یادداشت‌های راضیه.الف (58)

📌شده زیر
          📌شده زیر بار انتظارات اطرافیان شونه هاتون خم بشه؟ شاید در ظاهر چیزی بروز ندین اما، با هر صحبت یا هر کنایه یا هر یادآوری، چیزی درونتون بشکنه و قلبتون با غم بتپه؟ شما چیکار کردین توی اون شرایط؟

📌شهاب پسر چهارساله قصه ما، حرف نمیزنه، هیچی نمیگه. یک سکوت انتخابی. و لقب «خنگ» رو داره توی فامیل. اوایل فکر میکنه خنگ ویژگی خوبیه، چون باعث میشه همه از کاراش خوشحال بشن و بخندن، اما بعد متوجه میشه آدما به جز زمان های خوشحالی به دلایل دیگه هم ممکنه بخندن.....

اینجا شهاب با یه مسئله مواجه میشه، رفتار اطرافیان رنگ دیگه ای به خودش میگیره، خنده ها به چیز دیگه ای تبدیل میشن. و شهاب راه درستی روپیش نمیگیره.... ولی خوب چه انتظاری از یه بچه چهارساله میشه داشت؟ والدینش چقدر نقش دارن توی این قضیه؟ فامیل ها چطور؟ اصلا شهاب چرا حرف نمیزنه؟ 

📌داستان رو از گاهی از زبونِ ذهنِ شهاب و گاهی از زبون مادر میخونیم.  این کار به درک بهتر احساسات کودک و واکنش والدین کمک میکنه.  و نشون میده که عدم ارتباط موثر و سوتفاهم ها چگونه مشکلات رو تشدید میکنه. به نظرم توضیحات شهاب به درک و فهم کودکی چهارساله نمیخوره، اما اصل، پیام های پربار کتابه. به شدت به کسانی که با کودک کار میکنن، معلمان و کسانی که دغدغه رفتار با فرزنداشون رو دارن توصیه میکنم کتاب رو حتما مطالعه کنن.

📌محیط و فضای فکری که شهاب توش زندگی میکنه و شخصیت های مختلف کم کم معرفی میشن. ماجراهایی روایت میشه و تغییرات شخصیت ها رو میبینیم.  

📌خانم صنیعی روانشناسی تربیتی خوندن و به نظرم به همین دلیل هم در کتاب روابط خانوادگی به خوبی توصیف میشه، اثرات دخالت بیجا در زندگی دیگران، اثرات حرف هایی که شاید به ظاهر بی اهمیت به نظر برسن و رفتار با فرزند رو توضیح میده. اشاره میکنه که تحمیل عقاید و آرزوهای والدین به بچه، میتونه چه آثاری روی زندگیش بذاره. اگر به دل والدین عمل کنه چی میشه، و اگه به دل والدین عمل نکنه چی.... میشه گفت جفتش میتونه مخرب باشه:)
از اون طرف، آزاد گذاشتن فرزند و همیشه دل به دلش دادن هم میتونه مخرب باشه...
رفتار باید ترکیبی باشه، هم توجه و هم تذکر به وقت مناسبش.
و کودکان نیاز به شنیده شدن دارن نه صرفا تامین مالی.

📌فیلمی از این کتاب اقتباس شده به همین نام که ارزش دیدن دارد.(تصویر یادداشت)

📌کتاب به دلیل مطرح کردن یه سری مسائل برای جوانان و بزرگسالان مناسب است.




        

18

📌روایت سه
          📌روایت سه نسل درگیر در چرخه تکرارشونده آسیب های خانوادگی📌

این کتاب می تواند یکی از مصادیقِ «بی ادبان» در  «ادب از که آموختی؟ از بی ادبان» باشد. زشتی اعمال را دیده و دوری گزینیم.

📌داستان و شخصیت ها:
آلدو، پدر خانواده، به اسم آزادی و جذابیت و حس جوانی، خیانت میکند. همسرش، واندا و فرزندانش ساندرو و آنا در گردابی از مشکلات مادی و معنوی دست و پا میزنند و تاثیرات مخرب آن در زندگی هایشان می ماند..

داستان را از زبان سه شخصیت میخوانیم: واندا، آلدو و آنا. اما زمان روایت ها متفاوت است....

نامه های واندا به آلدو جذاب ترین بخش کتاب بود از نظر من. نویسنده به خوبی احساسات متناقض و معضلاتی که یک خانم در این شرایط متحمل میشود را شرح داده. خشم بی حد، غم سنگین، تعجب و ....

آلدو از تعهدات و مسئولیت ها فرار میکند، چشمانش را به روی نتایج کارهایش میبندد و خودخواهانه کار های خود را پیش میبرد. به عقیده او خانواده او را محدود کرده.... اما گویا همه چیز از ضعف شخصیت خودش می آید!

ساندرو و آنا هم هر کدام به شیوه خود آسیب ها را شخصی سازی کرده و بر اساس آن زندگی میکنند.

📌جلد کتاب: 
اولین بار که کتاب را دیدم گمان کردم کتابی درباره مافیای ایتالیاییست، اسم نویسنده و تصاویر جلد کتاب این دیدگاه را در نظرم ایجاد کرد. بعد که کتاب را خواندم و قضیه را فهمیدم، جلد نسخه اصلی را هم نگاه کردم(تصویر یادداشت). نسخه فارسی انتخاب درستی برای جلد کتاب نداشتند به نظرم..‌..

📌حالا چرا اسم کتاب بند هاست؟
علاوه بر اشاره ای که در جایی از کتاب به بند کفش میشود میتوان اینگونه تصور کرد:
همه ما بند ها و پیوند هایی داریم، که میتوانند خوب یا بد باشند.... پیوند های عاطفی، خانوادگی، اجتماعی، که اگر بر اساس ترس، دروغ یا خیانت بنا شده باشند باعث خفگی شده... اما اگر با آگاهی و مسئولیت پذیری و علاقه بنا شده باشند مثل ریشه های درخت پایه های ما را محکم تر میکنند.

اما باید حواس جمع بود، وقتی انسان متعهد یک رابطه میشود یا تشکیل خانواده میدهد بعد از مدتها دیگر آن شور و شوق و هیجان ابتدای ازدواج نیست و تلطیف شده، به جای آنکه شور و شوق را در جای دیگر جستجو کرد، باید همان ارتباط را نو کرد و گرد و خاکش را گرفت، کتاب را که میخواندم یاد یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی می افتادم، واقعا شیرینی ارتباطی که ابراهیمی روایت کرد نقطه مقابل و والاتر از ارتباط کتاب بند هاست.... جامعه ایرانی اسلامی ما باید همچین خروجی داشته باشد، نباید درگیر روابطِ بی بنیادِ مثلا آزاد جوامع دیگر شویم:))

به یاد داشته باشیم، انتخاب های ما تنها روی زندگی خود ما اثر نمیگذارند... تمامی کسانی که در حلقه ارتباطی نزدیک ما هستند تاثیر میپذیرند. آگاهانه انتخاب کنیم.
        

22

📌ضدجنگی ت
          📌ضدجنگی تلخ که شما را از جنگ متنفر کرده و از عمق آسیبهایی که انسان های شکسته(آنها که تسلیم شرایط میشوند) وارد می آورند با خبر میکند‌.📌

اوایل خودت را جمع میکنی که تیغ آفتاب جنوب نسوزاندت، گرما نفست را تنگ می کند، دستی به سر مهزیار میکشی و میمانی که نوال کجاست؟ چه شد که رفت و فرزندان و همسرش را جا گذاشت؟ رسول چطور گذاشت نوال برود؟ چه بر سر این خانواده آمده بود؟ 

به هور که میرسی خنکایی حس میکنی پا را که به دارالطلعه میگذاری یخ میکنی از شرایط، خانم هایی تنها که گویی فقط با نخی به این زندگی متصل اند، خودشان را گم کرده و پیدا نکرده اند هنوز... پناه مردانه را گم کرده و در جمع زنان شبیه خودشان پناه گرفته اند. زنانی را میبینی که زخم ها خورده و بار ناراحتی تمامی آشنایان را روی دوش خود دارند.

به گذشته که گذری رفت و برگشتی داری کم کم غم عظیم و اتفاقات دردناک را میفهمی، شرایط متفاوت زندگی در اهواز و خرمشهر. میبینی که سرتاپای نوال را لکه های تیره و سیاه پوشاندند، به جای دانه های برف که بنشیند بر لباس ها و اثری از خود نگذارد، لکه هایی سیاه که مینشیند و به سختی می رود و یا شاید هم اصلا پاک نمی شود.....

 میبینی که ترس گذشته با نوال بود در تک تک گام هایش

نوال داشت در تاریکی فرو میرفت و به فرزند پسر نیامده اش دل بسته بود... دو دختر داشت اما پسر برای آنها چیز دیگری بود... چیزی که خوشی زندگی اش را با آن برمیگرداند.


📌(دیدگاه نوال و رسول تا حدی ملایم شده از ترجیح فرزند پسر به دختر است... تفکری که الان خیلی کم شده اما هستند هنوز کسانی که با پسر طور دیگر حرف میزنند، طور دیگر قربان صدقه اش می روند، طور دیگر برایش خرید میکنند، و طور دیگر به او نگاه میکنند... پسر را در فرهنگ ما روشن کننده اجاق مینامند... بانویی که نتواند فرزند پسر بزاید را میگویند اجاقش کور است! پسری ندارد که اجاق را روشن نگه دارد و گرما و حرارت به خانه ببخشد... 
دختر بودن یا پسر بودن مهم نیست، مهم این است که فرزندِ انسان، آدم باشد، اخلاق مدار باشد، به ارزش ها و اصولی درست معتقد باشد و صالح باشد.....)


📌منظور از جنگ در هرس، دفاع مقدس ۸ ساله ایران است. ارزش های والا و رشادت ها و شهدا در هیچ کجای کتاب نیستند، همین هم مرا دور میکرد از باور اینکه کتاب درباره خوزستان خودمان است.... دفاع، مقدس است و نباید و نمیشود که با جنگ یکی اش دانست، اگر یکی بود که مادران، پدران، همسران و فرزندان شهدا و ایثارگران بعد از آن ۸ سال بلند نمیشدند و روایت نمیکردند و کشور را نمیساختند....... همه اش میشد تسلیم و خم شدن مثل نوال و رسول....نمیگویم که غم و زجر و سختی ندارد، چرا اتفاقا دارد حتی خشم هم دارد از جنگ تحمیلی، اما دفاع ستونی دارد که به آن تکیه میزنی دستت را میگیری و بلند میشوی.....

📌اگر از سمت دیگری به این داستان نگاه کنیم شاید بشود گفت که این روایت آنانی است که نتوانستند با مرگ و سوگ کنار بیایند، هیچ جوره، و در گردابی روز به روز فرو رفتند و دیگرانی نیز با خود به درون آن کشیدند تا تقریبا چیزی از آنها باقی نماند....

پس به نظر من با این دید که منظور هرس، دفاع مقدس است از جنگ، کتاب را نخوانید. به دید جنگ بخوانید، تلخ، بی معنا نشان دادن جان آدمها، زجر و سختی بی معنا، و سیاه مطلق.

📌به ندرت بارقه ای از امید در داستان میدرخشد، پس خیلی به دنبال شیرینی در داستان نباشید.

📌لهجه جنوبی برایم لذت بخش بود و به خوبی در فضای توصیف شده می نشست، فضاسازی کتاب فوق العاده بود، تماما حس میشد. خانم مرعشی روان روایت میکند اما معماگونه و رفت و برگشتی به گذشته. برای باز کردن گره های داستان تا آخر میکشاندت.

📌هرس توصیف انکار سوگ، کنار نیامدن با غم، اثرات ماندگار جنگ، سایه خاموش سختی های قدیمی در زندگی و روح و روان آدمی، بی حسی و کرختی و .... است.
        

22

          📌عاشقانه ای که متفاوت بازنویسی شده، این بار دختری برای آزمودن مهارت جنگی اش سفر میکند و اسیر عشق شاهزاده ای می شود...📌

📌داستان:
گل، دختر قیصر روم، شجاعت و ممارست و شور و اشتیاق را با هم دارد، روانه میشود برای آزمودن مهارت های جنگآوری اش. مبارزاتی شکل میگیرد و ماجراهایی رقم میخورد و گل، اسیر عشق نوروز میشود، پسر پیروز شاه فرمانروای خراسان.... اما این قضیه به این سادگی ها نیست، چون سرنوشت مقدر کرده که گل، به دست نوروز کشته شود.....
با دانستن این سرنوشت چطور باز هم گل، عاشق نوروز میشود؟
عاقبت این عشق چه میشود؟

📌نقاط قوت و کمی ضعف:
متن داستان نه خیلی ادبی و نه خیلی امروزی بود و برای علاقمندی نوجوانان به داستان های کهن ایران مناسب است. توصیفات شاعرانه و زیبا بود اما استفاده از کلمه «صورتی» به نظرم مناسب این داستان نبود:) شاید گلگون و سرخ فام بهتر در متن داستان می نشست.
از توصیف صحنه های رزم راضی بودم، هیجان انگیز و جذاب روایت شده بودند. مفهوم مرگِ مرگ را دوست داشتم.
حضور عناصر اژدها، پیشگویی، سرنوشت و .... حس افسانه های کهن را که فراموش کرده بودم، در من زنده کرد....

📌تفاوت با نسخه اصلی:
لازم است این نکته را متذکر شوم که در نسخه اصلی گل و نوروز خواجوی کرمانی، این نوروز است که به دنبال گل میرود، و همان روایتِ معمولِ: مرد برای عشق زن به آب و آتش می زند و زن در خانه و کاشانه خود منتظر اوست, را دارد.  نویسنده برای امروزی تر کردن داستان این تغییرات را بر داستان اعمال کرده و به نظرم که کار قشنگی از آب درآمده‌.

📌خواجوی کرمانی:
خواجوی کرمانی، شاعر قرن هشتم هجری، پنج مثنوی: همای و همایون، گل و نوروز، روضة الانوار، کمال نامه و گوهر نامه را سروده است.
مثنوی گل و نوروز در ۵۳۰۶ بیت سروده شده است، و در این کتاب به نثری حدود ۱۰۰ صفحه ای بدل شده‌.



        

18

📌آیا شما
          📌آیا شما هم مثل من وویس ها و ویدیو ها و گاهی فیلم ها را با سرعت دو برابر میشنوید و میبینید؟ آیا مدام حس میکنید زمان کم می آورید؟📌

📌 هرچه بیشتر برای «کارایی» عجله میکنیم، روزها سریعتر محو میشوند، انگار کسی زمانمان را میدزدَد! در این شتاب دیوانه وار، چه چیزی را قربانی میکنیم؟ وقت گذرانی و گفتگو با عزیزان، شنیدن نجوای طبیعت، لذتِ حضور در لحظه؟ 

برای خرید چیز هایی که اغلب «نیاز» ما نیست و فقط «خواسته» ماست، اسیر چرخه کار بیشتر» درآمدبیشتر» خرید وسایل بیشتر شده ایم‌. اما آیا این چرخه به ما آرامش میدهد؟ یا در جامعه ای مصرف گرا بیشتر و بیشتر فرو میرویم؟ 

📌مومو به ما میگوید: زمان، همان زندگی است؛ و ذخیره کردنش، تنها شیوه ای فریبنده برای ازدست دادن آن است.  

📌مومو دختری است که پیشینه ای ندارد، معلوم نیست از چه شهری و چه خانواده ای به آمفی تئاتر قصه ما آمده. گویی به هیچ جایی تعلق ندارد و همزمان به همه جا متعلق است:)
در اندک زمانی خودش را در دل اهالی جا میکند، و توانایی بارزی دارد که شاید ما در این دوره و زمانه کمتر به آن میپردازیم: توانایی گوش دادن عمیق. مومو چنان به حرف افراد گوش میکند و در حرف های آنها غرقه میشود که خودشان برای مشکلاتشان راه حل میدهند، ناراحتی هایشان برطرف میشود، دعوا ها را تمام میکنند و بازی ها و داستان های خلاقانه به ذهنشان میرسد. مومو هیچ اظهار نظری نمیکند، نصیحت نمیکند و فقط گوش میدهد........

فضای آرام و شیرین داستان به ناگاه اسیر مردانی خاکستری پوش میشود که برای ذخیره زمان آمده اند: زمان را ذخیره کنید تا بعدها از آن استفاده کنید! سرنوشت مومو و اهالی چه میشود؟ 

📌روایت ساده و پرمعناست و خواننده را به باز اندیشی درباره زمان، کار، پول، رفتار با بچه ها، و معنای زندگی و نحوه زیست در آن دعوت میکند‌. کتاب نوجوانی است که برای بزرگسالان هم جذاب بوده، حداقل برای من که چنین بود. به جز در ابتدای کتاب که کمی کند پیش میرفت باقی کتاب ریتم مناسبی داشت. توصیفات و توضیحاتی که برای مفاهیمی مانند زمان و نحوه ایجاد آن و مردان خاکستری پوش ارائه داد بود، خلاقانه و شاعرانه بود.

داستانسرایی های جیجی، مخصوصا داستان جیجی و مومو را خیلی دوست داشتم. بپو جاروکش هم شخصیت متفکر مهربان عزیزی است که در زندگی هر کس باشد مایه خرسندی است:))

📌مورد جالبی که به نظرم جای فکر دارد، زمانی است که کاری که قبلا با آرامش و علاقه دنبال میشد (مثل قیچی کردن مو، جارو زدن خیابان ....) در نظرِ کننده ی کار پوچ به نظر میرسید و این به دلیل گره زدن کار به کسب درآمد بیشتر و صرفه جویی در وقت و با عجله انجام دادن آن بود.... برای شما پیش آمده که کاری که قبلا به آن علاقه داشته اید در نظرتان پوچ و بی روح جلوه کند؟
        

81

📌بعضی گون
          📌بعضی گونه های زنجره(جیرجیرک) حدود ۱۳ یا ۱۷ سال زیر زمین زندگی می‌کنند، سپس همزمان بیرون می‌آیند، پوست می‌اندازند و فقط ۴-۶ هفته به عنوان حشره بالغ زندگی می‌کنند. این دوره کوتاه صرف جفت‌گیری و تخم‌گذاری می‌شود و پس از آن می‌میرند. شان تان از این چرخه برای کتاب سیکادا یا زنجره استفاده کرده‌.

📌در ابتدا بگویم که این کتاب کودک نیست.

📌زنجره، کتابی با تصویرگری مینیمال در ژانر رئالیسم جادویی با عناصر سورئال است. با نمادگرایی جالبی که بیرحمی سیستم های اداری را روایت میکند. زنجره داستان ما میتواند نماد کارگرهایی باشد که از آنها بیگاری میکشند، یا مهاجرانی که در سیستم پذیرفته نمیشوند و یا به طور کلی هر کسی که احساس میکند نادیده گرفته میشود.

📌استفاده از رنگ ها بسیار هوشمندانه و جالب توجه است، ترکیب رنگ های خاکستری و سبز افسردگی محیط کار را نشان میدهد و تا پایان رنگی گرم نمیبینیم.

📌زنجره کارمندی است که ۱۷ سال در یک شرکت تحقیر شده، حال بازنشسته شده است، او چه میکند؟
راه حل شان تان  در پایان بندی کتاب است. به نظر پایان کتاب را میتوان به دو نوع تفسیر کرد: امیدوارانه اش میشود تغییر هویت و تولدی دوباره و رهایی از تحقیر، تفسیر تلخش هم میشود مرگی بعد از رهایی کوتاه... راه حل هایی که پیشنهاد شده بدون در نظر گرفتن همبستگی انسانی است، همه و همه به خود بستگی دارد و تا حد زیادی ناامیدانه و تاریک است.
        

18

          📌یک تریلر روانشناختی است که داستان زنی به نام آلیسیا را روایت میکند که پس از یافتن او با اسلحه ای در کنار شوهر به قتل رسیده اش، برای همیشه سکوت میکند. این کتاب با ترکیب عناصر داستان جنایی و روانکاوی، خواننده را درگیر یک معمای ذهنی پیچیده میکند. نویسنده به تدریج راز های زندگی آلیسیا و علت سکوت او را فاش میکند. 

📌داستان به موضوعاتی مثل تأثیر تروما، اثرات خیانت، آسیب های کودکی، قدرت سکوت به عنوان یک واکنش دفاعی، و ابهام بین حقیقت و توهم میپردازد. خواننده برای پی بردن به حقیقت و علت وقایع تا انتهای کتاب پیش میرود و با پیچش هایی جالب، داستان را به اتمام می رساند.

📌از نکات بارز و جالب کتاب نقش هنر در بیان ناگفته های ذهن و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای درمان و بروز احساسات بود.

📌برای من شخصیت پردازی برخی نقش های فرعی باورپذیر نبود، ریتم روایت در اواسط کتاب کند و در اواخر به سرعت پیش میرفت و چون کتابی با ساختار مشابه این داستان خوانده بودم از اواسط کتاب، پیچش اصلی داستان را حدس زدم... من دانش روانشناسی خاصی ندارم اما به نظرم آمد که بحث آسیب های کودکی را زیاد و به صورت سطحی تکرار کرده بود و تقریبا اکثر شخصیت ها از چنین مشکلی رنج میبردند. و در مواردی نویسنده برای حفظ تعلیق، واقع گرایی را فدا کرده بود....



📌📌📌📌خطر اسپویل📌📌📌📌


کتاب سنگ کاغذ قیچی ساختاری مشابه بیمار خاموش دارد و پیچش اصلی داستانی آنها مشابه اند. گویا نویسنده های امروزه از این نوع پیچش پایانی خیلی استقبال میکنند! اما یک بار که گول این پیچش را بخوری بار آخر است:))

منظورم از فدا کردن واقع گرایی، پروفسور باسابقه ای بود که قبل از تئو جلسات درمانی با آلیسیا میگذراند. آیا اون به ذهنش نرسیده بود که بوم و رنگ به آلیسیا بدهد؟ درست حسابی نتوانسته بود با فامیل های آلیسیا صحبت کند؟ جوری به نظرم رسید که پروفسور کار خاصی نکرده تا تئو وارد داستان شود.... و نظارت روی آلیسیا که قبلا هم رفتار خطرناک داشته بسیار کم است، کلینیک به خوبی عمل نمیکند...


        

35

🟨 داستان
          🟨 داستان تحول یک انسان از قربانی بی عدالتی به انتقامجوی مرموز رو روایت میکنه که در مسیرش مرز های اخلاق، قدرت و هویت رو به چالش می کشه.🟨

📌تعداد بسیار کم یادداشت برای این کتاب در بهخوان برام تعجب آوره. این کتاب یک شاهکار کلاسیک تمام عیاره. ترکیبی استادانه از ماجراجویی پرشور و نقد اجتماعیه ، سوال های بسیاری در ذهن خواننده ایجاد میکنه و باعث میشه بیشتر درباره خودمون فکر کنیم. کتاب الهام بخش صدها اثر سینمایی و ادبیاته. فرانسه، از دوره پس از ناپلئون و بازگشت بوربون ها بستر این روایت شده. 

📌درباره نویسنده:
الکساندر دوما (پدر) (۱۸۰۲–۱۸۷۰)، نویسنده‌ی فرانسوی، از چهره‌های برجسته‌ی ادبیات رمانتیک(رمانتیسیسم) و تاریخیه. او با آثاری مانند سه تفنگدار و کنت مونت‌کریستو به شهرت جهانی رسید. دوما با ترکیب تاریخ و تخیل، داستان‌هایی پرشور و پیچیده خلق کرد که تا امروز محبوب هستن.

📌خلاصه داستان:
داستان کنت مونت‌کریستو (۱۸۴۴–۱۸۴۶) حول محور ادموند دانتس می‌چرخد، یک ملوان جوان که به ناحق متهم شده و ۱۴ سال در زندان دیف زندانی می‌شه سپس با ظاهر شدن به عنوان کنت مونت‌کریستو نقشه‌ای پیچیده برای مجازات کسانی که زندگی او رو نابود کردن، می‌کشه....

📌نقاط قوت:
داستان سرشار از تعلیق های هوشمندانه و گره های داستانی پیچیده است به طوریکه تا آخرین صفحات خواننده رو درگیر نگه میداره. راوی سوم شخصه و بدون آشفتگی داستان شخصیت ها رو روایت میکنه‌.  دیالوگ های دراماتیک، توصیفات بصری جزئی نگر از نقاط قوت کتاب هستن.
 
بستر تاریخی روایت به خوبی در متن داستان تنیده شده و به خوبی از رخداد های تاریخی برای پیش برد داستان استفاده شده. زندگی اشراف، رسومات، قوانین، قرارداد های اجتماعی در اون دوره تاریخی مثل نحوه ارث بردن، شرایط دوئل، ازدواج ها و معشوقه ها از مفاهیمیه که در داستان به خوبی شرح داده شده.

شخصیت اصلی داستان از یک قربانی ساده به فردی پیچیده تبدیل میشه که میخواد به دست خودش عدالت رو برقرار کنه. 

📌پرسش ها و مفاهیم:
آیا واقعا عدالت رو بر قرار میکنه یا گرفتار کینه توزی شده و پا روی وجدان اخلاقیش میذاره؟ 

 آیا انتقام ظلم رو ترمیم میکنه یا انتقامجو رو وارد ورطه ای میکنه که خودش ازش بیزاره؟

ثروت همه چیز رو تضمین میکنه؟ ارزش های اخلاقی و هویت با دستیابی به ثروت چه تغییراتی ممکنه بکنن؟

نقاب های اجتماعی چه تأثیری بر درون انسان میذارن؟

آیا انتقام باعث رهایی و آرامش میشه یا باید دنبال پاسخی دیگه بود؟

عدالتی که به اسم انتقام میخواد برقرار بشه آیا عدالته یا خودش بی عدالتیه؟

دوما علاوه مطرح کردن این سوالات و پاسخ دادن حدودی به اونها، ریاکاری اشراف، فساد های موجود در نظام های سیاسی، اقتصادی و قضایی رو به تصویر میکشه.

📌شاید نقاط ضعف:
 زنان نقش کمرنگتری نسبت به مردان دارن و عموما یا قربانی منفعل اند یا نقشی کوچک برای  پیشبرد داستان مردان دارن. اما این مسئله احتمالا بازتابی از جامعه اون دورانه‌...(شخصیت های اوژنی دانگلار و والانتین و قیاس جالبی که بین این دو نوع رفتار و سبک زندگی بود و تصوراتی هم که مردان نسبت به این دو دختر در داستان داشتن ، برام جالب بود. )

 موفقیت های بیشمار و بی دردسر کنت مونت کریستو گاه غیرقابل باور بود...

پایان بندی داستان به نظرم شتابزده و عجولانه صورت گرفت اما از اتفاقات پایان کتاب راضی بودم.

خوندن این داستان رو از خودتون دریغ نکنین:)
        

27

یک تریلر ر
          یک تریلر روانشناختی با فلش‌بک‌های خسته‌کننده و شخصیت‌های غیرقابل باور که بیشتر از اونکه هیجان انگیز باشه، مصنوعی و پرتکلف به نظر می‌رسه.

این رمان حول رابطه زوجی به نام آدام و امیلیا می‌چرخه که زندگی زناشویی آن‌ها با رازهای تاریک و دروغ‌های گذشته گره خورده. آن‌ها برای نجات ازدواجشان به یک کلبه/کلیسا دورافتاده در اسکاتلند سفر می‌کنند، اما اتفاقات عجیب و غیرمنتظره‌ای رخ میده که حقایق هولناکی رو درباره گذشته هر دو فاش می‌کنه‌.

 دوستش نداشتم:) ولی از حق نگذریم روی مغزم رژه میرفت تا پایانش رو بفهمم، میخواستم بدونم این همه توضیح و تفسیر و فلش بک تهش میخواد چه نتیجه ای بگیره، یا چه اتفاقی بیفته.کتاب مثل لحاف چهل تیکه ای بود که کنار هم دوختن، مثل یه پازل که قطعه هاشو به زور کنار هم جا دادن. پر از اطلاعات بیهوده و نامرتبط بود که سرنخی نمیداد.  توییست اصلی پایانی شوکه ام کرد، این دو امتیازو هم به همین دلیل  به کتاب دادم. و اما پایان کتاب برام غیر منطقی بود....

این خلاصه ای که از کتاب نوشتم در اکثر یادداشت ها میبینید، اما قضیه اینه که اونقدر که تمرکز روایت روی فلش بک های گذشته است، روی زمان حال نیست. زمان حال بسیااار کند پیش میره، اتفاق خاص یا کشف خاصی رخ نمیده تا انتهای کتاب، که نویسنده یهو با کلی توییست شما رو میپیچونه:)

گوینده روایت عوض میشه و ما داستان رو از دیدگاه شخصیت های اصلی  دنبال میکنیم‌ و با افکار و خاطرات گذشته اشون آشنا میشیم. ممکنه در ابتدا سر رشته داستان از دستتون در بره اما بعد عادت میکنید. آدام و امیلیا هر دو قابلیت قربانی و متهم بودن رو دارن، هر دو دروغ هایی به هم گفتن....

کلبه/کلیسای اسکاتلندی که زمان حال در اون سپری میشه فضاسازی موثری داره. دور افتاده، متروک با طوفان هایی اذیت کننده به حس ترس و دلهره کمک میکنه. فضاش منو کاملا به یاد هتل overlook فیلم و کتاب درخشش(shining) انداخت.

تم اصلی داستان، خیانت، دروغ و عواقب اونها در روابطه. با فریب نمیشه یه رابطه رو برای همیشه نگه داشت.

شخصیت ها عمقی ندارن و انگیزه برخی شخصیت ها برام قابل درک نبود و با اعمالشون نمیخوند. شخصیت ها ابتدای کتاب و انتهای کتاب انگار با هم فرق میکردن، طی چند صفحه انگار یه آدم دیگه شده بودن.
مسائلی رو هم در کتاب مطرح کرده بود که کتاب رو برای سنین پایین نامناسب میکنه.

به طور کلی پیشنهاد نمیکنم‌.

📌این کتاب رو خوندین؟
📌نظر شما چیه؟ 

  
        

36

کمدی سیاهی
          کمدی سیاهی که ازدواج ها و ارتباطات بنا شده بر طمع و فریب و معیار های پوچ را نقد میکند.

اولین نمایشنامه ای شد که بعد از سالها دوری از تأتر خواندم، در دوران مدرسه یکی از خوشی های بی پایانم بازی در تاتر های مدرسه و مسابقات بین مدارس بود. یک بار هم در تاتری که حدودا ده روز در شهرمان اجرا شد بازی کردم. تجربه یک مسابقه نمایشنامه خوانی هم دارم اما متاسفانه همه اینها محدود به دوران مدرسه شد.... دانشگاهمان هیچ اجرای تاتری نداشت و بعد در پیچ و خم زندگی این خوشی بی پایان من هم گم شد:))

🟨🟨🟨🟨🟨🟨🟨🟨🟨🟨

نیکولای واسیلیویچ گوگول (۱۸۰۹–۱۸۵۲) از بزرگترین نویسندگان روسیه است که به عنوان بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روس شناخته میشود. آثار او‌ ترکیبی از طنز و انتقاد اجتماعی هستند.

عروسی (۱۸۴۲) یک نمایشنامه است که زندگی طبقه متوسط روسیهٔ قرن نوزدهم را با نگاهی هجوآمیز به تصویر میکشد. داستان حول محور پادکالیوسین(یکی از خواستگاران) و کاچکاریوف(دوست پادکالیوسین) و آگافیا (خانمی که به دنبال شوهر مناسب میگردد)، میچرخد و طی آن، شخصیت های جالب دیگری هم به ما معرفی میشوند: دلال ازدواج، چندین خواستگار دیگر و عمه آگافیا

هر شخصیت به صورت اغراق شده خصیصه خاصی دارد:
پادکالیوسین قصد و میل شدیدی به ازدواج دارد اما هنگام عمل که میشود مثل باد فرار میکند و از مسئولیت پذیری و تعهد میترسد. چشمش به دنبال حرف مردم است و تاثیرپذیری زیادی از آنها دارد.

کاچکاریوف دوست فضول و مداخله گر پادکالیوسین، او را وادار به کارهایی میکند. در فریب و دروغ گویی استاد است و خود را در این قضیه ازدواج، بازی گردان حساب میکند!

آگافیا دختری ساده  و به دنبال ازدواج است، هنوز معیار های درستی برای تصمیم گیری ندارد و فقط دوست دارد شوهرش از اشراف باشد، خودش جهازی مناسب و درخور داشته و به دنبال اعتبار و جایگاه بالاتر اجتماعیست. جز این مورد به چیز خاصی فکر نمیکند تا جایی که میخواهد با قرعه کشی شوهر انتخاب کند:)) او هم بشدت تحت تاثیر حرف مردم قرار میگیرد.

باقی خواستگاران آگافیا نیز معیار های صحیحی برای ازدواج ندارند. یا به دنبال جهاز و مال و منال آگافیا هستند، چون خودشان یک پاپاسی هم ندارند یا ظاهر زیبا و گفتار خاصی مد نظرشان است. 

خلاصه که ازدواج ترسیم شده، یک معامله اقتصادی است تا یک پیوند عاطفی. 

 شخصیت ها در این نمایشنامه رشدی ندارند و گوگول برای این معضلات مادی گرایی و فریب و دروغ پاسخی ارائه نمیدهد و فقط طرح مسئله و شرح واقعه میکند و نشان میدهد چنین روابطی محکوم به شکست اند. پایانی سریع  رقم میزند و نمایشنامه را تمام میکند. زن در این نمایشنامه بیشتر به عنوان یک کالای اجتماعی تصویر شده و اظهار نظر هایی نامناسب هم درباره او مطرح میشود. 
        

21

«داستانی ج
          «داستانی جادویی درباره دخترکی که با قدرتش، ظلم را به شکلی کودکانه مجازات میکند.»

رولد دال (Roald Dahl, 1916–1990) یکی از مشهورترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان جهان است که با سبک منحصربه فرد و پایان های غیرمنتظره شناخته میشود. آثار او مانند چارلی و کارخانه شکلات سازی و ماتیلدا به چندین زبان ترجمه شده اند. شاید اقتباس سینمایی از چارلی و کارخانه شکلات سازی را با بازی جانی دپ و به کارگردانی تیم برتون دیده باشید، تجربه شیرینی است.

کتاب انگشت جادویی یکی از داستان های کوتاه و پررمزوراز دال است که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد. این کتاب داستان دختری هشت ساله را از زبان خودش روایت میکند که قدرت عجیبی دارد: هر وقت عصبانی میشود، با انگشت جادویی خود به افرادی که باعث عصبانیت اش شده اند اشاره میکند و آنها به طرز خلاقانه و عجیبی مجازات میشوند. عدالتی خودسرانه.

داستان درباره ظلم به طبیعت و حیوانات و نکوهش شکار است، دختر داستان یک خانواده را درگیر قدرت جادویی خود میکند و با اتفاقاتی که برای آن خانواده می افتد،( که نقش هایشان با گروهی پرنده جا به جا میشود،) اصلاح میشوند.

  عوض شدن نقش را دوست داشتم: اگر دوست نداری که رفتاری با تو شود، پس با دیگری نیز نباید آن رفتار را داشته باشی. ظلم، آسیب، و ایجاد ناامنی را کسی برای خود نمیپسندد، پس برای بقیه نیز نباید باعث آنها شوی .ظلم و ستم عواقبی خواهد داشت.

خشم کنترل ناپذیر دخترک هم باعث مجازات بقیه بود و هم باعث نگرانی و اضطراب برای خودش میشد، پس خشم میتواند ویرانگر هم باشد.

   داستان بسیار کوتاه است و اوج گیری سریعی دارد. جزئیات زیادی ندارد و تغییرات ناگهانی اتفاق می افتند. 
 
        

12

 اولین کتا
           اولین کتابی است که از آگاتا کریستی خواندم‌. و تبدیل به کتابی شده که بعد از مدتها شب و صبح را تماما مشغول خواندنش شدم تا پایانش را بفهمم...
و البته این کتاب، کتابی شد که از کتابخانه به امانت گرفتم، و من زمان زیادی است که نتواسته بودم به کتابخانه بروم:) 
وقتی پایم را در کتابخانه گذاشتم تازه حس کردم که چقدر دلتنگش شده بودم، جایش در زندگی ام خالی بود، به یاد روزهایی افتادم که با شوق هر هفته را میگذراندم تا آخر هفته و روز پنج شنبه به کتابخانه بروم.... از یک چیز اما دلم گرفت، به طور کامل طراحی داخلی کتابخانه را تغییر داده بودند، دیگر خبری از قفسه های کتاب و میز ها و صندلی های چوبی نبود، آن حس صمیمیتی که قبلا در آنجا موج میزد، به صخره ی قفسه ها و صندلی های مدرن و سفید برخورد کرده و خاموش شده بود....

زیاده گویی را تمام کرده و به سراغ کتاب میروم:

به ذهن آگاتا آفرین و احسنت میگویم ظرافت و جزئیات و چینش بسیار جالب و جذابی برای روایت یک پرونده قتل به ما ارائه میدهد. الان که کتاب به پایان رسیده حس میکنم باید جزئیات را مثل پوارو در دفتری منظم نوشته تا کاملا آنها را درک کنم....

داستان از آنجایی شروع میشود که پوارو از حل پرونده ای فارغ شده و میخواهد به انگلستان برگردد. در قطار سریع السیری که سوارش شده کسی با ضربات متعدد چاقو به قتل میرسد و کارآگاه ما به دنبال حل مسئله است....

ترتیب روایت را میپسندیدم، ابتدا حقایق گفته شد، سپس با شاهدین صحبت کردند و در نهایت نتیجه گیری صورت گرفت. گمان نکنید به همین سر راستی همه تکه ها پازل کنار هم قرار گرفت! اینقدر همه چیز در داستان به هم میپیچد که اندکی تامل بعد از هر یافته، لازم و ضروری است!

چیز هایی حدس زدم، اما پوارو دست مرا از پشت بست و هر بار استنتاج جدیدی برای رونمایی داشت.

از نحوه برخورد او با شاهدین لذت میبردم، با هر کس به نسبت اخلاقیات و به روشی خاص صحبت میکرد و سوال میپرسید و زیرکانه حرف میکشید...

ایده «قاتل هنوز در قطار است» هیجان ماجرا را بیشتر میکرد.

با آقای دکتر و آقای مدیر همزادپنداری میکردم، حدس هایی میزدم، سردرگم میشدم و مثل آنها بر لبه صندلی خود با هیجان نشسته بودم و به سخنان پوارو گوش میدادم.
پایانی عجیب و جالب داشت که اواخر کتاب حدس زده بودمش، اما شنیدن آن از دهان کارآگاه لذتی دیگر داشت:))

حتما کتاب های بعدی را نیز میخوانم، قصد دارم بعد از خواندن ده بچه زنگی از ابتدای مجموعه شروع کنم.

📌شما کدام کتابهای آگاتا کریستی را بیشتر پسندیدید؟ چه نویسنده دیگری مثل آگاتا میشناسید که در این ژانر بنویسد؟ پیشنهاد کنید:))
        

48

📌داستانی
          📌داستانی درباره اینکه چرا و چگونه باید از مرغ های مینا محافظت کرد، حتی اگر همه بخواهند جان آنها را بگیرند....مرغ های مینا که فقط زیبا آواز میخوانند و به کسی آسیب نمی رسانند

این کتاب چندین مرغ مینای انسانی دارد.... مِیکوم جامعه ایست که هر کسی که متفاوت است طرد میکند به خاطر نژاد، ارتباط نزدیک با غیرسفیدپوستان و حتی سفیدپوستانی که رفتاری متفاوت از خود نشان میدهند....

در میانه این جامعه آتیکوس، وکیلی حدود ۵۰ ۶۰ ساله با شجاعت و پایداری به حفاظت از اخلاقیات و مرغ های مینا میپردازد. او که پدر دو فرزند به نام های جیم و اسکات است، همسر خود را از دست داده است. کتاب از زبان دختر کوچک او، اسکات، روایت میشود.

اوایل کتاب با ماجراجویی های شیرین و بامزه اسکات و جیم میگذرد و، با لحنی صمیمی و طنازی ای زیرکانه، جامعه خیالی میکوم در ایالت آلاباما و خانواده های شاخص معرفی میشوند. حوادث را با دقت دنبال کنید؛ برای درک بهتر کتاب به آنها نیاز خواهید داشت!

داستان در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵، دوران رکود بزرگ اقتصادی، میگذرد. با وجود گذشت دهه ها از جنگ داخلی آمریکا و شکست جنوب، ایالات جنوبی هنوز درگیر فقر، نژادپرستی و تبعیض نژادی هستند.

ما به همراه اسکات با دیدی بدون غرض نژادپرستی و ناعدالتی را میبینیم، شرارت های موجود در جامعه را درک کرده و با حائل های نامرئی ای که بین عده ای و عدالت جا خوش کرده آشنا میشویم. به نحوی از کودکی معصوم به آگاهی اجتماعی میرسیم‌.

شخصیت های آتیکوس و بو رادلی مورد علاقه های من اند. 

آتیکوس پدری نمونه است، متد تربیتی خاص خود را دارد و در جامعه سنتی میکوم و با وجود مخالفت های خواهرش الکساندرا، به فرزندانش حق پرسشگری و بیان عقیده را داده و همواره با صداقت به سوالات آنها جواب میدهد. به فرزندانش می آموزد که برای درک یک نفر باید از دیدگاه او به مسائل نگاه کنی، شجاعت یعنی حتی اگر از پیش میدانی که شکست میخوری باز هم شروع میکنی... 

هارپر لی شخصیت بو رادلی را مرموز و جذاب خلق میکند. انزوا و سرنوشت او همیشه برایم سوال بود؛ هرچند به همهٔ پرسشها پاسخ داده نشد، اما رخدادهای شگفت انگیزی در پایان داشت!   

اغلب شخصیت های زن سطحی و منفعل یا سختگیر و سنتی تصویر سده اند. همچنین سیاه پوستان نیز صدای رسایی در کتاب نداشتند و تمرکز داستان بر مبارزه سفیدپوستان عدالت خواه برای آنهاست.

پایان کتاب برایم هیجان انگیز و کمی عجیب بود...

📌تصویر: نقشه ای تقریبی از میکوم

🌀نکات جالب برای من، شاید کمی اسپویل:
پس از دادگاه تام، وقتی سیاهپوستان برای آتیکوس هدیه آوردند، به این فکر کردم: گاهی فکر میکنی تلاشت بیفایده بوده، ولی همان تلاش کوچک برای دیگری ارزشمند است. پس حتی اقدامات ناچیز در راه اخلاق را دست کم نگیرید.  

واقعا اون بخشش که تازه توی میکوم برف اومده بود رو دوست داشتم، جالبه افرادی هستن که به ندرت برف میبینن. خدا رو شکر به خاطر کشور چهارفصلمون، لذت دیدن برف چیزیه که شاید گاهی ارزشمندیش فراموشمون بشه.

وقتی اسکات آخر کتاب متوجه بو رادلی شد و فهمید که ناجیشون اون بوده حقیقتا صحنه احساسی ای بود....دلم خیلی برای زندگیش سوخت.

        

32

در یک شب ع
          در یک شب عادی در شهر کوچک هالکم کانزاس، جایی که مردم درب خانه‌هایشان را قفل نمی‌کردند و فضایی گرم و صمیمی حاکم بود، در پانزدهم نوامبر ۱۹۵۹، مرگ با خونسردی تمام به خانه خانواده کلاتر وارد شد و همه چیز را زیرورو کرد...

خانواده کلاتر - پدر، مادر و دو فرزند جوان و بااستعدادشان - به شکلی وحشیانه به قتل رسیدند. دو مرد به نام‌های پری و دیک از فاصله نزدیک با شاتگان به آن‌ها شلیک کردند. اما داستان به همین جا ختم نمی‌شود...

کاپوتی در این کتاب به جای ارائه یک گزارش سطحی و سرگرم‌کننده، به عمق روانشناختی ماجرا می‌رود. او برای اولین بار به جای تمرکز صرف بر «چه اتفاقی افتاد»، به «چرا این اتفاق افتاد» می‌پردازد. این کتاب که در ژانر رمان غیرداستانی (nonfiction novel) نوشته شده، به نوعی پدر ژانر جنایت واقعی (true crime) محسوب می‌شود.

کاپوتی شش سال کامل را صرف تحقیق، مصاحبه و بررسی این پرونده کرد. قتلی عجیب که انگیزه مشخصی نداشت و هیچ سرنخ واضحی هم برای پلیس باقی نگذاشته بود. او با ترکیب دقت یک روزنامه‌نگار و مهارت‌های یک رمان‌نویس، شاهکاری خلق کرد که هم مستند است و هم ادبی. توصیفات دقیق شخصیت‌ها، مکان‌ها و فضای روانی رویدادها، این کتاب را به اثری چندبعدی تبدیل می‌کند.

نکته جالب اینجاست که کاپوتی کتاب را به شکلی بیطرفانه نوشته و پاسخ قطعی به خواننده نمی‌دهد. در عوض، سوالات مختلفی در ذهن خواننده ایجاد می‌کند - سوالاتی که می‌تواند نگاه ما به مسائل را کاملاً تغییر دهد.

آیا یک قاتل به دنیا می‌آید یا ساخته می‌شود؟ آیا ممکن است کسی همزمان هم قربانی باشد هم قاتل؟ رسانه‌ها معمولاً قاتلان را به شکل هیولاهایی غیرانسانی نشان می‌دهند، اما کاپوتی در این کتاب دوربین را ۱۸۰ درجه می‌چرخاند و آن را به سمت جامعه می‌گیرد. او به ما یادآوری می‌کند که هر جنایتی دو صحنه دارد: لحظه وقوع و سال‌ها بی‌عدالتی که به آن منجر شده است.

وقتی کتاب را می‌خوانید،به این فکر میکنید که آیا اگر فرد دیگری در آن شرایط بود بهتر عمل می کرد؟ البته کتاب به این نکته هم اشاره دارد که گاهی برخی افراد، با وجود شرایط زندگی نسبتاً مناسب، به دلیل مشکلاتی مثل بیماری‌های روانی یا آسیب‌های مغزی ممکن است مرز بین خوب و بد را تشخیص ندهند.

یکی از جنبه‌های جالب کتاب، نگاه آن به سیستم قضایی است. آیا هدف سیستم، برقراری عدالت است؟ یا اصلاح مجرم؟ یا تنبیه و انتقام؟ و رسانه‌ها در این میان چه نقشی بازی می‌کنند؟ گاهی آن‌ها شخصیت‌ها را یا کاملاً سفید نشان می‌دهند یا کاملاً سیاه، و جنایت را به یک «نمایش» تبدیل می‌کنند بدون اینکه تحلیل عمیقی ارائه دهند.

اگرچه کتاب بسیار قوی است، اما یک نقطه ضعف دارد: تمرکز بیشتر روی قاتلان تا قربانیان. اطلاعات کمتری درباره خانواده کلاتر و زندگی‌شان داده شده است. توصیفات زیاد ممکن است برای بعضی خسته کننده شود، اما پیشنهاد میکنم که با وجود این توضیحات خسته کننده کتاب را ادامه دهید!

شاید جالب‌ترین بخش کتاب، شخصیت پردازی پری باشد - قاتلی که گاهی از زیبایی طبیعت و نور ماه به گریه می‌افتاد، گیتار می‌زد و شعر می‌خواند. این تناقض عجیب که چگونه چنین فرد حساسی می‌تواند مرتکب جنایتی چنین وحشتناک شود، واقعاًآدم را  به فکر فرو می‌برد. وقتی زندگی سخت و پررنج او را می‌خوانید، سخت است که کمی با او احساس همدردی نکنید.

احتمالا بعد از خواندن این کتاب اخبارِ جنایی را دیگر مانند سابق نخواهید دید و هر انسانی که می‌بینید، به این می‌اندیشید که چه رنج‌هایی در پشتِ آن چشم ها نهفته است.....

تصویر: در سمت راست قاتلان، و در سمت چپ خانواده کلاتر
        

35