یادداشت سعید بیگی

آینه
        ما زنده به شناختِ خویشتنِ خویشیم و اگر خویش را نشناسیم و هویت خود را به جای نیاوریم؛ هیچ نیستیم. گمگشته‌ای در این دنیای بزرگیم و بس!

این کتابِ «آینه» حکایت مردی است که خویشتنِ خویش را گم کرده است و از وی هیچ نشانی ندارد.

و در به در، در پِیِ کسی یا کسانی است که به حیلتی و چاره ای و راهی هویتش بیابند یا هویتی دیگر بدو بخشند تا شناخته شود.

و بدین سان به زندگی بازگردد؛ که بی هویت زندگی را نشاید!

                                             ***

ای بی‌خبران ز درد و آهم | | خیزید و رها کنید راهم

من گمشده ام، مرا مجویید | | با گمشدگان، سخن مگویید

تا کی ستم و جفا کنیدم | | با محنت خود رها کنیدم

بیرون نکنید از این دیارم | | من خود به گریختن سوارم

از پای فتاده‌ام چه تدبیر | | ای دوست بیا و دست من گیر ...

                           (لیلی و مجنون نظامی گنجه‌ای)
      
57

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.