بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاطمه یل آملی

@yal.fatemeh

66 دنبال شده

76 دنبال کننده

                      ادبیات خواندم و می‌خوانم.
                    
fatemeh.yal

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

بچه های سبزبی دوز و کلکسال گمشده ی خوآن سالواتی یرا

برج بابل

21 کتاب

واقعا عاشق تک تک تصویرسازی‌های این مجموعه‌ام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم می‌خوادشون. 😩 در مقدمه کتاب‌ها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده می‌شن نوشته شده: گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعه‌ای به نام «هزاردستان» ارائه می‌شود. این کتاب‌ها را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان،‌ همراه‌مان شوید.

            پرده‌ی دشنام را که کنار بزنی تصویری تماشایی به انتظار نشسته؛ تصویرِ جوانی که در خشت دید.

پرده‌ را کنار بزن.

همت نویسنده را باید ستود. در کار گردآوردن منابع هیچ به خودش آسان نگرفته، در آوردن اسناد هم دستش باز بوده و این ارزش کتابش را دوچندان می‌کند. در تنظیم مطالب هم من «جهل مقدس» را خواندنی یافته‌ام. یک-دو یادآوری و یک-دو جابه‌جایی اگر بود دیگر برای من هیچ حفره‌ای باقی نمی‌ماند.

«دشنام» رسمِ این کتاب‌هاست و حالا که فضا هر روز فرقه‌ای‌تر می‌شود بسیارند آن‌ها که منشوراتِ «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را نمی‌بینند؛ هر چه می‌خواهد باشد، با هر اسم و رسم و موضوعی. آنچه مانع این دیدار است یکی هم دشنام‌ است -چرا باید چیزی بخوانیم که لیچار بار همه می‌کند و به وضوح غرض‌ورز است؟- و دیگری سانسور -چرا باید چیزی بخوانیم که مشخصاً روایتی گزینشی است؟- و پیش از این‌ها دولتی بودن، دقیق‌تر باید گفت: حاکمیتی بودن -هیچ رقمه به آنچه این‌ها می‌گویند اعتماد نداریم.
اما دشنام: به غایت کودکانه است و بیش‌تر اسباب خنده تا آشفتگی.
و سانسور: چشمِ بینا آنچه باید را لابه‌لای سطور می‌خواند. اسناد هم هست و این یعنی عیشِ مدام اگر در کارِ تماشایید.
و حاکمیت: ساده‌دلیم اگر آنچه دارند را به خودشان واگذار کنیم و به این خیال خوش باشیم که چون فرقه‌ی خودمان را داریم و کتاب‌های خودمان را و فیلم‌های خودمان را پیروز شده‌ایم. او هم این فرقه‌بازی را دوست دارد، دوست دارد مخالفی نخواندش، دوست دارد مخالفی نبیندش.
شما را پیدا می‌کنم حتی اگر در هفت سوراخ پنهان شده باشید.

من در خواندن این کتاب مدام بین نظر و عمل تفاوت گذاشته‌ام. اینکه گودرزی چه گفت، و فکر اهلِ فرقان چه بود، یک بحث است؛ و اینکه گودرزی چه کرد، و سیاهه‌ی اعمال اهلِ فرقان چیست، بحثی دیگر. حواسم بود که این دو را در هم نیامیزم. توانِ تفکیک را از خود نگیرم؛ تحلیل و بینش و ایده را یکجا بگذارم، عمل و گلوله و خون را جایی دیگر.
حتماً کسانی هستند که این تفکیک را نمی‌فهمند.
حتماً کسانی هستند که از رابطه‌ی مستقیم نظر و عمل سخن می‌گویند.
من راهِ دیگری رفته‌ام و از این راهِ دیگر، چیزی دستم را گرفته که سرشارم می‌کند.
چطور می‌توان از گزارشی غرض‌ورزانه این چنین لذت برد؟
چطور می‌توان اسناد را با ولع ورق زد؟
چطور می‌توان با چنین چیزی سرشار شد؟

خانواده‌ی یکی از اهالی فرقان -همان سال ۵۸-۵۹- معترض شده بود که: فرزند ما در ایدئولوژی نقش داشت و نه در ترور. 
تفکیک نظر و عمل، همزاد فرقان است.

اما آن تصویر تماشایی چیست؟
نمی‌توانم با فشردن، مخدوشش کنم. کتاب را هم هنوز کامل نخوانده‌ام. این مرور را برای بخش تحقیقی کتاب نوشتم. اسناد را فعلاً فقط ورق زده‌ام. اگر خواندمشان شاید باز به اینجا برگردم.
          
            با امید بسیار دست گرفتم، برای این شب‌ها.
سه شب پیش از زبانِ عزیزی -هزار بار- شنیدم:
حلِ مشکل صاحبِ دین معنی امّ‌الکتاب
یا علی، یا ایلیا، یا بوالحسن، یا بوتراب

و ایلیا را در لغت‌نامه چنین آورده‌اند:
 لغت سریانی باشد. نام امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. 
و آن حضرت را نام تنها نه علی است در توراة ایلیا و در سماوات مرتضی است. (النقض).
و نیز:
بعضی گویند نام اصلی خضر علیه‌السلام است.

و مراد از اشاره به این اشتراک هیچ نیست. و نمی‌دانم چرا دارم این چیزها را می‌نویسم.

فکر می‌کنم -دربار‌ه‌ی خضر- به راحتی می‌توان بسیار بهتر از مرحوم استاد احمد مهدوی نوشت. من شیفته‌ی نثرِ تفصیلی و تطویلی آن مرحومم اما اینجا خبری از تفصیل و تطویل نیست و از دیگر عناصر سبکی نثرِ احمد مهدوی هم کمتر نشانی می‌توان یافت.
بیش‌تر فیش‌های خامی است، اما تتبع چندان جانداری هم به حساب نمی‌آید. دریا دریا گفته‌ در باب خضر هست و جمع کردن و سامان دادن به این گفته‌ها همتی بلند می‌خواهد.
سخن گفتن در این مسائل دشواری‌های تاریخی و ایمانی بسیار دارد. شاید مرحوم مهدوی دامغانی هم گرفتار این دشواری‌ها بوده.