یادداشت راضیه.الف
20 ساعت پیش

📌ضدجنگی تلخ که شما را از جنگ متنفر کرده و از عمق آسیبهایی که انسان های شکسته(آنها که تسلیم شرایط میشوند) وارد می آورند با خبر میکند.📌 اوایل خودت را جمع میکنی که تیغ آفتاب جنوب نسوزاندت، گرما نفست را تنگ می کند، دستی به سر مهزیار میکشی و میمانی که نوال کجاست؟ چه شد که رفت و فرزندان و همسرش را جا گذاشت؟ رسول چطور گذاشت نوال برود؟ چه بر سر این خانواده آمده بود؟ به هور که میرسی خنکایی حس میکنی پا را که به دارالطلعه میگذاری یخ میکنی از شرایط، خانم هایی تنها که گویی فقط با نخی به این زندگی متصل اند، خودشان را گم کرده و پیدا نکرده اند هنوز... پناه مردانه را گم کرده و در جمع زنان شبیه خودشان پناه گرفته اند. زنانی را میبینی که زخم ها خورده و بار ناراحتی تمامی آشنایان را روی دوش خود دارند. به گذشته که گذری رفت و برگشتی داری کم کم غم عظیم و اتفاقات دردناک را میفهمی، شرایط متفاوت زندگی در اهواز و خرمشهر. میبینی که سرتاپای نوال را لکه های تیره و سیاه پوشاندند، به جای دانه های برف که بنشیند بر لباس ها و اثری از خود نگذارد، لکه هایی سیاه که مینشیند و به سختی می رود و یا شاید هم اصلا پاک نمی شود..... میبینی که ترس گذشته با نوال بود در تک تک گام هایش نوال داشت در تاریکی فرو میرفت و به فرزند پسر نیامده اش دل بسته بود... دو دختر داشت اما پسر برای آنها چیز دیگری بود... چیزی که خوشی زندگی اش را با آن برمیگرداند. 📌(دیدگاه نوال و رسول تا حدی ملایم شده از ترجیح فرزند پسر به دختر است... تفکری که الان خیلی کم شده اما هستند هنوز کسانی که با پسر طور دیگر حرف میزنند، طور دیگر قربان صدقه اش می روند، طور دیگر برایش خرید میکنند، و طور دیگر به او نگاه میکنند... پسر را در فرهنگ ما روشن کننده اجاق مینامند... بانویی که نتواند فرزند پسر بزاید را میگویند اجاقش کور است! پسری ندارد که اجاق را روشن نگه دارد و گرما و حرارت به خانه ببخشد... دختر بودن یا پسر بودن مهم نیست، مهم این است که فرزندِ انسان، آدم باشد، اخلاق مدار باشد، به ارزش ها و اصولی درست معتقد باشد و صالح باشد.....) 📌منظور از جنگ در هرس، دفاع مقدس ۸ ساله ایران است. ارزش های والا و رشادت ها و شهدا در هیچ کجای کتاب نیستند، همین هم مرا دور میکرد از باور اینکه کتاب درباره خوزستان خودمان است.... دفاع، مقدس است و نباید و نمیشود که با جنگ یکی اش دانست، اگر یکی بود که مادران، پدران، همسران و فرزندان شهدا و ایثارگران بعد از آن ۸ سال بلند نمیشدند و روایت نمیکردند و کشور را نمیساختند....... همه اش میشد تسلیم و خم شدن مثل نوال و رسول....نمیگویم که غم و زجر و سختی ندارد، چرا اتفاقا دارد حتی خشم هم دارد از جنگ تحمیلی، اما دفاع ستونی دارد که به آن تکیه میزنی دستت را میگیری و بلند میشوی..... 📌اگر از سمت دیگری به این داستان نگاه کنیم شاید بشود گفت که این روایت آنانی است که نتوانستند با مرگ و سوگ کنار بیایند، هیچ جوره، و در گردابی روز به روز فرو رفتند و دیگرانی نیز با خود به درون آن کشیدند تا تقریبا چیزی از آنها باقی نماند.... پس به نظر من با این دید که منظور هرس، دفاع مقدس است از جنگ، کتاب را نخوانید. به دید جنگ بخوانید، تلخ، بی معنا نشان دادن جان آدمها، زجر و سختی بی معنا، و سیاه مطلق. 📌به ندرت بارقه ای از امید در داستان میدرخشد، پس خیلی به دنبال شیرینی در داستان نباشید. 📌لهجه جنوبی برایم لذت بخش بود و به خوبی در فضای توصیف شده می نشست، فضاسازی کتاب فوق العاده بود، تماما حس میشد. خانم مرعشی روان روایت میکند اما معماگونه و رفت و برگشتی به گذشته. برای باز کردن گره های داستان تا آخر میکشاندت. 📌هرس توصیف انکار سوگ، کنار نیامدن با غم، اثرات ماندگار جنگ، سایه خاموش سختی های قدیمی در زندگی و روح و روان آدمی، بی حسی و کرختی و .... است.
(0/1000)
نظرات
1 ساعت پیش
مرسوم است که نویسندگان کم عمق یا با اندیشه التقاطی، وقتی به سراغ روایت جنگ تحمیلی ایران میروند، خروجی کارشان یک اثر ضد جنگ میشود. ذهن این نویسندگان تاب و توان عبور از سطح و ظاهر را نداشته و نمیتوانند عمق را ببینند و آن را انکار میکنند. در مواجهه با رخداد های دراماتیک و پر تنش، متوقف شده و دچار شوک و سوگ میشوند و در همین سطح باقی میمانند و با مشاهده یک کشتۀ جنگ، توان مشاهده افق معنایی شهادت را ندارند و کشتهْ روایت میکنند. این مسأله فقط هم در نویسندگان رخ نمیدهد. با مقایسه روایت آقای منتظری (قائم مقام حضرت امام(ره)) با روایت خود حضرت امام(ره) از جنگ تحمیلی میتوان به این دو زاویه نگاه پی برد.
1
2
راضیه.الف
1 ساعت پیش
0