                      (نمایش در ایران صفحۀ 207)

تمام علاقه‌مندان به نمایش و تاریخچۀ نمایش در ایران را به مطالعۀ این کتاب ارزشمند، جالب و سودمند دعوت می‌کنم. مطمئن باشید که از خواندنش پشیمان نخواهید شد.
      

21

        تصویر ساده و زیبای در حال حرکت امام موسی صدر از روبرو و نام کتاب در کنار و پایین تصویر بر روی جلد نقش بسته است.

کتاب در چند بخش با عنوان های زیر:

ـ مقدمه: حبیبه جعفریان

ـ روایتِ‌بعد: ملیحه (ملیحه صدر، کوچک ترین فرزند)

ـ روایت1: پری خانم (پروین خلیلی، همسر)

ـ روایت2: صدری (صدرالدین صدر، فرزند ارشد)

ـ روایت3: حورا (حورا صدر، دختر ارشد)

ـ روایت4: علی صدر (برادر بزرگتر)

ـ روایت5: خواهرها (طاهره، فاطمه، زهرا و ربابه صدر)

ـ روایت6: خواهر هشتم (فاطمه صدر عاملی، خواهرزاده)

ـ روایت7: ام‌غیاث (دوست خانوادگی)

ـ آلبوم تصاویر

در 192 صفحه و در انتشارات سپیده باوران منتشر شده است.

در این کتاب نویسنده از پیشنهاد نوشتن کتابی در بارۀ سید موسی صدر در سال 1378 گفته است و اینکه در آن زمان این سفر پژوهشی انجام نشده و تا سال 1385 به تعویق افتاده است و در این سال مصاحبه هایی با اعضای خانوادۀ صدر انجام شده و به شیوه ای نو به شکل مصاحبه و از زبان راوی اول شخص بیان شده است.

این مصاحبه ها در بارۀ سید موسی صدر و ارتباط سید با اعضای خانواده چون؛ پدر و مادر، برادران و خواهران، همسر و فرزندان و یک بانوی لبنانی (دوست خانوادگی) است.

نثر کتاب خوب و روان و خوشخوان است و ویراستاری هم خوب است و متنی مناسب و خواندنی را شاهدیم.

کتاب در بارۀ شخصیتی است که برای نسل امروز کمتر شناخته شده است و حتی هم‌نسلان من که ربوده‌شدن سید موسی را به یاد دارند؛ کمتر از شخص ایشان خاطره یا نکته یا سخنی به یاد می‌آورند.

این شاید به جهت بی‌توجهی ما به دنیای اطراف‌مان باشد یا دوری از کتاب و کتابخوانی یا دلایلی دیگری که چندان روشن نیست؛ اما آنچه که روشن است این است که وجود ایشان و شخصیت برجسته و فعالیت‌های ارزشمند و مهم ایشان در لبنان، آنقدر تاثیرگذار بود که بدخواهان و دشمنان ایشان را به تکاپو و تلاش برای کنارزدن ایشان واداشت.

و چون از راه تطمیع، تهدید، ترور شخصیت و راه‌های دیگر موفق نشدند ایشان را از صحنۀ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی لبنان کنار بزنند؛ این توطئه را چیدند و ایشان را از لبنان و از جمع امت مسلمان و شیعیان حذف نمودند.

امیدوارم مسلمانان و به‌ویژه شیعیان با شخصیت، افکار و اندیشه‌های والای ایشان که برگرفته از قرآن کریم و آموزه‌های رسول‌الله و اهل‌بیت علیهم‌السلام بود؛ بتوانند به موقعیت واقعی و جایگاه ارزشمند خویش در معادلات منطقه‌ای و جهانی دست یابند.

من با خواندن این کتاب؛ برای آزادی این بزرگمرد مسلمان دعا کردم و امیدوارم با دعای علاقه‌مندانش، خیلی زود به آغوش خانواده و دوستدارانش بازگردد. ان‌شاءالله!
      

17

        تصویر زیبا و ساده‌ای از دکتر علی شریعتی در حالی که کتاب و قلمی در دست دارد، زینت بخش جلد کتاب است. کتاب در 80 صفحه و در انتشارات ایران جوانِ شهر مشهد منتشر شده است.

نثر کتاب خوب، روان و خوشخوان است؛ اما ویراستاری بسیار نامناسب است و به نظرم اصلا ویرایش نشده است و ظاهرا تنها از نوار به متن تبدیل شده و بلافاصله بدون نظارت و بررسی به چاپخانه رفته و منتشر شده است.

تعداد واژگانی که غلط‌های املایی، تایپی و چاپی دارند؛ بسیار زیاد است و من بیش از 40 واژه را که امکان گذشتن از آنها نبود، در داخل کتاب اصلاح کردم و چند نمونۀ آن را در زیر می‌آورم:

ـ «نبوّت» که «نوبت» چاپ شده است صفحۀ 16 سطر 6

ـ «دلداری» که «داداری» چاپ شده است صفحۀ 23 سطر 8

ـ «قبیله» که «قبال» چاپ شده است و «زمام» که «زمان» چاپ شده است؛ هر دو صفحۀ 33 سطر 4

ـ «آنها» که «اها» چاپ شده است صفحۀ 39 سطر 6

ـ «جبهه‌گیری‌های» که «جبه‌گیری‌های» چاپ شده است و «سیاسی» که «سپاس» چاپ شده است؛ هر دو صفحۀ 46 سطر 16

ـ «عادل» که «عادی» چاپ شده است صفحۀ 49 سطر 6

ـ «بی‌تربیت» که «بی‌ترتیب» چاپ شده است صفحۀ 52 سطر 9

ـ «فی انفسهم» که «فنی انفسهم» چاپ شده است صفحۀ 61 سطر 1

ـ «ذلیل» که «ذیلی» چاپ شده است صفحۀ 68 سطر 12

ـ «فتثیر» که «فتشیر» چاپ شده است صفحۀ 72 سطر 1

ـ «برای همیشه باید» که «برای همیشه برای» چاپ شده است صفحۀ 77 سطر 15

ـ «جنون» که «جنوب» چاپ شده است صفحۀ 79 سطر 6

 اینها مشت نمونۀ خروار بود تا ناشر محترم ببینند و ان‌شاءالله فکری به حال این غلط‌ها در چاپ بعدی بنمایند.

در این کتاب نویسنده برداشتی از آیات سورۀ مبارکۀ روم دارد که بسیار جالب و قابل تامل است.

ایشان پیشگویی آیات آغازین سورۀ روم، مبنی بر پیروزی امپراتوری ایران در آن روزگار بر امپراتوری روم شرقی و پیروزی امپراتوری روم بر ایران پس از آن را ذکر کرده‌اند و نیز به تعداد اندک و قدرت کم مسلمانان در آن زمان و اینکه بیشتر آنان زیر شکنجۀ مشرکان مکه بودند و هیچ راه گریزی نداشتند و از پیامبر هم کاری برای کمک به آنها ساخته نبود، اشاره نموده‌اند.

سپس در ادامه واکنش اطرافیان؛ از برخی تازه مسلمانان تا مشرکان و کفار مکه و دیگران را ـ به این پیشگویی قرآن کریم ـ ذکر کرده‌اند که این وعده را از اساس دروغ و فریب و برای دلخوش کردن مسلمانانِ زیر شکنجه می‌دانستند.

اما کمتر از 9 سال این رویداد بزرگ پیش آمد و وعدۀ درست و صادق الهی در قرآن کریم محقق شد و پس از پیروزی سریع ایران بر روم، در کمتر از 9 سال روم بر ایران غلبه کرد و مسلمانانِ ضعیفِ زیرِ شکنجه، حدود 30 سال بعد هر دو امپراتوری بزرگ آن روزگار در شرق و غرب را به زانو درآوردند.

بر همین اساس دکتر شریعتی می‌گوید؛ امروز هم مسلمانان بین دو قدرت بزرگ امروز دنیا در شرق و غرب اسیرند و ضعیف و باید به وعدۀ درست و صادق قرآن کریم ایمان داشته باشند که به زودی امارت و فرمانروایی بر جهان، از آنِ ایشان خواهد بود.

و سورۀ روم را دلیل بر زنده بودن قرآن کریم و پیشگویی تاریخی در بارۀ پیروزی مسلمانان آن روزگار بر ایران و روم و نیز پیروزی مسلمانان بر هر دو ابر قدرت شرق و غرب امروز می‌داند؛ به شرط اینکه به خدا و پیامبر ایمان داشته باشند و به یاری او اعتماد کنند که پیروزی نزدیک است. ان‌شاءالله.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

        این نمایشنامه؛ زندگی دو خواهر را روایت می‌کند که خواهر بزرگتر ازدواج می‌کند و به شهری دیگر می‌رود و با وجود سختی‌ها و مشکلات، زندگی معمولی و قابل‌قبولی دارد.

اما خواهر کوچک‌تر در کنار خانواده و در منزل پدری می‌ماند و در 16 سالگی عاشق پسری می‌شود و با او فرار می‌کند و پس از ماجراهایی او را از دست می‌دهد.

این جداییِ تلخ، زندگی آیندۀ او را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. بعد دختر، معلم می‌شود و پس از فوت پدر و مادر و از دست دادن ارثیۀ خانوادگی، کارش را هم از دست می‌دهد.

او به ناچار به دیدن خواهرش می‌رود تا شاید بتواند آنجا بماند؛ اما شوهر خواهرش پس از تحقیق و بررسی می‌فهمد که همه چیز را باخته و از گذشتۀ او نیز باخبر می‌شود و او را می‌رانَد.

حتی وقتی دوستش با خواهر زنش قصد ازدواج دارد، دوستش را از گذشتۀ وی آگاه می‌کند و مانع این ازدواج می‌شود.

اما خواهر تلاش می‌کند به او پناه دهد، ولی حال روحی خواهرش خراب می‌شود و خواهر و اطرافیان برای کمک به او تصمیم می‌گیرند، او را به تیمارستانی ببرند تا در آرامش زندگی کند و این بهترین کمکی است که در آن شرایط می‌تواند به او بکند تا زندگی خودش هم آسیب نبیند.

زنی تنها و آسیب دیده که خیر و صلاح خودش را نمی‌داند و برای فرار از واقعیتِ زندگی، به الکل روی آورده و بیش از اندازه مصرف می‌کند و بالاخره اعصاب و روانش به هم می‌ریزد و گرفتار تیمارستان می‌شود... .
پاسخ پرسش آقای خطیب: عدم رضایت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

21

        کتاب با تصویر و خط نستعلیق تقریظ رهبر انقلاب آغاز شده و در ادامه مقدمه‌ای هشت صفحه‌ای از نویسنده آمده و سپس فهرست مطالب و متن کتاب و در پایان عکس‌ها و اسناد در فصل پایانی آمده‌اند.

این کتاب در 638 صفحه و در هشت فصل و در نشر بروج سال 1393 چاپ و منتشر شده است.

عناوین فصل‌های کتاب به این شرح است:
فصل 1: کودکی
فصل 2: نوجوانی
فصل 3: انقلاب
فصل 4: جنگ و اسارت
فصل 5: زندان الرشید بغداد
فصل 6: انتظار
فصل 7: اردوگاه موصل و عنبر
فصل 8: عکس‌ها و اسناد

نثر نویسنده خوب و روان و خوشخوان است و از فونت خوبی هم استفاده شده، اما جنس کاغذ کتاب هم کاهی است و هم بسیار نازک است و ورق زدنش گاهی روی اعصاب آدم است و با روان آدم بازی می‌کند.

کتاب در کل از نظر ویراستاری خوب است. البته در فصل اول کتاب رشتۀ کارِ ویرایش، چند جایی از دست نویسنده و ویراستار در رفته و به جای نثر نوشتاری؛ نثر گفتاری آمده و کلمات شکسته شده‌اند و به شدت توی ذوق می‌زنند.

چون مطلب زیاد بوده، خواسته‌اند از کاغذ سبک و نازک استفاده کنند و این کار ظاهرا مجبورشان کرده که فونت را کمی ریزتر انتخاب کنند و پاورقی‌ها که چند درجه ریزترند، به سختی و با مشقّت خوانده شوند.

هم‌چنین عنوان فصل هفتم در بالای صفحات فرد باید «اردوگاه موصل و عنبر» باشد که به اشتباه عنوان فصل هشتم یعنی «عکس و اسناد» چاپ شده است.

یعنی در فصل 7 و فصل 8 ما در صفحات فرد یعنی سمت چپ و بالای صفحه عنوان «عکس و اسناد» را می‌بینیم که باید در چاپ‌های بعدی اصلاح شود.

نویسنده در این کتاب ماجراهای جالبی از دوران کودکی و نوجوانی خویش، بیان نموده که فضای آن روزهای شهر آبادان و خانواده‌های ساکن در آن را تا حدود زیادی روشن می‌کند.

سپس به دوران انقلاب و بعد، شروع جنگ پرداخته و بخش عمدۀ کتاب هم رویدادهای سخت و دردناک دوران اسارت این بانوان قهرمان است تا زمان آزادی.

من پیش از این کتاب «دا» از خانم سیده زهرا حسینی را در بارۀ جنگ و مصیبت‌های روزهای آغاز جنگ در شهرهای استان خوزستان، خوانده و بارها گریسته بودم و به این مردان و زنان قهرمان، در دل آفرین گفته و از اینکه هموطن اینانم به خود بالیده بودم.

و در این کتاب ماجرای اسارت چهار بانوی هموطن را خواندم که به معنی واقعی کلمه اسیر بودند و درد کشیده بودند.

در طول خواندن این کتاب، به ویژه از زمان جنگ و ویژه‌تر دوران اسارت؛ بارها و بارها گریستم و اشک ریختم و به هیچ روی از این مسئله شرم ندارم که این کمترین کاری است که امروز پس از گذر سال‌ها از آن رویدادها و آن روزگار از من به عنوان یک مرد ایرانی ساخته است.

هنگام خواندن بخش‌های زیادی از این خاطرات، گویا به عینه در آن مکان حضور داشتم و گرفتاری‌ها و مصیبت‌های این خواهران گرامی هموطنم را می‌دیدم و هیچ کاری جز افسوس و غصه خوردن و گریستن از من بر نمی‌آمد.

سخت‌ترین جاها آن جاهایی بود که این بانوان محترم از کمترین امکانات بهداشتی محروم بودند و اجازۀ استفاده از وسایل بهداشتی را هم نداشتند. این برخورد را یک حیوان با هم نوعش ندارد که این بعثی‌های ملعون با اسرای عزیز ما داشتند.

این بانوان قهرمان مدت‌ها در زندان الرشید زندانی‌اند و صلیب‌سرخ هم از آنان خبر ندارد تا اینکه با اعتصاب غذای سخت و کشندۀ بیست 20 روزه، عراقی‌ها را وادار می‌کنند که صلیب‌سرخ بیاید و آنان را ثبت‌نام کند و بعد به اردوگاه موصل منتقل می‌شوند.

در تمام اردوگاه‌هایی که این بانوان آزاده وارد می‌شوند؛ هموطنان مردِ ایرانی با تمام وجود، برای آسایش این عزیزان دست به اعتراض، اعتصاب و بحث با بعثی‌ها می‌زنند و بارها و بارها کتک می‌خورند، اما عقب‌نشینی نمی‌کنند تا این خواهران آزاده کمتر آزار و اذیت ببینند!

اکنون با تمام وجود به تمام آزادگان میهن عزیزم ایران ادای احترام می‌کنم و بر روح درگذشتگان و شهدای آزادگان درود می‌فرستم و برای زندگان آرزوی توفیق روز افزون دارم و تا زنده‌ام و تا دنیا دنیا است خود را مدیون فداکاری‌های این عزیزن می‌دانم.

از تمام ایرانیان غیور با هر اعتقاد و آیینی ـ به‌ویژه بانوان محترم ـ دعوت می‌کنم که این کتاب ارزشمند خاطرات دوران اسارت خانم معصومه آباد را بخوانند.
      

12

        کتاب با یک مقدمه و 56 بخش و چند نامۀ خوانندگان کتاب و چهار صفحه کاغذ گلاسه از تصاویر آزادۀ سرافراز عباس حسین مردی در 284 صفحه در انتشارات ملک اعظم منتشر شده است.

نثر نویسنده روان و خوب است و خواننده را به دنبال خود می‌کشاند.

کتاب حاوی خاطراتی از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی این آزاده است. 

وی در دوران نوجوانی پیروزی انقلاب اسلامی را شاهد است و برای دیدن امام به مدرسۀ رفاه می‌رود و در بین راه بنزین موتورش تمام می‌شود و شهید بهشتی به او بنزین می‌دهد و همین مسئله بعدها باعث می‌شود که با اصرار خودش، بعدها مدتی یکی از محافظان شهید بهشتی بشود.

سپس از پیوستن به کمیتۀ انقلاب اسلامی و حضور در جبهه و بعد اسارتش می‌گوید و اینکه به هیچ وجه در دوران اسارت زیر بار زور نمی‌رود و بارها و بارها کتک می‌خورد و شکنجه می‌شود ولی دست از این رویه بر نمی‌دارد و عراقی‌های بعثی را به ستوه می‌آورد.

برای مهدی ابریشم‌چی ـ از سران منافقین که برای جذب اسرای خسته و به ستوه آمده به اردوگاه‌ها می‌آمده است ـ نقشه می‌کشد و با تیغی که داخل لباسش جاسازی کرده، وانمود می‌کند که می‌خواهد به منافقین بپیوندد و در یک آن قصد کشتنش را دارد که محافظان عراقی تیغ را از دستش می‌گیرند و تنها موفق می‌شود خطی روی صورت وی بیندازد.

مدت 7 ماه در دست منافقین اسیر است و شکنجه‌های وحشتناکی را تحمل می‌کند ـ که تن انسان از شنیدن و خواندنش به لرزه می‌افتد ـ تا اینکه مجبور می‌شوند، آزادش کنند و به بازداشتگاه اسرا بازگردانند.

عباس حسین مردی آزاده‌ای است که هر کس به اسرا آسیب بزند یا اذیتشان کند، چنان ادبش می‌کند که طرف دیگر دست از پا خطا نمی‌کند.

مثلا جاسوسی را که اسرا را آزار می‌دهد و آشکارا برای خودش نوچه جمع کرده است، به چنان بلایی دچار می‌کند که او و نوچه‌هایش ادب شده و دست از آزار و اذیت اسرا بر می‌دارند.

البته در این مسیر چنان آسیب‌های جسمی و روحی سختی می‌بیند که خواندنش هم دردناک است و هم باعث می‌شود انسان در دل به این آزادۀ سرافراز امروز و اسیر دیروز آفرین بگوید.

از این دست حکایات جالب و البته دردآور در این کتاب بسیار است و نمی‌توان با خواندن بخش‌های زیادی گریه نکرد و اشک نریخت.

بعضی مطالب در این کتاب بی‌پرده بیان شده‌اند تا عمق رذالت و پستی دشمن و نیز منافقین کوردل را روشن کنند و ما بدانیم با چه ددمنشانی می‌جنگیم و این بیان بی‌پرده کاری خوب است و البته باید آنان که تاب شنیدن و خواندن ندراند، تمام بخش‌های کتاب را نخوانند.

این آزادۀ سرافراز بیان می‌کند که تنها دلیل مقاومت آزادگان در آن شرایط یاد خدا و توسل به اهل‌بیت رسول‌الله صلوات‌الله علیهم اجمعین بوده است و دیگر هیچ!

از تمام علاقه‌مندان به زندگی‌نامۀ شهدای ایران اسلامی دعوت می‌کنم که این کتاب ارزشمند را بخوانند.
      

8

        کتاب با تصویری از سردار شهید «حاج حبیب لکزایی» بر روی جلد و در 168 صفحه در انتشارات دانشگاه سیستان و بلوچستان منتشر شده است.

نثر نویسنده روان و خوب است و انسان را خسته دلزده نمی‌کند.

کتاب حاوی خاطراتی از پدر، مادر، برادران، همسر و فرزندان شهید از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی وی و بیشتر از روزهای جنگ و پس از آن، در دوران خدمت ایشان در استان سیستان و بلوچستان است.

در راه‌اندازی «بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف» و جذب علاقه‌مندان اهل‌بیت علیهم‌السلام به آن، زحمات زیادی می‌کشد.

در واقعۀ وحشتناک تاسوکی، شوهرخواهر طلبه و فرزند طلبۀ ایشان به دست گروهک مزدور ریگی به شهادت می‌رسند و یکی از برادران‌شان هم به اسارت این گروهک در می‌آید که مدتی بعد آزاد می‌شود.

شهید بزرگوار «حاج حبیب لکزایی» به جهت اخلاص در کارها و با یاری پروردگار و حمایت اهل‌بیت رسول‌الله علیهم‌السلام، در تمامی دوران زندگی بر آن بود تا خدمتگذاری دلسوز برای مردم باشد.

بخش مهمی از تلاش‌های ایشان در جهت برقراری و حفظ وحدت بین شیعیان و اهل‌سنت در این استان پهناور کشورمان بود که نتایج زحمات ایشان امروز در استان قابل مشاهده است.

از تمام علاقه‌مندان به زندگی‌نامۀ شهدای ایران اسلامی دعوت می‌کنم که این کتاب ارزشمند را بخوانند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
      

1

باشگاه‌ها

📚 فرزند سرنوشت 📚

101 عضو

راسپوتین

دورۀ فعال

🎭 هامارتیا 🎭

105 عضو

ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد: کمدی در سه قسمت با یک مقدمه و یک موخره

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

در آغوش نور ۱در آغوش نور 2در آغوش نور 3: خاطرات روح: زمین سرای اصلی ما نیست ...

در آغوش نور جلد ۱,۲,۳,۴,۵,۶,۷,۸

8 کتاب

این مجموعه کتاب ها، روزگاری پیش از این برای کسانی که در بارهٔ جهان پس از مرگ کنجکاو بودند؛ بسیار خواندنی، عجیب و جالب بود. اما امروز با وجود اینترنت، شبکه های اجتماعی و ماهواره و برنامه‌های جالبی که در بارهٔ این موضوع ساخته می شود؛ تنها علاقه مندان کتابند که این کتاب ها را می خوانند. یکی از بهترین برنامه های تلویزیونی در بارهٔ جهان پس از مرگ، برنامهٔ خوب «زندگی پس از زندگی» آقای موزون است. آن روزها من کنجکاو بودم و هر منبعی را در این زمینه دنبال می کردم و به این مجموعه رسیدم و بسان تشنه ای که مشتی آب خنک به دست آورده باشد، به راستی لذت بردم. خداوند به نویسندگان، مترجمان و ناشران این کتاب ها توفیق و سلامتی بدهد... . البته آن زمان تا جلد 8 چاپ شده بود و من 8 جلد را به مرور و پس از چاپ می خریدم و می خواندم. گویا تا 10 جلد یا بیشتر هم ادامه داشته است. در این کتاب ها کسانی که مدتی از بدنشان جدا شده و به اصطلاح مرده بودند، دوباره به جسمشان برگشته و رویدادهایی را که در این فاصله دیده بودند، تعریف می کردند. در آن زمان این مطالب جزو اسرار مگو بود و به این افراد برچسب های نامناسب می زدند. اما امروز با وجود تعداد زیاد این تجربه گران، اوضاع بهتر شده است. اگر مایل بودید تجربه های این افراد را در کتاب های یاد شده بخوانید.

35

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

سعید بیگی پسندید.
خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی

6

سعید بیگی پسندید.
21 قانون مولانا: گر تو راه افتاده ای راهت هویدا می شود

9

سعید بیگی پسندید.
21 قانون مولانا: گر تو راه افتاده ای راهت هویدا می شود

2

سعید بیگی پسندید.
بادبادک باز

1

سعید بیگی پسندید.

23

سعید بیگی پسندید.
شیطان در خانه
          زمانی که این کتاب را شروع به خواندن کردم نمی دانستم که موضوعش چیست و بعد فهمیدم که درباره نحوه شهادت امام حسن(ع) از زبان همسر ایشان جعده است؛ جالب تر آنکه نمی دانستم در ایام شهادت همین امام بزرگوار، این کتاب را تمام می کنم.
در بخش هایی از کتاب، به بیان زندگی ائمه دیگر پیش از این می پردازد. بخشی که برای بنده جالب بود، آن قسمتی بود که مهربانی مادر حضرت قاسم یعنی نفیله را بیان می کند که چون جعده فرزندی از امام نداشت، حضرت قاسم را به کمک جعده می فرستاد که کارهایش را انجام دهد.
نوشتن کتاب از زبان همسر امام باعث می شود، شما بیش از پیش مظلومیت امام حسن(ع) را حتی در خانه خود درک کنید، چه برسد به اشعث که پدر زن امام بوده است.
در همان شب هشتم ماه صفر که در آن روز طبق روایات شهادت ایشان موثق تر است، به هیئتی برای شرکت در برنامه شهادت امام حسن(ع) رفتم، هیئت انصارالحجه که از هیئت های معروف مشهد است و جزو شلوغ ترین هیئت هاست؛ شاید باورتان نشود ولی آن شب، نصف حسینیه هم به زور پر شد در صورتی که برای شهادت دیگر ائمه اینطور نیست. آنجا بود که فهمیدم که امام حسن هنوز هم بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال، بین شیعیان هم غریب و تنهاست. غریبی که از همان کودکی شروع شد و تا الان ادامه دارد.
در کودکی که ماجرای کوچه برای مادرش اتفاق افتاد و نتوانست به خاطر تنها و غریب بودن کاری کند؛
در جنگ با معاویه به خاطر پیوستن یکی از سرداران سپاه ایشان به دشمن، برای حفظ جان شیعه مجبور به قبول صلح می شود؛
به جان ایشان در همان جنگ با دسیسه پدر زنش اشعث، مورد سوء قصد قرار می گیرند؛
در همان جنگ پس از قبول صلح، فردی ایشان را مذل المومنین خطاب می کند؛
در خانه، توسط همسرش به شهادت می رسد؛
پس از شهادت تابوت ایشان تیرباران می شود؛
پس از گذشت سال ها، مزار ایشان توسط آل سعود تخریب میشود؛
نه حرمی، نه بارگاهی، نه زائری، نه شمعی سر مزارشان...، 
مراسم شهادت ایشان هم که اینگونه برگزار می شود؛ نمی دانم دیگر چه بگویم فقط میدانم امام حسن(ع) خیلی غریب است و هرچقدر از مظلومیت و غریب بودن ایشان بگویم کم گفته ام.
        

5

سعید بیگی پسندید.
رشد

4

سعید بیگی پسندید.
قلعه حیوانات

5

سعید بیگی پسندید.
کتاب کتاب: رهیافتی به منظومه فکری رهبر معظم انقلاب درباره کتاب

4

سعید بیگی پسندید.
گزارش یک زندگی

2