جهل مقدس ؛ اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان به روایت اسناد

جهل مقدس ؛ اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان به روایت اسناد

جهل مقدس ؛ اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان به روایت اسناد

4.5
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

6

شابک
9786222710286
تعداد صفحات
980
تاریخ انتشار
1400/9/22

توضیحات

        «من روز آخری که احتمال داشت قاتل شهید مطهری را اعدام کنند پیش او رفتم. از بچه‌ها اجازه گرفتم و به ملاقات او رفتم. با او سال‌ها رفیق بودم. بچه‌ درس‌خوانی بود. به او گفتم خیلی جنایت کردید که با این ریخت و لباس، آقای مطهری را زدید. گفتم در قبال این جنایات امشب توبه و انابه‌ای کنید. دو رکعت نماز بخوانید. گفت چه می گویی؟! برو، بین من و فاطمه زهرا همین امشب فاصله است. یعنی آقای فرقان یقیناً مزدور امریکا، اسرائیل، CIA نبودند. هر‌کس می گوید دروغ است، جهل مقدس بود.» هادی غفاری هم‌ حجره‌ ای اکبر گودرزی
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جهل مقدس ؛ اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان به روایت اسناد

نمایش همه

یادداشت‌ها

          بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی. محصول رهایی اسناد از حبس که در دوره‌ی مسئولیت محمدحسن روزی‌طلب در مرکز اسناد انقلاب اسلامی به‌شایستگی انجام شد و به‌جز رهایی اسناد از بایگانی‌ها، روایت‌هایی در شرح و تفسیر آن‌ها هم افزوده شد. کتاب درباره‌ی اکبر گودرزی است. از تحصیل او و تشکیل فرقان شروع می‌کند، به سازمان‌دهی می‌رسد و با فرجام ترورهای فرقان پایان می‌یابد و در انتها اندیشه و شخصیت گودرزی را بررسی می‌کند. به پیوست کتاب صورت محاکمات اکبر گودرزی منتشر شده است؛ کسی که متفکری چون مرتضی مطهری را از جامعه‌ی ایران حذف کرد. مؤلف منصف است و از «هوش و استعداد» اکبر گودرزی در کنار غرور و خشونت او می‌گوید. اما مطالعه‌ی کتاب ما را به عمق فاجعه می‌رساند: نفوذ علی شریعتی و جنون بنیادگرایی که اکبر گودرزی را فراگرفت.

دوماه‌نامه‌ی آگاهی نو، ویژه‌نامه‌ی نقد و بررسی کتاب: «کتاب‌نامه؛ در نقد و بررسی آثار، جلد یک»، شماره‌ی پیاپی 05، پاییز 1400.
        

3

          پرده‌ی دشنام را که کنار بزنی تصویری تماشایی به انتظار نشسته؛ تصویرِ جوانی که در خشت دید.

پرده‌ را کنار بزن.

همت نویسنده را باید ستود. در کار گردآوردن منابع هیچ به خودش آسان نگرفته، در آوردن اسناد هم دستش باز بوده و این ارزش کتابش را دوچندان می‌کند. در تنظیم مطالب هم من «جهل مقدس» را خواندنی یافته‌ام. یک-دو یادآوری و یک-دو جابه‌جایی اگر بود دیگر برای من هیچ حفره‌ای باقی نمی‌ماند.

«دشنام» رسمِ این کتاب‌هاست و حالا که فضا هر روز فرقه‌ای‌تر می‌شود بسیارند آن‌ها که منشوراتِ «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را نمی‌بینند؛ هر چه می‌خواهد باشد، با هر اسم و رسم و موضوعی. آنچه مانع این دیدار است یکی هم دشنام‌ است -چرا باید چیزی بخوانیم که لیچار بار همه می‌کند و به وضوح غرض‌ورز است؟- و دیگری سانسور -چرا باید چیزی بخوانیم که مشخصاً روایتی گزینشی است؟- و پیش از این‌ها دولتی بودن، دقیق‌تر باید گفت: حاکمیتی بودن -هیچ رقمه به آنچه این‌ها می‌گویند اعتماد نداریم.
اما دشنام: به غایت کودکانه است و بیش‌تر اسباب خنده تا آشفتگی.
و سانسور: چشمِ بینا آنچه باید را لابه‌لای سطور می‌خواند. اسناد هم هست و این یعنی عیشِ مدام اگر در کارِ تماشایید.
و حاکمیت: ساده‌دلیم اگر آنچه دارند را به خودشان واگذار کنیم و به این خیال خوش باشیم که چون فرقه‌ی خودمان را داریم و کتاب‌های خودمان را و فیلم‌های خودمان را پیروز شده‌ایم. او هم این فرقه‌بازی را دوست دارد، دوست دارد مخالفی نخواندش، دوست دارد مخالفی نبیندش.
شما را پیدا می‌کنم حتی اگر در هفت سوراخ پنهان شده باشید.

من در خواندن این کتاب مدام بین نظر و عمل تفاوت گذاشته‌ام. اینکه گودرزی چه گفت، و فکر اهلِ فرقان چه بود، یک بحث است؛ و اینکه گودرزی چه کرد، و سیاهه‌ی اعمال اهلِ فرقان چیست، بحثی دیگر. حواسم بود که این دو را در هم نیامیزم. توانِ تفکیک را از خود نگیرم؛ تحلیل و بینش و ایده را یکجا بگذارم، عمل و گلوله و خون را جایی دیگر.
حتماً کسانی هستند که این تفکیک را نمی‌فهمند.
حتماً کسانی هستند که از رابطه‌ی مستقیم نظر و عمل سخن می‌گویند.
من راهِ دیگری رفته‌ام و از این راهِ دیگر، چیزی دستم را گرفته که سرشارم می‌کند.
چطور می‌توان از گزارشی غرض‌ورزانه این چنین لذت برد؟
چطور می‌توان اسناد را با ولع ورق زد؟
چطور می‌توان با چنین چیزی سرشار شد؟

خانواده‌ی یکی از اهالی فرقان -همان سال ۵۸-۵۹- معترض شده بود که: فرزند ما در ایدئولوژی نقش داشت و نه در ترور. 
تفکیک نظر و عمل، همزاد فرقان است.

اما آن تصویر تماشایی چیست؟
نمی‌توانم با فشردن، مخدوشش کنم. کتاب را هم هنوز کامل نخوانده‌ام. این مرور را برای بخش تحقیقی کتاب نوشتم. اسناد را فعلاً فقط ورق زده‌ام. اگر خواندمشان شاید باز به اینجا برگردم.
        

19