معرفی کتاب هستی اثر فرهاد حسن زاده

هستی

هستی

4.3
209 نفر |
86 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

427

خواهم خواند

294

شابک
9789643916244
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1398/9/27

توضیحات

        هستی دختر نوجوانی‌ است که نمی‌خواهد مثل بقیه دختر‌ها باشد. او آرزو دارد وقتی بزرگ شد راننده تریلی، خلبان و یا دروازه‌بان تیم صنعت نفت آبادان شود اما وقتی جنگ اتفاق می‌افتد، در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد و نگاهش نسبت به دنیای اطرافش تغییر می‌کند.
      

لیست‌های مرتبط به هستی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به هستی

یادداشت‌ها

zahra shams

zahra shams

1401/2/11

          دلش می خواست پسر می بود نه دختری که مو های بلندی داشته باشد ، خاله بازی کند و گشواره بیاندازد.از این کار های دخترانه
متنفر بود. هستی عاشق فوتبال بازی کردن در کوچه بود  و  دوست داشت همراه دایی جمشید به میدان جنگ برود تا در مقابل دشمن بایستد و بجنگد . هستی خود را دختری سر راهی میدانست و به نظرش بابا از او متنفر بود...

تقریبا این کتاب را یک سال پیش خواندم:)
کتاب قشنگ و بامزه ای بود و حال و هوای خوبی داشت. 
این موضوع که بعضی از بخش هایش به آبادانی نوشته شده بود خاص و متفاوت بود، اما در برخی از این قسمت ها کلمات آبادانی برای خواننده ناآشنا بودند و او را گیج میکردند و از نظرم اگر معانی آنها را در پاورقی می نوشت خیلی بهتر بود.
پایان کتاب بسیار جامع و تکمیل بود و نویسنده از پس آن به خوبی برآمده بود و سرانجام شخصیت ها را برای خواننده مشخص کرده بود.
بعضی از بخش های اضافی داستان میتوانستند کمتر باشند زیرا باعث بی حوصلگی مخاطب می شدند.

در آخر اینکه واقعا کتاب خوبی بود و ازرش خواندن داشت. هم موضوع و هم پردازش داستان عالی بودند:)
        

8

Zoha EBI

Zoha EBI

1403/9/17

دختر بودن
          دختر بودن یا پسر بودن؟ مسئله این است!
مسئله واقعا همین است. جنسیت می تواند از اثرگذار ترین عوامل زندگی شما باشد ، از آن عواملی که خودتان نمیتوانید انتخابش کنید. خیلی عجیب است!
هنر اقای حسن زاده همین است. انقدر قشنگ این مسئله را گوشه گوشه کتاب با قلمشان پنهان کرده بودند که هم با هستی هم ذات پنداری می کردی هم می دانستی که تکه هایی از کارش غلط است! عجیب بود، خیلی عجیب، به اندازه عجیب بودن آب هندوانه خوردن سهراب، یا سیلی زدن های پدر، یا شکستن دست یک دختربچه 12 ساله در اثر فوتبال بازی کردن با بچه های کوچه! ما بیچاره نیستیم که فوتبال  بازی کردن یک دختر بچه با همسنانش برایمان نا متعارف است؟ 
نباید باشد.  و شاید ما باید به همین نتیجه میرسیدیم. شاید حرف آخر آقای حسن زاده این بود که زندگی روی این کلیشه ها پیش نمیرود ونباید هم انتظار داشت که برود. 
ممنونیم جناب حسن زاده! :)
پی نوشت: گاهی برگردید به آن زمان هایی که در کوچه بازی میکردید و صدای فریاد هایتان، سکوت خانه همسایه ها را می شکافت. ما که آن موقع نبودیم و حسرت آن طور بازی کردن هم به دلمان می ماند، اما شما فراموشش نکنید. و این شاید برترین نصیحتی باشد که یک کوچکتر می تواند به بزرگ ترش بکند :)
        

24

        هستی...
کتابی که با تک تک کلماتش میشه عمق فاجعه جنگ رو درک کرد...
غم انگیز بود، مخصوصا صفحه اخر، خط پایانی...
کاش دایی هستی بازم بوی شیرینی و آرد بده
کاش مامان هستی بازم بشینه پای نخل و سهراب رو بگیره بغلش
کاش لیلی دوباره جودو کار کنه...
ولی دیگه نمیشه، جنگ همه چیزو خراب کرده، 
دایی بوی خاک و کبریت میده، 
نخل شکسته، خونه خراب شده
لیلی دیگه نمیتونه جودو یاد بگیره...
و کاش تنها یادگاری هستی، گردنبند نبود...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0