یادداشتهای روشنا (134)
1404/4/25
تنهایی دونده استقامت (The Loneliness of a Long Distance Runner) کتابی در ستایش مبارزه با سیستمِ اجتماعیِ ناعادلانه است. آلن سیلیتو از جمله نویسندگانیه که ازشون با عنوان «مردانِ جوانِ خشمگین» «angry young men» یاد میکنن. نویسندگانی تحصیلکرده از طبقاتِ پایینِ جامعهی انگلیسیِ پساجنگجهانی که ساختار طبقاتی، شعارهای زندگی بهتر و نظام اجتماعی رو نقد میکردن و خشم و عصیان طبقات پایین رو به تصویر میکشیدن. این کتاب بخشی از روح طغیانگر دوران فعلی جوانی منه. از طرفی نقدهای اجتماعی که داره خیلی خوبه و از طرف دیگه صحنههای مختلفی که خلق میکنه واقعاً ماندگارن. دویدن تنها در جنگل و تنهایی کشندهی یک دوندهی استقامت که میتونه نمادی برای تنهایی انسان در دویدنِ بیپایان در مسابقاتِ زندگی باشه. سوءاستفاده از طبقه کارگر مثل مدیر دارالتادیب که میخواد از برنده شدن کالین برای خودش استفاده کنه. و جمله کلیشهای که «فقر تقصیر خودتونه»، در حالی که آدمهای فقیر دارن سگدو میزنن تا جیب گویندگان این جملهها رو پر کنن. و صحنهی انتهایی. باختن با خنده. زیر میز قواعد اجتماعی زدن. بعضی وقتا دلم میخواست مثل کالین اسمیت، وسط دویدن بایستم و به بقیه بگم بفرمایید برنده شید. این مسابقهی مسخرهای که راه انداختید و هیاهویی که سر میدید، ذرهای برای من اهمیت نداره. راهحل چیه؟ کتاب در این مورد سکوت میکنه. کتابی میشناسید که بشه برای این موارد درش راهحل جستوجو کرد؟
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/31
شاهکار ادبیات کلاسیک و بنژامن کنستان آدلف داستانی درمورد عشق ممنوعه است. کنستان در این کتاب که در سال ۱۸۱۶ منتشر شد، روانشناسی عشق رو به صورت موردی یعنی عشق بین آدلف و النور مورد کاوش و بررسی قرار میده و برای همین از جمله اولین رمانهای روانشناختی محسوب میشه. آدلف جوانی بیست و چند ساله، بااستعداد و گریزان از جامعه عاشق النور، زنی ده سال از خودش بزرگتر که معشوق و فرزند داره، میشه. اتفاقات یکی بعد از دیگری رخ میدن و ما شاهد افول و درد و رنج حاصل از عشق خواهیم بود. بعد از خوندن کتاب خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. مخصوصاً مقدمه کتاب، فوقالعاده است و حتماً حتماً بعد از خوندن داستان اون رو بخونید. باعث شد از خودم بپرسم اصلاً عشق چیه؟ و آیا ما اجازه داریم در حالی که مطمئن نیستیم شوری که در سر داریم همون عشقه، فرد دیگهای رو عاشق کنیم؟ البته در مورد آدلف این ممنوعه بودن عشق و واکنش جامعه بود که باعث شد دیگه نتونه تحمل کنه و احساساتش رنگ ببازن، اما فکر میکنم تو خیلی از روابط سالم هم ممکنه چنین اتفاقی بیفته. شما کسی رو به خودتون وابسته و عاشق میکنید، اما بعد خسته میشید. حالا با یک پیوند اجباری که حس میکنید آزادیتون رو ازتون گرفته میمونید. میخواید بندها رو به زور باز کنید، اما در خودتون توانی نمیبینید. اگر هم روزی این کار رو بکنید، انقدر ویرانه پشت سرتون میسازید که دیگه اون آزادی به دردتون نمیخوره. اولین کتابِ پساالکلاسیکو 🐢
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.