بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

4.3
49 نفر |
30 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

94

خواهم خواند

30

کتاب همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)، نویسنده زینب عرفانیان.

لیست‌های مرتبط به همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

یادداشت‌های مرتبط به همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه)

                دوست دارم این نکته رو بهتون بگم که این کتاب با فضای غالب روایت‌های دفاع مقدس و دفاع از حرم تفاوت مهمی داره؛ اونم اینکه حس بزرگ جاری توی این کتاب، غم نیست. پرستاری از ایران می‌ره توی یکی از شهرهای سوریه بیمارستان زنان و زایمانی برپا می‌کنه. اینطور که فهمیدم اون شهر چندسال دست داعش بوده و مردهای شهر خیلی‌هاشون به داعش پیوسته بودن اما اون پرستار به زن‌ها و بچه‌های ساکن شهر به چشم «همسایه‌های خانم‌جان» نگاه می‌کنه و به خاطر همین تمام انرژی و تلاشش رو برای کمک به اون ها می‌ذاره؛ و نتیجه تلاشش رو هم می‌بینه. کار به جایی میرسه که همونایی که روزای اول از ایرانی‌ها می‌ترسیدن یا بدشون می‌اومد حالا اسم این پرستار ایرانی رو روی نوزادای پسر و اسم خانمش رو روی نوزادای دخترشون میذارن.
کتاب حس خوبی داره. خوشحال میشید از خوندنش.
زینب عرفانیان هم مثل کتابای دیگه‌اش هنرمندی خودش رو نشون داده.
اما من فکر میکنم قاطی کردن دو تا زمان با هم توی کتاب (زمانی که راوی توی سوریه هست و زمانی که توی ایران براش اتفاقی رخ میده) خوب درنیومده و مخاطب رو اذیت می‌کنه. یه جاهایی از کتاب هم احساس پراکندگی داشتم.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            کتابی که در من شوق نوشتن رو زنده کنه قطعاً کتاب خوبیه. وقتی دوست داشته باشم درباره اون کتاب حرف بزنم و بنویسم یعنی چیزی رو در من زنده کرده. صفحه به صفحه موقع خوندن کتاب  با نویسنده حرف زدم و بعد از تموم شدنش با راوی. اما فقط در حد چندتا نکته کلی. دلم می‌خواد ساعت‌ها بشینم و درباره کتاب باهاشون حرف بزنم.
قبل از خوندن کتاب از اسم #همسایه‌های_خانمجان تصور خاصی نداشتم.
همسایه‌های خانمجان کیا هستن به نظرتون؟ 
اونهایی که در جوار #حضرت_زینب(س) زندگی می‌کنن، حتی اگه دشمن و دشمن‌زاده باشن. 
این کتاب #خاطرات یک پرستاره که مأمور می‌شه برای همسایه‌های خانمجان یه کار مهم انجام بده. نمی‌خوام بگم چه کاری چون بخشی از هیجان خوندن کتاب به همینه. چیزی که این کتاب رو متفاوت کرده اینه که خود راوی اصلا مهم نیست. کاریه که انجام داده مهمه.
نه که مهم نباشه. در واقع راوی شخص خودش رو نادیده گرفته. اتفاقات شیرین تو این کتاب زیاده ولی #پیرنگ کتاب یه جوریه که مدام آدم اشکی می‌شه. البته روایت‌های تلخ رو ناگفته نذاشتن ولی زود از روش عبور کردن. یا جایی روایت‌ش کردن که زهرش کمتر باشه. و چه کار خوبی کردن. چون به اندازه کافی قلب آدم فشرده میشه با خوندن این کتاب.
نقطه‌ی قوت کتاب، روایت کار بزرگیه که انجام شده.  اما قطعاً اگه چینش هنرمندانه و نثر خوب نویسنده نبود شاید روایت راوی هم به ثمر نمی‌نشست. هر دو مکمل هم هستند و بدون یکی دیگری چیزی رو از پیش نمی‌بره.
ولی نویسنده هم خیلی هنرمندانه پشت متن پنهان شده و حضورش اصلا حس نمی‌شه.
خوشحالم که زود خوندمش. شما هم بخونید.
          
            قبل از هرچیز باید بگویم که همسایه‌های خانم جان یک روایت کم‌نظیر است. بعید می‌دانم شبیه چیزی که در این کتاب، راوی خوش‌سلیقه روایت کرده و نویسنده‌ی خوش‌ذوق با قلم روانش به جان مخاطب ریخته، قبلا در کتابی خوانده باشید. شما قرار است یک روایت انسانی از چهار ماه حضور خاطره‌انگیز راوی در سوریه را بخوانید، یک روایت انسانی محض و البته به اقتضای فضای جنگ، مقداری ناراحت‌کننده. جایی که شخصیت راوی باید یک نیروی داعشی قسم‌خورده را معاینه کند، یا به اعضای خانواده‌اش خدمات پزشکی بدهد. شما یک روایت انسانی پزشکی خواهید خواند از دکتر احسان، که دلش می‌خواسته تفنگ دستش بگیرد و در خط مقدم این‌طرف و آن‌طرف کند، اما از قسمت و تقدیر خوبش فرستاده می‌شود به جایی که خیلی ربطی به تیر و تفنگ ندارد، و به جایش باید یک بیمارستان محلی را اداره کند و سلاحش ابزار پزشکی باشد و بیش‌تر روی مردم تاثیر مثبت بگذارد. یک روایت ساده، محکم و خوش‌خوان که البته به مقدار لازم هم، روضه‌های نمکین دارد برای بارانی‌شدن آسمان دل‌تان. و این ریشه در مداح بودن راوی دارد که از قضا چند دوست نزدیکش هم شهید شده‌اند و او را جا گذاشته‌اند.
 بیش‌ از این اگر بگویم، مزه‌ی کتاب از بین می‌رود. خودتان باید بخوانید؛ که همسایه‌های خانم جان، روایت جذاب و منحصر به فردی است. قبلا تا نیمه‌ی آن را تضمین کرده بودم که از خواندنش پشیمان نخواهید شد، حالا اما کل کتاب را. به سلیقه‌ی من که بسیار جذاب بود و روان، شاید برای شما هم تجربه‌ی روان و دوست‌داشتنی‌ای باشد. دست مریزاد به هر دو چهره‌ی کتاب: راوی‌ خوش‌سلیقه و نویسنده‌ی خوش‌ذوق.
          
            #همسایه‌های_خانم_جان 

هنوز از طعم گوارای کتاب آخری مستم،مزه شیرین روایتی بکر از زبان پرستاری که در شهر مهربانترین پرستار عالم،از همسایه هایی پرستاری میکرد که همسرانشان تیغ به صورت انسانیت کشیده بودند.

من تا به حال کتابی در مورد مدافعان حرم نخوانده بودم.همان اول هم که این کتاب برای خواندن در حلقه معرفی شد  با دیدن تصویر روی جلد فکر کردم با داستانی از یک مادربزرگ مهربان که تنهاست و همسایه ها خانم جان صدایش میزنند و‌ دسته جمعی برای زیارت به مشهد میبردنش و آنجا او بیمار میشود طرف هستم.چون کتاب را الکترونیکی خواندم فقط عکس را سرسری دیده بودم و به نوشته های روی جلد توجه نکرده بودم.
اما وقتی شروع کردم به خواندن، متوجه شدم داستان از زبان یک مدافع حرم،یک پرستار مرد است که با انتظاری پنج ساله برای جهاد بالاخره به سوریه اعزام میشود اما بر خلاف میل باطنی اش مسئولیت بیمارستانی متفاوت به او سپرده میشود،بیمارستان زنان آن هم نه برای زنان جنگ زده سوری بلکه زنان مردان داعشی😳

قلم نویسنده مثل خیال راوی سیال است اما نه رها از هر قید و بندی،استادانه از ابتدای داستان ما را در دو زمان و دو فضا پیش میبرد تا هم نگران سمیه و فرزندانش باشیم و هم نگران زنان داعشی و اتفاقات ابوکمال.من روانی قلم خانم عرفانیان را خیلی دوست دارم و به دلم مینشیند.
#همسایه_های_خانم_جان از آن دست کتاب هایی است که وقتی شروع میکنی اش میتوانی یک نفس تا آخرش را بخوانی.جذاب و پر کشش و پر احساس.کتاب بخاطر مداح بودن راوی،در جاهای مختلف گریزی به روضه ها و ادعیه زده است که شاید مخاطب از طیف عادی را دلزده کند اما حتی آن قسمت ها هم برای من خواندنی بود و البته با هر توسل من هم داغ دلم برای عرض حوائج تازه میشد.

فکر میکنم این روایت متفاوت که روی دیگر جنگ یعنی کمک به کسانی که زمانی یاور دشمن بوده اند و تلاش برای مداوای زخمهایشان و تولد فرزندانشان آنقدر شیرینی در دلش داشته باشد که مجابمان کند چند ساعتی را پای خاطرات احسان جاویدی بنشینیم تا برایمان از پرچم همیشه در اوج کشورمان و رشادت جوانانمان و محبت مردم سوریه با اصدقا خواندن مدافعانمان و امداد های غیبی خانم جانمان بگوید و ظلم های بی حد داعش را در تمام اعمال پست فطرتانه اش نشانمان دهد که چگونه بعد از به شهادت رساندن مدافع حرم از بینی و گوشش هم نمیگذرند یا دختر شوهردار بچه دار را در مقابل چشمان پدرش به غنیمت و کنیزی میبرند و حتی مردم سرسپرده به دولت کثیف شیطانی شان را هم از دارو و غذا محروم میسازند.

#همسایه‌های_خانم_جان 
#زینب_عرفانیان
#احسان_جاویدی
#حلقه_کتابخوانی_مبنا 
#تنها_کتاب_نخون 
#با_کتاب_قد_بکش 


🌸سایه🌸
@sayeh_sayeh  کانال ایتا
          
            کتاب همسایه های خانم جان ، کتابی است به قلم خانم زینب عرفانیان که در سال ۱۳۹۹ توسط نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده است. همسایه های خانم جان روایت خاطرات  احسان جاویدی است که برای دفاع از حریم حرم حضرت زینب به خاک سوریه رفته است. احسان جاویدی یک پرستار است. او در البوکمال سوریه ، اداره بیمارستان زنان و زایمان را به عهده دارد. این کتاب در اثنای خاطرات پر از هیجان آن پرستار ، از جغرافیای سوریه و شهرهایش  تا عقاید مردمان قبایلش  ،علت و  تاریخچه جنگ زده بودنش ، چرایی دفاع از حریمش ، صاحب بزرگوار حرم مطهرش و حتی تشریح فضای ناریک سایه افکنده بر مردمان آنها و بالاخص زنها و کودکانش هم گفته است.به جرأت میتوان گفت که با سیر در  قضایای این کتاب ،  بسیاری از تردیدها و وهم ها  ، سوالات و ابهامات خواننده درباره کشور سوریه رنگ باخته و به مرز شفافیت می رسد.
 در فصلهایی از کتاب که این شوق دانستن و اموختن با حزن مظلومیت  حضرت زینب و رقیه خاتون در هم امیخته میشود ،  خواننده را دیگر یارای مقاومت در برابر اشک نیست .
          
            *«با همسایه‌های خانوم جان»*

هنوز چند صفحه بیشتر نخوانده‌ام که دلم می‌لرزد. 
چه حُسن تقارن جذابی!

روزهای روایتِ این کتاب، مقارن با فاطمیه است و اتفاق اصلی روایت از تأسیس یک بیمارستان و زایشگاه می‌گوید، در قلب شهرهای داعش و برای زن و فرزندانِ همان داعشی‌هایی که داشتند برادران مارا در چند متر آن‌سو‌تر مُثله می‌کردند. و من امروز که این کتاب را می‌خوانم، فاطمیه است. و چند روز قبل‌تر اسراییل، شما بخوانید پدر داعش، چندمین بیمارستان را در غزه به خاک وخون کشیده است! و بر سرزمینشان، مرگ ونفرت پاشیده است.
اندیشه‌ی داعشی وصهیونیستی برقلب انسانیت زخم می‌کارد و اسلحه می‌سازد برای کشتن آدمها.
وتفکر شیعی، برادری می‌کارد، زخمهای بدنِ آدمیت را ترمیم می‌کند و به تولد انسانیت همت می‌گمارد.

تفکری از مکتب بانویی که این روزها سیاه‌پوش شهادت مظلومانه‌اش هستیم. همو که «جار» را بر « دار »مقدم می‌شمرد. و اگر نبود پاسداری مظلومانه‌ی برادران مدافع حرمِ« خانوم جان» امروز این زخمها نصیب تن ‌و بدن زنان و کودکان و مردمان سرزمینم بود.

می‌خوانم و خود را لای حرفهای زخمیِ کتاب می‌بینم. مدام با روضه‌های مسلّم و مکشوفِ کلماتش، اشک می‌ریزم. با زیارت مفجعه‌اش دستهایم را در پنجره‌های ضریح حضرت عقیله س حلقه می‌کنم. کنج رواق دورکعت نماز زیارت می‌خوانم و سر سفره‌ی بی‌ریای نذری حضرت مادر می‌نشینم.

با زنان بخت‌برگشته‌ی سوری درد می‌کشم. با کودکان یتیمشان با پای پر آبله و تاول در جستجوی نان و دارو کوچه به کوچه هروله می‌کنم. و از غصه تب می‌کنم.
و آن روز که انبار داروی داعش کشف شد، انگار حرارت تبم می‌افتد‌. گونه‌هایم از فرط شادی گل می‌اندازد. بسته‌های پوشک وشیر را که به دست تازه مادرِ نوجوان داعشی می‌دهم با برق رضایتِ چشمهایش، تا صبح در نور و شادی پای‌می‌کوبم.

از فکرِ اینکه کودکی که در به دنیا آمدنش کمک کرده‌ام فرزند نامرد داعشی‌ای است که کمی آن‌سوتر، دارد کادر برگلوی کودکی سوری می‌کشد، قلبم تیر می‌کشد. اما اراده‌ام در انجام رسالتم متزلزل نمی‌شود. 

هر صفحه که پیش می‌روم از ترسیم چهره‌ی پاک و مقتدری که از تفکر انقلاب اسلامی در سرزمینی که بذر اندیشه‌ی کودکانش، دشمنی با فرزندان انقلاب اسلامی است، برخود می‌بالم. می‌بالم از این تأثیر بی‌نظیر فرهنگی که روی مادران وکودکان ونسلهای بعد این سرزمینِ داعش پرور باقی گذاشته شده وبرای همیشه آنان را عاشق فرزندان روح الله کبیر ره کرده‌است. که هیچ قیمتی برایش متصور نیست. از صادر شدن انقلابمان، در قلب داعش و نور پاشیدنش بر ذهن و فکر مسموم مردمان این خاک داعش پرور در پوست نمی‌گنجم.

و چه بهایی می‌توان برای فکر وقلم خواهر عزیزم زینب عرفانیان در نظر گرفت که به‌ حق، زینب‌گونه پیام عاشورای فرزندان انقلاب اسلامی را از آن شام پر بلا، به عالم مخابره کرده‌است. و روایت پرستاریِ برادرانه‌ی احسان جاویدیها را در آن سرزمین، از لای خاطرات خاک خورده به تصویر کشیده و به زیور تبع آراسته است.

از صمیم قلب برای همه‌ی پاسداران گمنام اندیشه‌های ناب مکتب اهل‌بیت ع از جمله استاد عزیزم خانم عرفانیان و برادر احسان جاویدی آرزوی توفیق دارم. 
سعیکم مشکور انشاالله🤲


          

خیلی اهل
            
خیلی اهل یادداشت نوشتن درباره‌ی کتابهایی که می‌خوانم نیستم مگر اینکه آنقدر دوستش داشته باشم که بخواهم دیگران هم بخوانندش. 

قبلترها یادم نیست کدام کتاب خاطرات را می‌خواندم که در آن از تاثیر فرهنگی یک مدافع حرم بر مردم سوریه می‌گفت. تاثیری که بسیار اندک بود چرا که مدافعین می‌رفتند، می‌جنگیدند، خون می‌دادند، مردم سوریه را نجات می‌دادند اما همچنان آنها ایرانی‌ها را دوست خود نمی‌دانستند. ما را همانقدر اشغالگر می‌دانستند که ترکها و امریکایی ها را. مارا کسانی می‌دانستند که برای اینکه جنگ وارد مرزهایشان نشود آمده‌اند در سوریه بجنگند! اما آن مدافع حرم که عربی بلد بود، میانشان می‌رفت، از مغازه‌هایشان جنس می‌خرید و یک جورهایی جهاد فرهنگی می‌کرد. چقدر آن روز حس کردم جای این آدم‌ها میان رزمندگان لژیونر ما خالی است... 

حالا می‌خواهم به کتابی مهمانتان کنم که همان جای خالی بزرگ را پر کرده است! روایت مردانی که برای خدمت به مردم سوریه به آنجا رفته‌اند... برای تاثیر فرهنگی... چنان تاثیری که مردم آنجا نام یکی از این مدافعان و همسرش را روی پسران و دخترانشان می‌گذارند! تاثیری از جنس دعاهای عهد خاطرات سفیر روی هم خوابگاهی های اهل سنت که بفهمند شیعه هم قرآن و نماز می‌خواند! 

کتاب #همسایه‌های_خانم‌جان پر است از این خاطرات ناب یک "مدافع حرم-سلامت" که به سوریه می‌رود تا زنان و فرزندان سرزمین‌های آزاد شده از شر داعش را مداوا کند. از تلاش‌هایشان در نهایت کمبود امکانات می‌خوانیم تا توسل‌های گاه و بی‌گاه که با معجزات روضه‌ها همراه می‌شود... کتابی پر از ناگفته‌های دفاع در سوریه که همه‌ی ما تشنه شنیدنشان هستیم. روایت راوی ناب و دست اول است و قلم نویسنده گیرا و روان. 

شاید قبلا این کتاب را دیده باشید ولی مثل من نه اسمش جذبتان کرده باشد نه طرح جلد کلیشه‌ای آن. اما گاهی از کوزه همان که درون است برون نمی‌تراود! پس حتما بخوانیدش که گوهر کمیابی است درونش... 

#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش