معرفی کتاب یک شهر، یک خانه: خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی اثر مریم حضرتی

یک شهر، یک خانه: خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی

یک شهر، یک خانه: خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی

مریم حضرتی و 1 نفر دیگر
5.0
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

شابک
9786000317553
تعداد صفحات
98
تاریخ انتشار
1396/12/23

توضیحات

        
شهر ومسجد جامع خالی از سکته شده بود و این سکون و سکوت غریبانه بیش از هرچیز دیگری دل ما را به درد می­آورد. فشار زیاد روحی باعث شد یکی از بچه­ها به طور ناگهانی از خنده غش کند. بعد که به خودش آمد تا چشم بازکرد... .

      

لیست‌های مرتبط به یک شهر، یک خانه: خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی

یادداشت‌ها

روشنا

روشنا

1404/3/4

          این کتاب نه تنها ثبت‌کننده خاطرات یک فرمانده جنگی است، بلکه تلاشی در جهت حفظ و انتقال بخشی از حافظه‌ی تاریخی ملت ایران است. در حین خواندن کتاب بارها به فراموش شدن چنین تجربیاتی توسط نسل‌های فعلی و آینده فکر کردم. این‌که روزی سربازی چنین تجربه‌‌ی فشرده‌ای را به جای همه ما داشته و حالا ما حتی نمی‌دانیم او روزی چه چیزی را به چه هدفی تحمل کرده. چه خوب که سوره مهر خاطرات این قهرمان را منتشر کرده و بسیار تشکر از معرفی خوب آقای شمس‌اشکذری.

ساختار کتاب به صورت نقل خاطرات از زبان فرمانده است و به همین علت مخاطب می‌تواند فرمانده را رو به روی خود ببیند که از خرم‌شهر می‌گوید. وقایع از دوران کودکی شروع شده و به سرعت عبور می‌کند تا به دوران جنگ و مخصوصاً مقاومت ستودنی از خرم‌شهر بپردازد.
نقطه اوج خاطرات هنگام پایین آمدن پرچم ایران و برافراشتن پرچم عراق بر فرمانداری خرم‌شهر و رشادت فرزندان ملت برای حفاظت از پرچم بود. صحنه‌ها به حدی گیرا بود که وسط کلاس، حین خواندن کتاب بغض امانم نمی‌داد. کتاب با پس‌گرفتن خرم‌شهر و خاطره‌ای خوش به پایان می‌رسد.

جالب است که روایت جنگ ایرانی تا این حد متفاوت است. چندی پیش بود که «خنده سرخ» از آندریف را خواندم و از جنون و وحشتی که در کتاب بود به حدی ترسیدم که بی‌یادداشت عبور کردم.  گرچه در صحنه‌هایی از این کتاب هم جنون و وحشت دیده می‌شد اما بسیار متفاوت بود. در این جنگ انسان حضور داشت. از تاثیرگذارترین صحنه‌های کتاب وقتی بود که سرباز ایرانی تحت فشار سوگ از دست دادن هم‌رزمان تصمیم بر تیرباران کردن سرباز عراقی داشت، اما فرمانده اجازه نداد و مدتی بعد همان اسیر عراقی، همان سرباز ایرانی را به بیمارستان رساند.

برخلاف سایر کتاب‌های شهدا، خبری از اسطوره‌سازی و قهرمانی افسانه‌ای هم نبود. گرچه فرمانده هم اسطوره بود و هم قهرمانی افسانه‌ای اما خاطرات به این حد تقلیل داده نشدند.

«ممکن است زنده نمانیم؛ اما ایران زنده خواهد ماند و به سربازان شجاعش افتخار خواهد کرد. سروقامتان تاریخ ایستاده می‌میرند!»
        

23