بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مرضیه نفری

@Nafary

12 دنبال شده

51 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                شروع و پایان کتابها جالب بود و با شگفتانه همراه بود. مثلا کتاب اول با پرت شدن کلاه رضا از طبقات بالای عمارت نویان‌خان پایان می‌‌‌یابد و خواننده را بین حقیقت و تخیل سردرگم می‌‌‌کند. کتاب دوم با باز بودن چشم رضی و اینکه رضا می‌‌‌فهمد رضی هم مثل شکور از سرزمین مردگان است. فصل سوم با بالنی که هوا رفته و ما نمی‌دانیم آیا می‌تواند پرواز کند یا باید منتظر سقوطش باشیم.
استفاده از شخصیت میرزا حسن رشدیه، علی یوشیج (نیما) بسیار جالب بود اما نیما به سرانجام نرسید و نویسنده خیلی کوتاه از کنار شخصیت او رد شد. گویی با حذف نیما یوشیج از این کتاب هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
شخصیت‌ها جان نمی‌‌‌گیرند ودر ذهن خواننده ته نشین نمی‌شوند. شاید به دلیل تعدد آنها یا برونگرا بودن یسیاری از آنهاست. ما از کنار همه شخصیت‌ها گذر می‌کنیم. هیچ شخصیتی فکر نمی‌‌‌کند. احساساتی مانند دلتنگی، غم، عشق و اندوه را در کار نمی‌بینیم. با مرگ راحت کنار می‌ آیند. در حالیکه برای یک مادر؛ غم و دوری مرگ عزیزش همیشه سنگین بوده و هست. رضا کمتر دلتنگ خانواده‌اش می‌شود. 
فضا خیلی مردانه و خشک است. می‌دانیم که تاثیری‌گذاری اجتماعی زن‌ها در آن زمان کم بوده است و اکثر بانوان در خانه درگیر بچه‌ها و مدیریت داخلی خانه بوده اند. اما برای داستان و بهتر شدن آن بهتر بود شخصیت‌های زن حتی شده به عنوان آشپز مدرسه به کار روند تا فضای داستان بهتر و دل‌نشین‌تر باشد. ما زن تاثیرگذار در داستان نداریم. لیلا خواهر مجید که کار خاصی نمی‌‌‌کند و ما راحت می‌‌‌توانیم حذفش کنیم. دده خانم(تنها زن قوی و مهم داستان) که خودش نمی‌تواند با ما حرف بزند. حرفش را با کمک مترجم دختر کوچک منتقل می‌‌‌کند و علامت سوال بزرگی در ذهن ما می‌‌‌گذارد. نویسنده چه منظوری از الکن بودن کلام دده خانم دارد؟
        
                کتاب با دو شخصیت نوجوان به نام مجید در دهه 1390 و رضا در دوران قاجار روایت می‌‌  شود. دغدغه نویسنده و توجه ویژه به ایران، هویت و فرهنگ ایرانی اسلامی‌‌  و کودکان مهم است. ما اطلاع کمی‌‌ از کودکان و نحوه زندگی آنها در زمان قاجار داریم. مواردی که در این کتاب بیان می‌‌  شود مثل ظلم به کودکان، وبا، چگونگی آموزش و کار کودکان،  معماری ایران در آن دوره، شناخت مشکلات فرهنگی و اجتماعی ایران در زمان قاجار، فقر و کار کودکان به همراه مرگ و میر بالای کودکان توجه به خرافه مثل جن و ... اطلاعات زیادی را به خواننده امروزی می‌دهد. 
کتاب به سفر درونی، سفر بیرونی قهرمان به پرورش تخیل، ارزش های انسانی می‌‌‌پردازد اما نوجوان‌های داستان با همه اتفاق‌هایی که پشت سر می‌‌‌گذارند، بزرگ نمی‌شوند و خواننده سفر قهرمان را درک نمی‌‌کند. مجید فقط روایت‌گر داستان نیست، بلکه خود وارد قصه می‌‌  شود و سفرش را شروع می‌‌  کند اما در پایان داستان در رفتارها و نگاه او به زندگی، تغییری نمی‌بینیم.
اشاره به قنبر غلام حضرت علی (ع) و ارادتی که سیاه پوست‌ها نسبت به ایشان داشتند برای خواننده جذاب بود. نویسنده به سیاه پوست ها توجه کرده و شخصیت پردازی خوبی از این شخصیت ها دارد. به همین دلیل به جرات می توان بیان کرد که کافور و الماس از بهترین شخصیت‌پردازی‌های این مجموعه می باشد.
        
                در کتاب نیستی آرام آقای مرتضا کربلایی لو ما با یک داستان رئال مواجه هستیم. اما بسیاری از اتفاق های این کتاب غیرقابل باور می‌باشد. با توجه به فرم کتاب ، این مورد به باورپذیری و همذات پنداری با شخصیت ها آسیب زده است. 
طرح داستان دچار مشکل اساسی است. خط داستانی در میانه راه از دست می‌رود و مانمی‌توانیم یک طرح منسجم را برای داستان در نظر بگیریم. 
سوالهای بسیاری در مورد داستان مطرح می‌شود که تا پایان کتاب پاسخ داده نمی‌شود. به خصوص فصل های آخر نمی‌تواند کار را جمع بندی کند و خواننده پس از مطالعه 500 صفحه از خود می‌پرسد: «حرف اصلی نویسنده چه بوده است؟ کدام افق را به من نشان داد؟» مطرح کردن مسائل اجتماع، سیاسی ، فلسفی در داستان بدون اینکه به کمک داستان بیاید، باعث اطناب کار شده است و آسیب جدی به کار وارد کرده است.
ورود شخصیت ها در داستان منطقی نیست. نویسنده از تصادف و حادثه استفاده کرده است. برای اینکه گره های داستانی را باز کند، شخصیت اول را یک جوان راننده که دکتری فلسفه دارد در نظر گرفته است. هر کجا به ورود یک شخصیت جدید نیازمند هستیم به طور اتفاقی شخصیت مورد نیاز به عنوان مسافر در ماشین او می‌نشیند و گره های داستانی را باز می‌کند. در بررسی شخصیت مصطفی نکات مبهمی‌وجود دارد. مصطفی کدام ویژگی خاص از لحاظ زیبایی، فضیلت اخلاقی، روابط عمومی‌فوق العاده و ... دارد که مورد توجه کلیه آدم های داستان قرار می‌گیرد. به خصوص همه زن های داستان به او اعتماد می‌کنند، راز دل فاش می‌کنند و به میزان بسیار زیاد با او صمیمی‌می‌شوند. در داستان به خصوصیت خاص مصطفی اشاره نشده است که خواننده بتواند کارکرد آن را باور کند.
        
                آقای سجاد خالقی سراغ سوژه ای رفته است که با همه تکرارش برای ما جذاب است. مقاومت و وطن پرستی در دوره ای که مردان حکومت دست نشانده بوده اند و به راحتی خاک وطن را می‌فروختند و پای معاهدات را مهر و امضا می‌زدند. راستی مردم در مقابل این وطن فروشی ها چه می‌کردند؟ آیا آنها راضی بودند  که با یک امضا، نام و رسم شان از ایران کنده شود و از آن پس اجنبی خوانده شوند! چه کسانی برای نگهداری مرزهای ما خون دل خوردند! بر آنها و خانواده هایشان چه گذشت؟
این کتاب خوش خوان به راحتی همه این سوال ها را پاسخ می‌گوید. دستمان را می‌گیرد و ما را به دل تاریخ می‌برد. در همان فصل اول با مهران کابلی، یوزباشی بلوچستان آشنا می‌شویم. مردی میان سال که خودش را همخون رستم دستان می‌دارد و دغدغه وطن و خاک را دارد. سرحدات مرزها برایش مهم است و ورود اجنبی به این خاک، خط قرمز اوست. 
مهران متوجه می‌شود که انگلیسی ها تصمیم گرفته اند سرحدات مرز شرقی را تغییر دهند و به رود هیرمند دست یابند. او این نکته را به حکومت مرکزی اطلاع می‌دهد. اما وقتی با بی توجهی آنها مواجه می‌شود به تنهایی راه تهران را در پیش می‌گیرد تا حکومت را متوجه خطر کند اما در تهران با مردانی خودفروخته و خائن مواجه می‌شود. او تصمیم می‌گیرد به تنهایی و با کمک دوستان محلی کار را به اجنبی سخت گیرد تا خاک وطن حفظ شود.
        
                داستان با محوریت سلیم بن هشام که شخصیت خیالی است پیش می رود و به دوران زندگی خلیفه سوم و انتخاب امام علی ع به خلافت و جنگ صفین می پردازد. گریزی هم به واقعه کربلا دارد. 
داستان عاشقانه ای بین سلیم و راحیل دختر مفتی دربار معاویه روایت میشود. در طول داستان ما روند تحولات شخصیتی و شناختی سلیم را مشاهده می کنیم. او قدم به قدم رشد می کند. شک می کند و برای یافتن پاسخ و رسیدن به یقین همه راهها را می رود . در نیمه داستان او راهش را پیدا می کند و مسیر تحولش را پیش می رود. مسیری سخت با آزمون هایی دشوار . وقتی به مالک، عمار، و علی ع می رسد ما را به شناختی کامل از حکومت علوی، عدالت در نگاه حضرت علی می رساند. اطرافیان و خواص کوفه و حکومت را که می شناسیم علت بسیاری از ناکامی‌ها و شکست های حکومت علوی را می فهمیم. 
نویسنده تسلط کاملی به تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ شام و روم ، شناخت فرهنگ عامه روم و شام و اسطوره های روم و یونان دارد. او از فرهنگ کوچه و بازار و زندگی مردم شام بسیار استفاده کرده است.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            قم یکی از شهرهایی‌ست که بیشترین شهدا را در طول دفاع مقدس، تقدیم کرد. قبلا کمتر به این فکر کرده بودم که شهرم در آن هشت‌سال، چه حال و هوایی داشته است. خیابان‌هایش چه شکلی بوده‌اند و مردمش چطور روزهای سخت جنگ را می‌گذراندند.
یکی از دلایلی که باعث شد در خرید و خواندن "ستاره" شک نکنم، همین بود: مکان داستان قم بود و زمانش هم روزهای جنگ تحمیلی.

ستاره، دختر نوجوانی‌ست که در اوج نوجوانی و بحران‌هایش، گرفتار مشکلات زیادی است. انگار والدینش او را نمی‌بینند و نمی‌فهمند. هر روز جملاتی مثل این را می‌شنود: "قد بلند کرده، عقلش که بزرگ نشده!" کسی درک درستی از او و دنیایش ندارد. شاید اگر او پسر بود، همه‌چیز بهتر می‌شد.
مشکلات خانوادگی یک‌طرف، اخبار جنگ همه‌چیز را پیچیده‌تر می‌کند. نگرانی از جبهه‌ها و آشناهای رزمنده و همینطور گم‌شدن داماد خانواده در خط، هرکدام به نحوی فشار روی ستاره را بیشتر می‌کنند. شب‌های بی‌ستاره، روایت روزهای پر فراز و نشیب این دختر است.

مواجه‌شدن با خیابان‌هایی که از آن‌ها عبور کرده‌ام و مکان‌هایی که می‌شناسم، برایم بسیار جذاب بود. داستان ریتم سریع و کشش خوبی داشت، هرچند که از نظرم دز عاشقانه ماجرا می‌توانست کمتر باشد. توجه زیاد ستاره به مسعود، نقشه کشیدن برای جلب توجه او و نوشتن نامهٔ عاشقانه می‌توانستند جای خود را به مشغله‌های دیگری بدهند.

در کل، اگر دنبال کتابی با حال و هوای نوجوانی و جنگ هستید روزهای بی‌ستاره منتظر شماست. شاید دوست داشتید بعد از خواندنش، زیر یک پتوی هواکش‌دار قایم‌شوید و نظرتان را با انگشت روی هوا بنویسید!
          
            
شب‌های بی‌ستاره رمانی‌ است خاص نوجوانان که در ۱۶۵صفحه به قلم مرضیه نفری و در سال ۱۳۹۵ به رشته تحریر در آمده است. رمان حول محور دختری می‌چرخد به نام ستاره که بحران‌های دوران نوجوانیش را می‌گذراند. و در این میان کشمکش‌هایی که با خانواده و شرایط زندگی اش از جمله فقر، تعصب فکری اطرافیان و... دارد نیز آتش این بحران‌ را شعله‌ور تر می‌کند. ستاره‌ای که در خانه با همه قابلیت‌ها و توانمندی‌هایش نادیده گرفته می‌شود در کنار همسر شهیدی که مسئولیت تدارکات پشت جبهه را در مسجد محل عهده‌دار است کم‌کم خودش را پیدا می‌کند. از همه مهمتر در پی اتفاقاتی متوجه می‌شود احساسی در او نسبت به یکی از رزمندگانی که از بچه‌های مسجد است، در او شکل گرفته که از آن‌جا که راه مدیریت این احساس ناآشنا را نمی‌داند برای بروز و ظهورش دست به کاری می‌زند که هرگز مورد پسند خانواده نیست و این او را دچار دردسرهای بزرگی می‌کند. نویسنده به خوبی توانسته است کشمکش‌های درونی ستاره را و جدال های حق و باطلی را که باخانواده‌اش دارد به تصویر بکشد. جوری که خواننده را به خوبی با او همدل می‌کند. نویسنده هم‌چنان می‌تواند آن‌چه از اعتماد و دیده شدن و احساس پاک که موجب تغییر در شخصیت ستاره می‌شود را به خوبی به تصویر بکشد و عوامل خارجی را در تحول درونی ستاره دخالت دهد.